به گزارش خبرگزاری مهر، تلاوت آیات الهی و تعلیم کتاب و حکمت، مقدمهای است برای مساله تزکیه نفوس و تربیت انسانها و این همان چیزی است که هدف اصلی علم اخلاق را تشکیل میدهد. آیت الله محمد تقی مصباح یزدی سالهاست در حوزه علمیه قم و در محل دفتر مقام معظم رهبری (دامظله العالی) در قم مدرس درس اخلاق اسلامی هستند.
آنچه پیش رو دارید بخشهایی از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی است که پیرامون صفات بندگان صالح خدا با شرحی بر آیات ابتدایی سوره مؤمنون و آیات پایانی سوره فرقان ایراد کردهاند:
«عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» [۱] یکی از شیوههای قرآن کریم این است که مجموعه ای از صفات مطلوب را که مورد امر و تأکید الهی است، با عنوانی خاص و به گونهای بیان میکند که موجب ترغیب مردم برای کسب این صفات باشد. به عنوان مثال در ابتدای سوره بقره، میفرماید: الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ [۲]، خداوند در اینجا ابتدا عنوان «متقین»؛ را مطرح میکند و سپس اوصافی؛ را برای آنان برمیشمرد: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» [۳]؛ و در ادامه هدایت آنها را تضمین میکند و میفرماید: «أُولئِکَ عَلی؛ هُدی مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۴]؛ با توجه به این آیات شریفه میتوان «مفلح»؛ و «رستگار»؛ را کسی دانست که دارای این صفات باشد.
در جای دیگری از سوره بقره نیز در برابر کسانی که رفتارهای ابداعی یا سنتهای قومی، قبیلهای خود را نشانه نیکی میدانند، میفرماید: علامت «برّ»؛ نیکی این نیست که روی خود را به این طرف یا آن طرف کنید؛ اگر میخواهید اهل نیکی باشید باید از کسانی باشید که: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ، و آتَی الْمالَ عَلی؛ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی؛ وَ الْیَتامی؛ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ»؛ در پایان هم میفرماید:؛ «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» [۵]؛ یعنی کسانی که این صفات را کسب کردند در ادعای خود که طالب «برّ»؛ هستند، صادقند.
از جمله آیاتی که صفات مختلفی را تحت عنوان دیگری برای ترغیب مردم به آنها ذکر میکند آیات ابتدای سوره مؤمنون است. در آیات پایانی سوره فرقان نیز از این روش استفاده شده است. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلام» [۶]؛ در اینجا مثل سایر موارد عنوان؛ «مفلحین»؛ ذکر نشده، بلکه عنوان ارزشی «عباد الرحمن»؛ آمده است.
قرآن در موارد زیادی از انسانها با لفظ «عباد»؛ یاد کرده است که یا به «اللّه»؛ اضافه شده، مثل «عباد اللّه»؛ یا به «رحمن»، مثل «عباد الرحمن»؛ یا به «یای متکلم»؛ مثل «عبادی»؛ یا گاهی بدون اضافه و با الف و لام آمده است، مانند «وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ» [۷]؛ در مقابل نیز قرآن خدا را نسبت به بندگان «مولا»؛ مینامد. این سخن که همه مردم بنده خدا هستند و خدا مولای آنهاست، مثل این است که بگوییم همه مردم مخلوقند و خدا هم خالق آنها است، و بار ارزشی خاصی ندارد؛ اما گاهی «عباد»؛ به یای متکلم یا به تناسب به یکی از اسامی خاص خداوند اضافه میشود که به واسطه این اضافه بار ارزشی خاصی به آن افزوده میشود. بر همین اساس به جای اینکه بفرماید: «الناس»؛ یا «بنی آدم»، برای رعایت نکته ای میگوید «عبادی».«؛ وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» [۸]؛ در اینجا «عبادی»؛ با «الناس»؛ مساوی نیست؛ بلکه این نکته در آن لحاظ شده که میخواهد مردم را به عرض حاجت در درگاه خدا تشویق کند. در آیات آخر سوره فجر هم میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی؛ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی» [۹]؛ یعنی ای کسی که دارای نفس مطمئنه شدی و «راضی»؛ و «مرضی»؛ هستی، داخل بندگان من شو. مگر چنین کسی از ابتدا داخل بندگان نبود؟ همه مخلوقات خدا «عباد» او هستند؛ ولی در اینجا معنای عام آن مورد نظر نیست بلکه نکته خاصی در آن لحاظ شده است.
به طور کلی بسیاری از واژهها در قرآن به دو صورت استعمال شده است. گاهی به صورت عام که شامل همه افراد میشود و گاهی به صورت خاص که فقط درباره یک دسته از مصادیق آن صدق میکند. به عنوان مثال هدایت خدا دو گونه است: یکی هدایت عام است که همه مردم و حتی کافران را هم شامل میشود: «أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی؛ عَلَی الْهُدی» [۱۰]. قسم دوم هدایت، یعنی هدایت خاص که ویژه بندگان خاص یعنی انبیا و اولیا است:؛ «أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه ْ» [۱۱]. «ولایت»؛ در قرآن نیز به دو معنا به کار رفته است: ولایت عام و خاص.؛ «ولی»؛ و اختیاردار همه خلائق خداست. به این معنا ولایت الهی بر همه مخلوقات ثابت است و در روز قیامت هم این معنا ظهور میکند؛ «؛ هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» [۱۲]. اما ولایت معنی خاص دیگری هم دارد که شامل همه انسانها نمیشود؛ بلکه؛ مخصوص مؤمنین است: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور ِ» [۱۳]؛ بر همین اساس گفته میشود، مؤمنین دارای «مولا»؛ هستند و کافران مولایی ندارند.؛ «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی ؛ لَهُمْ ِ» [۱۴]؛ این ولایت خاص است که لازمه اش عنایت خاص، تربیت خاص و نعمتهای خاصی است که خدا به مؤمنین میدهد و اختصاص به آنها دارد.
واژه «عباد»؛ هم گاهی همه بندگان را شامل میشود؛ مثل: «وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ ِ»؛ خدا نسبت به همه بندگان از مؤمن و کافر بصیر و خبیر است. گاهی نیز لفظ «عباد»؛ با اضافه به اسم یا ضمیر خاصی معنای محدودتری پیدا میکند. وقتی گفته میشود: فَادْخُلِی فِی عِبادِی، لفظ عباد در اینجا با موارد دیگر تفاوت دارد.روشن است که در آیه مورد بحث هم تعبیر «عباد الرحمن»؛ همه انسانها را شامل نمیشود، بلکه معنای خاصی مورد نظر است. اضافه «عباد»؛ به «الرحمن»؛ اضافه تشریفی است؛ یعنی بندگانی که به حدی از شرافت رسیده اند که خدا آنها را به خودش نسبت دهد؛ کأنه با این تعبیر خداوند اعلان میکند که چنین کسانی بنده من هستند، نه بنده دیگری. نکته دیگر اینکه «عبد»؛ که به معنای مملوکِ مطلق است، گاهی مفهوم تکوینی آن لحاظ میشود، یعنی عبودیتی که تکویناً انسان نسبت به خدا دارد و خارج از اختیار انسان است، چه بخواهد و چه نخواهد؛ چرا که هیچکس نمیتواند از مملوکیت خدا خارج شود. هر موجودی، خواه ناخواه «عبد»؛ است؛ یعنی سرتاپای وجودش متعلق به خداست. از خودش هیچ ندارد و هر چه دارد خدا به او داده است. این عبودیت تکوینی است که همه موجودات این صفت را دارند؛ اما گاهی از عبودیت یک معنای اختیاری اراده میشود؛ یعنی کسی که خودش را عبد قرار دهد و به لوازم آن ملتزم باشد.
در اینجا مردم دو دسته میشوند: یک دسته بنده خدا و دسته دیگر بنده نفس یا بنده شیطان. قرآن میفرماید: «؛ أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» [۱۵]؛ بر اساس این آیه آدمیزاد در زندگی خود دو راه در پیش دارد، یک راه اینکه در مقابل خدا تسلیم باشد، به مملوکیت خود نسبت به خدا اعتراف کند و به لوازم آن ملتزم باشد. راه دیگر هم راه طغیان است که سردمدار آن ابلیس است که بر اساس آیات قرآن و روایات اولین کسی بود که در عالم بنای طغیان را گذاشت. تعبیرات قرآن حاکی از این است که کسانی که برخلاف راه خدا میروند، همگی تابع شیطانند. گاهی هم میفرماید: چنین کسانی بنده هوای نفس خودشان یا بنده خودشان هستند. «؛ أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیل» [۱۶]؛ یعنی بعضی از آدمیزادها هستند که معبود و خدایشان هوای نفسشان است. اینان کسانیاند که تابع هوای نفسشان هستند. چنین کسانی از حیوان هم پستتر هستند و تصور میکنند عقلی دارند و چیزی میفهمند. در آیه دیگری نیز میفرماید: «؛ أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی؛ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی؛ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی؛ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّه ِ» [۱۷]؛ آن کسانی که هوای نفس را معبود خود قرار میدهند، خدا بر چشم و گوششان پرده؛ میاندازد که دیگر حقیقت را نمیبینند و حق را نمیشوند.
انسان در مسیر زندگی خود یا بنده خداست یا بنده هوای نفس و شیطان، و راه سومی وجود ندارد. کسانی که از هیچکس تبعیت نمیکنند و خودشان برای خود تصمیم میگیرند و برنامه ریزی میکنند، در واقع همان نفس و شیطان است که اختیار ایشان را به دست گرفته و آنان خیال میکنند که خودشان تصمیم میگیرند و آزادند.
ما مسلمان هستیم و آگاهانه در مقام بندگی خدا و اطاعت از او بر می آییم و نماز میخوانیم. ما معتقدیم موجودی کامل و شریف وجود دارد که تمام هستی ما از اوست و در مقابل او نهایت خضوع و احترام را داریم؛ این، بندگی و عبادت است. اما عبادت شیطان یا هوای نفس همیشه این گونه آگاهانه نیست.
کسانی که مرتکب گناه میشوند، نمیگویند چون جناب ابلیس گفته، ما «قربة الی ابلیس»؛ این کار را انجام میدهیم. با این وجود قرآن چنین کسانی را بندگان شیطان و هوای نفس میداند و معنای بندگی نسبت به شیطان یا هوای نفس با عبادت آگاهانهای که در مقابل خدا انجام میشود مساوی نیست. بلکه عبد بودن نسبت به اللّه یا نسبت به هوای نفس یا شیطان به دو معنی است که یکی عبادتی آگاهانه است که نسبت به خدا انجام میشود و دیگری عبادتی ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه است و خود شخص هم توجه ندارد که عبادت شیطان یا عبادت هوای نفس است. بنابراین «عباد الرحمن»؛ کسانی هستند که به جای اینکه اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ، آگاهانه و از روی اختیار «رحمان»؛ را مولا و اله خود گرفته اند. روشن است که این عبودیت خاص در اثر فعل اختیاری و آگاهانه انسان پیدا میشود و مولویت تشریعی یا تشریفی که در این آیه خدا برای بعضی افراد قائل است، برای کسانی است که با اختیار خودشان راه خدا و بندگی او را انتخاب کردند.
۱؛ فرقان، ۶۳
۲؛ بقره،؛ ۱-۲
۳؛ بقره، ۳-۴
۴؛ بقره، ۵
۵؛ بقره، ۱۷۷
۶؛ فرقان، ۶۳
۷؛ آلعمران، ۱۵
۸؛ بقره، ۱۸۶
۹؛ فجر، ۲۷-۳۰
۱۰؛ فصلت، ۱۷
۱۱؛ انعام، ۹۰
۱۲؛ کهف، ۴۴
۱۳؛ بقره ،۲۵۷
۱۴؛ محمد ،۱۱
۱۵؛ یس، ۶۰-۶۱
۱۶؛ فرقان ،۴۳-۴۴
۱۷؛ جاثیه ،۲۳