و اما درباره آن آیات و قصص که برای خواب اصلی در نظر میگیرد، چه میشود گفت؟ طبعاً باید به تفاسیر مراجعه کرد و از آرا مفسران درباره دیدگاهها آگاه شد. اولین چیزی که به ذهن میرسد، همین است که آنچه در قرآن و درباره خوابهای انبیا آمده، درباره دیگران قابل قبول نیست، کما اینکه درباره معجزات انبیا و مثلاً آنچه بر حضرت سلیمان رفته همین است. اینکه کسی بخواهد آنها را برای دیگران بسط دهد، ممکن نیست. آیا تکرار قصه هدهد برای دیگری، اگر کسی مدعی شد، قابل قبول است؟ با این حال، در عمل و میان مردم، در این باره چگونه رفتار شده است؟
خواب، عمومی ترین پدیدهای است که مردم در قالب آن گویی با فضایی غیر عادی و مجرد تماس دارند. جنبههای خاصی هم دارد، و از جمله اینکه گویی حالت پست مدرن هم دارد، بسیاری از اوقات زمان و نه مکان در آن بی معناست. ارتباط اجزا آن با یکدیگر عادی نبوده و حتی گاه قواعد علّی و معلولی هم در آن رعایت نمیشود. مرده و زنده بودن اشخاص هم جابجا میشود و بسیاری از امور دیگر. میدانیم که در این باره، یعنی ماهیت خواب در افکار سنتی، در قدیم چه قدر نوشته شده و خود یک فرهنگ عظیم است. تأثیر خوابها در سیاست هم از ابعاد دیگر این ماجراست، و اینکه بسیاری از این خوابها، ارتباط نزدیکی هم با کرامات افراد حتی عادی دارد. تحقق مصداقی برخی از خوابها برای مردم، یک دلیل مهم برای قبول آنهاست. به عبارت دیگر، در میان مردم، تطبیق یک خواب بر یک اتفاق که همخوانی با آن دارد، به عنوان دلیل تجربی بر درستی این موارد تلقی میشود. میشود گفت خواب مثل تنجیم، تا عمق دربار شاهان هم حضور داشته و در زندگی و تصمیمات آنها نقش مهمی ایفا کرده است. معبّران خواب یا همان خوابگزاران، داستانهای خود و کار و کاسبی ویژه خویش را از قدیم داشته و دارند. در میراث قدیم، ادبیات شگفتی درباره تعبیر خواب بود که حاصلش فرهنگهای ویژه الفبایی هم هست. مثل اینکه زیر کلمه «مار» میتوانید شرح نظرات را درباره اینکه اگر در خواب، مار دیدید، چه باید بکنید. این قبیل فرهنگها و نیز آنچه درباره ماهیت خواب و انواع آن در فکر سنتی نوشته شده، عالم ویژه خود را دارد.
برگردیم به «خواب» در زبان دین. در قرآن، وحی معمول، از طریق کلام مستقیم، یا از پشت پرده و یا وحی است (شوری: ۵۱)، اشاره به خواب ندارد، اما القای امری به انبیا مثل داستان ابراهیم، در خواب، آن هم به صورت تکرار در قرآن هست. یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری. این مساله سبب شده است تا بگویند، خواب انبیا یا امامان با خواب دیدن دیگران متفاوت است. تعبیر رؤیای صادقه در برابر اصغاث و احلام، یعنی خوابهای آشفته، قرار میگیرد و با کاربرد کلمه «صادقه» وجهی برای نوعی استدلال مشروع به آن فراهم میشود.گاهی در توجیه اقدام ابراهیم بر اساس خواب، گفتند حضرت ابراهیم به صرف خواب تمسک نکرده بلکه آن یقینی که برای او حاصل شده مهم است. به نظر میرسد، مثلاً اگر دیگران هم یقین کردند، یقین آنها مثل یقین انبیا است. آیا چنین است؟
به هر روی، پیگیری داستان خواب در زبان و بیان دین، داستانی بسیار عریض و طویل است که مواد آن هم فراهم و در کتابهای حدیث و تفسیر و قصص، به وفور آمده است. این را عرض کردم تا بگویم، روزهای اخیر، مطالعه یک اثر از یکی از علمای موجّه شیخیه، توجهم را جلب کرد. میدانیم که شیخ احمد احسایی، مؤسس گرایش شیخیه است. علاوه بر او، شاگردش سید کاظم رشتی با آثاری فراوان و سپس شاگرد او حاج محمد کریم خان و دیگر شیخیه تبریز و همدان و اصفهان، مجموعهای عظیم از خود برجای گذاشته اند.
اصل پدید آمدن این گرایش روی باوری است که به شیخ احمد احسایی دارند و معتقدند که او ارتباط ویژهای با امامان داشته است. این ارتباط، در اصل مربوط به یک خواب است، خوابی که او دیده و در آن دوازده امام، به او اجازه علمی داده و نتیجه آن شده است که وی مستقیم و بدون واسطه میتواند درستی احادیث را تشخیص دهد. در مجموع باورهای وی، و به خصوص آنچه تازگی داشت، این ارتباط مهم بود و همین امر سبب برگزیدگی او میان شیخیه شد. آگاهیم که علمای اسلام، وحی را منحصر به انبیا میکردند و درباره امامان هم چنین ادعایی نداشتند جز آنکه برای آنان عصمتی در بیان دین و احکام آن قائل بودند. بعد از آن سایرین از علما، باید از طریق همین کتابهای حدیث، و نیز بواسطه مشایخ خود که شیوخ اجازه آنان در نقل و روایت بودند، با آن معارف در تماس باشند. اما شیخ احمد، این وسایط را کنار گذاشته و از طریق خواب، خود را به سر منشأ فیض متصل کرد.
در نگاه شیخیه، علمای برگزیده، شامل نقبا و نجبا و علما هستند و این سه گروه بعد از امامان اهمیت ویژه دارند. از شیخیه، چه آنها که به رکن رابع به معنای خاص آن باور دارند و آن را متجلی در یک نفر میدانند، و چه آنها که قدری فراختر با استفاده از این تعابیر، راهی برای ویژه کردن افراد خاصی از علما، استفاده میکنند، اساسش همین امر است. نمونههای دیگری هم از این نوع عناوین، میان شیعیان رواج داشته و دارد.
اما اینکه نقبا و نجبا، افراد خاصی هستند، در منابع شیخیه مطالبی درباره عدد و رقم آنها آمده (ارشاد العوام، ۴/ ق ۴، ص ۱۲۹)، و درباره مفهومی کلیتر، یعنی علما هم ویژگیهای در نظر گرفته شده است. یک شرط عالم بودن واقعی، این است که اینها طالب دنیا و جاه و مال و حال دنیا نباشند.. شرط دیگرش این است که «غرضشان از تحصیل» فقط علم باشد، نه آنکه دامی از برای مردم بیچاره پهن کنند. خیلی از این علما، به قول نویسنده شیخی مذهب مورد نظر من که اشاره اش به علمای موجود غیر هم مذهب او در جامعه اواخر دوره قاجاری است «ظاهر خود را به شکل علما سازند، عمامه بزرگی بر سرگذارند، و عبایی در دوش و شال شلی بر قد بندند، و نعلین عربی در کف فرمایند، و عصای مرصعی در دست گیرند، و تحت الحنک را تا زانو افکنند، و قدمها کوچک بردارند، و گاهی عبا را بر سر کشند که چشمشان به مردم بدکار نیفتند، و دستهای خود را دراز کرده که مردم ببوسند، و جمعی احمق خشک مقدس نادان را عقب سر خود انداخته، و بعضی را به جهت آنچه همیشه عقب آنها باشند، مواجب دهند، و مستمری از برای آنها قرار دهند، …» و عبارات دیگر که نوعی ادبیات نقد آخوندی از اواخر دوره صفوی از نگاه یک شیخی است.
از نظر نویسنده، اینها علمای سو هستند، و ایضا علمایی که «خود را اهل عرفان و اهل باطن انگاشتهاند» در شمار علمای سو و بد قرار میگیرند. نویسنده، از عالمان صوفی مسلک ناخشنود است و شرح و وصفی از آنها، مشابه آنچه درباره دید علمای سو گفت، به دست میدهد. اما علمای نیک و خوب که نایبان امامان هستند، و واجب است دوستی آنها و شنیدن حرف آنها، کسانی هستند که «شب و روز زحمت میکشند و تحصیل علم میکنند». از اینجا، در شرح علمای خوب مطالب مفصلی میآورد، و اینکه «علمای بحق کسانی هستند که اطلاع از اخبار ائمه داشته باشند، و سررشته از معنیهای آن داشته باشند و خود به آنچه میفهمند از اخبار، عمل کنند و به جاهلان برسانند، و از خود رأیی و اجتهادی نداشته باشند». اینجا به نوعی علیه مجتهدان شیعه هم موضع میگیرد. به هر حال، امامان از این قبیل علما، تعریف و تمجید کرده و «دوستی آنها و پیروی و متابعت از آنها» را توصیه کردهاند.
اما این شرط مهم که این علما، باید با اخبار و احادیث آشنا باشند، یعنی «از اخبار امامانتان اطلاع داشته باشید و عمل بر طبق آنها کنید، یا آنکه باید پیرو این علما باشید»، یک شرط اصلی است. در زبان امامان آمده است که «مردم یا عالمند یا پیرو عالم و یا گمراه و هالک». علمای حق آنها هستند که «همیشه در زبان و بیان و کتابهای خود قال الله و قال الرسول و قال الامام می گویند». با این حال، مراقب باشید، «هر کس را مردم احمق بیشتر عزت دارند، و اطراف او بیشتر جمعیت کردهاند، آن بدذات و خبیثتر همه مردم است». باز اشاره اش به علمای غیر شیخی همزمان اوست. بعد میگوید علما هم علم شأن کم و زیاد است، و اصل علم هم این است که سررشته در علم حدیث داشته باشند، و برخلاف علمای اصولی، «در اعمال خویش بر مظنه» عمل نکنند.
سپس میگوید که ما جماعت جلیله شیخیه… اعتقاد داریم که اعلم این علمای حقه و باتقواتر و با زهد و ایمان تر و در دوستی ائمه کاملتر و عمل او نیکتر از همه شیخ جلیل اوحد جناب شیخ احمد احسایی میباشد و در زمان شریف خود یگانه عصر خود بود و بهتر از او در ظاهر کسی نبود. تمام این مقدمات که گذشت، برای این است نشان داده شود، ایشان بر اساس یک خواب، از طرف ائمه مأذون در تشخیص احادیث درست بوده، ودر این مسیر، نیازی به مشایخ و سلسله اجازات و غیره نداشته است. «آن جناب در زمان خود به اجازه و اذن همه امامان دوازدهگانه مأمور شد».
اما اینکه چطور یک کسی در زمان خودش، از طرف همه دوازده امام، اجازه دارد، اساسش یک خواب است: «پس اگر شیخ مرحوم اعلی الله مقامه، خوابی دیده باشند بر طبق این مطلب ضرورت که ائمه به ایشان فرموده باشند، که ما اجازه به تو دادیم که اظهار علم کنی، بیان کنی احکام الهی را، چون این خواب مطابق با ضرورت دین و مذهب است، از رؤیای صادقه خواهد بود، چنان که کسی خواب بیند که ائمه دوازدهگانه سلام الله علیهم به او فرمودند که برو، به مردم بگو که نماز ظهر چهار رکعت است، در حضر و در سفر و خوف، قصر میشود، پس همچه خوابی از رؤیای صادقه خواهد بود». سوال این است: علامت رؤیای صادقه چیست؟ و جواب اینکه: «همین است که بر طبق ضروریات دین و مذهب باشد». این را باید از اصغاث و احلام جدا کرد، یعنی خوابهایی که بر خلاف ضروریات دین یا مذهب باشد. بدین ترتیب، «شیخ بزرگوار، آینه سرتاپا نمای امام زمان بود». البته بعد از او هم سید کاظم رشتی «آینه سرتاپانمای شیخ مرحوم بود»، و اساس کار همان خواب بود، که گویی حق تشخیص خود از امامان را به سید کاظم هم منتقل کرد، چرا که «آن بزرگوار به اجازه شیخ عالی مقدار که اجازه از همه امامان داشت، بزرگ بر همه مردم و راهنما و استاد و معلم آنها بود». بعد از او هم، سید اجل اکرم … حاج محمد کریم خان این منصب را دارد. این توضیحات زمانی است که حاج محمد کریم خان زنده بوده و نویسنده دعا میکند که «خداوند عمر شریف ایشان را طولانی فرماید که سیصد جلد دیگر اقلاً در مدایح و فضائل علوم بی نهایت ائمه علیهم السلام بنویسد» … و ما در حق آن جناب اعتقاد داریم که یگانه روزگار در زمان خود میباشد و کسی از علما، حکماً، و اطبا و منجمین و صاحبان صنعتهای غریب و عجیب به مثل آن جناب نیست، و او بر همه فائق و غالب است، و از همه صاحب سررشته تر و کاملتر و فاضلتر است.
آنچه گذشت نمونهای از استناد به خواب، برای درستی باورهای نامتعارف و غیر رسمی یک شخص و درست کردن یک «مذهب» بود، آن هم با یک استدلال خیلی ساده که چون خواب ایشان، برای مأذون بودن از امامان، درباره ضروریات دین بوده، حجت بوده، و نه تنها خودش که جانشینان او هم به استناد همان خواب، همان قدرت رهنمایی و هدایت و ارشاد را دارند. میگویند، بر اساس ادعای شیخ احمد که میگفت من از متن حدیث میتوانم قطع کنم که از امام معصوم هست یا نه، وقتی صاحب جواهر، حدیثی ساخت و جلوی شیخ احمد گذاشت ببینید او میفهمد یا نه و احسایی گفت این حدیث کلام امام است. پس آن را توجیهات بسیار کرد. شیخ محمد حسن آن ورقه را گرفت و بیرون رفت و پاره کرد (قصص العلماء، ص ۵۴).
بنده قصد نداشتم، جریانی مثل شیخیه را صرفاً در حد یک خواب تنزل دهم، و آگاهم که چه قدر کتاب نوشته شده و مطالب متنوع و شگرفی که بسیاری از آنها به عقل هیچ عالم شیعهای تا پیش از آن نرسیده بود، توسط رهبران شیخی مطرح شده است. فقط خواستم اشاره کنم به اهمیت خواب در زبان دین که صد البته هم درباره آن فراوان نوشته شده و هم نیاز است که باز هم نوشته شود.