به گزارش خبرنگار مهر، رمان پلیسی «نجسها» نوشته پی یر بوالو و توماس نارسژاک با ترجمه عباس آگاهی به تازگی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، هفتاد و یکمین عنوان مجموعه پلیسی نقاب است که توسط این ناشر چاپ می شود.
به غیر از ۱۲ رمان دیگر از این نویسندگان، کتاب «مهندسی که دلباخته اعداد بود» هم در فروردین ۹۶ از این دو نویسنده با ترجمه آگاهی در قالب این مجموعه منتشر شد.
واژه نجس، Intochable لغتی است که در هندوستان به طبقه ای پست و پلید اطلاق می شود. تماس با این طبقه موجب آلودگی است. مخاطبان آثار بوالو و نارسژاک در رمان «نجس ها» از پس داستان یک انتقام جویی بی رحمانه، با دنیای مردان و زنانی آشنا می شوند که برای ادامه یک زندگی شرافتمندانه به دنبال کار می گردند.
انسان های این قصه، گویی حاله ای از بداقبالی و نحسی را دور سرشان دارند. این هاله از دور هشدار می دهد: مردم نجیب دور شوید! این که نزدیک می شود، یک نجس است!
شیوه روایت این داستان هم به این ترتیب است که مردی سرد و گرم چشیده، بداقبالی های خود را با کمال صداقت و نکته سنجی، برای شخصیتی قابل احترام، شرح می دهد. این تعریف کردن ماجراها هم در قالب نامه های متعدد انجام می شود.
همزمان با مطالعه نامه ها، مخاطب رمان، با جوانی از خانواده ای مرفه و اشرافی آشنا می شود که به دنبال مبارزات سیاسی و افراطی، دست به جنایت زده، محاکمه و زندانی شده است. این جوان حالا پس از آزادی پیش از موعدش، فکری جز انتقام جویی از کسی که او را لو داده ندارد...
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
رُنان تمام لحظات آخرین شبی را که با او گذرانده بود، به یاد می آورد. کاترین «فعالیت های سیاسی» او را قبول نداشت. به او می گفت: «مثل بچهها در عالم رویا، برای خودت چیزهایی می سازی.» بالاخره شاید کاترین راست می گفت! «آیا واقعا من یک پیرپسر نیستم؟» چرا حاضر نیستم زندانی شدن را قبول کنم؟ مرتکب قتل شده بودم. باید قصاص بشوم. منطقی است، نه؟ یک مسئله ساده عادلانه. اما که ره حق نداشت قضاوت کند. او اصلا چنین حقی نداشت!
اشک او را رها نمی کند و به آتش می کشد. چندتا قرص خواب آور می خورد و منتظر خوابی می شود که حالا حالاها به سراغش نمی آید. هنوز فرصت پیدا می کند به خودش بگوید: «قدیم ها، آدم با خدایی بود. شب ها قبل از خوابیدن دعا می خواندم. حتی وقتی می خواستم بروم و باربیه را بکشم، دعا خواندم. بعد که ره دخالت کرد و من همزمان با اعتقاد، آزادی ام را از دست دادم. درست مثل این که او دو بار مرا کشته باشد. حالا دیگر اعتقادی ندارم، ولی خداوندا، به رغم همه این ها، قدرت کشتن که ره را به من بده.»
بدنش سخت می شود. دست هایش که به هم گره کرده بود، از هم باز می شوند. نور چراغ کنار تخت خواب نیم رخ آرامش یافته اش را روشن می کند.
این کتاب با ۱۶۸ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار ریال منتشر شده است.