خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: آیزاک آسیموف نویسنده آمریکایی روستبار، یکی از نویسندگان شناختهشده ژانر علمیتخیلی است که در سال ۱۹۲۰ متولد و در سال ۱۹۹۲ درگذشت. تعدادی از آثار آسیموف در ایران ترجمه و منتشر شدهاند و بین کتابخوانهای ایرانی نام غریب و ناآشنایی نیست.
نوید فرخی پژوهشگر و مترجم در یادداشتی که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، به ایننویسنده و آثارش پرداخته است. بهانه نوشتن اینمطلب ترجمه یکمجموعه ۳ جلدی از آثار آسیموف است.
در ادامه مشروح اینیادداشت را میخوانیم؛
با شنیدن نام آیزاک آسیموف بیدرنگ به یاد داستانهای علمی خواندنیاش میافتیم. خودش هم بارها گفته بود که عمده شهرتش را مدیون این دسته آثار است. بااینحال اگر آثار ادبی او را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که علاوه بر ساینسفیکشن در زمینهی فانتزی و همینطور معمایی هم آثاری را به رشته تحریر درآورده است؛ مخصوصاً معمایی.
آسیموف از همان دوران کودکی شیفته ادبیات معمایی بود و این علاقه را تا پایان عمر حفظ کرد. او حتی در جایی گفت که برای مطالعه تفریحی و تفننی، فقط داستانهای معمایی میخواند.
بهاینترتیب بعید نیست که بسیاری از داستانهای ساینسفیکشن او، رنگ و بوی معمایی هم دارند و میتوان این رگه از علاقهمندی به معما را در داستانهای روباتی و مجموعهی بنیاد آسیموف هم که در دههی چهل نوشته شدهاند دید. در دهه پنجاه هم آسیموف با نوشتن دو رمان «غارهای پولادین» و «خورشید برهنه»، با موفقیت کامل دو گونهی ادبی ساینسفیکشن و معمایی-جنایی را باهم تلفیق کرد.
همچنین آسیموف در کارنامهاش تعدادی داستان کوتاه نیز دارد که در آنها این ژانرها را درهم آمیخته است، و علاوه بر این، دو رمان «رایحه مرگ» و «قتل در اِی.بی.اِی» را نیز در کارنامهاش دارد که معماییهای صرف بدون پیشزمینه ساینسفیکشن هستند.
بااینحال بار علم آسیموف چنان بر این داستانها سنگینی میکرد که باعث میشد دلش بخواهد از زیر این بار بیرون بیاید و داستانهای معماییای بنویسد که هیچربطی به علم نداشته باشد، و حاصل اینتمایل شدید مجموعه بسیار موفق «بیوه مردان سیاه» بوده است.
ماجرای نوشتن داستانهای بیوه مردان سیاه برمیگردد به سال ۱۹۷۱، زمانی که مجله داستانهای معمایی الری کویین (الری کویینز میستری مگزین) که یکی از مهمترین مجلههای فعال در زمینه ادبیات معمایی و جنایی بود به آسیموف پیشنهاد کرد داستانی برایشان بنویسد. آسیموف هم داستانی نوشت با عنوان «ریشخند» که با نام «ریشخند آز» در شمارهی ژانویهی سال ۱۹۷۲ آن مجله منتشر شد. منتها با سر تیتر «اولین داستان از مجموعهی جدید.» اگرچه خود آسیموف از ابتدا قصد تبدیل کردن داستان به مجموعه را نداشت، ولی این ایده را پذیرفت و به نوشتن این داستانها ادامه داد، دست بر قضا، داستانها تا پایان عمرش ادامه یافتند و به ۶۶ عنوان رسیدند.
رویه کاری آسیموف بر این منوال بود که هرگاه آثار کوتاهش، اعم از داستان و مقاله به حدی میرسیدند که قابل انتشار در قالب یک کتاب تقریباً هفتاد هزار واژهای باشند، آنها را گردآوری و به شکل کتاب منتشر میکرد. در مورد مجموعه داستانهای بیوه مردان سیاه هم همین رویه را در پیش گرفته بود و هر دوازده داستان از این مجموعه در قالب کتابی گردآوری شدند. آسیموف تا پایان داستان شصتم، پنج مجموعه از این کتابها را گردآوری کرده بود. پسازآن نیز تا پایان عمرش شش داستان دیگر از این مجموعه نوشت ولی عمرش کفاف تکمیل کردن دوازده داستان و گردآوری مجموعهی شش را نکرد. این شش داستان گردآورینشده نیز در سال ۲۰۰۳ به همت هارلن الیسون، نویسنده و از دوستان صمیمی آیزاک آسیموف، همراه با گزیدهای از بهترین داستانهای مجموعههای پیشین در قالب کتابی گردآوری شدند.
شش کتاب مجموعه بیوه مردان سیاه عبارتاند از:
داستانهای بیوه مردان سیاه، ۱۹۷۴
باز هم داستانهای بیوه مردان سیاه، ۱۹۷۶
پروندههای بیوه مردان سیاه، ۱۹۸۰
ضیافتهای بیوه مردان سیاه، ۱۹۸۴
معماهای بیوه مردان سیاه، ۱۹۹۰
بازگشت بیوه مردان سیاه، ۲۰۰۳
داستانهای این مجموعه ضرباهنگ و شیوهی روایی یکسانی دارند. باشگاهی وجود دارد به نام بیوه مردان سیاه که از روی یک باشگاه مشابه واقعی به نام ترَپدُر اسپایدرز الگوبرداری شده، باشگاهی که خود آسیموف هم در آن عضویت داشت. شخصیتهای اصلی داستان هم از افراد واقعی عضو آن باشگاه گرتهبرداری شدهاند. شش عضو باشگاه هر ماه در رستوران میلانو یا خانه یکی از اعضا دور هم جمع میشوند، یک نفر میزبانی را به عهده میگیرد و مهمانی هم با خودش میآورد. پس از صرف شام، مراسمی تحت عنوان «به سیخ کشیدن مهمان» آغاز میشود و از او دربارهی فلسفه وجودیاش سؤال میشود. حین گفتگو معمایی شکل میگیرد که هر یک از اعضا میکوشد از جنبهای خاص به معما نگاه و آن را حل کند. اما درنهایت این هنری، پیشخدمت باشگاه است که با روشنبینی خاص خود گره از معما میگشاید. این روند در تمام داستانها تکرار میشود.
معماهای اینمجموعه داستانها نیز آنطور که خود آسیموف علاقه داشت، معماهایی صرفاً منطقی و محصول ذهن انسان هستند و خیلی بهندرت خشونت و قتل در آنها پیدا میشود.
کتاب اول اینمجموعه سال ۱۳۶۸ با ترجمه خانم فرزانه طاهری توسط نشر شقایق و با نام «باشگاه معما» منتشر شد. همچنین گزیدهای از هفت داستان این مجموعه در سال ۱۳۹۱ با ترجمهی خانم طاهره بهادران توسط نشر قطره منتشر شد.
بااینحال در سال ۱۴۰۰ کتابسرای تندیس برای انتشار این مجموعه به صورت یکدست و کامل اقدام کرد که سه جلد اول آن با ترجمه سعید سیمرغ در روزهای پایانی اسفندماه ۱۴۰۰ به بازار عرضه شد و ترجمه سه جلد بعدی نیز در دست ترجمه است و بهزودی ارائه خواهد شد.