خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه- عصمت علی آبادی: امروز نهم محرم الحرام و تاسوعای حسینی است. قیام حضرت امام حسین (ع) و واقعه جانگداز عاشورا در طول قرنهای متمادی، نه فقط برای شیعیان، بلکه برای همه ملتها- به دور از نوع مذهب و تنوع اعتقاد- الهام بخش و قدرت آفرین بوده است، اگر ماهاتما گاندی- رهبر هندو مسلک کشور هندوستان- میگوید: من برای مردم هند چیز تازه نیاوردهام، فقط نتیجهای را که از مطالب و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. در مورد عزاداری امام حسین (ع) و جایز بودن آن نیز میان شیعیان و اهل سنت اختلافی نیست، منابع تاریخی اهل سنت به وضوح این نکته را نشان میدهد که اولین کسی که بر امام حسین (ع) عزاداری کرد، رسول اعظم اسلام (ص) بود.
بر همین اساس برای واکاوی و بررسی این مهم که نهضت عاشورا تا چه میزان محور وحدت امت اسلامی شد با حجت الاسلام حبیب الله بابایی عضو هیأت علمی و مدیرگروه مطالعات تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به گفتگو پرداختیم که حاصل آن را در ادامه میخوانید:
*اینکه گفته میشود نهضت عاشورا موجبات انسجام اسلامی در میان مسلمانان را فراهم کرد و راه را بر تشتت امت اسلام فرو بست به چه معناست؟
حرکت امام حسین در روز عاشورا انسجامبخش امت اسلامی پس از سال ۶۱ ه-ق بوده است. این انسجام نه فقط در میان جماعتی که برای امام حسین عزاداری میکردند و نه فقط در میان عرب و عجمی که در قیامهای پس از عاشورا، مانند قیام مختار در کنار هم قرار گرفتند، بلکه این انسجام یک انسجام اسلامی در میان امت مسلمان (شیعه و سنی) در طول تاریخ بوده است.
در حقیقت عاشورا با خونهای مقدسی که در آن بر زمین ریخته شد، ملاک و معیار حریّت و انسانیّت را به تاریخ ارائه کرد تا فکر و فرهنگ نسلهای بعدی را در تشخیص راستی از ناراستی در مقام نظر تضمین کند و میل و انگیزه به سوی حقانیت را در مقام عمل بیشتر گرداند. به بیان دیگر، امام حسین یک «منِ تاریخی» و فراگیری را تعریف و تبلیغ نمود که با آن نه فقط «من» یا هویت شیعیانِ جوانمرد، بلکه «من» و هویت «ِمسلمانان معتقد به پیامبر (حسین بن علی را نه امام، بلکه نوه پیامبر میدانستند و به فضائل او اقرار میکردند) و حتی «من» ایمانیِ بسیاری از انسانهای دین دار، هم چون مسیحیان و هندوها را تعریف و تعمیق کرد و بدانها نیرو بخشید تا راههای برون رفت از رنج و شر و طریقه نیل به حقیقت را در زندگی پیدا کنند.
منظور این سخن، هرگز این نیست که تمامی عوامل تاریخیِ «انسجام اسلامی» را به حرکت امام حسین نسبت دهد و از دیگر عوامل موجود در هویت اسلامی غفلت نماید. بی شک در وحدت اسلامی به ویژه وحدت شیعی عوامل بسیار متعددی دخالت داشتهاند اما به نظر میرسد در این میان، عشق و علاقه مسلمانان به اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان طریق تحقق ثمره رسالت پیامبر اسلام و به مثابه عاملی کلیدی در حفظ هویّت اسلامی نقشی مرکزی داشته است و یاد عزای امام حسین نیز در ایجاد این مودّت و هویّت بسیار کارساز بوده است. برخی از محققان و مستشرقان، شکلگیری و سرآغاز نهضت تشیع را از روز دهم محرم میدانند، و به جرأت میتوان گفت که نه فقط تشیع، بلکه سرآغاز هویت اسلامی از روز عاشورا شکل گرفت و با یاد آن نیز باقی ماند.
*پیش از بررسی موضوع وحدت در ایام بعد از واقعه عاشورا باید به سوال وحدت قبل از آن واقعه پاسخ داد و مشخص نمود که چه کسی عامل تفرقه بود؟
در این خصوص دو نکته وجود دارد.
اول، از یک سو، همه مورخان شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که یزید اهل شریعت و ملتزم به ظواهر دین نبود و ظواهر اسلامی را آشکارا زیر پا میگذاشت. از سوی دیگر، التزام به شریعت و ظواهر دین حداقلهای انسجام، وحدت و هویت جامعه اسلامی را تشکیل میدهد. بر این اساس نفی شریعت، نفی وحدت است و احیای آن، احیای انسجام و وحدت میان امت اسلامی است. حال اگر امام حسین در برابر یزید قیام و مقاومت کرد، این قیام نوعی مبارزه با عوامل تفرقهای بود که حداقلهای وحدت امت اسلامی را از بین میبرد.
همه مورخان شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که یزید اهل شریعت و ملتزم به ظواهر دین نبود و ظواهر اسلامی را آشکارا زیر پا میگذاشت
به بیان دیگر، هر چند «طریقت» و باطن دین از سوی معاویه مورد بی توجهی و نفی و انکار قرار میگرفت، «شریعت» اسلامی و ظواهر مسلمانی در جامعه رعایت میشد. از همینرو ائمه معصوم، هم چون امام حسن و امام حسین در دوران معاویه، نظام سیاسی موجود را همراهی میکردند و تلاش نمودند شکافی در میان مسلمانان به وجود نیاید و آنجا که «شریعت» اسلامی و ظواهر دینی توسط یزید بن معاویه مورد بی توجهی و انکار قرار گرفت، رسالت امامت اقتضا میکرد در برابر انحراف قرار گیرند و مانع از پاره پاره شدن امت اسلامی و زوال هویت دینی شوند.
شکی نیست که در جامعه اسلامی میتوان گونههای مختلفی از وحدت را به وجود آورد، ولی هویّت اسلامی در جامعه، زمانی ممکن میشود که حداقلهای شریعت در آن جامعه که رأس آن خلافت بود، مراعات شود. این در حالی است که یزید که خود را خلیفه مسلمانان میدانست، حتی به حداقلها التزامی نشان نمیداد و موجبات زوال ظواهر اسلامی را فراهم مینمود. سخن علامه سید شرفالدین در این باره قابل توجه است که میگوید: بخدا سوگند اگر امام حسین از جان خود و اصحابش در راه احیا اسلام نمیگذشت، امروز از اسلام جز نامی نمانده بود؛ بنابراین قیام امام حسین در برابر یزیدی که به حداقلهای شریعت اسلامی نیز التزامی نداشت، در واقع قیام در برابر گسیختگی امت واحده اسلامی که وحدت آن در حداقلها باقی مانده بود و برای بازگشت مسلمانان به چتر هویّتبخش و وحدتبخش شریعت اسلامی بود. بر همین اساس مسلمبنعقیل نسبت تفرقهافکنی را از امام حسین دور میداند و در پاسخ به ابن زیاد میگوید: این معاویه و پسرش یزید هستند که میان مردم تفرقه ایجاد کردهاند.
در واقع، امام حسین با شهادت خود، شریعت را حفظ کرد و با حفظ شریعت، وحدت را نه فقط در عزاداریها و نه تنها در کانونها و دولتهای اسلامی، بلکه در هویت امت اسلامی حفظ نمود. به نظر میرسد به همین سبب بود که ائمه معصوم بعد از امام حسین توانستند ابعاد طریقتی اسلام را بیان کنند و برای تقویت آن بکوشند و تا با ضمیمه کردن شریعت و طریقت در بستر تاریخی، راه را برای طلوع حقیقت در تاریخ هموار کنند.
دوم، با وجود آنکه امام حسین در مقابل دشمنی مانند یزید قرار گرفته بود، هرگز جنگی را آغاز نکرد. آن گاه که از او دعوت کردند و حجت بر او تمام شد، دعوت را پذیرفت و هنگامی که دعوت کنندگان به آن حضرت پشت کردند، ایشان عزم کرد که به مدینه برگردد و زمانی که راه را بر او بستند، به دفاع از خود پرداخت. امام حسین حتی در مقابل یزید، جنگ را آغاز نکرد. امام حسین در پاسخ به سوال تمیم بن قحطبه در جنگ با امام که پرسید: ای فرزند علی! تا کی میخواهی به خصومت ادامه دهی به صراحت فرمودند آیا من به جنگ با شما آمدم؟ یا شما به جنگ با من اقدام کردید؟ آیا من راه را بر شما بستم؟ یا شما راه را بر من بستید و برادران و فرزندان مرا کشتید.
شهادت امام حسین، نتیجه شخصیت و سیاست یزید بود که نه فقط امام را بعد از حرکت از مدینه به طرف کوفه تحمل نمیکند بلکه امام را قبل از حرکت نیز، در مدینه برنمیتافت و به ولید بن عقبه والی خود در مدینه دستور داد که «اگر امام حسین بیعت نکرد سر از بدنش جدا کرده و هرگز در این کار تأخیر نکن». سیاست «سر از بدن جدا کردن» نتیجه بی تدبیری یزید بود نه نتیجه حرکت امام؛ چرا که وقتی یزید، این فرمان را به عامل خود در مدینه میدهد، هنوز حرکتی از سوی امام حسین صورت نگرفته بود. پس این سخن که «خروج امام حسین از مصادیق فتنه و فساد بود» و یا این گفته که «در مجموع حسین خطای بزرگی مرتکب گردید، در اینکه خروج نمود؛ زیرا امت اسلامی با شهادت وی دچار ضعف، افتراق و اختلاف گردید و سنگ بنای نزاعی گذاشته شد که تا امروز ادامه دارد» ناروا خواهد بود. ناروایی این سخنان آن چنان آشکار است که محققان اهل سنت نیز بدان اعتراض کرده و آن را رد نمودهاند.
حرکت امام مصداق شورش نبود و اگر هم ایشان شورش کرده بود، دستور قتل پیش از این شورش صادر شده بود اگر امام در مدینه میماند در همان جا به دست عمال یزید کشته میشد. هوش مندی امام حسین در این بود که نخواست مقتلش مدینه باشد و نحوه شهادتش را افرادی، چون یزید آنگونه رقم زنند. امام نمیخواست شهادتی که برای او از سر قهر رقم میخورد، شهادتی بی اثر و خاموش باشد. از اینرو، ایشان زمام امر را در دست گرفت و محل و چگونگی شهادتش را تعیین کرد تا عزتش باقی بماند و پیروزی پایداری را علیه یزید و یزیدیان در تاریخ رقم بزند.
*اگر شهادت در کربلا به انسجام و حفظ هویت اسلامی در تاریخ منتهی گردید، قلمرو این انسجامبخشی تا کجا بوده است؟
وحدت و انسجام اسلامی را در تاریخ اسلامِ بعد از عاشورا، در سه محور میتوان دنبال نمود ۱. انسجام اسلامی در قیامهای پس از عاشورا ۲. انسجام در کانونهای اسلامی (شیعی و سنی) و ۳. انسجام در حفظ هویت اسلامی. هر یک از این وحدتهای سهگانه را میتوان با نگاهی تاریخی مورد تأمل قرار داد و به تحلیلی جامع از موضوع «وحدت» در پرتو عاشورا در تاریخ پس از حادثه کربلا دست یافت.
نخست باید یادآور شد که در میان قیامهای پس از عاشورا، قیامهای توابین و مختار به لحاظ نزدیکی تاریخی با قیام امام حسین متفاوت از سایر قیامها هستند. رابطه میان عاشورای سال ۶۱ ه ق با قیام توابین و قیام مختار در سال ۶۵ ه ق، نزدیک و بدون واسطه است. به گونهای که شعار «یالثارت الحسین» در این قیامها، معطوف به حادثه مشخص عاشورا، افراد مشخص امام حسین و قاتلان آن حضرت و جامعهای مشخص جامعه مسلمانان عصر امام شهید بود.
از این رو پرسش از وحدت و انسجام بعد از عاشورا درباره این دو قیام از آن جهت مهم است که اگر واقعه عاشورا موجب فتنه و شقاق در درون امت اسلامی میشد این شقاق و اختلاف باید بلافاصله پس از سال ۶۱ ه ق و در قیامهایی که به خاطر عاشورا شکل گرفت، مانند قیامهای توابین و مختار پدیدار میگشت. همینطور اگر این واقعه موجب وحدت و انسجام بوده است، اثر آن در وضعیت و خیزشهای جامعه مسلمانان همان عصر آشکار میشد.
قیامهای توابین و مختار، در روش، تاکتیک، افراد حاضر در قیام، اهداف قیام و در رهبران قیام تفاوتهای زیادی با یک دیگر داشتند، ولی روح اصلی هر دو قیام در داشتن هویت اسلامی مشترک بود. شعار توابین، توبه و پاک شدن از گناه بزرگی بود که به سبب یاری نکردن امام مرتکب شده بودند و شعار مختار و یارانش، قصاص کشندگان امام حسین و تأسیس حکومتی شیعی بر پایه عدالت علوی بود. قیام توابین، برای توبه و پاک کردن لکه گناهی بوده است که بر دامن بزرگان شیعه در کوفه نشسته بود، و قیام مختار، برای انتقام از قاتلان امام حسین و احیای حکومت شیعیان در عراق بود. هر یک از این دو با وجود تفاوت در اهداف و شیوههای تحقق آن، انسجام ویژهای را در میان مسلمانان و در برابر حکام جائر ایجاد کردند.
توابین انسجامی ایمانی و شهادت طلبانه در میان صد نفر از بزرگان کوفه به وجود آوردند که همه آنها عرب بودند و بیش از شصت سال داشتند. این عامل سنی که دلیلی بر بلوغ فکری، مذهبی و رفتاری آنان است، در شکلگیری انسجام توابین بسیار اهمیت دارد. بیشک شبیه چنین انسجامی را نمیتوان در تاریخ اسلام در میان سالمندان عرب در شرایطی که سیاستهای امویان پس از خلیفه دوم، اخوت عربی و اسلامی را از بین برده، تبعیض و بی عدالتی را گسترش داد، و نزاعهای قبیلهای و جاهلی را دوباره زنده کرده بود، پیدا کرد.
ظرفیتِ فعلیت یافته حادثه کربلا و شهادت امام حسین در ایجاد وحدت برای توبه و شهادت
انسجام صد نفر و اصحاب سه هزار نفری آنها هم به لحاظ اینکه آنها ترکیبی از قبایل جنوبی و قبایل شمالی و مرکزی عربستان بودند و هم به لحاظ سن و سال رهبران ایشان و به سبب خلوص ایشان در انجام توبهای خونین، شهادت طلبانه و وحدت همبستگی در انجام آن بی نظیر بوده است. چنین انسجام جمعی در انجام توبهای تاریخی در طول تاریخ اسلام امری یگانه بوده و در هیچیک از مراحل تاریخ اسلام و حوادث بعد از عاشورا مانندی نداشته است و این امر از پیآمدهای ویژه شهادت سید الشهدا بود که در تاریخ اسلام، آن هم در دوره خفقان امویان ظاهر گردید. اگر نبود این توبه تاریخی و خونین و گریهها و عزاداری شیعیان که بخشی از آن مربوط به وضع اسفناک خود شیعیان در همراهی نکردن امام بود، معلوم نیست که پیآمد قهریِ گناه تاریخیِ شیعیان در یاری نکردن امام حسین به کجا میکشید و نسلهای بعدی شیعه چه سرنوشتی پیدا میکردند.
اینکه آیا توابین بصیرت کافی داشتند و بهترین استراتژی را در راه مبارزه و یا در راه توبه برگزیدند، مطلبی است و اینکه آنها در قیام خود متأثر از امام حسین بودند و قصدشان توبه از ننگِ لبیک نگفتن به امام بود و اینکه با شعار یا لثارات الحسین، شعاری حق را سردادند و با اتحاد تحت لوای امام حسین به جهاد با دشمنان اسلام پرداختند، مطلبی دیگر است. آنچه در این میان مورد تأکید و توجه است، ظرفیتِ فعلیت یافته حادثه کربلا و شهادت امام حسین در ایجاد وحدت برای توبه و شهادت در میان بزرگان امت اسلامی از قبایل مختلف و متفرق عربی است.
این وحدت در قیام مختار به گونهای دیگر مشاهده میشود. وحدت در این جبهه، نه میان بزرگان عرب زبان، بلکه در میان عرب و موالی بود. نقش موالی در قیام مختار و اتحاد آنها با مسلمانان عربزبان از جلوههای مهم وحدت اسلامی در تاریخ اسلام بود که تحت لوای «یا لثارت الحسین» شکل گرفت. هرچند مشروعیت و مقبولیت قیام مختار از سوی (امام سجاد)، محل اختلاف است، بیشتر حامیان مختار از شهادت امام حسین الهام گرفتند تا اختلافهای تاریخی عرب و عجم، را در پرتو شعار خونین حسین فراموش کنند و برای خونخواهی امام حسین مصداقی از امت واحده اسلامی را هرچند موقت به وجود آورند.
مختارِ مبارز و سیاستمدار در تطهیر تاریخ اسلام از نسل ابنزیاد، عمرسعد، شمر، حرمله و دیگرانی که تاریخ را آلوده ساخته بودند، نقش مؤثری داشت اما وی هرگز نمیتوانست فقط با ریختن خون افراد لئیمی چون شمر، خولی و ابنزیاد انتقام «خون خدا» را بگیرد و خون مقدس حضرت حسین بن علی را از صفحه تاریخ بشوید. انتقام خون تاریخی که کل تاریخ را رنگین کرده است، انتقامی تاریخی را میطلبد و این در توان افرادی مانند مختار نبوده و نیست. در حقیقت خون امام معصومِ مظلوم تنها با انقلاب و انتقامی از سوی امام معصوم جبران میشود و این چیزی است که انتظار میرود در پایان تاریخ به دست منجی آخرالزمان به وقوع پیوندد. علاوه بر قیامهای فوق که باعث وحدت شیعیان شده بود، در همان زمان سلیمان و مختار وحدتی در میان مسلمانان شیعه و سنی در نفی و نفرت از بنیامیه ظاهر گردید که منحصر به کوفه نبود و روحیه امیهستیزی، آن قدر فراگیر شد که مصر و شام را نیز فراگرفت و زمینه را برای سقوط زود هنگام بنیامیه فراهم آورد.
*در این قسمت، سهم انقلاب امام حسین در شکلگیری کانونهای اجتماعی و اجتماعات عزاداری در میان تمام مسلمانان شیعه و سنی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در این شکی نیست که اقامه عزاداریهای شورمند در شکلگیری و در بقای کانونهای شیعی در دوران سلطه حاکمان اموی و عباسی سهمی وافر داشته است. هم چنین در دنیای اسلام مناطقی وجود داشته است که فاقد کانونهای شیعی، اما برخوردار از دولتهای شیعی بوده است. در این گونه دولتها میکوشیدند با اقامه سوگواریهای حسینی کانونهای شیعی را تقویت نمایند و از آن در جهت پشتوانه سیاسی خود استفاده کنند.
به عنوان مثال در مصر در دوره فاطمیها، دولت شیعی به لحاظ مذهبی فاقد پایگاه مردمی بود و فاطمیها که شیعیان اسماعیلی مذهب بودند نیاز به تأیید و حمایت کانونهای مردمی داشتند. بدین منظور آنها در قاهره به ساخت حسینیه پرداختند که اختصاص به مراسم سوگواری سیدالشهدا داشت. در روز عاشورا در دوره فاطمی، هیئتها به سوی مزار امکلثوم (سلام الله علیها) میرفتند، در آن روز معامله و خرید و فروش ممنوع بود، بازارها تعطیل میشدند، اهل نوحه و مداحان جمع میشدند، در بازارها دستههای عزا راه میافتاد و مهمتر اینکه گاهی اوقات، خلیفه نیز در این دستهها حاضر میشد و به خواندن مقتل میپرداخت. بیشک یکی از دلایل مهم اهتمام دولتمردان برای اقامه عزای امام حسین، تقویت کانونهای شیعی بوده است. کانونهای اجتماعیِ برآمده از عزاداری و یاد مصائب امام حسین منحصر به شیعیان نبوده است و دوست داران اهل بیت و امام حسین بسیار فراتر بودهاند.
اهل سنت نیز با اقامه عزاداری، کانونهای مهم اسلامی را در تاریخ شکل دادند و سیاست و حساسیتهای خلفایی مانند هارون الرشید نیز، آنها را از مشارکت در این کانونهای عزاداری باز نداشت. گرایش اهل سنت به اقامه عزا نه فقط در دوره عباسیان، بلکه در دولت سنی مذهب تیموریان نیز رایج بود در آن زمانها مردم، دولتمردان و سلاطین تیموری در برگزاری این مراسم مشارکت میکردند. البته در برخی از مقاطع تاریخی نوعی از افول در عزاداری اهل سنت دیده میشود که بیشتر جنبه سیاسی داشته و برای مقابله با برخی از اقدامات و سیاستهای حکومتهای شیعی صورت گرفته است که باقی ماندن عزاداری امام حسین در برخی از نقاط غیر سیاستزده اهل سنت، مانند مناطقی از هند، پاکستان، جنوب شرق آسیا و افغانستان گواه این مدعاست. شکلگیری کانونهای عزاداری در مناطقی مانند اندلس در اواخر دوره حکومت امویان شگفتآور است. این شگفتی به این سبب است که نخست این منطقه از قلمرو اسلامی دور بود. دوم تحت فشار حاکمیت امویان و دور از فرهنگ اهل بیت: و جماعت شیعه قرار داشت و سوم اینکه اهل سنت برپایی عزاداریها و سوگواریها مباشرت میکردند.
گرایش اهل سنت به اقامه عزا نه فقط در دوره عباسیان، بلکه در دولت سنی مذهب تیموریان نیز رایج بود در آن زمانها مردم، دولتمردان و سلاطین تیموری در برگزاری این مراسم مشارکت میکردند
زمانی که فشار امویان بر مسلمانان در دوره حمودیان کمتر شد، گرایش شعرا و ادبا به اقامه عزای امام حسین در میان اهل سنت به شدت گسترش یافت. اقامه عزا و گرایش به اهل بیت به ویژه در عاشورا نه به سبب سیاستهای دولت حمودی که بازمانده ادریسیان بوده و به علویان نزدیک بودند، بلکه به سبب علایق درونی اهل سنت در اندلس رواج یافت. با آغاز دوره چهارم در اندلس اسلامی که دوره انحلال دولت موحدین و از بین رفتن بیشتر شهرهای اندلس است، دو گرایش در قرن ششم رشد میکند که نخست گرایش به تصوف در میان عامه مردم و دوم توسل به رسول اکرم و گریه بر اهل بیت عصمت و طهارت به ویژه امام حسین بود. در این دوره، شاهد موج مدیحه سرایی نسبت به حضرت نبی و ادب گریه در ادبیات اندلس هستیم.
در این باره شکی نیست که علیرغم وجود تشیع در اندلس گرایش به عزاداری و ایجاد کانونهای اسلامی بر محور عزای امام حسین در این منطقه در دایره سنی مذهبان بوده است. به بیان دیگر، سرایندگان اشعار و گریهکنندگان بر امام حسین هرگز اعتقاد شیعی نداشتهاند و شعرشان نیز برخاسته از عقاید شیعینبوده است.
*علت گرایش اهل سنت به اهل بیت در اندلس چه بود؟
پاسخهای مختلفی به علت گرایش اهل سنت به اهل بیت عصمت و طهارت و گریه بر امام حسین در اندلس داده میشود. برخی از محققان ریشههای این گرایش را به مصائب و ناامیدیهای اواخر دوره امویان ارتباط میدهند. از این منظر، گریه بر اهل بیت و امام حسین در اندلس، نمودار مواضع شیعی نبوده، بلکه تعبیری از شرایط خاص اجتماعی شاعر و اوضاع اجتماعی آن زمان بوده است. این اشعار، تصویری از نابودی زندگی دنیوی و از بین رفتن آمال زندگی اندلسیها، ظهور روح شکست و در نهایت توجه به زندگی آن جهانی را نشان میدهد.
با توجه به وضعیت ناامیدی در اندلس، اهل سنت به یاد مصائب اهل بیت و واقعه کربلا میافتند روشن نیست و توضیحات فوق، پاسخ قانع کنندهای برای آن ارائه نمیکند. اما علت هرچه باشد نشان از ظرفیتهای فوقالعاده عاشورا در ایجاد انسجام و وحدت اسلامی در میان مسلمانان، حتی در میان اهل سنت دوره امویان و در جایی مانند اندلس دارد.
به هر حال، وجود کانونهای عزاداری و اسلامی در میان اهل سنت، فقط مربوط به تودههای مردم نبوده، بلکه این گرایش ریشه در نگرش مثبت علمای اهل سنت نسبت به عاشورا و شخص امام حسین داشته است. نگرش مثبت علمای اهل تسنن به عاشورا و تلاش برای اقامه عزای امام حسین در نوشتن مقتلهایی، مانند مقتل خوارزمی از ابوالمؤید خوارزمی، روضه الشهدا از ملاحسین واعظ کاشفی و مقتل ابن اثیر در الکامل فی التاریخ و در تألیف کتابهایی درباره شخصیت امام حسین و قیام وی در تاریخ اسلام بسیار مشهود است. بسیاری از علمای اهل سنت نه تنها در مدح امام حسین سخن گفتهاند و در مقابل یزید را مذمت و کار وی را تقبیح کردهاند، بلکه قیام عاشورا را جداگانه بررسی نمودهاند و بدان اهتمام ویژهای داشتهاند.
باید بر این نکته تأکید کرد که همان گونه که عزاداری و توجه به مصائب امام حسین ظرفیت بسیار فراوانی برای ایجاد وحدت و شور انسجام اجتماعی در میان شیعیان و اهل سنت دارد، میتواند ظرفیتهای فراوانی نیز برای ایجاد خشونت و خونریزی داشته باشد. اقامه عزا بدون توجه به فلسفه قیام امام حسین در تاریخ روابط شیعیان و اهل سنت، همواره موجب خونریزی شده است. تاریخ اسلام صحنههای فراوانی را ضبط کرده است که شیعه و سنی به جای ائتلاف و انسجام، خونهای فراوانی را به بهانه عزای امام حسین بر زمین ریختهاند. روشن است که این گونه برخوردهای خونین، برخاسته از ناآگاهی از فلسفه قیام عاشورا و غفلت از آداب و اخلاق اسلامی در میان شیعیان و سنیها بوده است، اما وجود چنین انحرافهایی در سلوک مسلمانان، نباید سبب شود که ظرفیتهای معنوی و اجتماعی نهفته در نهضت امام حسین نادیده گرفته شود و پیآمدهای مثبت و یگانه آنکه بخشی از آن نیز در تاریخ اسلام تحقق و تبلور یافته است، به فراموشی سپرده شود.
*آیا عناصر عاشورایی در سطح دولتهای اسلامی به لحاظ سیاسی هویتساز بوده است یا خیر؟
زمانی میتوان از هویت اسلامیِ مبتنی بر عاشورا در دولتهای اسلامی سخن گفت که نظامسیاسی و یا اجتماعی در آن دولتها بر مبنای عناصر اخلاقی و انسانیِ تبلور یافته در عاشورا شکل گرفته باشد. در حالی که در هیچیک از دولتهای شیعی یا سنی شواهدی بر اینکه دولت اسلامی بر اساس عناصر خاصی از عاشورا ساخته شده باشد و یا تلاشی در این باره صورت گرفته باشد، وجود ندارد. دولتی که مختار ثقفی با شعار «یا لثارات الحسین» تشکیل داد، ماهیتش انتقام جویی بود و اگر توان و ارادهای نیز داشته است، فرصت ایجاد چنین دولتی را نداشته است. دولتهای دیگر نیز، مانند آل بویه و صفویه، با وجود اهتمام به اقامه عزای امام حسین در ایام محرم، اندیشه لازم را برای صورتبندی نظام سیاسی بر اساس مؤلفههای موجود در واقعه عاشورا نداشتهاند.
حضور مؤثر مفاهیم عاشورایی در نظام اجتماعی و سیاسی را زمانی میتوان باور کرد که دولت مردان کوشیده باشند مؤلفههای ویژه در حادثه کربلا را در نظام اخلاقی، رفتاری، اجتماعی و سیاسی نهادینه ساخته و آن را در زندگی سیاسی، عینیت بخشیده باشند. به عنوان مثال، اگر دولتی با توجه به عاشورا بخواهد و بتواند نظام اجتماعی مبتنی بر عزت اسلامی را رقم زند، یا فرهنگ اجتماعی خود را بر اساس ایده «قربانی و قهرمانی» مهندسی کند و یا آنکه با نگاهی تمدنی به «امر به معروف و نهی از منکر»، این موضوع را در سیستم اجتماعی اعمال نماید و یا حتی از رهگذر «یاد مصائب عاشورا» به نوعی در نظم و یا انسجام اجتماعی اندیشه کند که در آن از رنجها و خشونتها کاسته شود، آن گاه میتوان آن را دولتی با هویتی بر محور عاشورا شناخت. در غیر این صورت فقط، صِرف اقامه عزای امام حسین در میان مردم به هویّت اسلامی دولتها منجر نمیشود.
ناگفته نماند که مسئله امر به معروف و نهی از منکر در دورههایی از تاریخ دولتهای اسلامی و حاکمان مسلمان تا حدی توجه میشده است. به عنوان مثال بخشی از کار روزمره منصور نهی از منکر بود، مهتدی قبهای ساخته بود که برای اجرای عدالت در آن مینشست و امر به معروف و نهی از منکر میکرد و علی بن سلیمان، حاکم عباسی مصر نهی از منکر را اساس حکومت خود قرارداد و از نوازندگی، شراب و ساختن کلیساهای نو جلوگیری میکرد. با این همه، این مقدار امری نهادینه در سیستم سیاسی نبوده است و هویت سیاسی ممتاز و متفاوتی را ایجاد نمیکند.
در این میان به نظر میرسد حکایت انقلاب اسلامی ایران در تاریخ اسلام اندکی متفاوت است و در آن نه تنها کارکردهای وحدتبخشیِ عاشورا در جریان جهاد و مقاومت به شکل چشم گیری مشاهده میشود، بلکه این عنصر در عزم و اراده دولت مردان در استفاده از ظرفیتهای عاشورا برای تدبیر و تأسیس نظامهای اجتماعی و سیاسی مورد تأکید بوده است. جنبههای وحدتبخشی و هویتبخشی عاشورا در انقلاب اسلامی در دوران مبارزه با نظام شاهنشاهی و در دوره مقاومت و دفاع مقدس در برابر حمله نظام بعثی عراق، امری آشکار بود. علاوه بر رویکرد سلبی به مقوله عاشورا، رویکرد ایجابی نیز در جمهوری اسلامی وجود داشته است.
بنابراین هرچند تلاشهای پراکندهای برای ایجاد هویّت سیاسی مبتنی بر مؤلفههای عاشورا شکل گرفته است، به جرأت میتوان گفت که هیچیک از این تلاشها در شکل گیری هویّت سیاسی مبتنی بر عاشورا، به ثمر ننشسته است و این نه به جهت نبود قابلیتها در مکتب عاشوراست، بلکه به جهت عدم توجه نخبگان و سیاست مداران به عاشورا به عنوان الگوی مجسم اسلام (اسلام در مقیاس یک روزه) در ساخت نظام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
*در سطح کلان تاریخی آیا واقعه کربلا در تاریخ اسلام هویتی ممتاز از مسلمانی را به وجود آورده است یا خیر؟
منظور از هویّت تاریخی، نه هویّت یک قوم مسلمان در یک دوره تاریخی خاص، بلکه هویت امت مسلمان در طول تاریخ اسلام است. «هویّت» ترکیبی از داشتن و نداشتنهاست که انسان یا جامعه با داشتن برخی مؤلفهها و با فقدان و یا نفی برخی دیگر از مؤلفهها، چیستی و کیستی خود را تعریف میکند. هویت اسلامی نیز در طول تاریخ همواره در میان داشتنها و نداشتنها سیر کرده تا به هویّت امروزی خود رسیده است. داشتنهای جامعه اسلامی با استناد و استمساک به فکر و فرهنگ توحیدی حاصل میشود و نداشتنها و اینکه ما چه نیستیم و چه نباید باشیم از مقاومتهایی به دست میآید که مسلمانان در صحنه جهاد و مبارزه و در عرصه علم و معرفت در برابر دشمن نشان داده و کوشیدهاند هویّت مسلمانی خود را از تعدی دشمن و التقاط با غیرها در امان نگاه دارند.
البته این مقاومتها همواره به نام امام حسین نبوده است. مقاومت پیامبر خدا در برابر دشمنان یهودی و کفار مکه مقاومتهای امیرالمومنین حضرت علی در برابر مارقین، قاسطین و ناکثین، همه هویتساز بودند و قبل از رخداد عاشورا واقع شدند. هم چنین، تمام مقاومتهایی که پس از عاشورا رخ داد، با نام و یاد امام حسین نبوده است. به عنوان مثال، مقاومتهایی که برخی از سرداران مسلمان، مانند صلاح الدین ایوبی در برابر صلیبیها از خود نشان دادند با یاد امام حسین نبوده است و گاه بر خلاف آن نیز بوده است، چنان که در سیره صلاح الدین مشاهده میشود او پس از شکست فاطمیها در مصر، روز عاشورا را روز جشن و سرور اعلام کرد.
بنابراین، اگر سخن از وحدت در هویّت تاریخی مسلمانان در پرتو عاشورا به میان میآید، مراد این نیست که هر جا مقاومتی هویّت بخش صورت گرفته با نام و یاد امام حسین بوده است و بدون یاد امام، چنین مقاومتهایی در تاریخ به وجود نمیآمد. در این قسمت منظور ما، این نکته است که هر جا نام امام حسین مورد توجه قرار گرفته و ابعاد ایجابی (حماسی) و سلبی (مصائب) آن در یادها بوده است، مقاومتی وجود داشته است و هر جا چنین مقاومتی بوده، هویّت عزت مندانهای حاصل شده است.
این هویّت که نمونه پررنگ آن را در تاریخ شیعه و برخی از جلوههای آن را در تاریخ اهل سنت میتوان دید، در طول تاریخ اسلام همواره جاری بوده است. در حقیقت حادثه کربلا نه فقط در زندگی فردی مسلمانان، بلکه در زندگی جمعی آنها و حتی در زیست معرفتی و علمیِ آنها، همواره به مثابه عاملی مؤثر و محرک نقش ایفا کرده است.
البته این سخن درست است که اختلافهای مسلمانان پس از پیامبر خدا، هویّت اسلامی را به شدت مخدوش کرد و در میان آنها شکافهای عمیقی به وجود آورد. هم چنین این مطلب نیز درست است که نهاد امامت در طول تاریخ اسلام مورد بی مهریهایی از سوی امت اسلام قرار گرفته است و مسلمانان بر محور امامت و ولایت تجمع نکردند، ولی این نکته پذیرفتنی نیست که اگر امت اسلامی نهاد امامت را فراموش نمودند و بدان پشت کردند، نهاد امامت نیز امت مسلمان را به حال خود رها کرده باشد.
در حقیقت این کلام از قرآن کریم که میفرماید: «انا له لحافظون»، نشان میدهد که همواره عامل و کارگزاری (پیامبر یا امام معصوم) در طول تاریخ بوده است که پیام قرآن را در صحنه زندگی حفظ نمایند. عوامل معصوم در تاریخ، نه فقط از قرآن به مثابه یک متن، بلکه از قرآن به مثابه یک واقعیت تاریخی محافظت کرده و اجازه ندادهاند نور قرآنی و هویّت اسلامی در میان مسلمانان در گذر زمان خاموش شود. در این میان، نقش امام حسین به مثابه یکی از مؤثرترین عوامل حفظ هویّت اسلامی و «منِ الهی» در طول تاریخ بینظیر بوده است.
آنچه در این باره اهمیت دارد، توجه به امام حسین به مثابه الگویی از «من الهی» در برابر «من شیطانی «ِ یزید در تاریخ است که در پرتو آن، نه فقط انسان مسلمان، بلکه انسانهای غیر مسلمان نیز میتوانند از آن «من مقدس» به مثابه منطق و ملاک اخلاق، معنویت و معرفت الهام گیرند و برای حفظ حیات انسانی و الهی خود در برابر منهای شیطانی اقدام نمایند.
*آیا میتوان گفت نهضت عاشورا تقابلی میان دو هویّت تاریخی بود؟
امام حسین یک شخص نبود، همانگونه که واقعه کربلا نیز یک حادثه نبود. امام حسین نماینده یک «منِ کامل الهی» در تاریخ بود و در مقابل یزید بن معاویه نماد یک «من و منطق شیطانی» در تاریخ بود. در واقع، تقابل میان یزید و امام حسین تقابل میان دو فرد در یک زمان خاص نبود، بلکه تقابلی میان دو هویّت تاریخی بود. در تاریخ اسلام از دو گروه بنی هاشم و بنیامیه بسیار یاد میشود که هر دو گروه در اصل و نسب به عبد مناف و سپس قریش میرسند، اما هر کدام ویژگیهایی مخصوص دارند. یک گروه نماد فضائل و ارزشهای معنوی و گروه دیگر سمبل مفاسد، نفعطلبی، جاه و مقام هستند.
از دیدگاه محمود عقاد، اختلاف میان این دو خاندان در فضائل خاندان بنی هاشم و رذائل خاندان بی امیه است. بنیهاشم در مکه ماندند و به مردم خدمت کردند، ولی بنیامیه در شهرها در رفت و آمد بودند تا مال بیشتری به دست آورند. بنی هاشم پیش از بعثت پیامبر در یاری حق، همکاری و تعاون پیش قدم بودند، برخلاف فرزندان عبدالشمس که اهل تجارت، ریاست، سیاست، ربا و کم فروشی بودند. بنیامیه به همه چیز، حتی به دین و پیامبر نگرش مادی داشتند. آنها فتح مکه را پیروزی دنیوی میپنداشتد و آن را نوعی از پادشاهی و سلطنت میدانستند. ابوسفیان خطاب به عباس، عموی پیامبر گفت: «چه پادشاهی عظیمی» و عباس در پاسخ وی گفت: «پادشاهی و سلطنت نیست؛ بلکه نبوت و پیامبری است».
امام حسین (ع) نمونهای از بهترین فضائل و مزایای هاشمی بود و در مقابل یزید و اطرافیان وی مصداق تامی از رذائل خاندان اموی بودند
امام حسین با بهترین خصایص هاشمیاش، هویّت متضادی را در برابر شخصیت امویِ یزید نمایندگی میکرد. امام حسین نمونهای از بهترین فضائل و مزایای هاشمی بود و در مقابل یزید و اطرافیان وی مصداق تامی از رذائل خاندان اموی بودند. اطرافیان یزید، فضائل امویان را نیز نداشتند. برای مثال، یاران معاویه اهل سیاست و مشورت بودند، ولی اطرافیان یزید جلاد و شکارچی بودند. معاویه در برابر آنچه سلطنت او را تهدید میکرد، نمیتوانست خود را نگه دارد و از این رو، برخی از شیعیان امیرالمؤمنین حضرت علی را که حاضر به سب و دشنام آن حضرت نشدند به قتل رساند، ولی با این وجود، از برخی خصلتها نظیر وقار، حلم و سیادت برخوردار بود. از سوی دیگر معاویه دارای مشاوران صاحب رأی نظیر عمروعاص و مغیره بود، در صورتی که یاران یزید جلادانی بودند که در پی شکار میگشتند. بدترین آنها شمر بن ذیالجوشن، مسلم بن عقبه، عبیداللّه زیاد و عمر بن سعد بن ابی وقاص بودند. شمر دارای مرض پیسی بود. مسلم بن عقبه در مدینه سه شبانه روز مشغول تجاوز و قتل گردید و مانند قصابی که گوسفندان را ذبح میکند، فرزندان مهاجرین، انصار و اهل بدر را سر برید.
در هر حال، مبارزه میان بنیامیه و بنیهاشم هیچ وقت قطع نشد و نسل به نسل ادامه یافت. این مبارزه برای مدت کوتاهی در زمان رسول خدا و در زمان خلفای اول و دوم، کمتر شد، ولی جلوههای اختلاف این دو خاندان و اختلاف اصلی ایشان در عرصههای مختلفی ظهور و بروز یافت و ادامه پیدا کرد تا اینکه در نهایت و در دوران یزید بن معاویه به افتراق کامل رسید و هیچ پیوندی میان آن دو وجود نداشت.
این دو من تاریخی، تنها الهامبخش مسلمانان نبوده است، بلکه به غیر مسلمانان نیز الهام بخشیده و در جهت ساخت هویّت فردی و اجتماعی ایشان مؤثر بوده است. به موجب انسانی بودن همین «من الهی» بسیاری از غیر مسلمانان بدان اهتمام ورزیده و آن را حقیقتی فراتر از اسلام و مسلمانان تلقی کردهاند.
بنابراین امام حسین با مقاومت در برابر یزید توانست از خود مظلوم، خودی عزیز بسازد و دشمن به ظاهر عزیز را سرشکسته و ذلیل گرداند. یاد و خاطره این مقاومت و پیروزی در تاریخ اسلام، همواره ملازم با وحدت، انسجام و هویّت اسلامی بوده و به نوعی از عزت و گاه شهادت مسلمانانِ راستین منجر شده است. کسانی که حسین بن علی را الگوی زیست خویش قرار دادهاند، همواره عزت خود را پاس داشته و از آن در برابر یزیدیان تاریخ محافظت کردهاند. در زندگی امروز نیز اگر معرفت لازم نسبت به حقیقت حسینی، هویّت حسینی، و عزّت حسینی پیدا شود و صاحبان فکر و معرفت، دوباره در آن تأمل نمایند و حقایق متعالی و کارکردهای این جهانی و آن جهانیاش را مورد توجه قرار دهند، با یاد و خاطره مقاومت و مصیبت امام حسین میتوان وحدت، هویّت و عزّتی ممتاز در عصر تفاوتها و اختلافهای مدرن به وجود آورد و افقهای تازهای را فراروی حیات انسانی گشود، اما اگر تفسیرها از امام حسین تفسیر به رأی باشد و حقیقت جهانی و فراگیر آن نادیده گرفته شود، حقیقت وحدتبخش، هویّتبخش و عزّتبخش امام حسین به فراموشی سپرده شود، راهی برای جمع تشتت امت اسلامی و انسجامی میان انسانها وجود نخواهد داشت.