خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایِی: «اتاق افسران» رمانی ضدجنگ از مارک دوگن نویسنده ۶۲ ساله فرانسوی است که نسخه اصلیاش در سال ۱۹۹۸ منتشر شد و ترجمه پرویز شهدی نیز از آن، در حال حاضر با نسخههای چاپ سوم توسط نشر چشمه در بازار نشر کشورمان عرضه میشود. «اتاق افسران» از جمله آثار مکتوب مربوط به جنگ جهانی اول یا دوم است که فیلم سینمایی هم با اقتباس از آنها ساخته شده است.
تلاش مارک دوگن در اینرمان بر اینپایه بوده که به دنیای افکار و تخیلات یک مجروح جنگی وارد شود و بخشهای زیادی از داستانش را هم با اینرویکرد ساخته است. نوع جراحت جنگی هم از نوعی دلخراش و چالشی انتخاب شده تا درگیری رزمندهها و نیروهای جنگی با پدیده جنگ، بسیار مستقیم و صریح باشد؛ جراحت با ترکش خمپارهای که صورت فرد را دریده است.
شخصیتهای حاضر در اینرمان که محوریتاش با یکی از این مجروحهای صورتدریده است، همگی از ناحیه صورت آسیب دیدهاند و بناست دوره درمان خود را در یک بیمارستان و اتاق طی کنند که عنوان کتاب را با خود یدک میکشد: «اتاق افسران.» جمله توصیفی نویسنده کتاب هم از زبان راوی داستان، درباره ایناتاق، چنین است: «در این اتاقِ بزرگِ بدون آینه، هر یک از ما آینهای است برای دیگران.»
* ۱- ساخت و زبان اثر
«اتاق افسران» زبان ساده و روانی دارد و در برخی فرازها هم دارای زبان ادبی و استعارههای ظریف است. مثلا در فرازی که مربوط به حضور راوی در آمبولانس انتقال مجروحان است، از استعاره «کنسرت نالهها» برای آه و ناله مجروحان استفاده میشود؛ همچنین برای نالههای دستجمعی مجروحان از لفظ گروه همسرایی و مرگشان، ترک این گروه همسرایی استفاده شده است: «کنسرت نالهها کمکمک خاموش میشود. انگار هر یک به ترتیب، گروه همسرایان را ترک میکنند...» (صفحه ۳۳). در بخشی از متن داستان هم، راوی مشغول صحبت درباره عمل جراحی صورت و در واقع تاوانی است که باید پس بدهد. مارک دوگن در اینفراز از ارجاع به افسانه یونانی سیزیف استفاده کرده است. سیزیف همانطور که میدانیم بهخاطر خشم خدایان ناچار بود سنگی را از پایین تا بالای کوه بغلتاند و سنگ دوباره به پایین میغلتید و اینچرخه بهطور مرتب تکرار میشد. چنین مشغولیتی برای سیزیف در حکم تنبیه او بود و شخصیت اصلی رمان «اتاق افسران» هم در حالی که از لفظ تنبیه استفاده میکند، میگوید نحوه و شدت تنبیهشدنش (نسبت به سیزیف) تغییر کرده ولی «به هر حال همتراز وسایلی که ما برای نابودی خودمان اختراع کردهایم، هست.»
درباره طرح کلی قصه «اتاق افسران»؛ راوی داستان پس از گذراندن یک شب عاشقانه با دختری به نام کلمانس، راهی جبهه و سپس در همان ابتدای جنگ، روانه بیمارستان میشود. هوشمندی نویسنده برای تزریق ناراحتی و تحریک عواطف مخاطب درباره جدایی دو عاشق، خود را در صفحه ۵۴ کتاب نشان میدهد؛ جایی که نامه کلمانس در بیمارستان به دست آدرین میرسد که در آن از او خداحافظی کرده و خواسته اجازه دهد به راه خودش برود. اما رسیدن نامه خداحافظی و جدایی نیست که نشاندهنده هوشمندی نویسنده است؛ بلکه جملهای که کلمانس در سطر پایانی نامهاش آورده، موید این مولفه قلم نویسنده است: «چهرهای را که چنان شادی و سرمتی به من بخشیده، هرگز از یاد نمیبرم.» از طرفی مارک دوگن مخاطب را تا زمانی که ایندو شخصیت، دوباره روبرو شوند و سرنوشت کلمانس و همچنین واکنشاش در قبال چهره جدید فورنیه مشخص شود، در تعلیق نگه میدارد.
یکی از اتفاقات مهم داستان، دیدار دوباره آدرین با کلمانس در روزهای پس از جنگ است که البته مارک دوگن سعی نکرده دو عاشق سابق را به یکدیگر برساند چون پیشروی در این مسیر اصلا جزو اهدافش برای نوشتن اینکتاب نبوده است. آدرین فورنیه پس از جنگ با دختری جوانتر از خودش ازدواج میکند و بنا نیست «اتاق افسران» داستانی رمانتیک یا عاشقانه باشد بلکه هدف نویسنده بیان یکسری مواضع ضدجنگ با استفاده از قصه بوده است. بنابراین قصه ابزاری برای بیان آننقطهنظرهاست نه بهانه اصلی شکلگیری اینکتاب. در همین راستا، «اتاق افسران» برخی لحظهها و اتفاقات جالب را در خود جا داده است؛ از جمله صحنهای که در آن، مجروحهای صورتزخمی بهصورت دستهجمعی به عشرتکدهای میروند اما ابتدا با ممانعت روبرو میشوند. شخصیت راوی هم ترجیح میدهد با یکی از نیروهای عشرتکده به گفتگو و معاشرت کلامی بپردازد. سوالی که در اینفراز از داستان به ذهن مخاطب متبادر میشود این است که نویسنده در پی بیان چه مفهومی بوده است؟ انسانیت؟ «همانطور که نگاهش میکردم چهره زنهای دیگری در نظرم مجسم شد. چهره کلمانس، مارگریت، عشق و احترام.» (صفحه ۹۳) بهنظر میرسد اینمفهوم، تصویر مدنظر نویسنده از زن است که البته در حاشیه مفهوم محوری جنگ قرار مورد توجه قرار گرفته است. اما بههرحال شاید حرف اصلی نویسنده با اتکا به ایناتفاقِ داستان، این باشد که مجروحهای جنگیِ صورت از دستداده هم دل دارند و باید با کسی همکلام شوند. با اشارهای که به شخصیت زن نزد نویسنده کتاب پیشرو شد، بد نیست به عنصر تاریخی تجدد و مفهوم زن متجدد هم در اینداستان توجه کنیم. برههای که نویسنده «اتاق افسران» به آن اشاره دارد، سالهای اولیه جنگ جهانی اول است و بهطور غیر مستقیم بر این حقیقت اذعان دارد که آنموقع هنوز درگیری بین سنت و تجدد در اروپا وجود داشته است.
اضافهشدن یک زن مجروح و صورتزخمی به جمع مردان صورتدریده داستان از دیگر اتفاقاتی است که مارک دوگن در «اتاق افسران» قرار داد و احتمالا مقصودش از تزریق ایناتفاق، این است که جنگ، در آسیبرساندن به صورت و زیبایی آدمها، زن و مرد نمیشناسد و آسیبهای جنگ بر زنها اتفاقا بیشتر و مضاعفتر از آسیبهایی است که به مردان میزند. شخصیت مجروح زنی که به جمع مردان صورتزخمی اضافه میشود، شنواییاش را از دست داده است. او خلاف مردانی که در کنارشان قرار گرفته، نمیتواند ازدواج کند و باید تا آخر عمرش تنها بماند چون به قول راوی داستان، مردی با صورت زخمی میتواند ازدواج کند اما کسی به سمت زنِ صورتزخمی نمیرود. یکی از مردان صورتزخمی هم در خلال داستان، دست به خودکشی میزند چون خانوادهاش نتوانستهاند او را با صورت جدیدش به جا بیاورند و پسر بزرگش هم با دیدن او فرار کرده و فریاد زده: این پدر من نیست! بهاینترتیب یکنتیجهگیری دیگر از اینداستان این است که افسردگی و خودکشی ناشی از مجروحیت جنگی هم زن و مرد نمیشناسد و ممکن است یکزن با این مصیبت کنار بیاید اما یک مجروح مرد توانایی تابآوری و مبارزه با چنین وضعیتی را نداشته باشد.
در فراز دیگری از داستان «اتاق افسران» که نویسنده قصد نشاندادن مفهوم زندگی را مقابل مفهوم مرگ دارد، یکی از مجروحان صورتزخمی پیشنهاد میکند دستهجمعی از بیمارستان بیرون بروند و با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند. مارک دوگن در تلاش بوده هول و هراس این مواجهه با دنیای بیرون از بیمارستان و فضای جراحت جنگی را به تصویر بکشد. در همینزمینه، جمع صورت نامتناجس صورتزخمیها در جامعه، از طرف راوی داستان «اسکادران وازدههای اجتماع» خوانده میشود. او ضمن اینکه بیان میکند قدمزدنش در شهر باعث مواجهه با یک پاریسِ خلوت میشود، میگوید «هرگز تصور نمیکردم هوا برای تنفسکردن به این فراوانی باشد.» ترس از دنیای بیرون هم که به آن اشاره شد، با جملاتی مثل این مطرح میشود: «انگار زمستان با همه سرمای شدیدش ناگهان مرا در خود گرفته باشد...» سختی تحمیلشده بر این مجروحان این است که در عین دشواری حضورشان بین مردم، میدانند که چارهای جز بازگشت به جامعه ندارند. در صفحه ۱۰۸ کتاب هم که مربوط به مقطع مرخصشدن راوی از بیمارستان است، اینجمله و مفهوم مطرح میشود که برای چنین همجواری ناگهانی و نزدیکی با مردم کوچه و بازار، هیچگونه آمادگی نداشته و اولین واکنشاش هم این بوده که از نگاه دیگران که آمیزهای از ترحم، احساس همدردی و کمی ناراحتی بوده، بگریزد.
در زمینه مسائل عاطفی و احساسات متناقض بشری که میتوان با روانکاوی آنها رو تحلیل کرد، میتوان به اتفاقی از اتفاقات داستان اشاره کرد که در آن، خواهر فورنیه برای دیدارش به بیمارستان میآید اما راوی تمایلی به دیدار با خواهر خود ندارد: «خیلی دلم میخواست از دیدنم معافش کنم...» چندهفته بعد هم که مادر راوی برای ملاقات میآید، شور و شوقی برای ملاقات از خود نشان نمیدهد: «مادرم، هم آزاردهنده بود و هم در عین حال آرامشبخش. چون نمیتوانست کمترین حالت تاثیرانگیزی به رویدادها ببخشد.»
در بخش کنایههای نویسنده در کتاب، بهطور مشروح به نیشونوشها و کنایههای مارک دوگن در «اتاق افسران» خواهیم پرداخت. اما شخصیت راوی داستان کنایه ظریفی دارد که باید در همینبخش از نوشتار پیشرو به آن بپردازیم؛ جایی از صفحه ۱۳۴ که نقل قولی از پتانستر (یکی از مجروحان صورتزخمی) آورده میشود: «همگی وارد دوران با عظمت داشتن یک زندگی عادی شدهایم.»
مکانی هم که بیشتر اتفاقات داستان در آن روایت میشود، یعنی بیمارستان در صفحه ۹۰ توسط راوی «دژ» خوانده میشود و یکنمای کلی از داستان هم (بستریبودن و روزمرگی مجروحان جنگی) در صفحه ۱۰۷ اینچنین ارائه میشود: «پس از چهار سال و هشت ماه سر کردن در زندانی سفید، دیگر به دشواری میتوان اسمش را گذاشت دوران نقاهت»
مارک دوگن، نویسنده کتاب
* ۲- شخصیت اصلی
شخصیت اصلی داستان، مهندسی جوان و خوشصورت بهنام آدرین فورنیه است که بهمحض ورودش به جبهه و پیش از هرگونه درگیری و رویارویی مستقیم با دشمن، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفته و صورتش را از دست میدهد. طرح کلی قصه «اتاق افسران» زندگی و چگونه تابآوری اینمصیبت توسط راوی است. در صفحه پنجم، شخصیت راوی بیشتر و از زاویهای بازتر معرفی میشود و عنصر عشق هم وارد میشود. نویسنده در طراحی قصهاش، اینعشق را یکشب پیش از اعزام راوی به جبهه قرار داده که تا میانههای قصه وجود دارد. حادثه اصلی (زخمیشدن فورنیه) هم همانطور که اشاره شد، در ابتدای کار یعنی پایان فصل دوم رمان اتفاق میافتد. راوی داستان شخصیتی است که به مسائل فراطبیعی اعتقادی ندارد و چند لحظه پیش از وقوع حادثه و اصابت ترکش خمپاره، به تعبیر خودش روح و افکارش را رها کرده بوده است. آدرین فورنیه با شروع فصل سوم اینعقیده خود را هم ابراز میکند که در طبیعت فاجعه وجود ندارد.
آدرین فورنیه، پس از عاشقشدن، حالت متضاد و دوگانهای برای رفتن به جنگ دارد. اینحالت متناقض را نویسنده در صفحه ۱۹ کتاب ساختهوپرداخته کرده است؛ جایی که راوی با نامهای که در خانه گذاشته از دختر خداحافظی کرده و راهی جبهه جنگ شده است اما حالاتش هنگام رفتن، شبیه به رزمندهای که به استقبال مرگ میرود، نیست: «اگر کولهپشتیام سنگین نبود، توی کوچه از خوشحالی مانند بچهها لیلیکنان بالا و پایین میپریدم ...» همین راوی پس از جنگ، از عملهای جراحی بیشتر و بهترشدن وضع صورتش امتناع میکند. چون چهره جنگیاش را پذیرفته و دیگر با آن کنار آمده است: ««این چهره از آن پس خاص خودم بود و نمایانگر بخشی از ماجراهای زندگیام.» (صفحه ۱۳۵)
* ۲-۱ بحث اعتقاد و ایمان:
باور، ایمان یا اعتقاد هم از جمله مفاهیمی است که در «اتاق افسران» حضور دارد. شخصیت راوی، هنگام بیان گذشتهاش میگوید از مذهب رویگردان شده چون پدرش بر این باور بوده که اعتقاد نداشتن، نشانه شهامت است و اینباور روی راوی هم تاثیر خود را گذاشته است. بههرحال او در جایی از زمان، از ایمانداشتن یکی از مجروحان هماتاقی خود برآشفته میشود و در واگویههایش میگوید «ایمانش اذیتم میکرد. نمیتوانستم بپذیرم کسی را پرستش کنم که ما را به دنیایی چنین ترحمانگیز تبعید کرده.»
* ۲-۲ تقابل ابعاد مختلف زمان: گذشته، حال، آینده
در شخصیت و فضاهایی که مارک دوگن در «اتاق افسران» ساخته، عنصر زمان هم مورد تاکید است. گذشته، حال و آینده شخصیتهای صورت زخمی از جنگ را میتوان بهطور صریح و بدون تفسیر، از خود جملاتی که نویسنده در داستان به کار برده، بررسی کرد. «یاد گذشتهمان که میافتادیم، هرگز از زمان احضارمان به خدمت و اعزام به جبهه فراتر نمیرفتیم.» (صفحه ۸۲) و یا در دیگر فرازهای کتاب: «هرگز بین خودمان درباره آینده حرفی نمیزدیم.» و یا «گذشته همچون صاعقهای که بر درختی آرام فرود آمده باشد، غافلگیرمان کرده بود. آینده با گامهای کوتاه همچون سالخوردگان نزدیک میشد.» در صفحه ۹۴ کتاب هم مخاطب به چنین جملهای میرسد: «رابطهمان با زمان تغییر کرده بود. دیگر به آینده فکر نمیکردیم. اگر نخواهم بگویم لحظهبهلحظه، باید اینطور بگویم که در زمان حال زندگی میکردیم.» چند سطر بعدتر هم اینجمله روبروی خواننده کتاب قرار میگیرد: «روزها پایانناپذیر بودند و بدون چشماندازی از آینده.»
بنابراین طبق داستانی که مارک دوگن در «اتاق افسران» ساخته، یک مجروح صورتزخمی جنگی، در پی کندوکاو در گذشته خود نیست اما هرچه پیشتر میرود، بیشتر به ایننتیجه میرسد که باید در زمان حال زندگی کند و ترس از آینده را رها کند. چون ظاهرا چشماندزای برای آینده وجود ندارد.
* ۳- شخصیت جنگ
پدیده جنگ، در رمان «اتاق افسران» دارای شخصیت است و اینشخصیت با وجود غایببودن، تاثیرگذاری و حضور پررنگی دارد چون باعث میشود مسائل اصلی و حاشیهای هم رخ بدهند. ابتدایداستان، این واقعیت تاریخی از تصور مردم که جنگ بناست چند هفته بیشتر طول نکشد، مطرح میشود. شخصیت راوی در صفحات ابتدایی درباره جنگ و چرایی به راه افتادنش واگویههایی دارد و خدا را مسئول راه افتادن جنگ قلمداد نمیکند بلکه آلمانیها را مسئول بروز چنین فاجعهای میداند. یکتصور اشتباه تاریخی دیگر هم که در آنزمان وجود داشته و نویسنده در کتابش به آن پرداخته، این است که با اتمام جنگ جهانی اول و پایانی که به آلمانها تحمیل شد، فرانسویها برای همیشه از جنگ مصون شدند اما بهگواه تاریخ چنین تصوری اشتباه بود و وجود این تصور اشتباه، چندمرتبه در طول داستان، تکرار میشود. یکی دیگر از موارد تاریخی جالب توجه که در کتاب «اتاق افسران» به آن پرداخته شده، روی دیگر ماجرای معاهده ورسای است. تصور عمومی و کلی موجود از شرایط پس از جنگ اول، نکبت و توسریخور بودن آلمان به واسطه شکست و غرامتهای سنگینی است که به اینکشور تحمیل شد. اما مارک دوگن تلاش کرده، طرف مقابل آلمان یعنی فرانسه پس از جنگ اول را هم پیش روی مخاطب قرار دهد؛ یعنی زمانی را که خزانه دولت فرانسه خالی بوده و آلمان هنوز یک پنی غرامت هم پرداخت نکرده بوده است. بنابراین نویسنده تلاش کرده بگوید وضعیت فرانسویهای پس از جنگ هم دستکمی از آلمانیها نداشته است. البته تاریخنگاران چیز دیگری میگویند و بر اینباورند پس از جنگ اول، آلمان هرچهبیشتر سقوط میکرد و فرانسه بیشتر اوج میگرفت؛ تا برههای که هیتلر قدرت را به دست گرفت و سپس جنگ جهانی دوم به راه افتاد.
مارک دوگن در توجه به پدیده جنگ، به آرامش پیش از آن هم توجه کرده و آن را از زبان راوی داستانش، زودگذر خوانده است. جنگ تبعات مختلفی از جمله ویرانی و مرگ دارد. مرگ، مفهومی همپا با جنگ است که دوگن در فرازهایی از واگویهها یا روایت داستانی در «اتاق افسران» به آن پرداخته است؛ مانند جایی از فصول ابتدایی که راوی میگوید «گمان میکنم کسی که به فکر مرگ میافتد، آن را از خود میراند. انگار این گفتوگوی درونی و این گوشبهزنگ بودن، دشمن را از حمله بازمیدارد.» اینراویِ فیلسوفشده به واسطه جنگ، در شروع فصل سوم داستان بر این باور است که در طبیعت فاجعه وجود ندارد. بنابراین منظورش این است که فجایع، نتیجه اعمال انسانی هستند. بههرحال اینراوی [که به قول خودش در صفحه ۳۸، بیآنکه در معرض آتش متقاطع دو جبهه قرار گرفته باشد، یا نگاهش به نگاه یک آلمانی افتاده باشد، که بتواند در آینده برای بچههایش تعریف کند،] از پا درآمده و تبدیل به مجروح جنگی میشود. او اینوضعیت خود را «شکست بینبرد و بیهودگی سرنوشتی که نه در ساختنش دخالت داشته» میداند.
یکی از اتفاقات ضمیمه به جنگ، افسردگی مجروحان و میلشان به خودکشی است که دوگن در بخشهایی از رمانش به آن پرداخته است. آدرین فورنیه شخصیت اصلی و راوی داستان، در جایی که قصه به اینسمتوسو حرکت کرده، میگوید: «چه احساس عجیبی است وقتی آدم میبیند مرگ و زندگیاش دست خودش است. لحظهای بیهمتا برای پیبردن به این حقیقت که عمر، در ترسِ به پایان رسیدنش میگذرد.» اما مارک دوگن نمیگذارد شخصیت داستانش اسیر افسردگیِ منتهی به خودکشی شود و برای اینشخصیت عامل بازدارندهای در نظر گرفته است؛ باور به اینکه با خودکشی، کاری را که آلمانها شروع کردهاند، به سرانجام میرساند. درست است که اینشخصیت خودکشی نمیکند (چون قرار است قصه را پیش ببرد)، اما به عقیده خودش جنگ باعث میشود در ۲۴ سالگی پیر شود. موقعیت متضاد و پارادوکسیال راوی هم در اینزمینه در صفحه ۵۸ بیان میشود؛ جایی که میگوید چون صورت ندارد، پیر هم نخواهد شد و در جمله بعد میگوید، «جنگ در بیست و چهار سالگی پیرم کرده است.»
زندگی، مفهوم متقابل با مرگ است و در نتیجه روبروی جنگ قرار دارد. مارک دوگن هم در رمان «اتاق افسران» رویکردی شبیه به دیگر آثار مشابه داشته و در کنار جنگ، مرگ و خرابیهایش، معیشت و همچنین این مفهوم را که زندگی ادامه دارد، در جملات راوی داستانش آورده است. در صفحه ۶۷ وقتی شخصیت آدرین فورنیه به سمت پنجره بیمارستان میرود که بیرون از آن پیداست، بلوار پورت رویال را میبیند و میگوید: «زندگی ادامه دارد، همچون همهمهای که سرو صدای جبهه هم نمیتواند آن را محو کند.» بنابراین در همین بخش از نوشتار میتوانیم به یکی از مواضع مهم و ضدجنگ مارک دوگن اشاره کنیم: سر و صدای جبهه جنگ هم نمیتواند صدای زندگی را خاموش کند!
روزمرگی زندگی مجروحان، یکی از تبعات جنگ است که سعی شده در قالب فضاسازی در رمان «اتاق افسران» به آن پرداخته شود. مجروحان اینداستان تسلیم یکنواختی تغییرناپذیری شدهاند که بهقول راوی برایشان هم مایه تسکین و هم افسردهکننده است. همانطور که اشاره کردیم، مارک دوگن سعی کرده به دنیای افکار و تخیلات یک مجروح جنگی وارد شود و بخشهای زیادی از داستانش را با اینرویکرد ساخته است. اینرویکرد نویسنده را میتوان در اینجملات کتاب مشاهده کرد: «دنیای تخیلات و رویاهای یک زخمی، که به علت نقص عضوش، ماهها در اتاقی در بیمارستانی نظامی زندانی شده، دور محور افکاری کوچک و تکراری میچرخد که به ندرت عمیقاند و به نظر دیگران بیهوده و بیمارگونه میآیند.» همینآدمهایی که افکاری کوچک و تکراری دارند، پس از پایان جنگ جهانی اول، خود را جزئی از یک «همه» بزرگ یعنی ملیت و مردم کشورشان میبینند که از پایان جنگ خوشحالاند اما جنس خوشحالیشان با دیگرانِ این «همه» تفاوت دارد چون از اجتماع منزوی شدهاند. دوگن سراغ توصیف وضعیت و افکار مجروحان صورت زخمی هم رفته که پس از جنگ آیندهای ندارند و در واقع وقتی پس از جنگ، «هرکسی رفت دنبال کارها و عادتهای همیشگیاش»، نمیدانند با چاهی که همیشه جزئی از آنهاست (استعاره از زخم و حفره صورت)، چهکار کنند؟
یکی از اتفاقات مهم داستان، کشته شدن دوست بچگی راوی، آلن بونار در جبهه است که وقوعش باعث میشود در روایتش از قصه، بگوید: «تا آن موقع هرگز در حقانیت این جنگ و ضرورت شرکت در آن، تردید نکرده بودم، و میدانستم تا پای جانم باید در مصایب و سختیهایش شرکت کنم. حالا بهترین و قدیمیترین دوستم را از من گرفته بود، کسی که به نظرم باید آخرین نفری میبود که جانش را از دست میداد. سخت به هم ریخته بودم...» (صفحه ۹۷) از همینفراز کتاب میتوان دو نتیجه گرفت؛ اول اینکه آدرین فورنیه تنها زمانی درباره حقانیت جنگ به شک و تردید میافتد که یکی از نزدیکانش که به او وابستگی عاطفی دارد، بهخاطر جنگ کشته شود. دوم اینکه جنگ را دارای شخصیتی میداند که قدیمیترین دوستش را از او میگیرد. خبر کشتهشدن آلن بونار در جنگ، باعث میشود تا راوی بگوید «به طرز حیرتآوری احساس میکردم برای اولینبار با مرگ رو در رو شدهام.» تفسیر اینجمله هم چنین است که راوی، خود و دوستش بونار را یک روح در دو جسم میداند. آلن فورنیه، از ابتدای داستان تا اینجا جملهای مبنی بر بد بودن جنگ ندارد اما مرگ دوست نزدیکش باعث میشود، از چنین جملاتی در روایتش استفاده کند: «این جنگ داشت چیز مزخرف و پوچی میشد...» و «ظاهرا این جنگ به هیچچیز احترام نمیگذاشت...»
درباره رویکرد نویسنده کتاب درباره برهههای واقعی تاریخ در داستان، باید به اینمساله اشاره کنیم که جنگ جهانی دوم در «اتاق افسران» خیلی کوتاهتر و زودگذرتر از جنگ جهانی اول است. سالهای جنگ جهانی اول، از شروع تا پایان، بیشترِ حجم صفحات رمان را به خود اختصاص دادهاند و قلم نویسنده از روی مقطع جنگ جهانی دوم بهسرعت و با اشاراتی کوتاه، عبور میکند. البته این، نکتهای منفی یا ضعف رمان «اتاق افسران» نیست چون دوگن تصمیم داشته مقطع زمانی اصلی قصهاش را در برهه جنگ جهانی اول قرار دهد. اما میتوانست با خردهقصهها و اتفاقاتی که در پایانبندی کتاب قرار داده، حجم رمان را افزوده و قصه مفصلتری بنویسد. بهعنوان نمونه میشد ماجرای یهودیبودن ویل و زندگی مخفی چندسالهای در برهه جنگ دوم را در یک فصل جامع و کامل آورد.
صحنهای از فیلم اتاق افسران که با اقتباس از کتاب ساخته شده است
* ۴- کنایهها و حرفهای ضدجنگ نویسنده
همانطور که اشاره شد، «اتاق افسران» با رویکردی ضدجنگ نوشته شده است. یکی از کنایههای نویسنده در اینزمینه، در صفحه ۴۸ و پایان فصل سوم است؛ یعنی فرازهایی که مربوط به عیادت وزیر جنگ از مجروحان جنگی و دیدارش با صورتزخمیهاست. وزیر در بخشی از ایندیدار با تردید به یکی از همراهانش میگوید «دستکم حرفهایم را که میشنود، نه؟» و منظورش یکی از بیماران صورتزخمی است. جملهای که مارک دوگن در اینبخش داستان در دهان یکی از افسران ستاد جنگ گذاشته، اهمیت زیادی دارد و دربردارنده کنایه مهم نویسنده است: «در هر حال گفتههای شما برای درج در روزنامهها یادداشت شده، آقای وزیر.» و ظاهرا منظور نویسنده این است که چنین دیدارهای تشریفاتی و ظاهرسازانهای دردی از مجروحان و قربانیان جنگ درمان نمیکنند.
یکی از دیگر حرفهای ضدجنگ مارک دوگن در صفحه ۱۱۵ «اتاق افسران» زده میشود؛ جایی که راوی داستان پس از پایان جنگ جهانی اول، در کنفرانس ورسای و تحمیل غرامتهای جنگ به آلمان حاضر میشود. بناست افسر تشریفات، راوی و دیگر دوستان مجروحش را از میان جمعیتی که لباس ارتشی یا شخصی به تن دارند و به زبانهای گوناگون حرف میزنند، عبور داده و به جایگاه مخصوص ببرد. راوی در توصیف فضایی که سالن کنفرانس ورسای دارد، چنین میگوید: «فکر کردم این مردانی که از ملیتهای گوناگون در این کاخ جمع شده و بیشترشان هم سالخورده بودند، همان کسانیاند که به دلیلها و انگیزههایی کاملا متفاوت با آنچه ما را به جان هم انداخته بود، تصمیم به شروع یا خاتمه دادن جنگها میگیرند.»
از جمله مواضع ضدجنگ نویسنده «اتاق افسران» مربوط به فرازی است که پزشک درمانگر فورنیه به او میگوید باید صورت و دهانی نو برایش بسازد. در همینگفتگوست که پزشک درمانگر میگوید «باید کشتار دستهجمعی وسیعی راه بیافتد تا سطح دانش انسان بالا برود.» یکی از کنایههای یکشخصیت دیگر در داستان «اتاق افسران» متعلق به کاراکتر پتانستر است که پس از جنگ رو به نقاشی میآورد. وقتی از اینشخصیت درباره سبک کاریاش میپرسند، با تمسخر پاسخ میدهد: «اکسپرسیونیسم ناهنجار». همانطور که میدانیم آثار اکسپرسیونیستی در پی القای روح درونی اشیا یا مفاهیم هستند. بنابراین ناهنجاری اکسپرسیونیستی که پتانستر در نقاشیهایش بهتصویر میکشد، بیانگر حال و روز خراب و ویرانی روح ناشی از جنگاش است.
بین مواضع نویسنده و حرفوکنایههایش در «اتاق افسران» باید جملات پایانی کتاب را هم در نظر داشت؛ یعنی فرازی که راوی و ویل در مراسم ترحیم دوستشان پتانستر (پس از جنگ جهانی دوم) حاضر شدهاند و عدهای جوان صورتزخمی را میبینند که وارد کلیسا میشوند. اینجوانان، عدهای با صورت باز و عدهای باندپیچیشده وارد میشوند. سوال و جوابی که در اینفراز پایانی داستان، بین راوی و ویل شکل میگیرد، دربردارنده یکی از حرفهای اصلی مارک دوگن در اینکتاب است. راوی از ویل میپرسد چه کنیم؟ و شخصیت ویل پس از مکثی طولانی میگوید: «باید شادی و نشاط را به این جوانها یاد بدهیم.» رمان با همینجمله به پایان میرسد و بهنظر میرسد، اینجمله آخرین نسخهای است که نویسنده «اتاق افسران» برای مخاطبش میپیچد. یاددادن شادی پس از جنگ! اما خود مفهوم جنگ، پدیدهای نیست که «اتاق افسران» با پایانبندی خود در پی اعلام خاتمهاش باشد. چون همانطور که اشاره کردیم، این تصور اشتباه بین مردم غرب و اروپا وجود داشته که پس از جنگ اول، دیگر جنگ دومی در کار نخواهد بود. در فرازی از داستان که جنگ جهانی دوم تمام میشود و ویلِ یهودی و مخفیشده، با گریه شوق از عبارت کنایی «آخر آخرینها» استفاده میکند، نویسنده با ایناستعاره، مخاطب را به جملهای از بازی بلوت ارجاع داده که در آن، هرکس که برگ آخر را میاندازد و برنده میشود، آن را به زبان میآورد. با اینحال، باوجود تصور اشتباهی که برای عدم تکرار جنگ، وجود داشت، جنگ جهانی دوم به راه افتاد و پس از آن هم تاریخ بشریت، جنگهای دیگری را به خود دید. بنابراین جنگ ممکن است برای سربازهایی چون آدرین فورنیه یا دوستش ویل تمام شود، اما هیچوقت بهطور کامل خاتمه پیدا نمیکند. چون عامل اصلی راهاندازیاش یعنی انسان، هنوز به حیات خود ادامه میدهد.