به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «اخگر انفجار (پیشزمینه و پیآمد مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه») نوشته سید فرید قاسمی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد. اینکتاب نهمینعنوان از مجموعه «برگی از تاریخ» است که اینناشر چاپ میکند.
سید فرید قاسمی پژوهشگر تاریخ مطبوعات ایران، در اینکتاب سراغ مقاله مشهوری رفته که در آن به امام خمینی (ره) توهین شده بود و باعث شعلهور شدن آتش انقلاب اسلامی ایران و برچیدهشدن سلطنت خاندان پهلوی شد.
دو ماه پس از شهادت سید مصطفی خمینی پسر ارشد امام خمینی در نجف، در روز هفدهم دیماه سال ۵۶ بود که مقاله توهینآمیزی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات چاپ شد. نام مستعار نویسنده اینمقاله احمد رشیدی مطلق بود و روزنامههای سراسری کشور هم وادار به چاپ اینمقاله شدند. کتاب «اخگر انفجار» پژوهشی است که قاسمی درباره اینمقاله، پیشینهها و سپس پیامدهای چاپ آن پرداخته است.
نویسنده واقعی مقاله، پشتپردهنشینهای چاپ اینمقاله، مجریان و عوامل اجرای انتشار مقاله، واکنشها و ... از جمله مسائلی هستند که درباره مقاله مذکور در اینکتاب به آنها پرداخته شده است.
قاسمی معتقد است چاپ مقاله مورد اشاره یک مانور ناشیانه بود که باعث شد روند سقوط حکومت پهلوی سرعت بیشتری پیدا کند. تنها ۴۰۰ روز پس از چاپ اینمقاله بود که محمدرضا پهلوی سقوط کرد و انقلاب اسلامی پیروز شد. او میگوید ماجرا به یک تکمقاله ختم نمیشود و در آن روزگار که اینمقاله در اطلاعات چاپ شد، زنجیرهای از نگارشها به روزنامههای دیگر تحمیل شد و بهرغم ایستادگی برخی از مطبوعاتیها، مقالات هتاکانه چاپ شدند. کتاب «اخگر انفجار» به قول مولفش، نقیض برخی روایتهایی است که تاکنون در اینباره چاپ شدهاند.
سرآغاز، پیشزمینه، روایتهای نگارش، سیر محتوا، مقالهرسانی، واکنش درونی روزنامهها، پیآمد و پینوشت بخشهای اصلی اینکتاب هستند که بخش «واکنش درونی روزنامهها» خود به ۴ بخش درباره روزنامههای آیندگان، اطلاعات، رستاخیز و کیهان تقسیم میشود.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
آقای مسعودی گفت: اگر قرار باشد به روزنامه و موسسه اطلاعات صدمهای وارد شود شما خودت را کنار میکشی؟ گفتم: به نظر من چاپ اینمطلب میتواند موجودیت موسسه شما را به خطر اندازد. بنابراین تنها شخص شما باید در اینمورد تصمیم میگرفتید. ایشان که در روز پنجشنبه تلاشهای خود را برای چاپنکردن آن نوشته کرده بود توفیقی نیافته بود، میدانست که در اینباره گفتوگوی دیگری نمیتوان کرد و من دفتر ایشان را ترک کردم. عصر آن روز که مقاله یادشده منتشر گردید من در ساختمان اطلاعات پشت میز سردبیری تهران ژورنال نشسته بودم و برخی از رجال قدیم تلفنی از من بهعنوان سردبیر روزنامه پرسیدند چرا چنین کاری کردید و من به آنان پاسخ دادم شما خوب میدانید که روزنامه اطلاعات هرگز از پیش خود چنین کاری نمیکند مگر آنکه ناگزیر باشد. و این پاسخ برای قانعکردن آنان کافی بود.
البته خبرگزاریهای خارج استعفای مرا منعکس کردند اما در داخل صدای آن را در نیاوردند و حتی فشارهایی هم بهطور غیرمستقیم به من وارد شد که به سر کار برگردم تا اینطور وانمود شود که استعفای من ربطی به اینمقاله نداشته، که من نپذیرفتم [...] غروب روز شنبه ۱۷ دیماه ایننامه در روزنامه اطلاعات منتشر شد و موجی از نارضایتی را به راه انداخت. چنانکه همه میدانید. آقای جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت، هم بعدها خودش در ملاقاتی به من گفت: وقتی که رئیس دولت شدم شاه به من گفت: این همایون را به سمت وزارت اطلاعات تعیین کن. آموزگار میگفت: من نظر خاصی نسبت به همایون نداشتم و حتی وقتی او را به سمت معاون دبیرکل حزب رستاخیز تعیین کردم، با نظر شاه بود. همایون که به وزارت رسید با او قرار گذاشتم در مسائلی که باید بین او و شاه حل شود خودش اقدام کند و اگر مطلب مهم و حساس بود مرا هم در جریان بگذارد. آن روز هم که آقای فرهاد مسعودی درباره آن مقاله با من حرف زد، من خبر نداشتم و گفتم اجازه بدهید با همایون صحبت کنم، بعد خبر را به شما بدهم.
اینکتاب با ۱۳۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است.