صادق وفایی در نشست نقد رمان «نه فرشته نه قدیس» گفت:‌ یکی از ویژگی‌های این‌رمان این است که ایوان کلیما در آن سعی کرده به‌جای یک‌زن بنویسد و دنیا را از چشم او ببیند و در این‌کار موفق بوده است.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی رمان «نه فرشته نه قدیس» نوشته ایوان کلیما روز جمعه ۱۹ اسفند در کافه رایا برگزار شد.

صادق وفایی نویسنده و پژوهشگر در این‌نشست گفت: یکی از مولفه‌های مهم قلم ایوان کلیما این است که اهل تظاهر و ادا درآوردن نیست. یعنی می‌شود او را یک‌شخصیت خاکی و خودمانی دانست که ساده و صمیمی می‌نویسد و در پی این نیست که متنی خاص و ویژه پیش روی مخاطبش بگذارد. البته او تکنیک‌ها و صنعت‌های ادبی را به کار می‌گیرد اما صنعت‌زده نیست و نمی‌خواهد متنی ارائه کند که مخاطبش را مقهور کند و تحت تاثیر قرار دهد. او این‌تاثیر را با محتوا روی مخاطبش می‌گذارد. رمان «نه فرشته نه قدیس» هم یکی از نمونه‌های بارز این‌رویکرد کلیماست. داستان با روایت یک‌خواب شروع می‌شود. خیلی از نویسنده‌ها ممکن است از خواب و خیال برای شروع کوبنده و متفاوت استفاده کنند و بعد این‌خواب و رویا را رها کنند. اما کلیما وقتی عنصر یا اتفاقی را به داستانش راه می‌دهد، در فراز دیگری از آن استفاده می‌کند و رهایش نمی‌کند. یعنی شمای مخاطب متوجه می‌شود که عنصر خواب و رویا برای قیافه روانشناسی گرفتن نبوده بلکه در خدمت متن و قصه کلیما بوده است.

وی افزود:‌ دغدغه‌هایی که شخصیت‌های رمان «نه فرشته نه قدیس» دارند، دغدغه‌های خود کلیما هستند؛ ازجمله دغدغه خدا و متافیزیک که در بسیاری از کارهای کلیما آن را دیده‌ایم. مثلا یکی از مسائل ذهنی شخصیت اصلی رمان یعنی کریستینا پلینا این است که آدم یک‌لحظه زنده است و لحظه دیگر می‌تواند مرده باشد. یعنی مرگ حاکم برتر است. شخصیت اصلی در فرازی که راوی است، خود می‌گوید این‌مساله از زمانی که بچه بوده در ذهنش به وجود آمده است. اگر نوشته‌های دیگر کلیما را خوانده باشیم، می‌بینیم که این‌مساله در کودکی برای خودش به وجود آمده است. از دیگر دغدغه‌های کلیما در این‌کتاب، روح، زمان و این‌سوال مهم است که من از خود چه به جا می‌گذارم؟

این‌پژوهشگر در ادامه گفت: با اشاره به این‌که حاضران جلسه همه رمان را خوانده‌اند، قصه‌اش را تعریف نمی‌کنیم اما به‌طور خلاصه باید گفت «نه فرشته نه قدیس» در دوره‌زمانه‌ای جریان دارد که ۵ سال از فروپاشی شوروی گذشته و چکسلواکی هم تجزیه و تبدیل به چک و اسلواکی شده است. که کریستینا می‌گوید پیش از طلاقش این‌اتفاق افتاده و او به‌خاطرش گریه کرده است. از دیگر مولفه‌های دوره‌زمانه شکل‌گیری داستان این‌رمان باید به این‌مساله در روایت کریستینا اشاره کرد که فروشندگان مواد مخدر درست جلوی مدارس می‌ایستند و انتظار دانش‌آموزان را می‌کشند. قصه «نه فرشته نه قدیس» به‌نوعی قصه نسل‌ها و تقابل‌شان هم هست. دوره‌زمانه این‌داستان، مربوط به زمانی است که دختر ۱۶ ساله کریستینا دیروقت شب با دوستانش بیرون می‌رود و به مادرش می‌گوید تلفن می‌زند اما نمی‌زند و از این‌تلفن‌نزدنش احساس آزادی می‌کند. در این‌دوره زمانه به تعبیر شخصیت کریستینا، اکثر آدم‌ها از سکوت می‌ترسند اما او خلاف دیگران، سکوت و آرامش را دوست دارد. این‌شخصیت همان‌طور که می‌دانیم تنها و افسرده است و شاید یکی از دلایل این‌افسردگی همین تلاشش برای شنا در جهت عکس رودخانه باشد. یعنی در روزگار پساکمونیستی که همه از سکوت می‌ترسند او در پی سکوت است. ازطرفی به خانه‌ها و ساختمان‌های اشتراکی کمونیستی یعنی همان مجتمع‌های آپارتمانی ساخته‌شده از بتون، «لانه خرگوش» می‌گوید. کریستینا در روایتش می‌گوید مردم، بعد از جنگ جهانی دوم، در سال‌های استیلای کمونیست‌ها هم می‌ترسیدند و این، یکی از مولفه‌های نگاه منصفانه کلیماست. او همان‌طور که دوران جنگ جهانی دوم را سیاه می‌بیند، دوران کمونیست‌ها را هم سیاه می‌بیند.

وفایی گفت: کلیما رمانی به‌نام «در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی» دارد که داستانش به خلاف «نه فرشته نه قدیس» در دوران کمونیست‌ها جریان دارد. در «نه فرشته نه قدیس» در سه‌فراز با کلیدواژه تاریکی روبرو شدم که من را یاد «در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی» انداخت. این‌سه‌فراز عبارت بودند از: «آپارتمان تاریک و ساکت است.»، «تاریکی بیرون دارد ناپدید می‌شود»‌ و «دیوار بلند بیمارستان روانی در تاریکی پدیدار می‌شود.» درباره دوره‌زمانه شکل‌گیری داستان «نه فرشته نه قدیس» باید به این‌نکته هم اشاره کنیم که زمانی است که به تعبیر کریستینا یا بهتر بگوییم کلیما، نمایش‌های تلویزیونی جایگزین گفتگوی طبیعی انسان‌ها شده‌اند. یعنی بلوک شرق و کمونیسم با همه شاخ و برگ‌هایش رفته و فرهنگ غرب و کاپیتالیسم با همه توانش آمده و سنگرهای اجتماعی پراگ و اروپای شرقی را تسخیر کرده است.

* کلیما به غرب نگاه انتقادی دارد

وی افزود: کلیما هم مثل دیگر نویسنده اروپای شرقی، اسلاونکا دراکولیچ نسبت به غرب نگاه انتقادی دارد. مثلا شخصیت کریستینا در فرازی از رمان از عروسک دوران کودکی‌اش حرف می‌زند و می‌گوید این‌عروسک، خیلی معمولی و حسابی گرد و قلنبه بوده چون هنوز باربی‌های لنگ‌دراز به دنیا نیامده بودند. یا پدیده مُد را فشار عوام‌فریبانه نامگذاری می‌کند. کنایه دیگر کلیما به غرب و آمریکا در این‌جمله کریستینا خود را نشان می‌دهد که «این‌روزها چاپک خوانندگان زیادی ندارد. چون نویسنده آمریکایی نیست.» تقابل کلیما با سبک و شیوه غربی در این‌فرازهای کتاب هم محسوس است که «زن‌ها حداکثر باید خرید بروند؛ اما من زن معیوبی هستم. حتی از خرید کردن هم خوشم نمی‌آید. از سوپرمارکت‌ها که یک شیوه زندگی متفاوت پر از آت‌وآشغال را اراپه می‌کنند و به کمک موسیقی‌ای تهوع‌آور سعی می‌کنند مجاب‌ام کنند که فقط همین‌ها برای خوشبختی‌ کافی‌اند، متنفرم.» (صفحه ۱۲۶)

نویسنده رمان «جنگ کی تمام می‌شود؟» در ادامه گفت: «نه فرشته نه قدیس» سه‌راوی دارد؛ یکی کریستینا، یکی دخترش آنا که ۱۶ سال دارد و معتاد است و دیگری مرد جوانی به‌نام یان که پیش‌تر شاگرد شوهر کریستینا بوده است. هرکدام از این‌راوی‌ها در روایت‌شان، قضاوت خود از کریستینا را بیان می‌کنند؛ کریستینا خودش هم قضاوت خود را می‌گوید. مواجهه کریستینا با مردهای رمان در سه‌گروه طبقه‌بندی می‌شود؛ مواجهه او با پدرش که به‌تازگی مرده و جعبه‌ای نامه و نوشته از خود به جا گذاشته، مواجهه او با همسر سابقش کارل که خیانت نکرده و از هم جدا شده‌اند و مواجهه‌اش با یان یعنی مرد جوانی که پیش‌تر شاگرد کارل بوده است. کریستینا یک‌مواجهه و چالش هم با دخترش یانا دارد که به همان‌بحث تقابل نسل‌ها برمی‌گردد. در این‌تقابل کریستینا می‌خواهد به دخترش راه نشان دهد اما چون خودش گذشته قابل دفاعی ندارد نمی‌تواند. این‌وضعیت و افسردگی‌اش هم از طرفی ناشی از بی‌اعتقادی و بی‌خدایی اوست. همان‌طور که کریستینا در جوانی از لج پدر کمونیستش به کلیسا می‌رفته، دخترش هم از لج او بیرون می‌رود و پنهانکاری می‌کند. مواجهه کریستینا با پدر و همسر سابقش مربوط به خیانت‌های مردانه می‌شود و مواجهه‌اش با یان مربوط به ترس از خیانتی که شاید در آینده رخ دهد.

وفایی گفت: «نه فرشته نه قدیس» مثل دیگر آثار کلیما، ارجاعات تاریخی و ادبی زیادی دارد. امپراتور بارباروسا، چارلز دوم، چایکوفسکی، ویرجینیا وولف، مجسمه‌های رودن، باخ و ایزادورا دانکن ازجمله شخصیت‌هایی هستند که در این‌رمان به آن‌ها ارجاع داده می‌شود. یکی از ارجاعات تاریخی این‌رمان به شخصیت ایلزه کخ است؛ زنی آلمانی که همسر یکی از افسران نازی بود. همسر کخ فرمانده یکی از اردوگاه‌های زمان جنگ جهانی دوم بوده و خودش را هم به‌عنوان یک‌جنایتکار می‌شناسند و کریستینا با ارجاع به این‌شخصیت می‌گوید: «یک‌لحظه پیش داشتم درمورد مردها بی‌انصافی می‌کردم: زن‌ها هم مرتکب جنایت می‌شوند.» ارجاع دیگر به ماجرای شکافته‌شدن دریا توسط حضرت موسی (ع) است: «اما گه‌گاه معجزه‌ای روی می‌دهد و آب‌ها بار دیگر از هم باز می‌شوند.» ارجاع بعدی، شهر گناهکار سدوم است که با عذاب خود نابود شد. در این‌ارجاع، شخصیت یان می‌گوید احساس می‌کند در پراگ مثل سدوم، ۱۰ نفر مرد عادل هم پیدا نمی‌شود. این‌شخصیت که به طالع‌بینی اعتقاد دارد، می‌گوید طالع پراگ این است که در سال ۲۰۰۶ به سقوط معنوی و اخلاقی برسد. توجه داریم که کلیما این‌رمان را سال ۲۰۰۱ نوشته است. و ارجاع دیگر کلیما در این‌رمان، کتاب «محاکمه» است که به تعبیر راوی، «نویسنده‌اش در گورستان یهودیان همین دور و بر آرمیده است...»

* کلیما یک‌یهودی ضد اسرائیل است

وی در ادامه گفت: یکی از ویژگی‌های کلیما این است که یهودی است اما اسرائیلی نیست. او دشمنی‌اش با اسرائیل را در «نه فرشته نه قدیس» در چند فراز نشان داده است. در فرازی که کریسینا مشغول مطالعه نامه‌های پدرش است، به این‌جمله می‌رسد: «رفقای خودمان به ما خیانت کردند! تعجب آور نیست که اکثرشان خارجی، صهیونیست و به عبارت دیگر یهودی‌اند. آن‌ها اعتماد مرد به خودشان را این‌گونه تلافی می‌کنند!» در فرازی دیگر که به کتاب مقدس هم ارجاع دارد، ضداسرائیلی‌بودن کلیما را می‌بینیم: «اما همیشه این بی‌گناهان بوده‌اند که به قتل می‌رسیده‌اند. طبق داستان کتاب مقدس، اسراییلی‌ها ساکنان ای (Ai) را در آن‌جا و در بیابانی که تعقیب‌شان کرده بودند، به قتل رساندند.» راوی این‌جملات می‌گوید هنوز هم وضعیت، همان‌طور است. یک‌ویژگی دیگر اسرائیلی‌ها این است که با کسی غیر از خودشان ازدواج نمی‌کنند. کریستینا که یک‌زن یهودی است، می‌گوید مادرش نمی‌داند مادربزرگ که در اتاق‌های گاز نازی کشته شده، طبق اعتقادات یهودی به خدا اعتقاد داشته یا نه. «اما اگر هم داشته زیاد متعصب نبوده چون با یک یهودی ازدواج نکرد.» این‌مولفه یک یهودی معمولی و نه‌چندان متعصب است نه یک‌صهیونیست و اسرائیلی.

این‌خبرنگار کتاب گفت: نکته مهم درباره کلیما و این‌رمانش، مساله بخشیدن آدم‌هاست. مادر کریستینا در فرازی از رمان به او می‌گوید باید بتواند آدم‌ها را ببخشد و آن‌ها را همان‌طور که هستند بپذیرد. دوستان و اطرافیان کریستینا هم به او می‌گویند زیاد سخت می‌گیرد و باید بتواند از گناه دیگران بگذرد. او نتوانسته پدر کمونیستش را به‌خاطر سخت‌گیری‌ها و جزم‌اندیشی‌اش ببخشد. تازه وقتی از نامه‌های پدر متوجه می‌شود معشوقه و یک‌فرزند دیگر هم داشته، این‌عدم توانایی برای بخشش، مضاعف می‌شود. او همسر خیانتکارش کارل را هم نمی‌تواند ببخشد. اما مادر به او می‌گوید از خیانت‌های پدر خبر داشته و با آن کنار آمده است. خواهرش لیدا هم می‌گوید خیانت در طبیعت مردهاست و نباید زیاد سخت گرفت. اما نکته مهم این است که خود کلیما هم در نگاهش به زندگی، این‌بخشش را دارد. یعنی به نازی‌ها و کمونیست‌ها به چشم دشمن خونی نگاه نمی‌کند و آن‌ها را بخشیده است. آن‌ها در کتاب‌هایش سوژه‌های داستانی هستند و او نمی‌خواهد با نوشتن‌شان از آن‌ها انتقام بگیرد.

وفایی گفت: ازجمله موضوعات مهم رمان «نه فرشته نه قدیس»، زمان و متافیزیک است. این‌مساله بیشتر در تفکرات و دیالوگ‌های شخصیت کارل مطرح می‌شود که در ابتدای زندگی، خلقت و جهان را ناشی از انفجار بیگ بنگ می‌دانسته اما حالا در آستانه مرگ و زمانی که به اصطلاح پایش لب گور است، در لحظاتی حتی خدا را با زمان یکی می‌پندارد. اما در هرصورت با تاثیری که کمونیست‌ها بر جامعه اروپای شرقی گذاشتند و تلاش کردند همه‌چیز حتی خدا را هم علمی ببینند، کارل هم در ابتدا تلاش کرده نگاهش علمی باشد اما زمانی که تسلیم مرگ شده، چاره‌ای جز پذیرش خدا ندارد. نکته مهم درباره کلیما بی‌طرف بودنش است. او در حالی که خودش خدا را قبول دارد و در داستان‌هایش همیشه دنبال خدا می‌گردد، این‌اعتقاد را به‌طور مستقیم و صریح در صورت مخاطب نمی‌کوبد. بلکه این‌اعتقاد یکی از چندصدایی است که در این‌رمان وجود دارند. جالب است که نگاه منعطف و مهربان خداپرستانه را هم شخصیت کشیش قصه به آن تزریق نمی‌کند بلکه توسط روانکاوی که دختر معتاد کریستینا را در کمپ درمان می‌کند، بیان می‌شود: «زندگی بزرگ‌ترین معجزه است و آدم چه اعتقاد داشته باشد که خداوند آن را آفریده و چه اعتقاد داشته باشد که به تدریج تکامل یافته، باز هم‌چنان بزرگ‌ترین معجزه‌ای است که تاکنون اتفاق افتاده ...»

* نگاه‌کردن یک‌مرد به‌جای یک‌زن

نویسنده کتاب «نرم‌تر از بانگ پرها» در بخش دیگری از این‌نشست گفت: ویژگی برجسته رمان «نه فرشته نه قدیس» این است که ایوان کلیما در آن، به‌جای یک‌زن روایت کرده است. روایتش هم طبیعی است. یعنی اگر من می‌خواستم چنین‌کاری کنم، حتما در جاهایی نسبت به مردها نگاه معتدل‌تر و جانبدارانه‌تری داشتم اما کلیما کاری کرده که گویی واقعا یک‌زن دارد روایت می‌کند و به مردها نگاه می‌کند. این‌شخصیت از ابتدا تا انتهای کتاب چندین بار از عبارت «شوهر اول و تنها شوهرم» یا «شوهر اول و آخر و تنها شوهرم» استفاده می‌کند، تا وفاداری‌اش را به رخ بکشد و البته خیانت مرد را درشت‌نمایی کند. کریستینا زنی است که با وسوسه خودکشی درگیر است. خودکشی را هم «بیرون‌کشیدن خود» می‌داند. به طالع‌بینی هم معتقد است و چندبار در طول داستان تکرار می‌کند که متولد برج حوت است و در یک‌بار این‌تذکرها می‌گوید اگر بنا باشد بمیرد،‌ مرگش یک‌مرگ شعله‌ور خواهد بود؛ مثل عمه‌اش که خود را با خودسوزی کشته است. او پدربزرگی هم دارد که کمونیست بوده و با مصادره اموالش توسط آن‌ها ناامید شده و خودکشی کرده است.

وی افزود: کریستینا دوستی به‌نام لوسی دارد که از نظر او مردها همه مثل عنکبوت‌ها نفرت‌انگیز هستند اما عنکبوت‌ها بی‌آزارند. شخصیت کریستینا هم که یک‌پایش در فضای سنت و پای دیگرش در مدرنیته پس از فروپاشی کمونیسم است، یک‌مرد مدرن مثل کارل را این‌گونه توصیف می‌کند که به یک زن بند کند و آویزانش شود و نگوید با مشکلات چه خواهیم کرد بلکه از زن می‌پرسد چه‌کار می‌خواهی بکنی؟ شخصیت کریستینا در فرازی از داستان از این‌که می‌بیند یان قرار کاری‌اش را به‌خاطر او رها می‌کند، تحت تاثیر قرار می‌گیرد. این‌راوی در فراز دیگری با ارجاع به کارل چاپک می‌گوید این‌نویسنده هم تلاش کرده تاریخ را از نگاه یک‌زن ببیند. او در بحث با یان می‌گوید زیر بار قوانین دنیای مردانه نمی‌رود. این‌قوانین از دید این‌زن از این‌قرارند: حمام خون و اشک.

وفایی ادامه داد: لیدا همان‌طور که گفتیم به‌عنوان خواهر کریستینا در داستان حضور دارد و در فرازی که با شکایت‌های کریستینا از خیانت‌های مردانه روبرو می‌شود، می‌گوید عجیب نیست چون همه مردها معشوقه دارند. طبیعتا اگر من می‌خواستم خودم را جای یک‌شخصیت زن بگذارم و بنویسم، نمی‌گفتم همه مردها، یا می‌گفتم «بعضی از مردها» یا «بیشتر مردها». همین‌شخصیت لیدا است که می‌گوید تمام زن‌ها ترجیح می دهند چشم‌شان را ببندند و آن‌چه را که واقعا دارد اتفاق می‌افتد نبینند. خود کریستینا هم درباره شناخت مردها که چرا خیانت می‌کنند، نکته زنانه جالبی را بیان می‌کند: «مردها این‌جوری‌اند: نیازمند فتح‌اند. و وقتی فتح می‌کنند، علاقه‌شان را از دست می‌دهند.» کریستینا بر همین‌اساس به یک‌آموزه رسیده که از این‌قرار است: «آدم وقتی به دروغ‌گویی عادت می‌کند دیگر سخت‌اش است که راست‌گویی را یاد بگیرد. و کسی که یک‌بار بتواند دیگری را ترک کند، بار دوم برایش راحت‌تر است.»

این‌پژوهشگر گفت:‌ یکی از فواید قلم کلیما در «نه فرشته نه قدیس» این بود که فهمیدم وقتی در روابط، بعضی از زنان پا پس می‌کشند و جلو نمی‌روند، حتما به‌دلیل ناز کردن یا این‌که تلاش کنند مرد را دنبال خود بکشند نیست. کریستینای «نه فرشته نه قدیس» همین‌گونه است. یعنی ناز نمی‌کند بلکه در برقراری تماس و ارتباط ناتوان است. کلیما درونیات چنین‌زنی را به خوبی برای مخاطب نشان داده است. او دغدغه‌های چنین‌زنی را درباره بچه‌دار شدن هم مطرح کرده و در فرازی از تعبیر جالبی درباره حاملگی و تولد بچه استفاده کرده که نمی‌دانم آن را خلق کرده یا از کسی دزدیده است: «شوهر اول و تنها شوهرم بچه نمی‌خواست. این من بودم که بالاخره راضی‌اش کردم، چون دیگر نمی‌خواستم زندگی‌ای را که او در من به وجود آورده بود، از بین ببرم.» وجود یک‌زندگی در درون من، تعبیر جالبی است که یک‌زن می‌تواند در این‌باره به کار ببرد.

برچسب‌ها