به گزرش خبرنگار مهر، مهرداد مُراد نویسنده و کارشناس ادبیات پلیسی در یادداشتی به گونهای خاص از ادبیات پلیسی پرداخته است که در ادامه متن این یادداشت با عنوان «پلیسهای ژانر هاردبویلد» را میخوانید؛
در مورد هاردبویلد (Hard-boiled) اطلاعات زیادی میان آثار و مقالات ادبی فارسی موجود نیست. عده ای از منتقدان آن را ژانر، ساب ژانر، سبک، استایل و یا مضمون و محتوا می دانند. وقتی به منابع غربی مراجعه می کنیم، همه نوع تعریفی خوانده می شود مانند ژانر هاربویلد، پلیس هاردبویلد، داستان هاردبویلد و الی آخر.
اما معنی این واژه چیست؟ هاردبویلد معنای سخت جوشیده دارد و در باطن به خشونت و زیرکی پلیس ها و کارآگاه های داستان اشاره می کند. با مراجعه به دائرة المعارف بریتانیکا در مورد داستان هاردبویلد (Hard-boiled fiction) می خوانیم: سبکی خشن و غیر رمانتیک از آثار جنایی آمریکا که به داستان های پلیسی، رنگی واقع گرا و طبیعی داده است.
اواخر سال ۱۹۲۹ میلادی، جامعه آمریکا که به مدت ۴۰ سال از ثروت انبوه عده قلیلی از رجال، دوران اقتصادی مناسبی را طی کرده بود، دچار رکودی شد که همه دنیا را فرا گرفته بود. گرد ناامیدی و تنش بر سر اجتماع پاشیده شده و مردم دچار ناراحتی روانی بودند.
داستان های کارآگاهی هاربویلد که ابتدا فقط قصه های پرماجرا و هیجان انگیز را تعریف می کردند، در ادامه به راهی تبدیل شدند تا دلهره و ناامیدی مردم و جامعه را منعکس کنند. وظیفه کارآگاه در روایت داستانی این بود که بتواند بخشی یا قسمتی از بی نظمی های اجتماعی را سامان ببخشد و از طریقی به رستگاری برسد. از نشانه های عمده این نوع داستان سرایی هم این بود که کارآگاه در مقابل جنایتکاران قدرت ضعیفی داشت و اغلب هم برقراری عدالت، عواقب وخیمی به بار می آورد.
این روش کاملا با تفکرات عقلایی و حسابگر داستان های کلاسیک عصر طلایی انگلستان برای گشایش گره های جنایی، در تضاد بود. البته کارآگاهان آمریکایی هم در نهایت گره گشا بودند اما با عقلانیتی کمتر. داستان هاردبویلد سیر و سلوک کارآگاه را در دنیای خودش نشان می داد و تحولاتی که در اثر رمزگشایی صورت می گرفت.
کارآگاه هاردبویلد نه بر اساس منطق جاری، بلکه بر طبق تجربیات خودش در ماجرا جلو می رفت و فقط اسراری را افشا می کرد که دلخواه خودش بود. مثلا در رمان «خواب طولانی» از «ریموند چندلر» قضیه قتل راننده ژنرال در ابتدای داستان، مسکوت ماند و حل نشد.
از نخستین تیپ هاربویلد می توان به آثار جان دیلی در سال ۱۸۸۰ اشاره کرد که با خلق یک کارآگاه خصوصی به نام ریس ویلیامز، شخصیتی خشن و نیرومند آفرید که تا سال ها بعد، از «فلیپ مارلو» ی «ریموند چندلر» تا «سم اسپید» از «دشیل همت» و «مایک هامر» از «میکی اسپیلین» تحت تاثیر او قرار داشتند.
اما بیشتر از همه دشیل همت با خلق کارآگاه کله خر و خشن خود این گونه داستانی را پایه گذاری کرد. ساب ژانری که علی رغم نهادینه بودن خشونت با جامعه مدنی آن زمان بیگانه نبود و پر بود از واژه ها و اصطلاحات کوتاه و خیابانی. همان خیابانی که چندلر در کتاب «هنر ساده قتل» از آن چنین می نویسد:
«اما در این خیابان های کثیف مردی باید پا بگذارد که خودش پست نیست، نه به سیاهی کشیده شده و نه وحشت زده است. کارآگاه در این نوع داستان باید چنین مردی باشد. او قهرمان است؛ او همه چیز است. او مردی کامل و عامی و در عین حال غیرعادی است».
دشیل هَمِت از کسانی نوشت که روی زمخت و خشن زندگی را تجربه کرده بودند. آنها از نیمه خالی لیوان نمی ترسیدند بلکه در آن نیمه تاریک زندگی می کردند. خشونت ته دلشان را خالی نمی کرد، همان خشونت کف خیابان ها. هَمت جنایت را بین مردمی بازگرداند که مرتکب جنایت می شدند؛ آن هم به هزار و یک دلیل واقعی، نه فقط به این دلیل که صرفاً یک جنازه داشته باشیم. او چنین مردمی را روی کاغذ زنده کرد. آنها را واداشت تا به همان زبانی فکر کنند و حرف بزنند که همیشه استفاده می کردند، به همان زبانی که عادت داشتند در کارهایی مثل جنایت از آن بهره ببرند.
چندلر و همت پیش از نگارش رمان های بلند خود، در مشهورترین مجله عامه پسند آن زمان به نام «بلک ماسک» قلم می زدند و داستان کوتاه می نوشتند. با خیزش جنایت های سازمان یافته در آمریکا، مجلات عامه پسند هم کم و بیش بالیدند و بسط پیدا کردند. آنها جنایاتی را نشان دادند که به خاطر منع تولید مشروبات الکلی سازماندهی و طی دو دهه از حاشیه شهرها به قلب جوامع بورژوا کشیده شدند.
داستان های هاردبویلد، رمانتیسم غربی را به کف خیابان های مدرن انتقال دادند و این حرکت کینه توزانه که بعدها به آن لقب «نوآور» هم تعلق گرفت، همراه شد با یک انقلاب ناگهانی از اشرافیت تصنعی و ریاکارانه داستان های کارآگاهی کلاسیک به سوی خلق یک دنیا داستان از آسیب های اجتماعی و جنایت واقعی.
نگاه کارآگاهان هاردبویلد از پایین به بالا بود و نوعی خودمختاری خاص داشتند. یعنی چه کارآگاهان خصوصی و چه دولتی، راه خودشان را می رفتند و اغلب با نیروی برتر (هم از نظر فیزیکی و هم جایگاه اجتماعی) درگیر می شدند تا به نتیجه دلخواه برسند. کیفیت زندگی آنها با اخلاقیاتشان سازگار بود و همین خودمختار بودن کارآگاهان هاردبویلد نوعی عصیان را در ادبیات جنایی تثبیت می کرد که تفاوت اصلی کارآگاهان کلاسیک عصر طلایی را با این مردان هنجارشکن نمایش می داد.
کارآگاهان هاردبویلد به وضعیت پیش رو می نگریستند و عدالت را طبق معیارهای خود برقرار می کردند. گاه جنایتکاران آزاد می گشتند و یا اینکه قانون شکنان تنبیه نمی شدند اما کارآگاه کاری را که فکر می کرد نیاز است، انجام می داد.
«جان دیلی»، «دشیل همت»، «ریموند چندلر»، «چستر هایمز»، «راس مکدونالد» و «میکی اسپیلین» داستان های هاردبویلدی نوشتند که همگی دارای کارآگاهان خصوصی بودند. با این حال پلیس هاربویلد هرگز پایان نپذیرفت و هم اینک کارآگاهان دولتی نیز با همان خصوصیات در داستان های آمریکایی و حتی اروپایی خودنمایی می کنند. از نمونه های مشهور می توان به «هری بوش» شخصیت مشهور «مایکل کانلی» اشاره کرد که به تازگی شرکت آمازون سریالی از روی آن ساخته است.
از نظر نگارنده، هاربولد در حالت کلی نمی تواند به ژانر تعلق گیرد، اما با توجه به تاریخچه و نویسندگانی که در صدر جنایی نویسان دنیا قرار گرفته اند و همچنین استقبال خوانندگان از این گونه پلیسی، می تواند یک ژانر یا ساب ژانر پلیسی آمریکایی نامیده شود.