به گزارش خبرگزاری مهر، میلان کوندرا که بیش از نیم قرن با خلق شعرها، نمایشنامهها، مقالهها و رمانهایی چون «سبکی تحمل ناپذیر هستی» به بررسی ماهیت هستی و خیانت پرداخته بود، پس از مدتها بیماری در ۹۴ سالگی از دنیا رفت.
درگذشت وی که زمانی در زادگاه خود با سکوت رژیم کمونیستی مواجه شده بود ولی با خلق داستانهای فلسفی شوخ طبعانه به شهرت جهانی دست یافت، با موجی از اظهار تاسف و یادآوری و تجلیل وی همراه شد.
نخست وزیر چک، پتر فیالا، گفت کوندرا با آثار خود توانست نسلهای کاملی از خوانندگان را در تمام قارهها جذب کند.
الیزابت بورنی نخست وزیر فرانسه هم از کوندرا به عنوان نویسنده و صدایی خاص یاد کرد و گفت: دلتنگش خواهیم شد.او گفت: کار میلان کوندرا در عین حال یک کاوش عمیق، انسانی، صمیمی و گسترده است.
ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان، در پست خود در شبکههای اجتماعی، نویسنده فقید چک را نگهبان روح اروپای مرکزی خواند.
کتابخانه میلان کوندرا، بخش جداگانهای از کتابخانه استانی موراویا که دربرگیرنده بیش از ۳۰۰۰ کتاب به ۴۴ زبان از نویسنده چک و همچنین شامل آرشیو شخصی و مکاتبات و پوشش مطبوعاتی آثار اوست، از وی تجلیل کرد. این نویسنده مشهور سال ۲۰۲۰ کتابها، آرشیو مقالات، نامهها و سایر اسناد خود را به کتابخانه استانی موراویا در زادگاهش برنو اهدا کرد.
بالاز اوربان، معاون سیاسی نخست وزیر مجارستان، در صفحه اجتماعی خود نوشت که میلان کوندرا به خاطر افکارش درباره اروپای مرکزی همیشه در یادها میماند. کوندرا میگوید ما به عنوان اروپاییهای مرکزی هنوز به یاد داریم که باید چیزی منحصر به فرد به جهان بدهیم، زیرا این شرط بقای اروپاست. کوندرا معتقد است که اگر در میان تلاشهای بزرگ ادغامگرایانه ویژگیهای منحصربهفرد و غیرقابل تقلید خود را از دست بدهیم، خودمان را از دست خواهیم داد: فرهنگ، تمدن و در نهایت ملت ما از دست خواهند رفت. وی افزود: بنابراین فرهنگ اروپای مرکزی نه تنها مسئله اعتبار است، بلکه شرط بقا است.
تاماس فابینی، اسقف کلیسای لوتری مجارستان، به نقل از نویسنده چک در صفحه فیس بوک خود گفت: «این روزها، من اغلب این سطور از رمان او، «کندی» را نقل می کنم: چرا لذت کندی ناپدید شده است؟ قدیمیها کجا هستند؟ کجایند قهرمانان بیکار و آوازهخوانان محلی، قهرمانان سرگردانی که آسیاب به آسیاب میروند و زیر ستارهها میخوابند؟ آیا آنها با مسیرهای مزارع، چمنزارها، دشتها و طبیعت ناپدید شدهاند؟ یک ضرب المثل چکی بیکاری شیرین آنها را با یک تشبیه زیبا چنین توصیف میکند: آنها به پنجرههای خدا نگاه می کنند. کسی که به پنجره های خدا مینگرد، حوصلهاش سر نمیرود. او خوشحال است.
زسولت گرچی، سیاستمدار دموکرات هم نوشت کوندرا در ادبیات اروپای مرکزی شخصیتی اجتناب ناپذیر است. باشد که در آرامش باشد!
منتقد اکونومیست نوشت: برای آقای کوندرا، دشمن مهلک هنر راستگو، کیش شخصیت بود: احساسات خودشیفتهای که تحت هر نظام اجتماعی، واقعیتها را محو میکند و مردم را تشویق میکند که «به آینه دروغ زیبا نگاه کنند». او با کنایه تند، شوخ طبعی و مهارت ادبی آکروباتیک، دروغ زیبایی را در هر کجا که آن را یافت - در سیاست، در فرهنگ یا در روابط شخصی - به تمسخر گرفت.
منتقد واشنگتن پست یادآوری کرد او دورهای در مدرسه فیلم تدریس میکرد و یکی از دانشجویانش میلوش فورمن کارگردان برنده اسکار بود و منتقد لسآنجلس تایمز نوشت: میلان کوندرا نویسندهای با طنز سوزاننده و شوخ طبعی بسیار، معتقد بود که رماننویس «نه مورخ و نه پیامبر» بلکه «کاوشگر هستی» است.
کارل هویزدالا، نویسنده همکار چک به تلویزیون چک گفت که آخرین بار نوامبر گذشته دوست خود را دید که حالش خوب نبود. او گفت: به یاد دارم روی تخت بیمارستانی که در خانه داشت، خوابیده بود و فقط یک کتاب در کنارش داشت: «طاعون» اثر آلبر کامو.
کوندرا که یکم آوریل ۱۹۲۹ در برنو متولد شده بود، پیش از آنکه به نویسندگی روی آورد، نزد پدرش که پیانیست و موسیقی شناس مشهوری بود موسیقی آموخت. وی سال ۱۹۵۲ در آکادمی فیلم پراگ مدرس ادبیات جهانی شد و به شهرت ادبی دست یافت. انتشار مجموعهای از شعرها و نمایشنامهها، از جمله قصیدهای برای قهرمان کمونیست جولیوس فوچیک، در سال ۱۹۵۵، از دلایل این محبوبیت بود. او بعدها این آثار اولیه را رد کرد و گفت: در جهات مختلف کار میکنم و به دنبال صدایم، سبکم و خودم هستم.
کوندرا که در جوانی عضو پرشور حزب کمونیست بود، دو بار از حزب اخراج شد، یک بار پس از «فعالیتهای ضد کمونیستی» در سال ۱۹۵۰، و بار دیگر در سال ۱۹۷۰ در خلال سرکوبهایی که پس از بهار پراگ ۱۹۶۸ انجام شد.
نخستین رمان او با عنوان «شوخی» سال ۱۹۶۷ با الهام از آن دوره نوشته شد و به موفقیت بزرگی دست یافت. این رمان کاریکاتوری از کیش شخصیت بود. رهبران سیاست فرهنگی چکسلواکی واکنش هیستریکی به آن نشان دادند: او از حزب اخراج شد و پست دانشگاهی خود را از دست داد.
این کتاب که یک بررسی چند صدایی از سرنوشت و عقلانیت حول یک شوخی درباره تروتسکی بود، پس از ورود تانکهای روسی به میدان ونسلاس از کتابفروشیها و کتابخانهها جمع شد و کوندرا خود را در لیست سیاه یافت و از دانشگاه اخراج شد. او مدتی زندگی را با نواختن ترومپت گذراند و سرانجام آزادی هنری را پیدا کرد و به این نتیجه رسید که عدم امکان انتشار، به نوعی بار سانسور را از روی دوش او برداشته است.
وی سال ۱۹۷۵ به فرانسه نقل مکان کرد و سال ۱۹۷۹ ملیت چک خود را از دست داد و سال ۱۹۸۱ به عنوان شهروند فرانسه شناخته شد. با انتشار «سبکی غیر قابل تحمل هستی» در سال ۱۹۸۴ وضعیت وی به عنوان یک ستاره بینالمللی تایید شد.
کوندرا که سال ۱۹۷۵ پس از اخراج از حزب کمونیست چکسلواکی به دلیل «فعالیتهای ضد کمونیستی» وطن خود را تر ک کرد و ۴۰ سال را در تبعید در پاریس گذراند، اغلب به عنوان یکی از مدعیان جایزه نوبل ادبیات مطرح بود.
با این حال این نویسنده به طور فزایندهای نسبت به رسانهها بیاعتماد میشد و استدلال میکرد: امروز در سراسر جهان مردم ترجیح می دهند به جای اینکه بفهمند، قضاوت کنند، به جای اینکه بپرسند، پاسخ دهند، به طوری که به سختی میتوان صدای رمان را از حماقت پر سر و صدای قطعیتهای انسانی شنید.
«جاودانگی» آخرین رمان کوندرا که به زبان چکی نوشته شده سال ۱۹۸۸ منتشر شد. این رمان فلسفی راه را برای سه رمان کوتاه فرانسوی باز کرد که در سالهای ۱۹۹۵، ۱۹۹۸ و ۲۰۰۰ با عنوان «آهستگی»، «هویت» و «جهالت» منتشر شدند.
آخرین رمان کوتاه او با عنوان «جشن بیمعنایی» سال ۲۰۱۳ منتشر شد و داوران را دچار اختلاف کرد، برخی طنز ظریف آن را تحسین کردند و برخی دیگر آن را سلسلهای از عقبنشینیها خواندند.
وی پس از ۴۰ سال دوری، سرانجام سال ۲۰۱۹ دوباره شهروند کشورش شد.
نظر شما