به گزارش خبرگزاری مهر، نشست تخصصی «بررسی تجربههای نزدیک به مرگ» با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی روز دوشنبه ۲۰ تیر در مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برگزار شد.
مشروح این سخنرانی را در ادامه میخوانید.
«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
سلام عرض میکنم خدمت شما عزیزان و از قطب علمی فلسفه دین، استاد گرانقدر جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر قائمی نیا و نیز سرکار خانم دکتر اردبیلی دبیر محترم نشست، کمال تشکر را دارم.
من قبلاً به مناسبت پخش برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» در شبکه چهارم سیما درباره تجربههای نزدیک به مرگ نکاتی را از منظر علمی و کارشناسی عرض کردهام؛ در این جا، قصد دارم خیلی فشرده و در عین حال صریح به چند مطلب کلیتر در این باب بپردازم. البته این نکته را متذکر میشوم که در این زمینهها به طور طبیعی میان علما و اندیشمندان اختلاف نظرهایی وجود دارد و طبعاً بنده نظر خودم را عرض میکنم و خیلی دوست میدارم که اگر نقد علمی به عرایض حقیر هست بشنوم.
یکم. دعوت دین به سوی خود، یک دعوت کاملاً عقلی است
مطلب نخست این است که جنس دعوتهای دین به سوی خود، کاملاً عقلی است. در واقع، بنابه جمله مشهور امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه نخست نهج البلاغه، همه پیامبران الهی یک هدف داشتهاند و آن، «یثیرو لهم دفائن العقول» بوده است. یعنی پیامبران الهی در طول تاریخ آمده اند تا با ایجاد یک انقلاب درونی، به قصد بیدار کردن آدمی و با هدف به قیام واداشتن انسانها، دفینههای عقلی مدفون شده در وجود بشر که امکان تمیز میان حق و باطل را فراهم میکند، از وجود انسان بیرون بکشند و از این طریق انسان را به سعادت واقعی برسانند. آدمی یک پیامبر درونی دارد که همان عقل است و یک پیامبر بیرونی که وحی است اما باید توجه نمود که خود عقل، یعنی همین پیامبر درونی، با اعلام ناتوانی خود در شناخت حقایق، لزوم بهرهمندی انسان از پیامبر بیرونی یا همان وحی را یادآور میشود. در عین حال، با آمدن پیامبر بیرونی، کار پیامبردرونی پایان نمیپذیرد بلکه سعادت انسان در گرو تبدیل عقل و وحی به دو بال قدرتمند برای به پرواز درآوردن انسان است. در واقع، عقل و وحی مکمل همدیگر هستند نه مقابل هم، اصولاً عقل و وحی هردو یک منشأ دارند و نمیتوانند مقابل هم قرار بگیرند. بنابراین، با آمدن وحی، عقل به حاشیه نمیرود. در این میان، دین به دنبال دعوت محققانه و عقلی انسان به سوی خود است. نمیخواهد انسانها را به روشهای موهوم به سوی خود بکشاند و ایمانمند کند. نمیخواهد با خواب و داستان و با اتکاء صرف به عواطف و احساسات انسانها را دیندار کنند. حتی نمیخواهد با توجیه دانش و نظریههای تجربی انسانها به سمت دین سوق پیدا کنند. دانش تجربی یک دانش کاملاً نسبی و ابطال پذیر است و متصل کردن دین به این دانش مبنای منطقی ندارد.
دو. تجربههای نزدیک به مرگ قابل انکار نیست
مطلب دوم این است که تجربههای نزدیک به مرگ قابل نفی نیست. هم دانش تجربی وفور این تجارب در افراد در معرض مرگ را کاملاً تأیید میکند، و هم احادیث به این تجارب به تفصیل پرداختهاند. لذا اگر ملاحظاتی درباره این تجارب و ارزیابی آن توسط ما مطرح میشود، به هیچ وجه به معنای انکار این تجارب نیست بلکه به منزله تعیین منزلت و جایگاه این تجارب در حوزه دین داری شخصی و عمومی، و مهمتر از آن، در جهت تفکیک تجارب نزدیک به حقیقت از تجارب به دور از حقیقت است.
سه. مرگ اندیشی نیاز جامعه دنیازده
فرهنگ اسلامی بر روی مرگ اندیشی تأکیدات فراوانی دارد. بر خلاف کسانی که حاصل مرگ اندیشی را افسردگی و کنارهگیری از دنیا و پیشرفت گرایی معرفی میکنند، مرگ اندیشی میتواند با ارتقا درک انسان درباره معنا و هدف زندگی و ایجاد ظرفیتهای لازم برای مواجهه مناسب با پدیده گریزناپذیر مرگ، به انسان توانایی مضاعفی برای رویارویی با مصائب و مشکلات دنیا اعطا کند. از همه مهمتر، مرگ اندیشی، مناسبات میان حیات دنیا و حیات آخرت را تنظیم میکند. از این منظر، تبیین تجربههای نزدیک به مرگ اگر با منظومه روایات اسلامی درباره مرگ هماهنگ باشد، از وادی موهومات فاصله بگیرد و به ایجاد نسبی گرایی معرفتی یا پلورالیسم درباره مرگ دامن نزند، ایده خوبی است.
چهار. ارزیابی تجربههای نزدیک به مرگ متدلوژی خاص خود را میطلبد
تجربههای نزدیک به مرگ را میبایست بوسیله متدلوژی دو دانش علوم شناختی و علوم دینی به طور خاص فلسفه و کلام اسلامی مورد ارزیابی قرار داد. چرا؟ برای اینکه بخشی از این تجارب جنبه فیزیکال دارد و محصول فعل و انفعالات مشترک مغز و ذهن انسان است. البته مغز با ذهن یکی نیست. گرچه این دو با هم فعالیت میکنند و تفکیک این دو از هم ممکن نیست اما مغز برای ذهن، که از آن میتوان به قوه ادراکیه نیز تعبیر کرد، جنبه ابزاری دارد. یعنی بستر کُنشهای ذهن را فراهم میکند. اینکه ذهن چیست و آیا فیزیکال است یا غیر فیزیکال نظرات متعددی وجود دارد اما خیلی از فلاسفه اسلامی به دلایل گوناگون آن را فیزیکال تلقی نمیکنند. دین هم که روایات خاص و بی نظیری از جهان نزدیک و پس از مرگ ارائه میکند. به هر حال، اگر قبول کنیم که ذهن جنبه فیزیکی ندارد که من در آن تردید دارم (یعنی مبتنی بر حرکت جوهری، برای ذهن هم جنبه فیزیکی و هم جنبه فرافیزیکی قائل هستم)، برای ارزیابی تجربههای نزدیک به مرگ هم باید از متدولوژی چند وجهی یعنی علوم شناختی، فلسفه و کلام بهره برد.
پنجم. اقسام تجربههای نزدیک به مرگ
همه تجربههای نزدیک به مرگ از سه جهت منشأ، محتوا و فرم یکسان نیستند که بتوان درباره آنها ارزیابی واحدی ارائه داد. بعضی از تجارب نزدیک به مرگ در شرایط کما، ناهوشیاری جسمی یا خواب عمیق ظهور مییابند و بعضی دیگر در شرایط هوشیاری و بیداری بروز پیدا میکنند. بعضیها محتوای روشن و منسجمی دارند و بعضی دیگر محتوای مبهم و ناهماهنگ دارند. بعضی از تجارب پس از خروج فرد از شرایط مرگ فراموش میشود و بعضی دیگر با جزئیات در حافظه فرد باقی میماند. مسأله مهمتر، تجاربی است که ادعا میشود پس از مرگ رخ داده است. یعنی برخی ادعا میکنند بر اساس شاخصهای پزشکی مردهاند و پس از مرگ با تجاربی روبرو شدهاند اما به هر دلیل دوباره زنده شدهاند و این تجارب در حافظه آنها به صورت کلی یا دقیق و همراه با جزئیات وجود دارد. به هر حال، همانطور که ملاحظه میفرمایید من میتوانم به این نوع بندی ادامه دهم و انواع دیگری را هم برای تجارب نزدیک به مرگ بشمارم. از این سخن قصد دارم یک نتیجه کلی بگیرم که ارزیابی این تجارب و قضاوت درباره آنها بسیار دشوار است.
ششم. آیا صاحبان این تجارب مرگ، واقعاً مرده و سپس دوباره زنده شدهاند؟
یک بحث مبنایی من دارم که زنده شدن مردهای که به صورت قطعی از دنیا رفته است، فقط با معجزه امکان پذیر است. در واقع، عموم کسانی که ادعا میکنند مردهاند و چیزهایی را با چشم دل مشاهده کردهاند و سپس دوباره زنده شدهاند، اساساً نمرده بودند. در اینجا دو مسأله وجود دارد: اولاً. برخی شاخصهای دانش پزشکی درباره تشخیص مرگ افراد، امروز در میان بعضی دانشمندان این حوزه محل نقد است و احتمال اینکه شاخصهای تشخیص مرگ دقیق و یا جامع نباشد وجود دارد. به تعبیر واضحتر، ممکن است دستگاهها علائم حیاتی یک فرد را صفر نشان بدهند اما فرد همچنان در سطحی نازل و پنهان در قید حیات باشد. ثانیاً. در صورتی که فرد از دنیا رفته باشد، و دوباره زنده شده باشد، انتقال تجارب او در حیات پس از مرگ به مغز و سپس به ذهن انسان امکان پذیر نیست و همانطور که اشاره شد تنها از طریق معجزه ممکن است، مردهای که دوباره زنده شده، مشاهدات عالم پس از مرگ را با خودش به عالم دنیا منتقل نموده و قابل ادراک کرده باشد. بنابراین، من معتقدم عمده کسانی که ادعای برخورداری از تجارب پس از مرگ را میکنند، اساساً نمرده بودند و این تجارب در شرایطی که سطحی از حیات در آنها وجود داشته رخ داده است.
هفتم. ابزار دریافت معرفت در حیات دنیوی مغز انسان است
مادام که ما در دنیا زندگی میکنیم و قواعد دنیا بر زندگی ما حاکم است، نمیتوانیم نقش حتمی مغز این مخلوق عظیم و شکوهمند خدا را در دریافتهای حسی و غیرحسی انکار کنیم. در واقع، تنها ابزار انسان برای دریافت از عالم درون و بیرون و آماده سازی آنها جهت انتقال به ذهن انسان و تبدیلش به انواع ادراکات، مغز است و در این زمینه، میان دانش حصولی و دانش حضوری تفاوتی وجود ندارد. با این ملاحظه، وضعیت مناسبات جسمی انسان به ویژه با مغز، و همچنین سلامت مغزی و غیره، همگی در دریافتهای انسان مؤثر است هرچند شاید استثناهایی هم وجود داشته باشد. در اینجا ممکن است سوال شود که آیا قوه دیگری برای دریافت الهامات معنوی از خارج از محدوده جسم انسان وجود دارد؟ به نظر میرسد که خیر. تفاوت دریافت کنندگان الهامات یا صاحبان علم حضوری با بقیه این است که اولاً. آنها از قدرت و سلامت مغزی بسیار بالایی برخوردارند؛ ثانیاً، خودسازی و تهذیب نفس میل آنها را برای مشاهدات ملکوتی بالا میبرد؛ ثالثاً، قوه ادراکیه آنها در اثر فقدان آلودگی ناشی از گناه، قدرت بالایی داشته و حجابهای کمتری دارد. رابعاً، جنس ادارک آنها (علم حضوری) از جهت عقلی جایی برای شک باقی نمیگذارد. خامساً. خدای متعال اراده فرموده که دریافتها و نیز ادراکات آنها (در سطوح گوناگون) خالص و دقیق باشد.
هشتم. لزوم توجه به مفهوم فطرت، نفس و روح
فطرت عبارت است از سرشت و ذات الهی انسانها که فراتر از غریزه که جنبه حیوانی انسان را مانند سایر حیوانات پوشش میدهد، میان همه انسانها به نحو مشترک وجود دارد. مهمترین محصول فطرت، عقل فرا ابزاری و فرامحاسباتی است که متعلق به انسان است و احتمالاً یا در بقیه موجودات وجود ندارد و یا سطح بسیار نازلی از آن در سایر موجودات هست. نفس، همان خودآگاهی و هویت فردی انسان است که او را از بقیه افراد جدا میکند و از آنجا که فراجسمی است، تعلق آن به روح است؛ و اما روح عبارت است از شاکله وجودی انسان از جنس مجردات که از طریق علم و عمل در فرایند حرکت جوهری به تکامل میرسد و با مرگ انسان با هویت مستقل، در عالمی یا نشئه ای دیگر ادامه حیات میدهد. بدین ترتیب، اولاً، نفس و روح دو روی یک سکه بوده و از یکدیگر قابل تفکیک نیستند به طوری که برخی روح و نفس ناطقه را مترادف تلقی میکنند؛ ثانیاً، روح چیزی نیست که از بیرون به وجود انسان تزریق شود و بعد از مرگ هم از جسم جدا شده و به جای دیگر نقل مکان کند، بلکه روح پس از تولد در وجود مادی انسان شکل گرفته و گام به گام در قالب حرکت جوهری شکوفا گشته و تروّح مییابد. لذا مرحوم صدرالمتألهین نفس آدمی را جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء معرفی میکند. هر میزان روح انسان قویتر شود، مدیریت احوالات آدمی از غریزه و عقل ابزاری به روح منتقل میشود. بر اساس آنچه عرض شد، تجارب نزدیک به مرگ، نمیتواند با فطرت، نفس و روح انسان بی ارتباط باشد به ویژه هر قدر روح قویتر باشد، اثرش بر روی این تجارب بیشتر است.
نهم. عالم ملکوت چیست و چگونه میتوان به آن عالم دسترسی یافت؟
ملکوت طبق آیه ۷۵ سوره انعام، حقیقت و باطن عالم است. این عالم یک ظاهری دارد و یک باطنی و همانطور که اشاره شد، هر کسی که دارای شرایط پنجگانهای که پیش تر عرض کردم برخوردار باشد، امکان دسترسی به حقیقت و باطن عالم دارد. از آنجا که قوه ادراکیه ما در مواجهه با باطن عالم، قادر به انتقال آن به انسان به زبان باطن عالم نیست و انسانها به جز معصومین (ع) قادر به فهم زبان باطن عالم نیستند، قوه ادراکیه با کمک قوه خیال، دریافتهای باطنی یا ملکوتی را برای ما به زبان این جهانی ترجمه میکند. بعضی از این ترجمهها مستقیم و برخی رمزآلود هستند و نیاز به تعبیر و رمز گشایی دارند. در واقع، بر فرض آنکه انسانی قادر به دسترسی به عالم ملکوت باشد، بدون علم تعبیر نیز نمیتواند از همه آنچه قوه خیال برای انسان متمثل میکند با خبر شود. برخی از خواص که از شرایط لازم برخوردارند، قبل از مرگ و با کنار رفتن حجابهای دنیوی و رفع علایق انسان از دنیا، به سطحی از عالم ملکوت دسترسی پیدا میکنند و تجربه نزدیک به مرگ آنها ملکوتی است.
دهم. برخی از تجربههای نزدیک به مرگ از جنس خواب عمیق است
همانطور که اشاره کردم، عمده تجارب نزدیک به مرگ در عالم دنیا صورت میگیرد و از جنس خواب عمیق است. در این صورت باید با این تجارب به همان شکل که با خواب برخورد میشود، برخورد نمود. خواب انواعی دارد و برترین آنها رؤیای صادقه است که نصیب هر کسی نمیشود. در حقیقت، شرط اصلی بهرهمندی انسان از رؤیای صادقه، پاکیزه بودن قلب انسان از آلودگیهای ناشی از گناهانِ حتی صغیره است. طبق روایات متعدد، رؤیای صادقه دری به سوی حقیقت و باطن هستی یا همان عالم ملکوت است و از آنجا که عالم ملکوت مشرف و مسلط بر عالم دنیاست، حضور انسان در آن عالم که فرازمان و فرامکان است، به انسان دیدی فراتر از زمانی که در آن قرار دارد خواهد داد. اما مسأله اصلی این است که خوابهایی که مصداق رؤیای صادقه نیستند حتماً از شرایط جسمی و روانی انسان یا دلبستگی های مادی و معنوی انسان متأثر هستند و فعل و انفعالات فیزیولوژیکی و شیمیایی مغز نیز در آنها دخالت دارد. البته دلبستگیهای انسان در رؤیای صادقه نیز به حکم «قِیمَهُ کُلِّ امْرئٍ مَا یُحْسِنُهُ» وجود دارند اما جنس و قوت درک آن با خوابهای معمولی متفاوت است. مثلاً کسی که در بیداری به امام حسین (ع) خالصانه عشق می ورزد و عشق به امام حسین (ع) با همه لوازم آن، به درون شاکله شخصیتی او راه یافته است، در رؤیای خود موفق به زیارت عناصر مرتبط با امام حسین (ع) مانند حرم مطهر و غیره و یا در عالیترین حالت، خود امام حسین (ع) میشود. در خوابهای معمولی، معمولاً وضوح و انسجام وجود ندارد، انسان با صحنههای تکه تکه و ناهماهنگ روبرو میشود و معمولاً بعد از بیداری جزئیات خواب خود را فراموش میکند. این نوع خوابها، ممکن است به عالم ملکوت هم بی ارتباط نباشند اما خالص نیستند. این، جدای از نوعی دیگر از خوابهای معمولی است که به آن خوابهای پریشان و آشفته یا اَضغاثِ اَحلام گفته میشود که محصول نابسامانی قوه مخیله انسان بوده و شرایط جسمی و روانی بیمار انسان به شدت در ایجاد آن مؤثر است.
یازدهم. اولیا الهی در حالت بیداری نیز با تجربههای پیش از مرگ روبرو هستند
بیان این مطلب که عمده تجربههای نزدیک به مرگ در حالت خواب یا بیهوشی اتفاق میافتد به این معنا نیست که در زمان بیداری یا خلسه، امکان شهود حقیقت یا باطن عالم و دسترسی به عالم ملکوت وجود ندارد. این حالت برای برخی انسانها که دارای روح بزرگی هستند اتفاق میافتد اما مانند رؤیای صادقه همه آنچه فرد با چشم دل می بیند، قوه خیال برای او ترجمه نموده و در مواردی بدون تعبیر برای او قابل فهم نیست هرچند بعضی از کسانی که صاحب این نوع تجارب هستند خودشان اهل تعبیرند.
دوازدهم. تجربههای نزدیک به مرگ، تجربههای شخصی است
تجربههای نزدیک به مرگ هرچه که باشند، و بر فرض آنکه فرد پس از بیداری یا برگشت از حالت نیمه مرده به زنده، قادر به یادآوردن جزئیات مشاهدات خود باشد، تجربههای شخصی هستند و امکان تبدیل آنها به منبع معرفتی برای دین وجود ندارد. به بیان دیگر، خواب، از هر نوع و جنسی، در دین حجت نیست و نمیتوان بر اساس خواب برای خود یا حتی دیگری تکلیف شرعی مشخص نمود. بر همین اساس، عمده کسانی که موفق به رؤیای صادقه هستند و یا عرفایی که در بیداری و حالت خلسه تجارب عرفانی دارند، تجارب خودشان را یا برای دیگران نقل نمیکنند و یا اگر بکنند از آن به دنبال تعیین تکلیف برای دیگران نیستند. البته در این شکی نیست که رؤیای صادقه و یا شهودات عرفانی اولیا الهی میتواند به چشم آیتی از آیات الهی مورد توجه قرار گیرد هرچند نباید این آیات با روح تعالیم دینی اعم از قرآن، سنت و عقل در تعارض باشند.
سیزدهم. تجربههای نزدیک به مرگ، تجربههای معنوی و منحصربفرد است
نکته آخری که میخواهم عرض کنم این است که تجربههای نزدیک به مرگ برای هر کس منحصر به خود اوست و اگر بنای بر طرح آن برای عموم و یا استفاده از آنها در جهت ساخت بنای عقیدتی انسانها باشد، شکلگیری نوعی پلورالیسم عقیدتی در جامعه اجتناب ناپذیر است. البته اشاره کردم که بیشتر کسانی که از حالت نیمه مرده به حالت زنده برمی گردند و شروع به شرح تجارب خود برای دیگران میکنند، برای منسجم سازی روایت خود، مبادرات به مفصل بندی روایت میکنند و حتی چیزهایی را متناسب با اتمسفر حاکم بر ذهن مخاطبانشان، از نزد خودشان به آن میافزایند، لذا مجدداً تاکید میکنم، منطقی نیست از طریق خواب یا شهودات عرفانی و شبه عرفانی انسانها به به دین سوق داده شوند، بلکه لازم است نقطه اتکاء در دعوت از مردم به دین، عقل، وحی و سنت که وحی به آن حجیت بخشیده است، قرار گیرد. علاوه بر این، همانطور که در ابتدای صحبت عرض شد، توجیهات علمی یعنی ساینتیفیک تجارب نزدیک به مرگ نیز نمیتواند در جهت ساخت بنای عقیدتی انسان وجه منطقی داشته باشد چراکه به محض ابطال یک نظریه علمی- تجربی، بخش یا تمام بنای عقیدتی انسان نیز فرو می پاشد.