خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: بیست و هفتم آذرماه، یادآور عروج سرخ آیت الله دکتر محمد مفتح است که از پیشروان اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه بود. این شخصیت برجسته در راه تحقق این اندیشه و آرمان بلند که از اندیشه نورانی امام راحل برخاسته بود، تلاشهای بی وقفهای انجام داد و سختیهای فراوانی را به جان خرید. به پاس خدمات چشمگیر شهید مفتح در راه ایجاد وحدت حوزه و دانشگاه و لزوم ارتباط، همکاری و همفکری این دو قشر اندیشمند و فرهیخته، روز ۲۷ آذر، همزمان با سالروز شهادت این عالم مجاهد، با نام روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است.
تحول فرهنگی، ریشه انقلاب اسلامی
روز شهادت «شهید دکتر مفتح» به نام وحدت حوزه و دانشگاه تعیین شده است؛ این چه نکتهای دارد؟ آیا همۀ انقلابها اینطور هستند؟ آیا هر جایی انقلابی پدید میآید یک رکن آن وحدت نهاد دین و دانشگاه است؟ اگر فقط در کشور ماست، این وحدت چه خصوصیتی دارد که بر آن تکیه شده است؟ چرا انقلاب ما از وحدت همۀ اقشار سخن نمیگوید؟ مثلاً وحدت کارگران و کشاورزان و صنعتگران. حوزه و دانشگاه چه خصوصیتی دارد که وحدتشان مطرح شده است؟
ظاهراً همه انقلابها اینطوری نیست. مهمترین انقلابی که ما یادمان میآید و از آن یاد میشود، بیش از هفتاد-هشتاد سال پیش واقع شده و انقلاب مارکسیستی بوده است. از شوروی شروع شد بعد کمکم گسترش پیدا کرد و به چین و بعضی کشورهای آسیای شرقی رسید و در کمتر از پنجاه سال نصف دنیا را گرفت.
این انقلابهای پیش از این فلسفهشان را چگونه تدوین کردند و پایههایش چه بود؟ پاسخ این است که محور فعالیت انقلابهای قبلی چه انقلاب صنعتی اروپا چه انقلاب سوسیالیستی-مارکسیستی مسائل اقتصادی بوده است. انقلاب صنعتی که تأثیراتش را در صنعت و اقتصاد نشان داد. یعنی ماهیت انقلاب ما با ماهیت آن انقلاب زمین تا آسمان تفاوت دارد. اساس آن انقلابهای براساس ماتریالیسم شکل گرفت. اما در انقلاب اسلامی به جای اینکه بگوییم اصل ماده یا اصل انسان، میگوئیم خدا اصل است و اصالت دارد. این مقولۀ فرهنگی و مربوط به فکر و دل انسان است. انقلاب اسلامی عواطف و احساسات انسانی را درگیر میکند. بینش انسان به هستی را تغییر میدهد. بهجای اینکه ما خودمان را امری مادی و پدیدهای مادی صرف بدانیم و خواستههایمان هم در امور حیوانی متمرکز شود، باید فکر این باشیم که حقیقت انسانیت را رشد دهیم. فهم، معرفت، ایمان، ارزشهای انسانی و بالاخره قرب به خدا را افزایش دهیم.
ضرورت وحدت دین و فرهنگ
ریشۀ انقلاب در تحول فرهنگ، بینش و نگرش به هستی است. بر همین اساس، لوازمی دارد که ما باید بیشتر بر عوامل فرهنگی تکیه کنیم. اما سوأل اینجاست که چه کسانی میتوانند این فرهنگ را در جامعه رشد دهند، تقویت و تأیید کنند و نشر و گسترش دهند؟ یعنی همان کاری که انبیا دنبال میکردند. فرهنگیان کشور متولی این امر هستند، ولی بهواسطه عوامل اجتماعی در دو بخش مشغولاند. بخشی در دانشگاه منحصر شده و بخش دیگری در حوزه و باید اتحادی شکل گیرد. در اندیشۀ انقلابی ما، پیش از تولد انسان نسبت دین با زندگی فرد شروع میشود و تا بعد مرگ وی و در همۀ امور مادی، خانوادگی، اجتماعی، هنری و… حضور دارد. همهجا باید ببینیم خدا چه دوست دارد و چه چیزی موجب تقرب به خدا میشود.
امام خمینی، دین را زنده کرد و فرمود: «بخش اعظم فقه ما مربوط به امور سیاسی و اجتماعی است.» بخش کوچکی از فقه ما به مسائل عبادی فردی مربوط است و بر همین اساس باید دین و فرهنگ در نسبت و وحدت کامل باشند. امام خمینی، دین را به مردم معرفی کرد و احیاگر دین در قرن ما بود.
اصل هستی را باید بهگونهای دیگر ببینیم، اینکه هستی آفریننده و ادارهکنندهای دارد. آن ادارهکننده همهجا هست و باید احکام و دستوراتش همهجا رعایت شود. بالاترین کمال انسانی نزدیکشدن به اوست. انقلاب نیز چون با فکر انسان سروکار دارد، باید رهبران و مخاطب اصلیاش اشخاص فرهنگی باشند. کسانیکه فکر دینی را به بهترین نحو پرورش دهند و ترویج کنند. براساس اندیشه انقلابی ما فکر دینی از زندگی مادی ما جدا نیست. بر همین اساس باید حوزه و دانشگاه در اهداف با هم متحد بشوند. اگر هدف و مسیر کلی متفاوت باشد، غایت اصلی رخ نمیدهد؛ یعنی تحول فرهنگی و فکری در بینش انسان به هستی محقق نمیشود. اینکه مردمانی اهل فرهنگ باشند و این فرهنگ را فقط فرهنگ مادی شکل داده باشد، نتیجهاش سوسیالیسم است. اگر فرهنگ بخواهد جامی باشد و بتواند حقیقت انسان را رشد بدهد، باید با دین توأم شود. پس حوزه و دانشگاه باید وحدت داشته باشند و اگر این دو نهاد تمدنساز در اهداف و راه کلی متحد شد، ساختارهای دیگر هم کمکم متحد خواهند شد.
روایتی از یک وحدت
این انقلاب براساس فکر، فرهنگ و ایمان است؛ برهمین اساس آنچه در وحدت حوزه و دانشگاه باید پیگیرش بود این است که اهالی فرهنگ مخاطبان و عوامل اصلی این وحدت باشند. در بخش دینیاش حوزه و در بخش علوم دیگرش دانشگاهها هستند. اگر این دو نهاد با هم جوش بخوردند و تعامل فعال و مثبت داشته باشند، وحدت حاصل میشود و اهداف انقلاب اسلامی تحقق مییابد. دشمنان که از این موضوع خبر دارند، از همینجا برای ضربهزدن شروع کردند و تلاش میکنند مدام و روزبهروز بین حوزه و دانشگاه اختلاف ایجاد کنند و بیشتر جدایی بیندازند.
در همان روزهای اول پیروزی انقلاب بعد از درگیریها و شکست منافقین، تودهایها، فداییان خلق و امثال اینها، گروهکهای الحادی و التقاطی دانشگاه را به پایگاهی برای خود تبدیل کرده بودند. مسئولان وقت به فکر افتادند تا در وضعیت دانشگاهها بازنگری داشته باشند و این نهاد علم، نوسازی یا بازسازی شود تا چهرۀ اسلامی در آنجا غالب باشد. بر همین اساس و دیگر نیازها «ستاد انقلاب فرهنگی» تشکیل شد. تشکیل این ستاد در آن وقت خیلی صدا کرد و توجه کشورهای غربی را جلب کرد. پیامش این بود که انقلاب ایران فقط انقلابی سیاسی نیست، بلکه انقلاب فرهنگی هم هست. صاحبنظران و متخصصان مسائل مختلف در جهان جمع شدند تا ببینند انقلاب فرهنگی ایران چیست. حتی عدهای از استادان دانشگاههای مختلف دنیا به ایران آمدند تا ببینند این انقلاب فرهنگی که ایران مطرح کرده، چیست.
از برنامههای ستاد انقلاب فرهنگی بازنگری در برنامههای درسی دانشگاهها و محتوای کتابهای درسیای بود که به دانشجویان القا میشد. در این راستا حضرت امام خمینی تأکید فرمودند، در این قسمتها باید از حوزه کمک بگیرید و حتی این تعبیر معروف از ایشان هست که «دستتان را به سمت حوزهها دراز کنید. آنجا متخصصین این علوم هستند».
آیت الله مصباح در این خصوص میگویند: پس از دستور امام چند نفر از ستاد انقلاب فرهنگی به قم آمدند و خواست ایشان را مطرح کردند. پرسیدیم: «شما طرحی برای همکاری بین حوزه و ستاد انقلاب فرهنگی دارید؟ ایدهای در این زمینه دارید؟» حاصل گفتوگوها جوابِ منفی بود که «نه! ما ایدهای نداریم، چه برسد به طرح و برنامه. همین که امام فرمودند بروید از حوزه کمک بگیرید، آمدهایم.» بعد از گفتوگوهایی که انجام شد گفتیم که «ما طرحی برای همکاری حوزه و دانشگاه تهیه میکنیم و این طرح را به ستاد انقلاب فرهنگی میفرستیم. اگر شما آن را، ولو با تغییراتی، تأیید و تصویب کردید، ما کارمان را براساس طرحمان شروع میکنیم، وگرنه شما طرحی را تهیه کنید تا ما ببینیم آیا میتوانیم موافقت کنیم یا نه. بنده به کمک یکی از دوستانمان، آقای محمدی عراقی، نشستیم و برای این کار طرحی را تهیه کردیم که براساس آن باید دفتری به نام «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» تأسیس بشود. پنج رشته از علوم انسانی را که نسبت به سایر رشتهها جنبۀ مادر دارد، انتخاب کردیم که بین این پنج رشته کمیتههایی تشکیل بشود تا مسائل این علوم را بررسی کنند. اصلیترین مسائل این پنج رشته را انتخاب کردیم تا بررسی بشود؛ حدس میزدیم باید حدود سی مسئله اصلی در هر کدام باشد که محل اختلاف اسلام و سایر مکاتب قرار میگیرد. اساتید دانشگاه باید با چند نفر از اساتید حوزه، این مسائل را بررسی میکردند. کوشش ما این بود که کتابی مادر در هر علمی تهیه کنیم تا مسائل اصلی آن علم را بررسی کند و نظریۀ اسلام را در آن باره بیان نماید. براساس آن مسائل اصلی، سایر مسائل فرعی را پیگیری میکردیم تا به تدوین کتابهای درسی هر رشتهای در هر سال تحصیلی برسیم. اینگونه بود که دفتر همکاری وحدت حوزه و دانشگاه شکل گرفت و تدوین متون درسی بهعنوان اولین گام عملی در راه این وحدت برداشته شد. گام بعدی اضافهشدن درسهای دینی ولو یک یا دو درس در سرفصلهای دانشگاهی با تدریس اساتید حوزههای دینی در دانشگاهها بود. این از اتفافات مثبتی بود که در ستاد انقلاب فرهنگی وقت به ریاست آقای مهدوی کنی رضوانالله علیه رخ داد. ستاد انقلاب فرهنگی شش نفر بودند؛ اولین تصمیمی که گرفتند این بود که درس معارفی در دانشگاهها گذاشته بشود تا اساتید حوزه این درس را در دانشگاه تدریس بکنند. این بهعنوان نماد وحدت حوزه و دانشگاه معرفی شد. البته اقداماتی همچون تربیت نیرو و همچنین تعیین سرفصلها در زمانی انجام شد که دانشگاهها تعطیل بود.
اهداف وحدت حوزه و دانشگاه
هدف از وحدت حوزه و دانشگاه این بود که دانشجو، هر رشتهای از جمله علوم پایه، علوم طبیعی، علوم انسانی که بخواند، باید این علم به ابزاری برای رشد انسان و رسیدن به اهداف انسانی جامعه تبدیل شود. این اهداف در مقولۀ فرهنگ شکل میگیرد که از دستاوردهای فکری انقلاب است و علوم ابزار رسیدن به آن هستند. همچنین باید گفت، فرهنگ اصیل نیز فرهنگ اسلام است، پس باید اسلام حاکم باشد. درنتیجه باید بر همۀ این برنامهها و علوم شعاعی از نور اسلام بتابد و این کار باید در سایه وحدت حوزه و دانشگاه حاصل شود. تا وقتیکه این دو نهاد جزیرۀ مستقل هستند، هدف ذکرشده، تحقق نخواهد یافت و نهایتاً مثل دو نیروی متضاد علیه هم کار میکنند. شاید همین تضاد هم حرکتی ایجاد کند، اما حرکت سازنده نیست که انسان را به هدف اصلی برساند؛ بلکه حرکت بازدارندهای است که نیروها را از بین میبرد و پیشرفتی نمیآفریند.