به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت پانزدهم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
مفاهیم اختار، اصطفی و اجتبی
حضرت زهرا سلاماللهعلیها در این خطبه مبارک بعد از شهادت به توحید و صفات الهی، شهادت به رسالت را ذکر میفرمایند. ما با تعابیر «أَرْسَلَ»، «إِبْتَعَثَ» یا «بَعَثَ» آشناییم؛ «إرسال» یعنی فرستادن و «بعث» یعنی برانگیختن؛ ولی اوصاف دیگری هم در قرآن کریم برای انبیا ذکر شده است، از قبیل «إختیار»، «إصطفاء» و «إجتباء» که به حسب رتبه بر إرسال یا بعث تقدم دارند. قرآن در مورد موسی علیهالسلام میفرماید: «وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی؛ من تو را به پیامبری انتخاب کردم.» درباره بسیاری از انبیا تعبیر «إصطفاء» به کار برده شده است، مانند: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمین .
«إجتبی» هم در مورد انبیا به کار رفته است. در سوره آلعمران میفرماید: «ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاء؛ معمولاً همه اینها در فارسی به «برگزیدن» معنا میشود؛ اما نکتههایی که در عربی در آنها لحاظ شده مختلف است. «إصطفاء» از «صفو» است؛ یعنی صاف و زلال چیزی را گرفتن، تصفیه کردن. «إجتباء» یعنی کشیدن؛ چیزی شبیه عصاره چیزی را کشیدن. «إختیار» هم از ماده «خیر» است؛ یعنی چیزی را به عنوان خیر برگزیدن.
این اوصاف درباره پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم استعمال شده است؛ اما در این خطبه به نکاتی اشاره دارد که باید به آنها توجه کرد. حضرت زهرا سلاماللهعلیها تأکید میکنند که این اختیار و اصطفاء قبل از ارسال و بعثت است. ابتدا ممکن است به ذهن اینگونه بیاید که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در سن چهل سالگی مبعوث شدند؛ اما خدا چند سالی قبل از چهل سالگی ایشان را برگزیده بود.جملههای بعدی نشان میدهند که منظور این نیست. من عباراتی را که در ابتدا خواندم ترجمه تحتاللفظی میکنم و بعد به توضیح آنها میپردازم.
«شهادت میدهم که پدرم بنده و فرستاده خداست. خدای متعال او را انتخاب کرد پیش از آنکه مبعوث به رسالت کند، و قبل از آنکه او را برگزیند او را تعیین کرد.» وقتی کسی را برای کاری نامزد و تعیین میکنند میگویند: سمّاه. و إصطفاه قبل أن إبتعثه؛ «إبتعث» یعنی بعثتی که با دقت و با حساب باشد. در این عبارت باز میفرمایند: إصطفاء قبل از بعثت بوده است؛ اما چه مقدار قبل؟ میفرمایند: «هنگامی که مخلوقات در عالم غیب مستور و پنهان بودند و پردههای بسیار حیرتانگیز آنها را پوشانده بود و آنها زیر آن پردهها حفظ میشدند.» معمولاً کسانی که این خطبه را شرح یا ترجمه کردهاند عبارت «و بنهایة العدم مقرونة» را این طور معنا کردهاند که موجودات از ازل معدوم بودند اما این عدم تا مرز آن وجود امتداد داشت.
در آخرین مرحله نبودشان موجود میشدند. اما احتمال دیگری هم هست که به نظر بنده قویتر میرسد. منظور از نهایت، تأکید در معدومیت است؛ یعنی هیچ چیز نبودند. به هر حال حضرت میفرمایند: «آن وقتی که مخلوقات در چنین وضعی بودند خدای متعال پیغمبر را انتخاب کرد و برگزید و برای رسالت نامگذاری کرد و بعد در این عالم در زمان خاصی او را مبعوث به رسالت کرد.»
نور رسول الله (ص)، ا ولین مخلوق
ما در روایات این مفاهیم را شنیدهایم که نور پیغمبر اکرم و ائمه اطهار (ص) قبل از این عالم خلق شده است. در روایتی نقل شده که جابر از رسول خدا سوال کرد: اولین مخلوق خدا چه بود؟ پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: اول ما خلق الله نور نبیک یا جابر. شاید بتوان گفت: این مضمون که قبل از این عالم محسوس، مخلوقی به نام نور وجود داشته و این نور با وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهمالسلام، اتحاد داشته، از حد تواتر هم بیشتر است.
حتی در کتب روایی اهلسنت هم آمده است. اما درک حقیقت این مطلب بسیار مشکل است. ما تعبداً آن را قبول داریم؛ اما کنه آن را درست نمیفهمیم. افراد سطحینگر گمان میکنند این نور چیزی شبیه نور چراغ یا نور خورشید بوده است؛ ولی وقتی دقت میکنیم میبینیم آن نور با این نورها خیلی تفاوت دارد.
آن نوری که به وجود پیغمبر اکرم و ائمه اطهار نسبت داده شده چیزی است که از یک پرتو آن بهشت آفریده شده است؛ ملائکه، لوح، قلم و … از آن نور آفریده شدهاند. وقتی دشواری مطلب بیشتر میشود که میشنویم این نور، علمی فوق علومی که ما تصور میکنیم داشته است؛ بلکه علوم همه مخلوقات بعدی از او پدید آمده است و ملائکه تسبیح خدا را از او یاد گرفتهاند!
طبعاً آن وقت، نه مکانی بوده و نه فضایی و نه زمانی؛ زیرا این نور اولین مخلوق است. این نور چه نوری است؟ عقل ما درک نمیکند. آن چیزی که مقداری انسان را آرام میکند این است که خدای متعال خودش را هم نور معرفی کرده است؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. قطعاً میدانیم که خدا نور حسی نیست.
آن نوری را هم که از نور خودش آفریده با او سنخیت دارد، نه با این انوار مادی و حسی. ما نور خدا را از نقایص تنزیه میکنیم و میگوئیم: خدا نور است، اما نوری که حجم، زمان و مکان ندارد و محتاج به جوهری نیست که به آن قائم باشد، و قابل تجزیه نیست؛ اما کنه آن را نمیفهمیم. همینطور حقیقت نور رسول الله را هم نمیفهمیم. فقط از طریق روایات اجمالاً میفهمیم که خداوند چنین مخلوقی هم دارد. همین اندازه باید بگوییم که آن قدر پاک است که اگر در این عالم ماده بخواهیم چیزی شبیه آن را پیدا کنیم، باید بگوییم: مثل نور است و همانطور که روشن شدن هر جسمی در این عالم محتاج به نور است، موجودات این عالم هم نسبت به آن موجود این چنین نیازی دارند؛ او باید بر اینها بتابد تا روشن شوند؛ وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا.
در روایات آمده که این نوری که خدای متعال به خود استناد میدهد نور اهلبیت علیهمالسلام است. اینها مطالبی است که در روایت آمده است و خدا را هزاران بار شکر میکنیم که گوش ما با این معارف آشنا شده است. این معانی آنقدر بلند است که صدها فیلسوف و حکیم از درک حقیقت آن قاصرند؛ مگر کسانی که خدای متعال خود آن نور را حضوراً به آنها نشان داده باشد، مانند علی علیهالسلام که پردهها از جلوی چشمش برداشته شده بود و میفرمود: لو کشف الغطاء ماازددت یقیناً.
عالم نور
حضرت زهرا سلاماللهعلیها میفرمایند: پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله قبل از این عالم برگزیده شده است. این قبل بودن به چه معناست؟ آیا مقصود این است که مثلاً اگر عمر این عالم یک میلیارد سال است، یعنی ایشان یک سال قبل از آن یک میلیارد برگزیده شده است؟
در بعضی از روایات درباره بعضی از موجودات آن عالم آمده است که خداوند آنها را دوهزار سال قبل آفریده است. آیا این نور هم اینگونه است؟ آیا مراد از سال دراینجا سالی است که ۳۶۵ روز است، یا این معیار دیگری دارد؟ چیزی که ما به عنوان احتمال عرض میکنیم این است که معمولاً آنچه ما از این قبل و بعد بودنها میفهمیم، قبل و بعد زمانی است؛ اما آیا قبل از اینکه همه این خلایق خلق شوند زمانی بوده است؟ بعید نیست که این قبل، قبل زمانی نباشد، مخصوصاً که ارتباط آن نور فقط با موجوداتی نیست که در مرز عدم و وجودند؛ بلکه آن نور بر همه موجودات تا روز قیامت میتابد. وقتی همه آنها از آن نور خلق شدهاند، از آن جدا نیستند و آن نور در همه آنها حضور دارد.
احاطه به همه موجودات و حوادثی که اکنون در عالم در حال اتفاق افتادن است خیلی قدرت علمی وسیعی میخواهد؛ اما اگر فرض کنیم که موجودی همان طور که حوادث موجود را میبیند حوادث گذشته را هم میبیند، درکش خیلی مشکل میشود. ما درباره خدا معتقدیم که نه تنها حوادث گذشته و آینده را میداند، بلکه گذشته، حال و آینده به یک اندازه برای او حاضر است. خدا این طور نیست که وقتی امروز میآید دیگر دیروز یا فردا را نبیند. علم خدا علم حصولی و صورت ذهنی نیست که بگوییم میداند دیروز چه بوده است؛ بلکه همه گذشته، حال و آینده عالم پیش خدا حضور دارند؛ «لیس عند ربک صباح و لا مساء؛ صبح و شب و دیروز و امروز ندارد.»
برای درک این مسأله بزرگان مثال خوبی زدهاند. میفرمایند: اگر شما پشت پنجرهای باشید که کاروان شتری از مقابل آن میگذرد و موقعیت شما به گونهای است که فقط یکی از شترها را میتوانید ببینید و برای دیدن شتر بعدی باید این شتر بگذرد، شما وقتی شتر دوم را میبینید که اولی گذشته و سومی هنوز نیامده است؛ لذا اولی و سومی را نمیبینید. اما اگر به پشتبام بروید به طوری که بر این جاده اشراف داشته باشید، همه شترها را یکجا میبینید. این شترها در جای خود قبل و بعد دارند؛ اما برای شما همه یکجا حاضرند.
این مثل عالمی است که ما در آن زندگی میکنیم. ما همه حوادث را با مقیاس این پنجره میسنجیم. از این دیدگاه، دومی که بود نه اولی هست و نه سومی؛ اما عالم دیگری هست که اشراف بر این عالم دارد. اگر ما چنین تصور کنیم که عالم محسوسات سقف و مرزی دارد، وقتی از این مرز فراتر میرویم عالم دیگری است که بر این عالم احاطه دارد؛ نه تنها بر محیطش بلکه همانند کرههای متداخل بر درونش هم احاطه دارد. در این صورت عالم محیط، تقدم و تأخرهای داخل عالم محاط را ندارد.
حتماً شنیدهاید که بعضی از اولیای خدا حوادث گذشته و بعضاً آینده را نه تنها میدانستند، بلکه میدیدند. تفسیر این نکته این است که روح انسان موجودی فراتر از این قالب مادی است و خداوند قدرتی به آن داده که میتواند از عالم ماده فراتر برود. در این حالت مثل آن کسی است که از بام بر جاده احاطه دارد.
در این صورت برای او گذشته و حال و آینده یکسان است. از بعضی از بزرگان نقل شده است که بعضی از اولیای خدا بعد از ریاضات و عبادتهای خیلی زیاد موفق شده بودند که روز عاشورا را ببینند. این چه قدرتی است و از کجاست؟ تعبیری که به ذهنهای ما نزدیک است این است که میگوئیم: در لوح محفوظ یا لوح محو و اثبات است. این لوح، یک لوح معمولی نیست؛ بلکه عالمی است که همه اینها را میتواند یکجا در خودش جمع کند. آن کسی که با آنجا ارتباط پیدا کند میتواند حوادثی که در آن وجود دارد را ببیند.
اگر این فرضیه که بزرگانی آن را تقریب فرمودهاند صحیح باشد بعید هم به نظر نمیآید وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها میفرمایند: خدای متعال پدرم را قبل از رسالت اختیار فرمود در آن وقتی که هنوز مخلوقات این عالم به وجود نیامده بودند میتوانیم بگوییم: آن نوری که خدا قبل از خلق خلایق، خلق فرموده است، در عالَم دیگری بوده است که آن عالَم غیر از این عالم دنیاست که ما در آن زندگی میکنیم. آن عالم بر همه آنچه در این عالم است احاطه دارد. زمان جز عالم ماده است و آن عالم فوق زمان است و بر زمان احاطه دارد.
عالم ماده؛ پرتویی از عالم نور
نکته ظریفی در اینجا هست که باز از بعضی از آیات قرآن میتوان استظهار کرد، و آن اینکه همه آنچه در عالم جسمانی هست به برکت عالم فوقانی و شعاع و پرتویی از آن است. قرآن میفرماید: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم ؛ عندنا همان عالمی است که پیش خداست نه پیش ما. میفرماید: هرچه شما در این عالم ببینید خزینههایش پیش خداست و از آن خزینهها با حد و حدود خاصی در این عالم نازل میکند.
شاید صدها روایت در کتب مختلف شیعه و سنی درباره اصل این عالم وارد شده باشد. من به عنوان نمونه روایتی که از امیرالمومنین سلاماللهعلیه نقل شده است را میخوانم. حضرت میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَحَدٌ وَاحِدٌ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآله وَ خَلَقَنِی وَ ذُرِّیَّتِی ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْکَنَهُ اللَّهُ فِی ذَلِکَ النُّورِ وَ أَسْکَنَهُ فِی أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ کَلِمَاتُه ؛ خدا خودش بود و خودش. بعد سخنی گفت آن سخن نوری شد قاعدتاً این سخن همان «قال له کن» است و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و من و ذریه من را از همان نور آفرید. سپس سخنی گفت: آن سخن روح شد معلوم میشود آن نور غیر از روحی است که در این عالم متعلق به ابدان است؛ یعنی مقامش از مقام روح انسانی هم بالاتر است.
این روح را در آن نور جایگزین کرد. تا اینکه بدنهای ما آفریده شد. آن وقت روح را در بدنهای ما دمید. بنابراین اینکه میفرماید: پیغمبر را انتخاب کرد قبل از اینکه خلایق از عالم غیب به شهود بیایند، یعنی در عالمی که فوق این عوالم است و از آن به «عالم نور» تعبیر میشود.