به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «ولادیمیر پوتین کیست؛ از لات محله تا رئیسجمهوری روسیه» نوشته ناتالیا گیورکیان، ناتالیا تیماکووا و آندری کالسنیکوف بهتازگی با ترجمه مژگان صمدی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی اینترجمه سال ۲۰۰۰ در روسیه منتشر شده است.
کتاب دیگری که بهتازگی درباره پوتین در بازار نشر ایران عرضه شده، «روسیه بدون پوتین؛ پول، قدرت و افسانههای جنگ سرد نوین» نوشته تونی وود با ترجمه پیروز اشرف است که انتشارات جهان کتاب آن را منتشر کرده است.
کتاب پیشرو دربرگیرنده گفتگوهای سهنویسنده آن با ولادیمیر پوتین سیاستمدار مهم و تاثیرگذار روسیه است که در قالب ۶ جلسه چندساعته انجام شدهاند. ایندیدارها و گفتگوها، بدون تشریفات رسمی و شبها انجام شدهاند و فقط یکی از آنها در دفتر کار پوتین در کاخ کرملین برپا شده است. اینکه سهنویسنده پیشرو به سراغ پوتین و گفتگو با او رفتهاند، بهخاطر سوالی بوده که ترودی روبین خبرنگار آمریکایی در ژانویه ۲۰۰۰ در مجمع داووس پرسید: «آقای پوتین کیست؟».
پوتین در اینکتاب خود را محصول کاملا ایدئال نظام تربیتی شوروی معرفی میکند. او مانند میلیونها انسان رشدهکرده تحت نظام شوروی، نداشتهها و آرزوهای خود را در مدینه فاضلهای که رئالیسم سوسیالیستی به تصویر میکشید محققشده تلقی میکرد. خودش میگوید فقط یکمساله بود که بیش از هر چیز دیگر او را تحت تاثیر قرار میداد و آن اینکه چهطور میشود با قدرت کمی، در حد توانایی یکانسان، کاری انجام داد که یکارتش قادر به انجام آن نیست.
«ولادیمیر پوتین کیست» سال ۲۰۰۰ یعنی زمانیکه او برای انتخابات ریاستجمهوری نامزد شده بود، در روسیه منتشر شد و بهگفته نویسندگانش قصد داشت نشان دهد پوتین که بود و به چه کسی تبدیل شد. مترجم کتاب میگوید نویسندگان ایناثر کوشیدهاند پوتین را از تولد تا آستانه تبدیل شدن به پوتینی که اینک دیگر میشناسیم بررسی کنند؛ پوتینی که هنوز پوتین نشده یا به زبانی دقیقتر، ولادیمیر از پوتین میگوید؛ از پوتینی که نوید میدهد یا پوتینی که در راه است (بود).
کتاب پیشرو ۹ فصل اصلی دارد که هرکدام از اینفصول بخشهای مختلفی را در بر میگیرند. این ۹ فصل بهترتیب عبارتاند از: «پسر»، «شاگرد مدرسه»، «دانشجو»، «متخصص جوان»، «مامور اطلاعاتی»، «دموکرات»، «مامور دولت»، «پدر خانواده» و «قائم مقام».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
یکدفعه پله را بالا کشیدند و چه غلغلهای شد. مردم را گول زده بودند. از آنها برای سوار شدن روی عرشه پول گرفته بودند ولی سوارشان نکردند. بعدا گفتند اگر مسافران عرشه را سوار میکردیم، برای کشتی اضافهبار میشد.
اگر ما با زرنگی سوار نمیشدیم، بایست همانجا روی اسکله میماندیم، چرا که از پولی که در تایگا درآورده بودیم حتی یک کوپیک هم باقی نمانده بود. آخرین پول را برای خرید بلیت و کنسرو خرج کرده بودیم و واقعا معلوم نبود بدون پول چهکار بایست میکردیم. ما از همان اول رفتیم و در قایقهای نجاتی که روی آب آویزان بودند مستقر شدیم. درست مثل ننو بود. من شب به آسمان چشم دوخته بودم و نمیتوانستم از آن دل بکنم. کشتی میرفت و انگار که ستارهها هم با کشتی حرکت میکردند. این حرف بین دریانوردان معروف است، اما برای من مثل یک کشف بسیار جالب بود. شب که مسافران اتاقها را روی عرشه میدیدیم دلمان برای خودمان میسوخت. ما فقط آنقایق را داشتیم و کنسروِ گوشت و ستارهها را. دوستِ صرفهجوی ما، که همان کنسرو را هم نداشت، بالاخره طاقت نیاورد و سری به رستوران زد اما با دیدن قیمتها غذانخورده برگشت و با بیاعتنایی گفت: «خب، راستش بدم نمیآید کنسرو گوشت بخورم.» و دوست دیگر ما که تابع مقررات خشک بود گفت: «میدانی ما باید مراقب معده تو باشیم که سنگین نشود!» به اینترتیب او یک شبانهروزِ دیگر روزه گرفت. البته خیلی سخت بود، اما عادلانه!
اینکتاب با ۲۳۲ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۸۵ هزار تومان منتشر شده است.