به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از دویچه وله، رمانهای میلان کوندرا به عمق افکار، احساسات و باورهای افراد نفوذ میکنند، اما اغلب به روابط بین افراد و جوامع نیز میپردازند. شاهکار او «سبکی غیرقابل تحملِ بودن» در سال ۱۹۸۴ منتشر شد و او را تبدیل به یک ستاره ادبی بینالمللی کرد.
تا موقع انتشار آن کتاب، این رماننویس یاغی اهل چک تقریباً یک دهه بود که در تبعید در پاریس زندگی میکرد. کتابهای او در چکسلاواکی ممنوع شده بودند و از زمانی که در سال ۱۹۷۸ دولت مورد حمایت شوروی حق شهروندی او را سلب کرده بود، او تبدیل به معروفترین نویسنده تبعیدی کشورش شده بود. او حتی بعد از انقلاب مخملی، سقوط پرده آهنی و خلق جمهوری چک هم به کشورش بازنگشت.
ظاهر هرگز هم درباره سرنوشتش شکایت نکرد. او زمانی در مصاحبهای با مجله هفتگی آلمانی دی زایت گفت: «چنین رویایی برای بازگشت وجود ندارد. من پراگم را با خود بردم؛ بو، مزه، زبان، طبیعت و فرهنگ آن را.»
میلان کوندرا نه تنها تحت تأثیر فرهنگ چک بود، بلکه داشت در دوران سوسیالیسم خودش را به عنوان یک نویسنده پیدا میکرد. او سال ۱۹۸۴ وقتی تازه از دبیرستان فارغالتحصیل شده بود به حزب کمونیست پیوست، اما بعدها به خاطر «نحوه تفکر متخاصم و رویههای فردگرایانه» اخراج شد. نخستین اثر او به عنوان نویسنده مجموعه شعر «انسان: باغی عظیم» سال ۱۹۵۳ بود که در آن او با واقعگرایی به سوسیالیسم پرداخت، البته از نقطه نظر یک کمونیست. او مدتی بعد دوباره به حزب کمونیست پیوست، اما باز هم اخراج شد.
بعد از سرکوب خشن بهار پراگ در سال ۱۹۶۸ و انتقاد شدید کوندرا از آن، این نویسنده تبدیل به یک هدف حکومت شد و نوشتههایش اجازه انتشار نیافتند. اما او به نوشتن ادامه داد و «والتس خداحافظی» را سال ۱۹۷۲ و «زندگی جای دیگر است» را سال ۱۹۷۳ بیرون داد. او میدانست آثارش در چکسلاواکی چاپ نخواهند شد، بنابراین آنها را در فرانسه که به او پناه داده بود منتشر کرد.
کوندرا در زندگی خود در تبعید هم به همان موضوعهای ادبی پرداخت و از چکسلاواکی به عنوان پسزمینه آثارش استفاده کرد. از آنجا که در زمانی که «کتاب خنده و فراموشی» در سال ۱۹۷۸ منتشر شد او خارج از کشور بود، رهبری سوسیالیست کشور راهی به جز عزل کردن حق شهروندی این نویسنده نداشت.
سالها گذشت اما در ۲۰۰۸ یک بار دیگر سوسیالیسم گریبانگیرش شد و این اتهام علیه او مطرح شد که وی سال ۱۹۵۰ به یکی از اعضای حزب اپوزیسیون خیانت کرده و آن فرد در یک کمپ کار ناپدید شده است. ظاهراً یک پروتکل پلیس مخفی شواهد این امر را فراهم کرده بود.
اما آیا واقعاً کوندرا خودش چنین حرفی زده بود یا فردی دیگر نقش او را بازی کرده بود؟ او به یک سازمان خبری واقع در چک گفت: «من کاملاً سورپرایز شدهام چون اصلاً انتظار چنین چیزی را نداشتم، چیزی که حتی تا دیروز نمیدانستم وجود دارد، چیزی که اتفاق نیفتاده بود». در حقیقت حتی امضای او هم پای آن مدرک نبود.
کوندرا دیگر درباره گذشتهاش نظری نمیدهد. او به صورت ناشناس به چک سفر میکند، کاری که پیش از متهم شدن به خیانت هم انجام میداد. به عنوان حرکتی سازنده، نخستوزیر چک آن دری بابیس اخیراً شهروندی کوندرا را به وی پس داد.
بالاخره بعد از یک وقفه یک دههای، کوندرا در سال ۲۰۱۴ رمانی جدید با عنوان «فستیوال بیاهمیتی» منتشر کرد. در آن رمان چهار مرد دارند در پاریس قدم میزنند و درباره موانع شخصی میگویند. این کتاب در سراسر اروپا موفق بود، اما منتقدان درباره آن اتفاق نظر نداشتند؛ بعضیها آن را یک «شاهکار» خواندند و بعضیها گفتند کوندرا پیر شده است.
با توجه به اینکه میلان کوندرا نودمین تولد خود را در روز اول آوریل جشن گرفت، به احتمال زیاد این رمان آخرین اثر او خواهد بود.