کتاب «روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل» اثر جورج و ویدون گروسمیت با ترجمه شهلا طهماسبی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل» اثر جورج و ویدون گروسمیت به تازگی با ترجمه شهلا طهماسبی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این رمان که در ۲۴ فصل نوشته شده، ماجراهای زندگی روزمره خانواده پوتر ساکن عمارت لورلز درهالووی، بریکفیلدتراس را روایت می‌کند. رئیس این خانواده، چارلز پوتر کارمند شرکتی تجارتی در سیتیِ لندن است و همسر وفاداری به نام کَری و پسر جوان و بی‌بند و باری هم به نام ویلی لوپن دارد. آقای پوتر، آدم «ناقابل» حساسی است که تلاش دارد اصالت خود را با مراوده‌های بی‌حاصل با نقاش‌های ساختمان، شاگرد مغازه‌ها، مستخدم‌ها، دکان‌دارها و آدم‌هایی که همه چیز را به دل می‌گیرند، خدشه‌دار نشود.

کتاب «روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل» اثر مشترک برادران گروسمیث است. جورج و والتر در لندن به دنیا آمدند و پدرشان بازیگر، مخبر محاکمات برای نشریه تایمز و همچنین مدرس دانشگاه بود. آن‌ها به خانواده ای تئاتری تعلق داشتند و هر دو خیلی زود پیشه بازیگری را دنبال کردند. تصویرهای کتاب پیش رو از ویدون است که چند نمایشنامه از جمله «شب مهمانی» و رمانی به نام «گزارشی از یک زن» را در کارنامه دارد. او همچنین یک زندگی نامه خودنوشت به نام «از استودیو تا صحنه» را نیز نوشته است.

کتاب «روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل» از سال ۱۸۹۲ تا ۱۹۱۹، پانزده مرتبه تجدید چاپ شد که ۵ مرتبه آن مربوط به سال ۱۹۱۰ بود. از این کتاب همچنین نمایش‌هایی در سال ۱۹۵۴ در تئاتر هنرهای لندن، در سال ۱۹۸۶ در تئاتر گریک، در سال ۱۹۹۳ در تئاتر گرینویچ و در سال ۲۰۱۱ در رویال و دِرنگیت اجرا شد. براساس این کتاب همچنین سه نمایش رادیویی در سال‌های ۲۰۰۴، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۵ اجرا شده است.

دو سریال تلویزیونی در سال‌های ۱۹۷۹ و ۲۰۰۷ براساس این رمان ساخته شده و در سال ۱۹۶۴ هم یک فیلم کوتاه ۴۰ دقیقه ای صامت با صدای یک روایتگر ساخته شد.

همه فکر و ذکر آقای پوتر این است که جوک‌های خوب تعریف کند و چون به هر قیمت و هر بدبختی ای دلش می‌خواهد تحویلش بگیرند، به این نتیجه رسیده که تنها چیزی که مرد را می‌سازد، نوشتن یادداشت‌های روزانه یا روزنامه خاطرات است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

۶ نوامبر لوپین با من آمد شرکتمان و بعد از یک صحبت مفصل با رئیسمان آقای پرکاپ، به استخدام شرکت کارگزاری بورس و سهام جاب کلینندز و شرکا درآمد. اما بعدا خصوصی به من گفت: «این‌ها یک شرکت تبلیغاتی اند، خیلی رویشان حساب نمی‌کنم.» بهش گفتم: «آدم محتاج حق انتخاب ندارد.» باید یادش بدهم منصفانه فکر کند. به نظرم کمی‌شرمنده شد.

عصر رفتیم خانه کامینگز تا یک کم آتش بازی کنیم. اما ناگهان باران گرفت و همه چی خراب شد. یکی از فشفشه‌های من هم هرچه کردم روشن نشد. گوینگ گفت: «پسر جون، بزنش به تخت کفشت تا در برود.» من هم چند بار کوبیدمش به تخت کفشم که یک مرتبه با صدای مهیبی منفجر شد و نوک انگشت‌هایم را به شدت سوزاند. بقیه فشفشه‌ها را دادم به پسر کوچولوی کامینگز تا روشنشان کند.

بعد یک مصیبت دیگری به بار آمد که باعث شد من کلی فحش بخورم: کامینگز برای حسن ختام یک آبشار چرخان وصل کرد به تیرک چوبی حیاط. هِی هم‌های و هوی می‌کرد که هفت شیلینگ بالایش پول داده. اولش روشن نمی‌شد. بعد هم که گرفت، چند بار فس فس چرخید و از حرکت افتاد. من برای این که به کار بیندازمش عصایم را آرام زدم بهش و از شانس بد، تیرک افتاد روی چمن و چمن گُر گرفت. همه چنان ریختند سرم که انگار خواسته بودم خانه را آتش بزنم. این دفعه آخری است که می‌روم مهمانی آتش بازی. بی خود نه وقتم را تلف می‌کنم نه پولم را.

این کتاب با ۲۴۸ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۲ هزار تومان منتشر شده است.

برچسب‌ها