علیرغم این ذهنیت که مردم معمولی به فرقه‌ها جذب نمی‌شوند، طی سالیان روشن شده است که هر انسانی برای گول خوردن توسط این شیادان سوءاستفاده‌گر آماده است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و آئین: امروزه توسعه دامنه ابعاد مادی در زندگی جوامع مدرن انسان زمانه ما، نتوانسته از میزان احساس نیاز ریشه‌دار و همیشگی او به دین و معنویت‌خواهی بکاهد و اکنون چند دهه‌ای است که به اقتضای بازار گرم تقاضای معنویت‌جویی، طرح مباحث عرفانی و معنوی به شدّت گسترش پیدا کرده است و سبب ظهور فرقه‌ها و عرفان‌های کاذب و سکولار شده است. این در حالی است که در دنیای کنونی، هرروزه بر قدرت فرقه‌ها یا کیش‌ها افزوده می‌شود. در جامعه ما نیز، به‌رغم محدودیت‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی در رابطه با فعالیت فرقه‌ها، آنها به‌طور خزنده و خاموش در لایه‌های پنهان جامعه در حال فعالیت هستند.

بر این اساس می‌توان ادعا کرد توسعه فرقه‌گرایی در جامعه ایران با هر انگیزه و هدفی، یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی است که فرهنگ اسلامی و ایرانی ما را تهدید می‌کند و غفلت از این مسئله می‌تواند نتایج جبران‌ناپذیری در پی داشته باشد. بی‌گمان اولین قدم برای علاج این آسیب، شناخت صحیح و واقع‌گرایانه از انواع فرقه‌ها و مختصات هر کدام است. به همین خاطر در سلسله گزارشهای «هزارتوی فرقه» به بررسی کلیات فرقه‌گرایی و شیوه کار آنها و همچنین مختصات مهم‌ترین فرقه‌های فعال در کشورمان خواهیم پرداخت.

«فرقه ها در میان ما: تهدید پنهان در زندگی روزمره» عنوان اثری است که به قلم «مارگارت سینگر» و «دکتر جانجا لالیچ»، کارشناس گروه‌های فرقه‌ای به رشته تحریر درآمده است و همراه با پیشگفتاری از «روبرت جی ریفتون»، نویسنده و روانشناس معروف آمریکایی منتشر شده است. این کتاب از منظر روانشناسی به بررسی عوامل ظهور و گسترش فرقه‌ها در دنیای معاصر می‌پردازد.

مارگارت تالر سینگر روانشناس کلینیکی و استاد ممتاز بازنشسته در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود. برای آگاهی از سوابق وی باید اشاره کرد که این زن با بیش از سه هزار نفر از اعضای فرقه‌ها، بستگان و دوستان آنان مصاحبه کرد و یا به آنان مشاوره داد. مارگارت سینگر در زمان حیات خود یک متخصص استرس‌های بعد از شوک‌های عصبی و علاوه بر آن متخصص فرقه‌ها بود که به طور گسترده در ایالات متحده و خارج از این کشور به تدریس اشتغال داشت.نویسنده کتاب، با این که خودش هیچ وقت عضویت در فرقه‌ها را تجربه نکرد، درک خیلی خوبی از کارکرد فرقه‌ها و تجربیات اعضای آنها را به خواننده منتقل می‌کند.

وی در این کتاب سعی کرده است به پرسش‌های رایج درباره فرقه‌ها پاسخ می‌دهد؛ اینکه ماهیت فرقه‌ها چیست و چگونه اعضایشان را شستشوی ذهنی می‌دهند، چرا و چگونه افراد مختلف با پیشینه‌های گوناگون به فرقه‌ها می‌پیوندند، و نهایتاً اینکه آیا رهایی از فرقه‌ها ممکن است یا نه. در ادامه به مرور بخش‌هایی از کتاب می‌پردازیم؛

فرقه چگونه شکل می‌گیرد؟

از نظر سینگر یک فرقه می‌تواند حول هر محتوایی نظیر سیاست، مذهب، تجارت، سلامت جسم، روانشناسی، و غیره شکل گرفته باشد. هر فردی که دارای قاطعیت کافی و مقداری جذبه و توان عوام فریبی باشد، یا حتی یک بازاریاب خوب که وقت و انرژی کافی صرف کند، به سادگی می‌تواند پیروانی حول هر موضوعی گرد آورد. فرقه‌ها، از هر نوعی که باشند، دارای رهبران فرقه‌ای مجربی هستند که افراد محزون، تنها، و سرخورده و کسانی که صرفاً به دلیلی در دسترس هستند را مجبور به پیوستن می‌کنند.

علیرغم این ذهنیت که مردم معمولی به فرقه‌ها جذب نمی‌شوند، طی سالیان روشن شده است که هر انسانی برای گول خوردن توسط این شیادان سوءاستفاده‌گر آماده است

ده‌ها نوع اصلی از فرقه‌ها، هر کدام با اعتقادات، عملکردها، و آداب اجتماعی خودشان وجود دارند. طبقه بندی و نوع بندی فرقه‌ها می‌تواند به شیوه‌های بسیار متنوعی صورت گیرد، که نشان دهنده تعداد بیشمار و وسعت و تنوع فرقه‌های اطراف ما است.

در گروه‌های فرقه‌ای، سیستم اعتقادی (مذهبی، روان درمانی، سیاسی، یا تجاری) به ابزاری برای خدمت به تمایلات، هوس‌ها، و برنامه‌های پنهان رهبر فرقه تبدیل می‌شود. ایدئولوژی صرفاً یک وسیله است. چسبی است که اعضای گروه را به هم متصل می‌کند، و ابزاری است که توسط رهبر فرقه برای رسیدن به اهدافش از آن سو استفاده می‌گردد.

چه کسانی به فرقه‌ها می‌پیوندند؟

یکی از نکاتی که مؤلف کتاب بر آن تاکید می‌کند این نکته است که همه انسان‌ها به نوعی در معرض آسیب فرقه گرایی قرار دارند. وی تصریح می‌کند: وقتی راجع به فرقه‌ها و افرادی که به وسیله شیادان، تحت کنترل و نفوذ قرار گرفته‌اند مطلبی می‌شنویم، بلافاصله تلاش می‌کنیم خودمان را از چنین افرادی جدا کنیم. به نظر می‌رسد وقتی در خصوص موارد اعمال نفوذ روانی بی حد و حصر مطلع می‌شویم اصرار داریم بگوییم که هیچکس نمی‌تواند مرا وادار به انجام چنان کارهایی بکند. همانطور که اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به دیگران اصابت می‌کند، اغلب مردم نیز تمایل به باور این موضوع دارند که وضعیت ذهن و روان خودشان آسیب پذیر نیست.

علیرغم این ذهنیت که مردم معمولی به فرقه‌ها جذب نمی‌شوند، طی سالیان روشن شده است که هر انسانی برای گول خوردن توسط این شیادان سوءاستفاده‌گر آماده است. در حقیقت، اکثریت نوجوانان و بزرگسالانی که در فرقه‌ها گیر افتاده‌اند، برآمده از طبقه متوسط، نسبتاً تحصیل‌کرده، و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده‌اند.»

از نظر مؤلف، تنها یک قسم از افراد نیستند که گرفتار فرقه‌ها می‌شوند، بلکه تقریباً هر فردی چنانچه شرایط محیطی فراهم باشد می‌تواند به نوعی در یک فرقه درگیر شود. به طور خاص هنگامی که فرد در یک روابط شخصی معنی دار، شغل، تحصیل یا برنامه آموزشی، یا سایر مشغولیت‌های عادی زندگی قرار نداشته باشد بیش از دیگران مستعد گرفتار شدن در چنگ انواع فرقه‌ها می‌شود.

افراد آسیب‌پذیرتر کسانی هستند که در شرایطی مثل تنهایی، گذار از دبیرستان به دانشگاه، بین دانشگاه و یافتن کار یا ادامه تحصیلات عالی‌تر، دور از خانواده، مستقر در محل جدید، به تازگی متارکه کرده یا طلاق گرفته، به تازگی بیکار شده، درهم شکسته از وقایع جدیدی که پیش آمده، یا نامطمئن از آنچه که در زندگی پیش خواهد آمد باشند. در چنین مواقعی، هر فردی بیش از هر زمان دیگری آمادگی برای قبول هر پیشنهادی بدون فکر کردن نسبت به عواقب آن دارد.

در عین حال هر فرقه‌ای جاذبه‌ها و تاکتیک‌های خودش را برای کشاندن افراد جدید و عضوگیری فرد دلخواهش دارد. برخی فرقه‌های بزرگ‌تر دستورالعمل‌های تعلیمی برای عضوگیری، همانطور که مربیان فروشندگی به فروشندگان جدید تعلیم می‌دهند، دارند و روش‌هایی را آموزش می‌دهند که کجا و چطور به سوژه‌ها مراجعه نمایند. آنها اغلب از جوانان برای جمع‌آوری اعانه در خیابان‌های شهرهای مختلف و جذب اعضای بیشتر استفاده می‌کنند.

مروری بر تاریخ فرقه‌ها

به باور سینگر، تاریخ دوره‌هایی را در مقاطع مختلف مشخص می‌کند که در آن، فرقه‌ها رشد و گسترش هرچه بیشتری داشته‌اند. به نظر می‌رسد که رهبران فرقه خود انتصابی شامل منجی‌ها، کاهن ها، و مرشدهای دروغین در طول تاریخ همیشه ظهور کرده‌اند ولی این فرقه‌های متنوع، که همیشه در همه اعصار حاضر بوده‌اند، صرفاً در دوره‌های خاصی پیروان قابل ملاحظه‌ای کسب می‌کنند. معمولاً این دوره‌ها به عنوان دوره‌هایی که در آنها بهم ریختگی‌های سیاسی یا اجتماعی و یا فرو ریختن ساختار و حاکمیت یک جامعه بروز می‌کند تعریف می‌گردند. این در واقع همان دوره‌هایی است که ظهور فرقه‌ها به اوج می‌رسند.

این گونه رهبران فرقه، در عصری که جامعه با ساختار منسجم عمل نموده و حس همبستگی اجتماعی وجود دارد، تعداد معدودی از پیروان را می‌توانند جذب کنند. شهروندان در این اعصار راه‌های مورد انتظارشان را درک می‌کنند، و اغلب اعضای جامعه رفتار قابل قبول را، چه دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند، می‌شناسند و می‌پذیرند؛ اما در مقابل، وقتی بخشی از جامعه نمی‌داند در خصوص پاسخ به سوالات بزرگ زندگی روی چه موضوعاتی توافق شده است، رهبران همیشه حاضر فرقه‌ها، مانند یک بیماری خفته، اوضاع را به دست گرفته و پیروان را به دنبال اهداف خود می‌کشانند.

روند بازسازی فکری در فرقه‌ها

نویسنده در این کتاب به خوبی به تبیین مسئله مدیریت ذهن در فرقه‌ها پرداخته است. در این رابطه می‌خوانیم: «رهبران فرقه‌ها و گروه‌هایی که از روند بازسازی فکری استفاده می‌نمایند با جذب و تحت کنترل در آوردن افراد موجب آسیب رساندن به آنان می‌شوند. برخی اوقات این عمل، مجاب سازی تحمیلی یا نفوذ فوق‌العاده ذهنی نیز خوانده می‌شود تا از مجاب سازی های روزمره توسط دوستان، خانواده، و سایر نفوذهای معمولی در زندگی ما، که شامل رسانه‌ها و تبلیغات هم می‌شود، تفکیک گردد.»

از نظر او یکی دیگر از عوامل موفقیت فرقه‌ها ناآگاهی پیروان است: «کلید موفقیت رهبران فرقه‌ها، برای مورد سو استفاده و تحت کنترل قرار دادن افراد، در ناآگاه نگاه داشتن آنان نهفته است و این که سوژه همواره به طور خاص نسبت به سیر تغییراتی که در خدمت تأمین منافع دیگری و به ضرر خود او در جریان است غافل نگاه داشته شود. نتیجه معمول روند بازسازی فکری آن است که یک شخص یا گروه صاحب کنترلی تقریباً نامحدود بر روی سوژه مربوطه برای دوره‌های متفاوت زمانی می‌گردد.

کلید موفقیت رهبران فرقه‌ها، برای مورد سو استفاده و تحت کنترل قرار دادن افراد، در ناآگاه نگاه داشتن آنان نهفته است و این که سوژه همواره به طور خاص نسبت به سیر تغییراتی که در خدمت تأمین منافع دیگری و به ضرر خود او در جریان است غافل نگاه داشته شود

وقتی گروه‌های فرقه‌ای آشکارا از این سطح از نفوذ غیر متعارف استفاده می‌نمایند، ناظران بی اطلاع اغلب از درک نحوه کارکرد درونی گروه باز می‌مانند. آنها متعجب می‌شوند که چگونه یک فرد منطقی اساساً می‌تواند در چنین موضوعی درگیر شود. در سال‌های اخیر، به دلیل معطوف شدن توجه رسانه‌ها به اعمال گروه‌های خاصی، جهان به نوعی نسبت به پدیده بازسازی فکری آگاه‌تر شده است، ولی اغلب مردم هنوز نمی‌دانند که چگونه با چنین وضعیتی از نفوذ فوق‌العاده بر روی افراد مقابله نمایند.

واژه‌های متعددی برای توضیح این روند، شامل شست و شوی مغزی، بازسازی فکری، مجاب سازی تحمیلی، کنترل ذهنی، برنامه‌های هماهنگ شده نفوذ تحمیلی، کنترل رفتاری، و مجاب سازی استثماری به کار گرفته شده است.

اینکه چگونه رهبران فرقه‌ها و سایر کنترل کنندگان زرنگ می‌توانند مردم را به انجام خواسته‌هایشان وادار نمایند از نظر خیلی از مردم پوشیده و مرموز به نظر می‌رسد، ولی ابداً هیچ چیز غامضی در آن یافت نمی‌شود. اینها تنها کلمات و فشارهای گروهی است که در فرم‌های مختلف کادر بندی شده‌اند. سو استفاده‌چی های مدرن از روش‌هایی برای مجاب کردن استفاده می‌کنند که از زمان غارنشینان هم معمول بوده است؛ ولی هنرمندان ماهر شیادی، امروزه به روش‌هایی دست یافته‌اند که این تکنیک‌ها را در یک کادر معین با هم طوری ترکیب می‌کنند که به شکل ویژه‌ای موفق عمل می‌نمایند. در نتیجه، بازسازی فکری، به عنوان یک فرم از نفوذ و مجاب سازی، در منتهاالیه طیفی قرار می‌گیرد که شامل تعلیم و تربیت، به صورتی که در تبلیغات و آگهی‌ها و آموزش‌ها نوعاً می‌بینیم، نیز می‌شود.

به هر حال، باید یک تفاوت مهم بین صور بازسازی فکری اعمال شده در دهه‌های چهل و پنجاه میلادی با صوری که در تعدادی از گروه‌های معاصر عمل می‌شود قائل شد، که شامل فرقه‌ها، گروه‌های بزرگ، برنامه‌های تعلیم و اطلاع رسانی، و سایر گروه‌های مربوطه می‌شود. این کوشش‌های دوران اخیر بر روی تکنیک‌های اعمال نفوذ قدیمی بنا شده تا برنامه‌های شگفت‌انگیز و موفق مجاب سازی و تغییر دادن را کامل نماید. آنچه جدید و ظالمانه است آن است که این برنامه‌ها بوسیله تهاجم به وجوه ضروری حس خویشتن فرد (= فردیت) بر خلاف برنامه‌های مغزشویی اولیه که ابتدا اعتقادات سیاسی فرد را به چالش می‌کشید، تغییر رفتارها و خصلت‌ها را به وجود می‌آورند.

به میزانی که یک گروه یا یک محیط تشکیلاتی بر اساس این شرایط، مضمون‌ها، و مراحل بنا شده باشد، مشخصاً به همان میزان سو استفاده در آن صورت می‌گیرد. همه فرقه‌ها و گروه‌هایی که روند بازسازی فکری را اعمال می‌نمایند از تکنیک‌های عوض کردن ذهن به یک روش یا به یک میزان استفاده نمی‌کنند. اعمال این متدها در داخل یک گروه روی افراد مختلف و همچنین در میان گروه‌های مختلف متفاوت است. غالباً، اعضای یک لایه هیچ آگاهی نسبت به نوع عملکرد و سو استفاده‌ای که در سطوح بالاتر یا پایین‌تر در یک گروه صورت می‌گیرد یا تعالیم خاصی که برای هر دسته از افراد وجود دارد ندارند. بازسازی فکری بسیط، روان، و مزورانه بوده و بعضی اوقات شناخت آن، خصوصاً برای تازه کارها و کسانی که بیش از حد ایده آلیست هستند، سخت است. ولی وقتی این پدیده ظاهر می‌گردد، دارای پیامدهای قدرتمندی است.

هویت اجتماعی جدید پیروان فرق

به عنوان بخشی از روند نفوذ شدید و عمل تغییر دادن شخصیت فرد در بسیاری از فرقه‌ها، افراد دارای هویت اجتماعی جدیدی می‌شوند که ممکن است، یا شاید هم ممکن نباشد، توسط یک بیرونی تشخیص داده شود. وقتی گروه‌ها به این هویت جدید اشاره می‌کنند، آنها از اعضایی صحبت می‌کنند که تغییر کرده، از نو متولد شده، ارشاد گردیده، قدرتمند شده، باز تولد یافته، یا پالایش شده است. رفتار مورد تأیید گروه به عنوان نشانه عبور فرد به مرحله تبدیل شدن به فرد جدید تعبیر می‌شود. از همه اعضا خواسته می‌شود که این هویت اجتماعی جدید را از خود بروز دهند.»

تهدیدی به نام فرقه گرایی

به اعتقاد مؤلف کتاب، حتی یک مرور مختصر از ریخت‌وپاش‌ها و عواقب فرقه‌ها نشان می‌دهد که چرا ما لازم است در خصوص فرقه‌ها نگران باشیم ولی نگرانی ما باید متمرکز بر مدیریت و نه اعتقادات آنان باشد. مردم آزاد هستند به هر آنچه که برمی‌گزینند معتقد باشند. در هر صورت، حتی در یک دموکراسی، بعد از بازرسی و ارزش گذاری روابط درونی گروه‌های به خصوص، شهروندان می‌توانند دلایلی برای نگرانی داشته باشند، چرا که آنان تأثیرات آن را بر افرادی که تحت استیلا و اراده رهبران فرقه‌ها قرار گرفته‌اند مشاهده می‌کنند.

او تاکید می‌کند: «فرقه ها، نخبه سالار هستند یعنی احساس می‌کنند که حق دارند تعیین نمایند که چه کسی رشد کند یا حتی زنده بماند. به عنوان شهروندان یک جامعه انسانی و آزاداندیش، ما باید نگران سلامت، رفاه، و امنیت همشهری‌هایمان باشیم، خصوصاً بچه‌هایی که در فرقه‌ها هستند. رقم بالایی از افراد، فرقه‌ها را لحظه‌ای و گذرا فرض می‌گیرند که بزودی محو خواهند شد. این اصل مطلب نیست. ما باید بر انکار گسترده کسانی که زحمت مطلع شدن در مورد فرقه‌ها را به خود راه نمی‌دهند یا کسانی که در پشت توهمات مخفی می‌شوند فائق بیاییم. برخی مردم مایلند تصور کنند که اگر مشکلی را نادیده بگیرند، خود به خود از بین خواهد رفت. توجیه گران فرقه‌ها که به آنها تنها به صورت سطحی نگاه می‌کنند در دفاعشان از فرقه‌ها توهمات را تقویت کرده و جلوی آگاهی عمومی را در خصوص موضوعی که لازم است جهت جلب توجه عمومی فریاد شود می‌گیرند.»

فرآیند عضوگیری فرقه‌ها

یکی از مهمترین بخش‌های کتاب تبیین گام به گام فرآیند عضوگیری و جذب افراد به فرقه‌ها است. نویسنده کتاب به طور مفصل، نشان داده است رهبران فرقه‌ها چگونه افراد را مرحله مرحله به سمت فرقه خود می‌کشانند و توقعات و تعهدات خود را بر آنها تحمیل می‌کنند. در همین بخش از کتاب، به مسئله «قدم حیاتی اولیه» که یکی از مهمترین مراحل این فرآیند است اشاره شده است. در این بخش از کتاب می‌خوانیم: «بسیاری اعضای سابق فرقه‌ها به مقوله‌ای تحت عنوان «آن قدم حیاتی اولیه» اشاره کرده‌اند. در حالی که آنان به گذشته نگاه می‌کنند، متوجه می‌شوند که به دلایل متعددی اولین گام آنان در پذیرش یک دعوت یا یک درخواست، آغاز درگیر شدن هفته‌ها، ماه‌ها، یا سال‌ها در یک فرقه بوده است.

در بسیاری از موارد، اعضای بالقوه برای شرکت در مناسبتی در همان لحظه تحت فشار قرار گرفته‌اند. مسئول عضوگیری در فرقه به آنان می‌گوید که مناسبت مربوطه کمال مطلوبشان را برآورده خواهد کرد، و به آنها هیچ فرصتی بابت فکر کردن به این که آیا واقعاً می‌خواهند شرکت کنند یا نه داده نمی‌شود.

اعضای سابق فرقه‌ها میگویند که جدا از آنچه به آنها گفته شده، آنچه خوانده‌اند، و آنچه در اولین دیدار تجربه کرده‌اند، فرد مراجعه کننده در آن نقطه اولیه آنقدر ملتمسانه برخورد کرده است که آنها را در بسیاری جهات قلاب نموده است. این قلاب شدن، ترکیبی از نیازهای خود آنان در زمان برخورد بعلاوه شخصیت و نحوه برخورد فرد مسئول عضوگیری، و همچنین این واقعیت که آنچه که وی مطرح نموده روی آنها کلیک کرده، بوده است. مسئول عضوگیری همچنین آنها را متقاعد نموده است که زمان برای چک موضوع ندارند و متقاعد شده بودند که به آنچه پیشنهاد می‌شود نیازمند هستند.

اعمال نفوذ بر فکر و احساس افراد، در موفقیت روند عضوگیری در یک فرقه نقش محوری دارد. فرقه‌ها با احساس دوگانه‌ای که در افراد به صورت نرمال وجود دارد بازی می‌کنند، و این کار به طور خاص در مورد افراد جوان که تجربه زندگی کمتری دارند موفق عمل می‌نماید. برای مثال، تقریباً غیر ممکن است که نوجوانان و بزرگسالان جوان احساس دوگانه‌ای در مورد والدین خود نداشته باشند. حتی دوست داشتنی‌ترین مادران و پدران برخوردهایی با بچه‌های خود داشته‌اند که خاطراتی از عصبانیت یا دلخوری باقی گذاشته است و اغلب والدین حداقل چند عادت عصبی یا نقطه ضعف دارند. بسیاری از فرقه‌ها بر روی همین احساس و مسائل حل نشده سوار شده و جوانان را اغفال می‌نمایند تا به عضویت گروه در آیند.