فخرفروشی‌هایی که افراد درباره مسایل مختلف نسبت به همسر، فرزند، پدر، مادر، عمو، خاله و… می‌کنند و هیچ حاصل مثبتی ندارد.

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: تاریخ به عنوان یکی از ابعاد و مظاهر فرهنگ و تمدن حائز اهمیت است، زیرا شناخت و دریافت گونه‌های مختلف هر فرهنگ و تمدنی بدون دسترسی به تاریخ انواع هنرها و دانش‌هایی که در تمدن ظهور کرده یا تکامل یافته ممکن نخواهد بود. اسلام هم که دینی کامل و غنی و دارای فرهنگ و تمدن عالی است توجّه بسیاری به تاریخ و تاریخ نگاری دارد. با یک نگاه کلی به آیات قرآن و کلام بزرگان دین می‌توان به اهمیت تاریخ پی برد. طوری که یک سوم آیات قرآن در مورد سرگذشت امت‌های گذشته است که خداوند به منظور عبرت گیری انسان‌ها این قصه‌ها را بیان فرموده است. منشأ اصلی و حقیقی تاریخ‌نگاری اسلامی و نیرومندترین عامل الهام بخش مورخان برای پژوهش و تدوین تاریخ، دین اسلام بود که از شعور نیرومند تاریخی برخوردار است.

اشارات قرآن به وقایع و حوادث تاریخی حاکی از نگرش تاریخی به حوادث گذشته و بیانگر غایت تاریخ از دیدگاه قرآن و حاوی درس‌های مهم تاریخ و تجارب تاریخی است. «به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتاب‌هایی‏] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان می‌آورند رهنمود و رحمتی است.»تاریخ از دیدگاه بزرگان دین و مورخان اسلامی بهترین راهنمای انسان برای آگاهی از احوال نیکان، محرّک کسب فضائل و طرد رذائل و مشوق زهد از طریق تجربه پذیری از دگرگونی‌های روزگار و حصول نیرویی برای تمییز درست از نادرست و تحلیل و نقد و پیش بینی حوادث از طریق مقایسه آنها است. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی است که پیرامون تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام ایراد کرده‌اند:

نسبت میان دنیا و آخرت

بحث ما درباره دنیا و محبت دنیا بود که به حسب آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود، دومین عامل برای لغزش و سقوط انسان است. گفتیم: برای آنکه محبت دنیا ما را فریب ندهد، باید ویژگی‌ها و اهمیت آخرت را درک کنیم. اگر بخواهیم درباره آیات قرآن که در موضوع دنیا و آخرت وارد شده است، بحث کنیم باید دو بحث را از هم تفکیک کنیم. یکی بحث اعتقادی است که انسان به عنوان یک اعتقاد واجب (که شرط ایمان، سعادت آخرت و نجات از عذاب است) باید بداند که حیات آخرتی هست و در آن‌جا ثواب و عقابی در کار است و کیفر و پاداش اعمال دنیا در آن‌جا داده می‌شود.

اعتقادات اشتباه درباره آخرت

در این زمینه از نظر قرآن، سه گروه در مسیر غلط قدم برداشته‌اند؛ یکی کسانی که صریحاً آخرت را انکار کرده، گفتند: مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ؛[۱] غیر از دنیا زندگی دیگری نیست؛ ما زمانی متولد می‌شویم و بعد هم می‌میریم و تمام می‌شود. قرآن در مقابل این نظر می‌فرماید: شما که آخرت را نفی می‌کنید، دلیل‌تان برای نفی آن چیست؟ نفی هم خودش یک ادعاست، و وقتی کسی می‌گوید چیزی نیست یعنی من می‌دانم که نیست. از کجا می‌دانی که نیست؟ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ؛ علم ندارند که نیست؛ گمانی می‌کنند و براساس گمان‌شان نفی می‌کنند. بنابراین این‌ها در مقام بحث محکوم هستند که ادعایی بدون دلیل دارند و به دسته دوم ملحق می‌شوند.

دسته دوم آخرت را نفی نمی‌کنند و می‌گویند: ما نمی‌دانیم و چون نمی‌دانیم، نمی‌توانیم زندگی‌مان را بر این اعتقاد مبتنی کنیم. این افراد در عمل مثل کسی رفتار می‌کنند که منکر است، اما ادعای نفی نمی‌کنند. قرآن در سوره کهف داستان دو برادر را ذکر می‌کند که یکی به دیگری گفت: وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا ؛[۲] باور نمی‌کنم قیامتی در کار باشد و ما دوباره زنده شویم. این طور اشخاص گاهی کلام خود را این‌گونه تکمیل می‌کردند که برفرض که آخرت باشد، یک زندگی است مثل زندگی این‌جا. ما ابتدا که به این‌جا آمدیم چیزی نداشتیم؛ کم‌کم رشد کردیم، کار کردیم، خانه ساختیم، زندگی کردیم، و علم کسب کردیم. اگر آخرت هم باشد باز همین کارها را می‌کنیم؛ چرا از حالا غصه‌اش را بخوریم؟ این نظر زمینه پیدایش گروه سوم را فراهم می‌کند که می‌گویند: از آن‌جا که پیغمبران گفته‌اند آخرت هست، و ما آن‌ها را انسان‌های راستگویی می‌دانیم، می‌پذیریم که آخرت هست، اما آخرت تأثیری در رفتار ما در این‌جا ندارد. حالا در این‌جا زندگی‌مان را می‌کنیم؛ هروقت آن‌جا رفتیم، راهش را یاد می‌گیریم که چه طور باید آنجا زندگی کنیم!

پایه‌های اعتقاد صحیح به آخرت

اعتقاد صحیح به آخرت سه پایه می‌خواهد؛ اولاً زندگی دیگری بعد از مرگ امکان دارد؛ ثانیاً افزون بر این‌که دلیلی بر نبود آخرت نداریم، دلایلی بر امکان و حتی وقوع زندگی پس از مرگ داریم؛ ثالثاً زندگی و سعادت آن‌جا را باید د ر این دنیا ساخت؛ الدنیا مزرعة الاخره؛ الیوم عمل ولاحساب وغداً حساب ولا عمل؛ این‌جا جای کار است، آن‌جا جای مزد. این‌جا جای کاشت است، آن‌جا جای برداشت. دنیا و آخرت با هم ارتباط دارند و دو زندگی مستقل نیستند. آن زندگی، پاداش و کیفر اعمال این زندگی است. این‌ها مسائلی است که درباره این اصل اعتقادی به عنوان یک اعتقاد واجب باید مطرح شود و در مقابل منکران، این مراحل را اثبات کند.

بحث‌های اعتقادی قرآن درباره آخرت

آیات بسیاری از قرآن در مقام بیان امکان وقوع آخرت است. می‌فرماید: ما آب را از آسمان بر زمین خشکی نازل می‌کنیم. این زمین زنده می‌شود و گیاه می‌رویاند، سپس می‌فرماید: کَذَلِکَ الْخُرُوجُ ،[۳] یاکَذَلِکَ النُّشُورُ .[۴] «حکم الامثال فی ما یجوز وما لا یجوز واحد»، همین‌طور که زمین خشک ممکن است زنده شود، آدم مرده هم ممکن است زنده شود. ابتدا امکانش را اثبات می‌کند. سپس برهان می‌آورد که آخرت باید باشد. حکمت و عدل الهی اقتضا می‌کند انسان‌هایی که در این‌جا با اختیار خودشان رفتار خوب یا بد داشتند، پاداش و کیفرشان با هم متفاوت باشد. در اینجا که چنین چیزی به‌طور کامل نیست، پس باید عالمی باشد که هم گنجایش ثواب‌های فراوان و هم گنجایش عقوبت‌ها و کیفرهای فراوان را داشته باشد. این‌ها بحث‌های اعتقادی قرآن درباره دنیا و آخرت است.

ضرورت تفکر درباره آخرت

سبک دیگر بحث برای کسانی است که به آخرت معتقدند و این اصول را پذیرفته‌اند، ولی رفتارشان شبیه آن‌هایی است که معتقد نیستند. هستند کسانی که به اسم مسلمان‌اند، یا تابع ادیان توحیدی دیگری هستند، آخرت را هم انکار نمی‌کنند و قبول دارند که انسان بعد از مرگ زندگی دیگری دارد، اما رفتارشان با منکران چندان تفاوتی ندارد. این‌جاست که این بحث اخلاقی مطرح می‌شود که باید چه کرد؟ بحث اول برای این بود که ثابت کند باید به آخرت اعتقاد داشته باشید، اما این بحث مربوط به کسانی است که در عمل کوتاهی دارند. می‌خواهد به این‌ها هشدار دهد و وادارشان کند رفتارشان را طوری قرار دهند که مقتضای همان اعتقادشان باشد. شاید بتوان گفت در حدود ثلث قرآن در مقام مواجهه با این افراد است. مخاطب این آیات کسی است که می‌داند یک زندگی در این دنیا دارد که حداکثر نزدیک به صد سال طول می‌کشد، ولی زندگی دیگری هم دارد که معلوم نیست از چه زمان شروع می‌شود، اما ابدی است و پایانی ندارد. قرآن می‌خواهد انسان‌ها را وادار کند در این باره بیاندیشند که مقتضای این اعتقادشان چیست.

شیوه سخن با این افراد آن است که به آنها بگویند: شما در زندگی دنیایتان، فکر فردا را می‌کنید و مثلاً از قبل از زمستان به فکر وسیله گرمایشی برای آن هستید. با این‌که فصل سرما حداکثر شش‌ماه است، ولی شما برای آن مقدمه تهیه می‌کنید. اگر به جای شش ماه، شصت سال، ششصد سال، یا شش هزار سال بود، باید چه می‌کردید؟ آن عقلی که به شما می‌گوید: برای تابستان و زمستان آینده‌تان فکری کنید، و حتی برای فردایتان برنامه‌ریزی کنید، به شما نمی‌گوید برای یک زندگی بی‌پایان فکر کنید؟!

دنیای نقد و آخرت نسیه؟!

ممکن است کسانی بگویند: ما دو زندگی داریم: یک زندگی دنیا، و یک زندگی آخرت؛ فعلاً زندگی دنیا را غنیمت می‌شماریم؛ این نقد است، و آن نسیه. یک سلسله از بحث‌های قرآنی برای این طور اشخاص است. بسیاری از آیات در مقام این است که بگوید شما نمی‌توانید این فکر را پشت گوش بیندازید؛ مگر این‌که عقل‌تان را کنار بگذارید. تا عقل و فهم دارید و می‌توانید مصلحت خودتان را درک کنید باید فکر فردا را بکنید؛ اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ .[۵] به‌خصوص این‌که این دو از نظر زمان و از نظر خصوصیات مساوی نیستند که بگویند ما تقسیم می‌کنیم: یک دسته لذت‌های دنیا را می‌بریم، آنجا هم عذاب‌هایش را می‌کشیم، و کسان دیگری هم از دنیا صرف نظر می‌کنند، تا لذت آخرت را ببرند. این دو خیلی با هم فرق دارند. در جلسه گذشته نیز گفتیم که بسیاری از بحث‌های قرآن ناظر به این است که دنیا و آخرت دو تا فرق اساسی دارد و نمی‌شود دنیا را جایگزین آخرت کرد. اول آنکه دنیا محدود است و آخرت نامحدود. کل دنیا نسبت به آخرت که هیچ، نسبت به بخشی از آخرت هم مثل یک چشم برهم زدن است. نسبت عمر دنیا به آخرت از این هم کمتر است، آیا می‌شود این را جانشین آن کرد؟! به اندازه یک چشم بر هم زدن لذت ببرم و بعد یک عمر صد ساله درد بکشم! عقل این را اجازه می‌دهد؟! افزون بر این، دنیا و آخرت از نظر نوع لذت‌ها هم با هم قابل مقایسه نیستند. شما اگر لذت‌های آخرت را با لذت‌های دنیا مقایسه کنید، خواهید فهمید که اصلاً نمی‌شود اسم این‌ها را لذت گذاشت. همان‌طور که در بعضی از تعبیرات قرآنی نکته لطیفی نهفته است که می‌گوید: اصلاً نمی‌شود اسم زندگی دنیا را زندگی گذاشت؛ وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ؛[۶] آن‌هایی که با ادبیات عرب آشنا هستند، می‌دانند: بالاترین تاکیدی که در زبان عربی قابل بیان است این است که در این جمله به کار رفته است؛ جمله اسمیه با إنّ، لام تاکید با ضمیر فصل، و خبر مُحلّیٰ به الف و لام. این زندگی دنیای شما، سرگرمی و بازیچه‌ای بیش نیست. زندگی فقط و فقط، زندگی آخرت است.

بازی و سرگرمی

هم‌چنین قرآن در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ؛[۷] می‌فرماید: بدانید مطلب همین است و جز این نیست. این‌چیزی که شما آن را زندگی می‌نامید، مجموعه این‌هاست: یکی سرگرمی است؛ این روزها که بازار سرگرمی خیلی رایج است و بازی‌های اینترنتی و امثال آن همه را از پیر و جوان و بچه و بزرگ و مرد و زن مشغول کرده است؛ این بخشی از زندگی دنیاست. البته خیلی از کارهای دیگر ما هم که آن‌ها را جدی می‌گیریم از همین قبیل است. گاهی انسان از بیکاری خسته می‌شود و از این‌که دارد عمرش می‌گذرد ناراحت است. می‌خواهد عمرش به‌گونه‌ای بگذرد که نفهمد و خودش را به یک سرگرمی مشغول می‌کند. در این سرگرمی ضابطه و قاعده لحاظ نیست. عمده این است که انسان مشغول شود و وقت بگذرد. بخش دیگر با اندکی تفاوت شبیه بخش اول است. سرگرمی‌هایی هست به نام بازی که ضوابط و قواعدی دارد و باید این قواعد را رعایت کرد، و در آخر هم ممکن است برای انسان یک لذت آنی خیالی به نام پیروزی پیش آید. به هر حال این هم یک بخشی از زندگی است.

خودآرایی

وَزِینَةٌ؛ معمولاً انسان در سن نوجوانی و جوانی به فکر خودآرایی است. می‌خواهد طوری باشد که وضعش مقبول باشد. آراسته باشد و کسانی که او را می‌بینند خوششان بیاید و از دیدنش ناراحت نشوند. حال ممکن است به دنبال این، مسائل دیگری هم باشد؛ آن به‌جای خودش، اما همین صرف خودآرایی و جلب توجه دیگران چه فایده‌ای دارد؟ این تازه بخش مطلوب و مرغوب زندگی است که البته گاهی می‌تواند غرض عقلایی هم داشته باشد. فراموش نکنید همه بحث‌های اخلاقی درباره دنیا، مربوط به زمانی است که آن عمل برای دنیا باشد نه برای هدف بالاتری. ولی اگر دو همسر برای همدیگر زینت کنند، برای آخرت‌شان مفید است، چون دستور خداست و اگر به قصد قربت باشد، عبادت هم است. حساب این‌گونه موارد جداست. بحث اخلاقی درباره وقتی است که ما دنبال لذت‌های دنیا باشیم فقط برای خود این لذت‌ها، نه این‌که این‌ها ابزار یا مقدمه برای هدف عالی‌تری باشند. بعضی جوان‌ها هستند که شاید یکی دو ساعت در خیابان پرسه می‌زنند و خسته و کوفته برمی‌گردند برای این‌که خوششان می‌آید مردم ببینند که چقدر خوش‌تیپ و آراسته‌اند! این یک مرحله دیگر از امور دنیاست.

فخرفروشی و زیاده‌طلبی

مرحله بعد؛ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ؛ فخرفروشی‌هایی که افراد درباره مسایل مختلف نسبت به همسر، فرزند، پدر، مادر، عمو، خاله و… می‌کنند و هیچ حاصل مثبتی ندارد. تفاخر عینی‌تر که ممکن است واقعیت هم داشته باشد این است که شخص بگوید: من مالم بیشتر از توست؛ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ. مالت زیاد است یعنی چه؟ یعنی در فلان حساب بانکی‌ام چند میلیارد دلار دارم. چند سهم از فلان کارخانه مال ماست. مال شماست یعنی چه؟ یعنی در قباله‌اش اسم من نوشته شده است. از اینکه یک عمری صرف می‌کند تا مال و درآمدش از این بیشتر شود، چه بهره‌ای می‌برد؟ به اندازه‌ای که شکمی پر شود و بدنی از سرما و گرما حفظ شود! چه بسا زندگی یک انسان فقیر خیلی لذیذتر از زندگی آن آدم پولدار هم باشد. وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ؛ زمان‌های قدیم یکی از آرزوهایی که مردم داشتند این بود که اولاد زیاد داشته باشند. هنوز این برنامه‌های تحدید نسل و کنترل جمعیت نبود. پدر و مادرها این اندازه دنبال خوشگذرانی نبودند که زحمت بچه‌داری نکشند، و خود داشتن اولاد زیاد یکی از افتخارات‌شان بود.

حال این زندگی و نعمت‌های دنیا را با زنگی و نعمت‌های آخرت مقایسه کنید. زندگی آخرت غیر از اینکه ابدی است، در آن زندگی هیچ احتیاجی به زحمت کشیدن و تقلا کردن نیست؛ هر چه انسان اراده کند، هر طوری که دلش خواست، برایش حاضر می‌شود. نگاهش به درخت میوه‌ای می‌افتد و سیب می‌خواهد؛ این درخت سیب شاخه‌اش را پایین می‌آورد؛ لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ؛ هر چه می‌خواهند هست. چیزهایی هم که عقل‌شان به آن نمی‌رسد و به ذهن‌شان هم نمی‌آید، ولی ما این‌ها را هم برایشان فراهم کرده‌ایم. آیا این دو را می‌شود با هم مقایسه کرد و گفت ما دنیا را داریم، شما فقیرها هم بروید دنبال آخرت؟! اگر انسان عقلش را به کار بگیرد، می‌بیند این دو قابل مقایسه نیستند.

زندگی دنیا در قالب مثال

قرآن در آیه دیگری با ذکر یک مثال به مقایسه دنیا و آخرت پرداخته، می‌فرماید: مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء ؛[۸] آبی را ببینید که از آسمان نازل می‌شود. فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ؛ تخم بعضی از گیاهان از سال‌های گذشته در زمین مانده است. وقتی باران می‌آید، این‌ها کم‌کم سبز می‌شود و زمینی که تا دیروز خشک بود و انسان از دیدنش ناراحت می‌شد، حالا سبز، خرم، زیبا، دلربا و بانشاط می‌شود. چند ماهی می‌گذرد این گیاهان گل می‌دهند و بزرگ می‌شوند. سپس تابستان می‌آید و هوا گرم و خشک می‌شود و با آمدن پاییز، همین زمین دوباره خشک و زرد می‌شود؛ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ؛ وقتی خشک شد، بادها این گیاهان را همانند کاه‌ی این طرف و آن طرف می‌برند. کل زندگی آدمیزاد در دنیا این چنین است. سری به این قبرستان‌ها بزنید. خیلی از این قبرستان‌ها باغستان زیبایی بوده، زمین سبز و خرمی بوده است. مردگان مدفون در آن‌ها یک وقت جوان‌هایی بسیار زیبا، خوش تیپ و خوش اندام بودند. کم‌کم این جوان‌ها پیر شدند، و بعد کم‌کم مریض شدند و از دنیا رفتند. بعد هم خاک شدند و باد هم می‌آید این خاک‌ها را پخش می‌کند. انگار نه انگار که کسی بود و زندگی‌ای بود؛ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ. خداوند می‌فرماید: این دنیاست و این هم مثلش است. اگر حقیقتش را نمی‌توانید بیابید، با این مثل بهتر به ذهن‌تان می‌نشیند که وضعیت این زندگی چطور است.

ویژگی‌های آخرت

اما آخرت دو سرا دارد. در این‌جا انسان‌های خوب و بد در کنار هم زندگی می‌کنند، اما آخرت، دو تا خانه جداست؛ خانه‌ای پر از نعمت که هیچ کم ندارد و هر چه دلتان بخواهد و هر چه به ذهن‌تان خطور کند برایتان فراهم می‌شود؛ هیچ‌گاه هم تمام نمی‌شود. این یک خانه است، یک خانه هم پر از عذاب، و آن هم چه عذابی! دو تا خانه است؛ یکی پر از نعمت، یکی پر از عذاب؛ تا سرنوشت شما کدام یک باشد. این زرق و برق‌های دنیا شما را غافل می‌کند و فریب‌تان می‌دهد. این چند ساعتی که به سرگرمی، بازی یا فخرفروشی می‌گذرانید، شما را از آن لذت‌های ابدی که در آن‌جا باید به آن‌ها برسید، باز می‌دارد. حواستان جمع باشد؛ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ. این زندگی دنیا که از لهو و لعب شروع می‌شود و به تکاثر در اموال و اولاد ختم می‌شود، یک گول‌زنک است که شما را از هدف باز می‌دارد، مگر این‌که از همین اسباب برای کسب رضای خدا و آخرت بهره بگیرید. در آن صورت، هر لحظه‌اش می‌تواند ارزش بی‌نهایت داشته باشد. شما فرض کنید دو رکعت نماز خواندید یا دستی بر سر یتیمی کشیدید. چه قدر مؤونه دارد که انسان دستی بر سر بچه یتیمی بکشد یا لبخندی به او بزند؟ این لبخندی که شما به این یتیم می‌زنید مثلاً یک دانه سیب می‌شود در بهشت، که این سیب تمام شدنی نیست. شما یک لحظه بر سر یتیمی دست کشیدید، نتیجه‌اش هم این است که این در آن عالم یک سیب شد، اما سیبی است که تمام نمی‌شود و ابدی است. انسان در هر لحظه از این عمر صد ساله‌اش چقدر می‌تواند از این سیب‌ها و حورالعین‌ها بیافریند که عمرشان ابدی است! و از همه آن‌ها در آن عالم می‌تواند استفاده کند؛ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ ؛[۹] در آن‌جا خستگی و زحمت اصلاً معنا ندارد؛ بستگی دارد که همت شخص چقدر باشد و چه قدر دلش بخواهد. حال ببین می‌ارزد که انسان برای این لهو و لعب و تفاخر، نافرمانی خدا کند؟! این گول زنک نیست؟!

خدا ان‌شاءالله دل‌های همه ما را به نور معرفتش هدایت بفرماید!

[۱]. جاثیه، ۲۴.

[۲]. کهف، ۳۶.

[۳]. ق، ۱۱.

[۴]. فاطر، ۹.

[۵]. حشر، ۱۸.

[۶]. عنکبوت، ۶۴.

[۷]. حدید، ۲۰.

[۸]. کهف، ۴۵.

[۹]. فاطر، ۳۵.