رمان «عقل و احساس» نوشته جین آستین با ترجمه شهرزاد لولاچی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «عقل و احساس» نوشته جین آستین به تازگی با ترجمه شهرزاد لولاچی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است.

نشر افق پیش از «عقل و احساس» رمان های «دزیره»، «بلندی های بادگیر»، «جین ایر»، «ربکا»، «زنان کوچک»، «بابا لنگ دراز» و «اوژنی گرانده» را در قالب مجموعه «عاشقانه های کلاسیک» به چاپ رسانده است.

«عقل و احساس» که در ایران با نام «حس و حساسیت» هم شناخته می شود، اولین رمان جین آستین نویسنده مشهور انگلیسی است که رمان «غرور و تعصب» او چند مرتبه مورد اقتباس های تصویری و سینمایی قرار گرفته است. یکی از اقتباس های شناخته شده «غرور و تعصب» فیلمی سینمایی با همین نام، به کارگردانی جو رایت با بازی کایرا نایتلی بود که در سال ۲۰۰۵ ساخته شد.

«عقل و احساس» هم از جمله رمان های مهم آستین است که با اقتباس از آن، سریال ها و فیلم های سینمایی مختلفی تولید شده است. در سال ۱۹۹۵ آنگ لی کارگردان تایوانی سینمای هالیوود، با اقتباس از آن فیلمی سینمایی ساخت. اولین چاپ این رمان در سال ۱۸۱۱ منتشر شد.

داستان این رمان درباره زندگی دو خواهر به نام های الینور و ماریان دشوود است که در پی نقل مکان به خانه جدیدشان، با اتفاقات جدیدی از جمله ماجراهای عاطفی و دلشکستگی هایی که از پی اش می آید، روبرو می شوند. بستر زمانی و مکانی این رمان سال ها ۱۷۹۲ تا ۹۵ در جنوب غربی انگلستان است.

آستین زمانی داستان می نوشت که نویسندگی زنان، چندان در انگلستان مرسوم نبود. او نسخه اولیه این رمان را زمانی که ۲۰ ساله بود در سال ۱۷۹۵ نوشت. عنوان اولیه کتاب هم «الینور و ماریان» بود اما آستین پس از بازنویسی کتاب، نام فلسفی «عقل و احساس» را برای آن انتخاب و با نام مستعار چاپش کرد. «عقل و احساس» در سال ۱۸۱۱ چاپ شد و تا سال بعد، هزار نسخه از آن فروش رفت. سپس در همان سال تجدید چاپ شد.

در قسمتی از این رمان می خوانیم:

اما متاسفانه هنگام در آغوش کشیدن طفل، سوزن کلاه لیدی کمی گردن بچه را خراش داد و کودک ناگهان جیغ بلندی کشید و سروصدا کرد که حتی از چنان بچه پرسروصدایی هم بعید بود. بچه را که روی پای مادرش نشسته بود غرق بوسه کردند. یکی از خواهران استیل جلوی بچه زانو زد و زخمش را با عصاره اسطوخودوس شست و شو داد و خواهر دیگر بچه برگه هلوی شکری در دهان بچه گذاشت تا گریه اش بند بیاید. او همچنان با تمام قوا جیغ می کشید و زاری می کرد تا اینکه لیدی میدلتون خوشبختانه به یاد آورد که در غوغای مشابه هفته گذشته کمی مارمالاد زردآلو به بچه دادند تا درد شقیقه متورمش را فراموش کند. خوشبختانه همین علاج برای این غوغا هم به فکرشان رسید و وقتی متوجه شدند که لیدی کوچک با شنیدن این پیشنهاد کمتر گریه می کند امیدوار شدند که این چاره ساز باشد. بنابراین مادرش او را در آغوش گرفت و از اتاق بیرون برد تا مارمالاد زردآلو به بچه بدهد.

به محض اینکه لیدی میدلتون و بچه از اتاق رفتند، دوشیزه استیل گفت: «طفل بیچاره! شاید خیلی بدتر می شد.»

ماریان با صدای بلند گفت: «فکر نکنم، مگر اینکه شرایط کاملا فرق می کرد. اما بچه ها معمولا به این ترتیب بی دلیل قشقرق به پا می کنند.»

لوسی استیل گفت: «لیدی میدلتون عجب خانم دوست داشتنی ای هستند!»

ماریان ساکت شد، نمی توانست در هر شرایطی، حتی موقعیت های پیش پا افتاده، به خلاف احساسش چیزی بگوید و به این ترتیب همه بار تعارف به دوش النور افتاد. بنابراین النور هم همه تلاشش را کرد و از لیدی میدلتون با احساسی که نسبت به او نداشت تعریف کرد، ولی به هیچ وجه به پای دوشیزه لوسی نرسید.

این کتاب با ۴۳۲ صفحه، شمارگان ۳ هزار نسخه و قیمت ۲۱۰ هزار ریال منتشر شده است.