خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: در نقد و نظرهایی که درباره «پدرو پارامو» نوشته شده، به این مساله اشاره شده که این رمان، یکی از آثار مربوط به انقلاب مکزیک است. این مساله صحیح است اما انقلاب به طور غیرمستقیم در آن حضور دارد و البته در پس پرده. یعنی بیشتر وقایعی و شرایطی که منجر به شکل گیری انقلاب مکزیک شدند، در این رمان روایت میشوند و قصه انقلاب در حاشیه قصه زندگیهای مردم است که پیش کشیده میشود.
«پدرو پارامو» یک رمان ادبی است. یعنی بیشتر از آن که رمانی قصه گو یا تاریخ محور باشد، ادبی است و وجه شاعرانه آن نسبت به طرح قصه یا روایت تاریخی، وزن سنگین تری دارد. از طرفی خواندنش، مخاطب را به یاد «بوف کور» هدایت میاندازد _ چون حتی شخصیت سوسانا به عنوان زن اثیری در آن حضور دارد _ و این یعنی که این باور در مخاطب ایجاد میشود که مشغول خواندن یک رمان سوررئالیستی است و از طرف دیگر خواننده را با یک متن ادبی وهمناک روبرو میکند.
وهمناکی متن این اثر، به دلیل روایتی است که از اتفاقات بین مردگان و زندگان وام گرفته است. همان طور که خیلی از نویسندگان، برای نوشتن داستان و رمان از وقایع و اتفاقات واقعی دوران زندگی خود و اطرافیانشان وام میگیرند، خوان رولفو هم بسیاری از اتفاقات و اماکنی که در زندگی اش و به عبارتی در کودکیاش دیده، در «پدرو پارامو» داخل کرده است. البته این مساله ای مخفی نیست و خود او هم در گفتگو و گفتگوهایش به آن اشاره کرده است. مثلا دهکده کومالا که خوان پرسیادو واردش میشود، از همان دهکده زمان کودکی نویسنده، استخراج شده است.
حتی وهمناکی فضای این دهکده نیز در اسطورهها و عقاید مردم آمریکای لاتین، ریشه دارد. توضیح بیشتر این که مردم دهکده کومالا که خوان پرسیادو در پی یافتن پدرش پدرو پارامو، واردش میشود یا مردهاند یا در انتظار مرگ اند. در نیمههای داستان است که خود پرسیادو هم میفهمد که مرده است و در واقع همه مردهاند. اما تا مخاطب به این درک و فهم از داستان برسد _ یعنی تا جایی که نویسنده این راز را برملا کند _ بین گروهی از زندگان و مردگان و به عبارت بهتر بین گروهی از سایهها زندگی میکند و رد پدرش را جستجو میکند. باوری که مردمان دهکده واقعی خوان رولفو نویسنده این رمان داشته اند و موجب شده بوده که در دهکده بمانند تا کم کم خالی از سکنه شود، این بوده که نمیتوانیم از مردههایمان جدا شویم و باید کنارشان بمانیم. بنابراین دهکدهای که روزی آباد و پررونق بوده، به مرور به محل رفت و آمد مردگان و ارواح تبدیل میشود. این مساله را در رمان «صدسال تنهایی» مارکز هم دیدهایم که ناشی از به کار گیری قلم رئالیسم جادویی است. قلم خوان رولفو هم در این رمان، برای شکستن مرز واقعیت و رویا یا جهان مادی و غیرمادی، حد و مرزی نمیشناسد. حتی شخصیت پدرسالارگونه پدرو پارامو، شبیه به تعدادی از شخصیتهای رمانهای مارکز است و این اصلا چیز عجیبی نیست چون آثار این دو نویسنده با فاصله بسیار کمیاز یکدیگر تولید شده اند و «پدرو پارامو» ۱۳ سال پیش از «صد سال تنهایی» نوشته شده است.
احمد گلشیری مترجم رمان «پدرو پارامو» در مقدمهای که در سال ۱۳۶۰ در اصفهان، برای ترجمهاش از این رمان نوشته میگوید هم «صد سال تنهایی» و هم «پدرو پارامو» حکایت نومیدی و اشتیاق برای نابودی هستند و نویسندگان این دو برای نشان دادن مفاهیم مورد اشاره به مسائل فوق طبیعی رو آورده اند. این جمله گلشیری دقیقا به همان مفهوم حضور پشت پرده انقلاب و تحولات ظلم ستیزانه آمریکای لاتین دارد که هم در کارهای مارکز حاضر است و هم خوان رولفو. حضور اربابی مانند خوان رولفو باعث به تصویر کشیدن جهانی میشود که به تعبیر گلشیری، آکنده از فقر و فساد است؛ فقر و فسادی که انقلاب مکزیک به ارمغان آورده و تنها دگرگونی که در ساختار حکومت به وجود آمده، آن است که اربابها تغییر کرده اند. بنابراین رولفو نویسنده ای نیست که در منقبت انقلاب نوشته باشد و با رمان نویسی اش این تصویر را از جامعه تیره گون خود که مردمش بین بیابانهای داغ و سوزان و متروک گیر افتاده اند، ارائه میکند که با آمدن و رفتن انقلاب، اوضاع تغییری نکرد فقط جای اربابها و پدرسالارها تغییر کرد. بد نیست که اشاره کنیم خوان رولفو علاوه بر «پدرو پارامو»، مجموعه داستانی به نام «دشتهای سوزان» هم دارد که شباهتهایی در موضوع و فضاسازی با این رمان دارد.
بد نیست اشاره کوتاهی به طرح داستانی این رمان داشته باشیم. خوان پرسیادو که پس از سالها دوری، به جست وجوی کودکی گمشدهاش به کومالا بازمیگردد، آمده است تا به پیمانی که با مادرش در بستر مرگ بسته، وفا کند. آمده تا خاطرههای مادرش را گرد آورد و شاید به احتمالی، برای درون کاوی گذشته خودش این سفر را آغاز کرده است. خوان پرسیادو روستایی متروک پیدا میکند و واردش میشود. این شروع ماجراست. او در این روستا با شخصیتها و رفتارهای نسبتا مالیخولیاگونه ای روبرو میشود...
مردمانی که در رمان «پدرو پارامو» زندگی میکنند، همگی در جهنم سوزان کومالا گرفتار شده و در آرزوی بهشتی هستند که پس از مرگ با آن روبرو میشوند. عده ای از آنها که هنوز زنده اند و نمردهاند، کاری ندارند جز این که به انتظار مرگی بنشینند که آنها را به بهشت میرساند. البته بین مردمیکه در داستان حضور دارند و البته آینه مردم مکزیک و کشورهای آمریکای لاتین هستند، اعتقاد به گناه و جزا بسیار قوی است و موجب ثبت جملات و دیالوگهای زیبایی شده است. بسیاری از حاضران در رمان که بین زندهها به رفت و آمد مشغول اند، مردههای دهکده هستند که در گورشان خوابیده اند. عده ای از آنها چون گناهکار مرده و رستگار نشده اند، در عذاب اند. رولفو هم که متولد سال ۱۹۱۷ و درگذشته به سال ۱۹۸۶ است، این جهنم پیش از مرگ را تجربه کرده است چرا که کودکی خود را بین خشونت و ناامنی طی کرده است؛ پدرش در یک درگیری مذهبی کشته شده و مدتی بعد هم مادرش درگذشته است.
به طور گذرا و مختصر، تاریخ مردمان آمریکای لاتین نیز در این رمان مورد اشاره قرار میگیرد. این که از اسپانیا و دیگر کشورهای اسپانیایی زبان به کشورهایی چون مکزیک مهاجرت کردند و به جای روبه شدن با بهشت در جهنمیاز جرم، خشونت و گناه گرفتار آمدند. در مطلبی که گلشیری از لوئیسهاراس ترجمه کرده و با عنوان «مصاحبه با خوان رولفو» در پایان کتاب چاپ شده، به دیارگراییِ خوان رولفو اشاره میشود که نکته کاملا صحیح و قابل اعتنایی است. هاراس در این مطلب به این مساله اشاره میکند که با صورتی دیگر با این اسطوره مکزیکی روبرو میشویم که کودک نامشروع تا ابد در جست و جوی پدر ناشناس خودش است. او در توصیف روستایی که شخصیت خوان پرسیادو به آن پا میگذارد، این عبارت را به کار برده است: «خوان پرسیادو روستایی متروک مییابد _ در نزدیکی خالیسکو روستایی واقعی به همین نام وجود دارد _ که از صدا و بازتاب ساخته شده است.»
«پدرو پارامو» رمانی سرشار از اسطوره، عقاید مسیحی، باور به خدا و بهشت و دوزخ، اوهام و واقعیت، شاعرانگی و خشونت و تقابلهای مختلف است. این کتاب به عنوان یکی از ۱۰ رمان بزرگ قرن بیستم شناخته میشود.
این رمان به قلم احمد گلشیری ترجمه و در سالهای مختلف، توسط ناشران مختلف به چاپ رسید. سرنوشت این ترجمه این بود که در سال ۷۹ توسط انتشارات آفرینگان چاپ شده و در سال ۹۳ به عنوان پنجمین عنوان مجموعه «شاهکارهای کوتاه» این ناشر، دوباره چاپ شود.