خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: مشهورترین منابع مطالعاتی پیرامون تاریخ انقلاب مشروطیت دو کتاب احمد کسروی به نامهای «تاریخ مشروطه ایران» و «تاریخ هجده ساله آذربایجان» است. کسروی هنگام نهضت بیداری ایرانیان، خردسال بود اما بعدها با علقهای که به این جریان داشت اسناد و عکسهای مهمی از این رویداد را گردآوری کرد و با تکیه بر آنها آثاری را نوشت که اکنون مرجع جهانیان برای شناخت انقلاب مشروطه ایران است. شهرت این دو کتاب کسروی باعث شد تا دیگر آثار در این حوزه موضوعی حتی آثاری که از دل این رویداد تألیف شدهاند، کمتر مشهور شوند.
یکی از این کتابها «واقعات اتفاقیه در روزگار» به قلم یکی از سرشناسترین مبارزان راه انقلاب مشروطه یعنی ملأ محمدمهدی شریف کاشانی است. این کتاب با تصحیح سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه برای نخستین بار سال ۶۲ توسط نشر تاریخ ایران منتشر شد. اهمیت این کتاب به دو دلیل است؛ نخست به خاطر نویسنده آن یعنی شریف کاشانی و دیگر به دلیل ارائه اسناد بسیار مهمی از مبارزات مشروطه خواهی که در دیگر منابع وجود ندارد. این کتاب سرشار از نامهها، اعلامیهها، شبنامهها و… است که تنها در اختیار شریف کاشانی بود. شریف کاشانی یک همراه عکاس هم داشت و عکسهای مهمی را از رویدادها و شخصیتها تهیه کرد.
شریف کاشانی که بود و چه کرد؟
همانطور که اشاره شد نویسنده «واقعات اتفاقیه در روزگار» یعنی ملامحمد مهدی شریف کاشانی یکی از مهمترین و اثرگذارترین مبارزان انقلابی مشروطه خواه بود که با بسیاری از بزرگان و طیفهای مختلفی از مبارزان ارتباط نزدیک داشت و در جریان مبارزه اسناد، نامهها و تلگرافهای بسیاری به نامش فرستاده میشد. شریف کاشانی (متولد ۱۲۰۲ هجری شمسی) فرزند آخوند ملامحمد جعفر نراقی کاشانی است که روایت است از جمله ازلیها بود. او از نوادگان دختری عالم برجسته شیعی ملأ مهدی نراقی است. پس از تشکیل انجمن معارف در تهران شیخ مهدی به عضویت این انجمن درآمد و در ساخت مدارس تلاش کرد.
پس از شکل گیری نهضت بیداری ایرانیان شریف کاشانی ریاست جمعیت مخفی «انجمن باغ سلیمان خان میکده» را بر عهده داشت که بزرگانی چون ملکالمتکلمین، سیدجمال واعظ، یحیی دولت آبادی، سیداسدالله خرقانی، ذکاءالملک فروغی، سیاح محلاتی (جهانگرد مشهور ایرانی که به عنوان نخستین ایرانی پاسپورت آمریکا را نیز گرفت. او نزدیک به دو دهه در جهان به سیر و سیاحت اشتغال داشت و اکثر کشورهای اروپایی و برخی کشورهای آسیایی از جمله ژاپن را از نزیک دید و در آنها سیاحت کرد. او ایرانگرد نیز بود و خاطراتش از مسافرتها به جای جای ایران در کتاب «خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت» منتشر شده است)، میرزا حسن رشدیه و… در آن فعالیت داشتند. (سلیمان خان میکده با ملک المتکلمین رفاقت نزدیکی داشت و بعدها مهدی ملکزاده پسر ملک المتکلمین داماد او شد.) همین انجمن بود که ابتدا تصمیم گرفت با فرستادن برخی از شخصیتها به عتاب عالیات بویژه نجف اشرف، علما و مراجع شیعه را در جریان رخدادهای جنبش بیداری ایرانیان بگذارد. همچنین اخبار رویدادهای لحظه به لحظه این انقلاب نیز با ارسال تلگرافهای به نجف توسط این انجمن در اختیار علما و مراجع قرار میگرفت. شریف کاشانی با هوشمندی هرچه تمامتر بسیاری از متن این تلگرافها و همچنین شبنامههای آن دوران را جمع آوری و در کتاب خود منعکس کرد. شریف کاشانی همچنین کتابی به نام «تاریخ جعفری» را در شرح زندگی پدر خود نوشته است. قلم توانای او در نگارش رویدادها و جزئیات آنها باعث شد تا در این کتاب تصویر دقیقی از زندگی مردم در زمانه قاجار بویژه در دوران محمدشاه و ناصرالدین شاه در دل تاریخ ثبت شود.
معرفی ساختار کتاب «واقعات اتفاقیه در روزگار»
مطالب این کتاب حجیم در اصل توسط نویسنده در سه کتاب تنظیم شده بود. مباحث کتاب با چهار تذکره در شرح رخدادهای مشروطهخواهی آغاز شده و در ادامه در پنج فصل از به توپ بستن مجلس تا تاجگذاری احمدشاه را روایت میکند. در تذکره اول وضعیت ایران از زمان تاجگذاری ناصرالدین شاه قاجار تا زمان ورود موسیو نوز بلژیکی به ایران در زمان مظفرالدین شاه برای در دست گرفتن امور گمرکات ایران، روایت میشود.
پس از شکل گیری نهضت بیداری ایرانیان شریف کاشانی ریاست جمعیت مخفی «انجمن باغ سلیمان خان میکده» را بر عهده داشت که بزرگانی چون ملکالمتکلمین، سیدجمال واعظ، یحیی دولت آبادی، سیداسدالله خرقانی، ذکاءالملک فروغی، سیاح محلاتی، میرزا حسن رشدیه و… در آن فعالیت داشتند تذکره دوم به انتقاد از وضعیت اداره کشور توسط مظفرالدین شاه و درگیری علما با هیأت حاکمه بر سر مسئله موسیو نوز و آغاز مهاجرت صغری اختصاص دارد. تذکره سوم شرح وقایع مهاجر صغری به حرم عبدالعظیم است و تذکره چهارم به شرح تحصن در سفارت انگلیس، مهاجرت کبری به قم و در نهایت صدور فرمان مشروطیت اختصاص دارد.
فصل اول به روایت رویداد افتتاح مجلس اول مشروطه تا بمباران آن و شروع استبداد صغیر اختصاص پیدا کرده، فصل دوم به مجاهدت کل ایران برای پاسداشت از مشروطه تا فتح تهران توسط انقلابیون میپردازد. نویسنده در فصل سوم به بیان حوادث رخداده در فتح تهران و همچنین به درج سواد خاطرات سپهدار اعظم پرداخته است. فصل چهارم مشتمل است بر شرح ورود علما به تهران تا آمدن ناصرالملک به ایران و در نهایت فصل پنجم به ورود ناصر الملک به ایران و عهدهداری مقام نیابت سلطنت احمد شاه تا جریان تاجگذاری احمد شاه قاجار پس از رسیدنش به سن بلوغ، اختصاص پیدا کرده است.
نسخه خطی این کتاب در گنجینه نسخههای خطی کتابخانه و موزه ملی ملک نگهداری میشود. این سند ارزشمند تاریخی، بیش از ۶۰۰ قطعه عکس تاریخی و دست اول از رخدادهای جنبش مشروطیت ایران را در کنار روایتهای تاریخی دربرگرفته است. شریف کاشانی، نسخه خطی «واقعات اتفاقیه در روزگار» را در ۳۵۹ برگ کتابت کرده و نگاشته است. این کتاب همچنین منبعی مهم در بازشناسی چهره و تصویر رجال و سران قاجاری به ویژه در دوران مشروطیت و پس از آن است. همانطور که اشاره شد عکاسی به نام غلامرضا همراه شریف کاشانی بوده که ۶۱۸ تصویر دست اول از رخدادها و شخصیتهای درگیر جنبش گرفته و نویسنده آنها را در هر بخش از کتاب ارائه کرده است. در این قسمت از پرونده «تاریخ در روشنایی» یک سند از این کتاب به نقل از فصل اول آن ارائه شده است. پیش از آن ضرورت دارد که درباره رخداد مرتبط با آن سند توضیح داده شود.
واقعه سوءقصد به محمدعلی شاه در محرم سال ۱۳۲۶ هجری قمری
همانطور که میدانید محمدعلی شاه ابتدا بنا به دلایلی با مشروطیت موافقت داشت و مجلس اول نیز در دوره او تشکیل شد. با این اوصاف اما مدام برای پیش نرفتن امور مجلس سنگ اندازی میکرد. این میان روزنامههایی مانند صوراسرافیل نیز با درج مطالب تند علیه شاه به سیاه کردن فضا کمک کردند. شاه به مجلس دستور داده بود تا تعدادی از چهرههای سرشناس از جمله میرزا یحیی دولت آبادی تبعید شوند.
حتی در یک نوبت نیز محمدعلی شاه از روزنامه صوراسرافیل به مجلس شکایت کرد، اما تمهیداتش به جایی نرسید و توطئههای جدیتری را در پیش گرفت. توطئههایی که از چشم تیزبین کسانی چون نویسنده کتاب «واقعات اتفاقیه در روزگار» دور نماند و در نامههای متعدد به پدر همسر خود یعنی آقا سیدعبدالله بهبهانی به گوشزد کردن آنها پرداخت. در این وضعیت انقلابیون نیز بیکار ننشسته و سعی در تلافی کردن داشتند.
در بعدازظهر جمعه ۲۵ محرم الحرام سال ۱۳۲۶ هجری قمری (مطابق با هشتم اسفند سال ۱۲۸۶) شاه به قصد رفتن به دوشانتپه برای تفریح از قصر خارج شد. نزدیک خانه ظل السلطان، در سه راه بربریها، یک بمب جلوی اتومبیل شاه انداختند. طراحی این عملیات ترور و ساخت بمب برعهده حیدر عمواوغلی بود در بعدازظهر جمعه ۲۵ محرم الحرام سال ۱۳۲۶ هجری قمری (مطابق با هشتم اسفند سال ۱۲۸۶) شاه به قصد رفتن به دوشانتپه برای تفریح از قصر خارج شد. نزدیک خانه ظل السلطان، در سه راه بربریها، یک بمب جلوی اتومبیل شاه انداختند. طراحی این عملیات ترور و ساخت بمب برعهده حیدر عمواوغلی بود. این بمب جماعتی را مجروح و چند نفری را مقتول ساخت، ولی، شاه در کالسکهای بود که در پشت سر ماشین حرکت میکرد. به همین دلیل جان به سلامت برد و به یکی از خانههای نزدیک محل حادثه رفت.
غلامهای امیر بهادر (حسین پاشا خان، رئیس کشیک خانه یا گارد سلطنتی و وزیر دربار و وزیر جنگ در دورههای مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه) به خیال اینکه شاه کشته شده و ممکن است بر اثر هرج و مرجی که پیش میآید، عدهای مردم و دکانها را بچاپند؛ چند نفر بی گناه را با تیر کشتند. پس از آن نیز شاه را به منزل سلطنتی بردند.
۹ روز پس از این واقعه محمدعلی شاه در نامهای به نمایندگان مجلس شورای ملی بر دستگیری مسببان آن تاکید کرد، اما روزنامه «صوراسرافیل» به مدیریت میرزا جهانگیرخان ضمن درج گزارش کاملی از شرح این رخداد، نوشت که مجلس وظیفهای در این باره ندارد و این را سخن مردم جا زد. اما روز پس از این واقعه اعلانیه اخطاری به صورت شبنامه منتشر شد که اهمیت بسیاری دارد. متن این اخطار در کتاب «واقعات اتفاقیه در روزگار» منتشر شده است.
هرچند که نویسنده اصلی این اخطاریه در کتاب مشخص نشده، اما به نظر میرسد که شخص حیدرخان عمواوغلی (شرحی از زندگی او در قسمت پیشین این پرونده روایت شده که از اینجا قابل مطالعه است.) در نوشتن آن دست داشته است.
در اخطاری که میخوانید از محمدعلی شاه به اعتضاد السلطنه و ولیعهد یاد شده است. اعتضاد السلطنه لقب محمدعلی شاه در زمان ولایتعهدیاش بود. عنوان کردن این لقب در دوره ترور که زمان شاهی او بود، عمق تنفر انقلابیون از او را میرساند. پس از عزل محمدعلی شاه از سلطنت نیز همواره وی را محمدعلی میرزا خطاب میکردند. اینک متن آن اخطاریه:
صورت اخطار به محمدعلی شاه پس از سوقصد به او
محمدعلی میرزا اعتضادالسلطنه، ولیعهد! صبحکم الله باالخیر! عاقبت السون! چشمهای خودتان را قدری بمالید، آن روز را به یاد بیاورید که در خلوت ارگ دولتی تبریز، همه متاعی را پیش فروش مینمودید و معامله ربوی یعنی: مبادله جنس به جنس - که در حکم محاربه با خدا و رسول است، با که نمودید. آن شخص، هنوز زنده و در نزد اهالی آذربایجان و غیره معروف و مشهور. هیچ دانستید چه گوهر نفیسی را به بهای کدام ثمن بخس از دست دادید؟
اکنون، تهران میآیی؛ امیدسلطنت داری و خیال مخالفت با مجلس ملی در سر میپزی؟ هیهات هیهات لما توعدون. از پول دادن به مخالفین و برانگیختن چهار نفر ناموس فروش که از مجلس بدگویی کنند و عیب جویی نمایند، چه نتیجه خواهی برد؟ مگر تاریخ جعفر احقر و سرنوشت اشرف خر را برای عبرت و اندرز خود کافی نمیدانی؟ و نشنیدی که حقیقت یریدون ان یطفئوا نورالله بافواههم مارا، این ملت بیدار دل آگاه در زیر سایه رأفت و عدل پدر تاجدار خود با تیغ خونریز کلمه والله مم نوره و لوکره المشرکین ریز ریز خواهند کرد؟
امروز، بارقه مجلس شورای ملی در افق مملکت اسلامیان، طوری پرتو افکن شده که خفاشان نابکار، از کوری چشم در هزار پرده خفا، خجلت زده مستور شده، یارای گفتار و توانای دیدار، بحمدالله، از آنها مرتفع است. بیهوده به زحمت نیفتید که عاقبت عرض خود میبری و زحمت ما میداری.
محمدعلی میرزا اعتضادالسلطنه، ولیعهد! صبحکم الله باالخیر! عاقبت السون! چشمهای خودتان را قدری بمالید، آن روز را به یاد بیاورید که در خلوت ارگ دولتی تبریز، همه متاعی را پیش فروش مینمودید و معامله ربوی یعنی: مبادله جنس به جنس - که در حکم محاربه با خدا و رسول است، با که نمودید اگر ترا رحیم خان قراجه داغی (۱) است؛ ما را خالق رحیم کافیست و اگر به سواران خوی و خلخال وایل شاهسون میبالی! ما را کلمه وامددنا کم بجنود لمن تروها پشتیبان است. میتوانم بگویم فان حزب الله هم الغالبون؛ و از گفته خود دلشادم، و میگویم و میآیمش از عهده برون.
فارسی بگویم تا درست فهم سخن کنی. لشکر مخفی آنهایی که مظهر قهرالهند، در تمام ذرات موجود، با دست غیبی کار خود را میکنند و در یمین و یسار و جنوب و شمال، به مأموریت در مقام اجرا حاضرند، اما دیده نخواهد شد. جسمند، غیر مرئی، محاربند غیرمحسوس.
با این جنود، چگونه خود را خواهید ربود و رحیم خان از کجا ترا خواهد حفظ کرده برای کشف و وضوح این معنی را، [از] تاریخ قتال مشرکین قریش با رسول اکرم در جنگ بدر و فتح اسلام به واسطه جنود مخفی الهی و شکست فاحش مشرکین صنادید قریش به دست مسلمین، برهانی واضحتر و شاهدی روشنتر نیست. عجالتاً، زائد بر این چیزی نخواهم نوشت. اگر خدای ناخواسته بعد از این دست به کار شدی، صدای صریر قلم جراید وطن را خواهید اصغاء کردن.
پینوشت
۱. رحیم خان قراجه داغی چلبیانلو مشهور به سردار نصرت، رئیس طایفه چلبیانلو و از مخالفان سرسخت مشروطیت بود. رحیمخان در دوره سلطنت مظفرالدین شاه درجه میرپنجی گرفت و با لقب نصرالسلطان، رئیس طایفه چلبیانلو شد و مدتی نیز رئیس کشیکخانه بود. پس از صدور فرمان مشروطیت در ۱۳۲۴ و شروع انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی، رحیمخان در تبریز به محمدعلی میرزا، نزدیک شد و در شمار ندیمان او درآمد و محمدعلی میرزا به او لقب سردار نصرت داد.
رحیمخان به محمدعلیمیرزا وعده داده بود که در موقع لزوم مشروطهخواهان را نابود میکند. با شدت گرفتن بیماری مظفرالدین شاه، درباریان ولیعهد را به تهران فرا خواندند. رحیمخان نیز همراه محمدعلی میرزا به تهران آمد. پس از درگذشت شاه، در سال ۱۳۲۴ هجری قمری اوضاع آذربایجان، به سبب کشمکش بین مشروطه خواهان و مستبدان، آشفتهبود.کمبود نان نیز به وخامت اوضاع میافزود. به دستور محمدعلیشاه، بیوکخان، پسر رحیمخان، سه نفر را مأمور کشتن سران انجمن ملی تبریز کرد، اما با دستگیری دو تن از قاتلان، تلگرامهای رحیمخان به پسرش به دست مردم افتاد و مشخص شد که همه این اقدامات به دستور شاه بوده است.
در ۱۳۲۶ بیوک خان بار دیگر در قرهداغ به غارت اموال و کشتار مردم پرداخت و مانع رسیدن غله به تبریز شد. سواران رحیمخان به روستاهای ارمنینشین نیز یورش میبردند. به سبب فرار مردم به تبریز، انجمن ملی تبریز خواهان مجازات بیوک خان و برکناری رحیمخان از ریاست یا ایل بیگی طایفه چلبیانلو شد. با حمایت نمایندگان آذربایجان و تعدادی از مردم در نهایت شاه رحیم خان را برکنار کرد و امر به بازداشتش داد. حتی او را به مجلس برده و به قرآن قسمش دادند تا علیه مشروطیت کاری نکند. پس از آن عقاید رحیم خان برگشت و به حفاظت از مرزها مشغول شد، اما در نهایت گویا توسط یپرم خان به قتل رسید. احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران درباره او مفصل نوشته است.
***
برای مطالعه دیگر مطالب این پرونده به این نشانی بروید.