رمان «باد در بیدزار» نوشته کِنِت گراهام با ترجمه سحرالسادات رخصت پناه توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «باد در بیدزار» نوشته کِنِت گراهام به تازگی با ترجمه سحرالسادات رخصت پناه توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این کتاب یکی از عناوین مجموعه «رمان‌های جاویدان جهان» است که این ناشر چاپ می‌کند. «سفر به مرکز زمین»، «قلعه حیوانات» و «بی خانمان» از جمله رمان‌هایی هستند که تا به حال در قالب این مجموعه منتشر شده‌اند.

کنت گراهام در سال ۱۸۵۹ در اسکاتلند متولد شد و در سال ۱۹۳۲ درگذشت. او در کودکی و پس از مرگ مادرش، به برکشایر فرستاده شد تا با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند. دوران مدرسه را در آکسفورد گذراند، ولی به دانشگاه نرفت و در بانک انگلیس مشغول به کار شد. گراهام در این میان، مقاله‌ها و داستان‌هایی نوشته و برای نشریات مختلف ارسال کرد. او در سال ۱۸۹۹ ازدواج کرد و صاحب پسری به نام الستیر شد.

کتاب معروف این نویسنده با عنوان «باد در بیدزار» در سال ۱۹۰۸ چاپ شد. پس از حادثه مرگ پسرش، گراهام افسرده و منزوی شد. او پس از درگذشتش در سال ۱۹۳۲ در آکسفورد به خاک سپرده شد.

ساحل رودخانه، بزرگراه، جنگل وحشی، آقای گورکن، خانه دوست داشتنی، آقای وزغ، نی زن در دروازه‌های سپیده دم، ماجراهای وزغ،

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

وزغ وقتی دید در زندانی تاریک و بدبو حبس شده، تازه به تاریکی وحشتناک قلعه‌های قرون وسطی پی برد؛ قلعه هایی که بین او و دنیای آفتابی بیرون و بزرگراه‌های آسفالت شده قرار داشتند. چند ساعت قبل انگار که کل جاده‌های انگلیس را خریده باشد، در همین بزرگراه‌ها خوش و خرم جولان می داد.

دراز به دراز روی زمین افتاد و اشک‌های تلخش سرازیر شدند. احساس می‌کرد غصه‌هاش تمامی ندارند. با خودش گفت: «این دیگر آخر خط است. حداقل آخر خط برای وزغ. همان وزغ دوست داشتنی و خوش تیپ؛ وزغ پولدار و مهمان نواز؛ وزغی که آزاد و خوش مشرب و خوش خیال بود. چطور می‌توانم به آزادی امیدوار باشم؟ من که ماشین خوشگلی را این قدر ماهرانه دزدیدم و با مامورهای خیلی سرخ و سفید با پررویی تمام دهان به دهان شدم.»

هق هق گریه راه گلوش را گرفت. آن وقت گفت: «چقدر احمق بودم! حالا باید توی زندان بپوسم تا مردمی که افتخار می کردند مرا می شناسند اسمم را هم فراموش کنند. وای گورکن پیر و عاقل! وای موش باهوش و نابغه! موش کور باهوش! چه خوب قضاوت می کردید! چه خوب آدم‌ها را می شناختید! آه وزغ بیچاره و تنها!»

این کتاب با ۳۳۶ صفحه، شمارگان ۳ هزار نسخه و قیمت ۱۷۵ هزار ریال منتشر شده است.