به گزارش خبرنگار مهر، رمان «عوضی» نوشته ژوئل اگلوف بهتازگی با ترجمه اصغر نوری توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۸ چاپ شده است.
ژوئل اگلوف نویسنده فرانسوی، در سال ۱۹۷۰ متولد شد. او پس از تحصیل سینما، به کارهای مختلفی از جمله فیلمنامهنویسی و دستیار کارگردانی پرداخت. اما در سالهای گذشته بهطور متمرکز نوشته است.
اولین رمان این نویسنده، «ادموند گانگلیون و پسر» توجه منتقدان را به خود جلب کرد و در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه الن فورنیه شد. او با ۳ رمان بعدی خود جوایز دیگری را هم به خود اختصاص داد. رمان «آفتابگیرها» در سال ۲۰۰۰ و «آنچه اینجا نشسته روی زمین انجام میدهم» و «منگی» ۳ رمانی بودند که او پس از اولین کتابش نوشت. «منگی» در سال ۲۰۰۵ برنده جایزه لیورانتر شد.
اگلوف پس از «منگی» دو اثر دیگر با نامهای «عوضی» در سال ۲۰۰۸ و «سنجاقکها» در سال ۲۰۱۲ به چاپ رساند که دومی مجموعه داستان است.
رمان «عوضی» درباره مردی است که همیشه با دیگران اشتباه گرفته میشود و خودش هم از شناسایی هویت واقعیاش عاجز مانده است.
اصغر نوری دو رمان «منگی» و «عوضی» را از اگلوف، از فرانسوی به فارسی ترجمه کرده که هر دو توسط نشر افق چاپ شدهاند. ترجمه «منگی» در سال 92 منتشر شد.
در قسمتی از رمان «عوضی» میخوانیم:
بنا گذاشتم به چرخیدن توی اتاقم. سعی کردم تسلیم ترس نشوم، عقلم را به کار اندازم، برگردم به نقطه شروع، به لحظهای که خوابِ خواب بودم و خیال کردم شنیدم درِ خانهام را با آن روش منحصربهفرد میزنند. میگویم «خیال کردم شنیدم در میزنند»، چون به هر حال در این باره کاملا مطمئن نبودم. شاید آن لحظه هنوز خواب بودم. نمیشود گفت چیزی که خیال کرده بودم شنیدهام، صدای خاص در زدن کسی بود. میتوانست صدای حفاظ چوبی پنجرهای باشد که باد آرام به نمای ساختمان میکوبدش. جریان هوایی از لای پنجرهای نیمهباز. یا هزار صدای دیگر که من عوضی گرفته بودمشان. الان، دقایقی طولانی میشد که دیگر صدایی نشنیده بود. این ملاقاتکننده چرا به این زودی دلسرد شد؟ باید شور و شوق بیشتری میداشت برای اذیت کسی در این ساعت شب.
برای آنکه خاطرم کامل جمع شود، با خودم فکر کردم چقدر مضحک است خیال کنم کسی به در خانهام ضربه زده در حالیکه روی چارچوب در زنگی هست که خیلی خوب کار میکند و آدم نمیتواند نبیندش.
ده ثانیه دیگر گذشت. و طی زنگ بیپایانی که در پی آمد، قلبم دیگر نزد. فکر میکنم واقعا ایستاد. با خودم گفتم دوباره شروع نمیکند به تپیدن مگر آنکه کمی شانس بیاورم و لحظهای برسد که آن انگشتی که دگمه زنگ را له میکرد شل شود. برام اندازه یک ابدیت طول کشید. یک دفعه سکوت برگشت، دوبرابر، صدبرابر ساکتتر از قبل، و قلبم دوباره شروع کرد به زدن، شدیدتر از همیشه، انگار میخواست از سینهام در برود. لابد صداش تا پاگرد هم میرفت.
این کتاب با ۱۴۴ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.