خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: پرونده نقد و بررسی کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هیتلر را از آذرماه سال ۹۸ باز کردیم و در اینمسیر، از قسمت اول تا پنجم، بخش اول کتاب را که شامل ۱۲ فصل میشود، بررسی کردیم. در قسمت ششم هم بررسی بخش دوم اینکتاب یعنی «جنبش حزب ناسیونال سوسیالیست» را آغاز کردیم و به فصول سیزده تا شانزده اینکتاب قطور پرداختیم.
قسمتهای اول تا ششم پرونده نقد کتاب «نبرد من» در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
۱- بررسی ریشههای تنفر هیتلر از مارکسیسم و یهودیت / در ضدّیت دموکراسی
۲- وقتی تنها راه رستگاری آلمان جنگ بود / تاکتیکهای تبلیغاتی هیتلر
۳- در باب ضدیت هیتلر با بلشویسم هنری، کوبیسم، دادائیسم و فوتوریسم
۴- هیتلر درباره یهودیها چه میگوید؟ / پیشگویی تقابل ایران با اسرائیل
۵- علت انتخاب پرچم قرمز و حذف لفظ توده از عنوان حزب نازی
۶- جهان بورژوا مارکسیست است/تحسین ازدواج وانتقاد ازداروهای ضدبارداری
در ادامه و در هفتمینقسمت از پرونده مورد اشاره، به مطالب مندرج در فصول هفدهم و هجدهم اینکتاب میپردازیم:
* اولین هدف از مبارزه تاسیس دولت مردمی نیست؛ نابودی دولت یهودیهاست
فصل هفدهم «نبرد من»، «سازمان و ایدئولوژی» نام دارد. هیتلر در اینفصل میگوید آرمان دولت مردمی محقق نمیشود. چون در همهجا یهودیان قدرت و اداره امور را بهدست دارند. او میگوید اگر روند پیشرفتی هم که آلمان در پیش گرفته، بدون مانع ادامه پیدا کند، به تحقق پیشبینی یهودیان مبنی بر اینکه روزی ملتهای دیگر را نابود میکنند و اربابان جهان خواهند شد، منتهی میشود. درمجموع مقابل بورژواها و پرولتاریای آلمانی که بهخاطر حماقت و جهل بهسمت نابودی پیش میروند، فرد یهودی قرار دارد که بهطور دائم راه خود را باز میکند و همیشه به هدف بعدیاش نگاه میکند. هیتلر میگوید اولین هدف از مبارزه، تاسیس دولت مردمی نیست بلکه نابودی دولت کنونی یهودیان در جهان است. او در فرازی که احتمالا مربوط به خودش است، اظهار تاسف میکند که قهرمان عقیده جدید، علیرغم اشتیاقش به انجام کارهای سازنده، باید ابتدا نبردی ویرانگر را برای از بینبردن شرایط موجود آغاز کند؛ شرایطی که در آن، مارکسیم وظیفه دارد حکومت خودکامه خود را در اختیار اقتصاد اینترناسیونال یهودی قرار دهد.
او در فرازی که احتمالا مربوط به خودش است، اظهار تاسف میکند که قهرمان عقیده جدید، علیرغم اشتیاقش به انجام کارهای سازنده، باید ابتدا نبردی ویرانگر را برای از بینبردن شرایط موجود آغاز کند؛ شرایطی که در آن، مارکسیم وظیفه دارد حکومت خودکامه خود را در اختیار اقتصاد اینترناسیونال یهودی قرار دهدآدولف هیتلر در همینسطور، درباره تفاوت نگاه مقوله ایدئولوژی و احزاب سیاسی گفته یکحزب سیاسی مایل است آموزههای خود را با یکنشست با مخالفشانش منطبق کند. اما یکایدئولوژی، لغزشناپذیری خود را اعلان میکند. همچنین در حالیکه برنامه یکحزب سیاسی معمولی چیزی جز دستورالعملی برای حصول نتایج دلخواه از انتخابات عمومی نیست، برنامه جنگی ایدئولوژی، نبردی را با نظم موجود و شرایط کنونی و ایدئولوژی تثبیتشده اعلام میکند. هیتلر ایدئولوژی را مانند مذهب، امری متعصب میداند که نمیتواند اجازه دهد اندیشه دیگری در کنارش وجود داشته باشد و در حمله به مارکسیسم، میگوید سازمان سوسیالدموکراسی از یکارتش تشکیل شده بود که در آن کارگر آلمانی که خدمت سربازیاش را گذرانده بود، تبدیل به سرباز خصوصی شد و روشنفکر یهودی هم در مقام فرمانده آنکارگر ایستاد. هیتلر میگوید «رهبران مارکسیست از افراد کمتر روشنفکر و کودن، ارتشی از مبارزان حزبی تشکیل دادند که به هماناندازه که کورکورانه از فرماندهان آلمانی اطاعت میکردند، در برابر اربابان یهودی خود نیز تسلیم بودند.» (صفحه ۳۸۵)
با اینمطالب است که او دوباره بر اهمیت مبازره تاکید کرده و میگوید اگر کسی واقعا آرزو دارد دولت مردمی پیروز شود، باید متوجه شود پیروزی فقط از راه مبارزه و یکجنبش مبارزهجو بهدست میآید که اینجنبش جدید یعنی ناسیونالسوسیالیسم کارگری آلمانی باید حزبی مردمی داشته باشد که فقط از رهبران روشنفکر تشکیل نشده باشد، بلکه کارگران هم عضوش باشند. او معتقد است هر تلاشی برای پیادهکردن نظر عامه، اگر خارج از چارچوب حزب کارگر ناسیونالسوسیالیست آلمان باشد، بینتیجه و ریاکارانه است. دشمن هم از واژه «مردمی» فقط بهعنوان یکواژه تصنعی و ظاهری برای تقابل با نیروی زیاد و تاثیرگذار حزب ناسیونالسوسیالیست استفاده میکند. هیتلر میگوید دیگران و دشمنان با واژه «مردمی»، برخوردی سطحی دارند و بیحاصلی ذهنی خود و تلاشهایشان را با بازی با ریشهای آویزان و ژستهای آلمانیشان میپوشانند.
* تاثیرگذاری کلام شفاهی از متن کتبی بیشتر است
هیتلر در فصل هجدهم که عنوان «اولین مرحله نبرد ما» است، به معاهده صلح ورسای اشاره دارد که بهقول او در برههای انتقاد از آن در آلمان، عقوبت سختی داشت و مردم نمیدانستند اینمعاهده، مایه ننگ و شرمآورترین قراردادی است که به آلمان تحمیل شده است. او با اشاره به صلح ورسای نکتهای را گوشزد میکند که غرب هنوز هم از آن استفاده میکند؛ اینکه ترتیبی داده شود که از نظر تودههای مردم، اینصلح یک اقدام دموکراتیک محسوب شود. بنابراین او میگوید باید معنای معاهدات صلح را برای مردم توضیح داد. هیتلر همچنین میگوید حزب ناسیونالسوسیالیست آلمان نباید خام عقیده عمومی شود، بلکه باید ارباب آن باشد. به بیان سادهتر او درباره فعالانه شکلدادن به نظر مخاطب صحبت میکند و از منفعلبودن در اینزمینه تنفر دارد.
پیشوای آلمان نازی، از تاختن به جهل مردم در جهانی صحبت میکند که اینترناسیونالیسم و فرماسونری یهودی شکلش داده است. او خاطراتی از مبارزات و سخنرانیهای اولیهاش تعریف میکند: «در آنروزها همیشه ایناتفاقات رخ میداد: من در برابر جمعیتی حاضر میشدم که مخالف آنچه میخواستم بگویم بودند و خلاف آنچه را به آن معتقد بودم از من میخواستند. سپس باید دو ساعت وقت صرف میکردم که دو یا سههزار نفر را متقاعد کنم عقیده اولیهشان را رها کنند و با ضربات پیدرپی، پایههای دیدگاههایشان را تخریب کنم و سرانجام آنها را به اینسمت هدایت کنم که در جهت و همسو با اندیشهها و اعتقادات ما موضعگیری کنند.» (صفحه ۳۹۳ به ۳۹۴) او میگوید در مقابل، تبلیغات دشمن هم در مباحثی خلاصه میشد که بهطور دائم علیه ادعاهای او و دوستانش تکرار میشدند.
هیتلر به معاهده دیگری هم اشاره میکند؛ برست – لیتوسک و میگوید با تحقیقاتش متوجه شده مردم آلمان چیزی از آن نمیدانند. به اینترتیب، با تکرار دروغهای دشمن برای تودههای مردم بوده که درباره ورسای، مردم آلمان فقط مجازات جنایتی را میدیدند که در برست – لیتوسک مرتکب شده بودند و به همیندلیل تمام مخالفتها نسبت به معاهده ورسای را غیرعادلانه میدیدند. او میگوید آنچه در آنزمان لازم بود با تبلیغات و توضیح واقعیت برای مردم تشریح شود، این بود که عقاید و دیدگاههای ذهنیشان، آنها را در گروه دشمن قرار داده بود.
دلیل تاثیر شگفتانگیز مارکسیسم بر تودههای وسیع مردم، نوشتههای رسمی و چاپشده مارکسیستها نبود که عقاید نظام یهودیت را ارایه میکردند. بلکه علتش تبلیغات شفاهی زیاد و طولانیمدتشان بین تودهها بود. توضیح او در اینباره از اینقرار است: «از میان صدهار هزار کارگر آلمانی دشوار میتوان صد نفر را یافت که کتاب مارکس را خوانده باشند. اینکتاب عمدتا در محافل روشنفکری و خصوصا توسط یهودیان و نه پیروان نابغه جنبشی که از طبقات فرودست میآیند مطالعه و بررسی شده است...نکته جالبی که هیتلر در اینفصل کتاب تذکر میدهد، در فصلهای پیش هم آمده است؛ اینکه تاثیر سخن شفاهی بیشتر از یکمتن کتبی است. او میگوید دلیل تاثیر شگفتانگیز مارکسیسم بر تودههای وسیع مردم، نوشتههای رسمی و چاپشده مارکسیستها نبود که عقاید نظام یهودیت را ارایه میکردند. بلکه علتش تبلیغات شفاهی زیاد و طولانیمدتشان بین تودهها بود. توضیح او در اینباره از اینقرار است: «از میان صدهار هزار کارگر آلمانی دشوار میتوان صد نفر را یافت که کتاب مارکس را خوانده باشند. اینکتاب عمدتا در محافل روشنفکری و خصوصا توسط یهودیان و نه پیروان نابغه جنبشی که از طبقات فرودست میآیند مطالعه و بررسی شده است. کتاب سرمایه نه برای تودهها، بلکه صرفا برای رهبران روشنفکر ماشین یهودیت بهمنظور تصرف جهان نوشته شده بود. موتور اینماشین به کمک مطبوعات سطحینگر ژورنالیستیک گرم شده بود.» (صفحه۳۹۷ به ۳۹۸) او در همینبحث تفاوت مطبوعات بورژوا و مارکسیست را هم اینگونه برمیشمارد که دومی توسط آشوبگران نوشته میشود، ولی مطبوعات بورژوا با استفاده از نویسندگان حرفهای باعث ایجاد آشوب میشوند.
در نظر هیتلر، شیوه بیان پرطمطراق و دهانپرکن نویسندگان مارکسیست، علت موفقیتشان در جلب حمایت تودهها نبود، بلکه کارزار گسترده تبلیغاتی هزاران آشوبگر خستگیناپذیر باعث این موفقیت شد. سخنرانی و داشتن تریبون در میخانههای پر از دود، بهترین سلاح مارکسیستها برای حمله به پناهگاه عقیده عمومی مردم بوده که در کنار یکعامل دیگر یعنی تظاهراتهای گسترده قرار دارد و باعث اینموفقیت مورد اشاره هیتلر شده است. او میگوید یهودیان بهدلیل مهارت دیالکتیکی بینظیرشان و استعداد ایجاد تغییر در حقیقت در جهت اهدافشان، نویسندگان کارآمدی شده بودند و در مارکسیسم نفوذ داشتند. اما تخصص اصلیشان سخنرانی انقلابی بود، نه نویسندگی.
یکی از نکات روانشناسانه جالبی که هیتلر درباره شیوه تبلیغات از راه سخنرانی مطرح میکند، درباره ساعت انجام یکسخنرانی است، اینکه حتی ساعت سخنرانی بر نتایجاش تاثیر سرنوشتسازی دارد. «هنگام صبح و در طول روز اینطور به نظر میآید که قدرت اراده بشر با قویترین نیروهای خود در برابر هر گونه تلاش برای تحمیل اراده یا عقیده دیگران طغیان میکند.» (صفحه ۴۰۰) اما در شب فرد مهربانتر است و مقهور سلطه اراده قویتر میشود.
در فصل هجدهم «نبرد من»، هیتلر به دو انقلابی پرداخته که لوییس مارشالکو نویسنده مسیحی مجارستانی، آنها را نتیجه کار یهودیان و حکومت جهانی یهود میداند؛ انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه. هیتلر میگوید محال است بشود تصور کرد انقلاب فرانسه با نظریههای فیلسوفانه به ثمر رسیده و لشکر آشوبگران که توسط عوامفریبان تحریک شده بودند، در آن نقشی نداشتند. از طرف دیگر، درباره انقلاب روسیه که او آن را انقلاب عظیم بلشویکی میخواند، اینتوضیح در «نبرد من» وجود دارد که «اینانقلاب بهدلیل نوشتههای لنین اتفاق نیافتاد، بلکه بهسبب فعالیتهای سخنوری افرادی که مکتب تنفر را تبلیغ میکردند و سخنرانان کوچک و بزرگ بیشماری که در آشوب شرکت کردند، واقع شد.» (صفحه ۴۰۰)
* جملات قصار
* ضروریات یک آموزه هرگز نباید در قالب ظاهری آن دیده شود، بلکه باید در معنای درونی آن جستوجو شود. و اینمعنای درونی غیرقابل تغییر است. (صفحه ۳۸۶)
* در طول تاریخ، مردان بسیاری برای عملی سنگسار شدهاند که آیندگان بعدها برای آن اقدام سپاسگزاری کردهاند. (صفحه ۳۹۳)
* اغلب باید بر تعصبات دیرینهای که ناآگاهانه و بیشتر از روی احساسات است تا منطق، غلبه کرد. غلبه بر این مانع نفرت غریزی، تنفر عاطفی و اختلاف عقیده بازدارنده از تصحیح عقایدی که براساس دانش نادرست و مخرب به وجود آمدهاند هزاران بار دشوارتر است. عقاید نادرست و جهل ممکن است به وسیله تعلیم و آموزش فراموش شوند، اما مقاومت و مخالفت عاطفی هرگز اینگونه نیست. (صفحه ۳۹۷)