خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: قرآن کریم سرشار از قصص و گزارشهای تاریخی مربوط به امّتهای پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است. قصص قرآنی از نظر محتوا و هدف، شامل همه حکمتهای نزول قرآن میشود و در این راه شیوهای کارآمد است. از این رو قرآن داستان را برای اثبات وحی و نبوت، یگانگی خدا، هم ریشه بودن ادیان آسمانی و نیز برای بیم و نوید، نشان دادن نمودهای قدرت الهی، سرانجام نیک و بدی، صبر یا ناشکیبایی، سپاسگزاری یا سرکشی و دیگر اهداف رسالی، تربیتی و یا سنتهای تاریخی و اجتماعی به کار میبرد.قرآن با داستان روشن میکند که شیوه دعوت انبیا و ابزارهای به کار رفته در این راه همسان بوده است و امتها در برابر آنها به یک گونه واکنش نشان دادهاند و پیش برندهها و بازدارندههای گسترش دین، همانند بودهاند. قرآن در موارد گوناگونی بر این حقیقت تأکید داشته و به اشتراک پیامبران در موضوعات فراوانی اشاره کرده است. آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان آیتالله مصباحیزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۰، مطابق با هجدهم محرم ۱۴۳۸ ایراد کردهاند:
در مطالب گذشته محور بحثهایمان آیات ابتدایی سوره قصص بود که در آن خداوند از یک سو سمبلی از طغیان، عصیان، خودخواهی، خودبزرگبینی و برتریطلبی را به نام فرعون معرفی میکند و از سوی دیگر نمادی از رحمت و هدایت به نام حضرت موسیعلینبیناوآلهوعلیهالسلام را. مقصود از این بخش از داستان بیان این مطلب است که اگر کسانیکه در جوامع انسانی مورد استضعاف و تحت فشار و اذیت و آزار دیگران قرار میگیرند، در راه صحیح خودشان صبر و استقامت کنند، خدا به آنها کمک خواهد کرد و بر دشمنانشان پیروز میشوند. بهترین آیهای که این مطلب را بیان میکند آیه پنجم از همین سوره است که میفرماید: وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.
خداوند با کسی خویشاوندی ندارد
در ادامه به مسئله بسیار مهمی میرسیم که خیلی از ما درباره آن ابهام داریم، و آن این است که ما تصور میکنیم اگر قومی مشمول لطف و عنایت الهی شدند، خداوند به آنها رحمتی داد، از گرفتاریها نجاتشان داد، به آنها هدایت خاصی داد و پیغمبری در میانشان مبعوث کرد، اینها یک امت استثنایی هستند و خداوند نظر خاصی نسبت به آنها دارد و دیگر هر کار بکنند خیلی به آنها سخت نمیگیرد. برای مثال، یهودیان درباره خودشان تعبیر «شعب مختار» (به معنای جامعه برگزیده) را بهکار میبرند. در برخی از آیات قرآن نیز از قول آنها آمده است که میگویند: خدا ما را عذاب نمیکند و اگر عذابی هم باشد چند روزی بیشتر نیست.
ممکن است ما هم اینطور تصور کنیم و بگوییم خدا در میان اقوام مختلفی که در عالم هستند گروهی را انتخاب کرده و بهترین، کاملترین، و عزیزترین پیغمبرش را برای آنها فرستاده است. ما از کسانی هستیم که خداوند این قدر به آنها مرحمت و لطف کرده است؛ بنابراین ما یک امت استثنایی هستیم، خدا به ما نگاه دیگری دارد، و اگر کار غلطی بکنیم، یا جنایتی هم مرتکب شویم بر ما سخت نمیگیرد! گاهی نیز با تفسیرهای نادرستی که از برخی از روایات میکنیم به این تصور بیشتر دامن میزنیم. از این جهت شاید باکی نداشته باشیم که برخی از گناهان بزرگ را مرتکب شویم و نسبت به وظایف دینی و اجتماعیمان بیتفاوت باشیم.
آیاتی از قرآن در همین داستان بنیاسرائیل، ریشه این فکر غلط را میخشکاند و به ما میفهماند که خداوند با کسی خویشاوندی ندارد. او سنتهایی دارد و نسبت به آنها خیلی دقیق است. البته در روایات نیز به این نکتهها تصریح شده است. برای مثال از امام باقرسلاماللهعلیه نقل شده است که فرمود: لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ … مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَمَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ .[۱] ولی گاهی برخی از ما تصورات دیگری میکنیم و خیال میکنیم همین اسم شیعه و محب اهلبیت کار ما را راه میاندازد و مشکل ما را حل میکند. اتفاقاً در ابتدای همین روایت، حضرت میفرماید: أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْت؛ آیا برای شیعه همین بس است که بگوید ما اهل بیت را دوست میداریم؟!… فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ وَرَسُولُ اللَّهِ خَیْرٌ مِنْ عَلِی؛ برخی خیال میکنند همین که میگویند ما علی را دوست میداریم، کار تمام است! خب به جای علیعلیهالسلام بگویند محمدصلیاللهعلیهوآله را دوست میداریم. مقام پیامبر که بالاتر از علی است! با این ادعاها کاری درست نمیشود.
توکل بر خدا و مقاومت؛ دو عامل پیروزی
فرعون بسیاری از بنیاسرائیل که حاضر نبودند در مقابل او خضوع کنند و معتقد به خدای واحد و دین حضرت ابراهیم بودند را زندان کرد، همان طور که وعده زندان را به حضرت موسی نیز داد و گفت: لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ. خداوند در سوره اعراف در این باره میفرماید: بنیاسرائیل نزد موسی آمدند و گفتند: أوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِینَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا ؛[۲] این چه وضعی است؟! ما سالها منتظر این بودیم که شما بیایید و ما را نجات بدهید؛ حالا شما آمدهاید نهتنها نجات پبدا نکردهایم بلکه ما را میگیرند و زندان میکنند، اذیتمان هم بیشتر شده است. فکر میکنید دستورالعمل حضرت موسی چه بود؟ حضرت تاکتیکهای سیاسی و مبارزاتی مطرح نکرد. سفارش موسی این بود که از خدا کمک بخواهید و صبر داشته باشید؛ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ .[۳]
آیا این آیه به درد امروز ما نمیخورد؟! مسلمانها در اغلب کشورهای اسلامی احساس میکنند که در مقابل قدرتهای غربی صفر هستند. البته در گذشته ما هم همینطور بودیم. مردم ما میگفتند: هنر، قدرت، علم، تکنولوژی، ثروتها، قدرت نظامی و خلاصه همه چیز دست آنهاست، ما چه کار میتوانیم بکنیم؟! نخبگان در کشور ما میگفتند: ما در هاضمه انگلیس هضم شدهایم، چهکار میتوانیم بکنیم؟ اکنون نیز این سخن تقریباً همه کشورهای اسلامی است؛ البته به غیر از کسانیکه به برکت امام بیدار شدند؛ ابتدا خود ما و سپس کسانی که از ما یاد گرفتند. حتی در درون کشور جمهوری اسلامی نیز کسانی هستند که ته دلشان همین است. ممکن است خیلی معروف باشند و پستهایی نیز داشته باشند، اما باورشان این است. اوایل که حضرت امامرضواناللهعلیه حرکت خود را شروع کردند، بسیاری از بزرگان میگفتند: مشت جلوی درفش را نمیگیرد. درفش دست شما را سوراخ میکند. شما در مقابل سلاحها و تکنولوژی آنها قدرتی ندارید و شما را نابود میکنند؛ بیخود خودتان را به زحمت نیاندازید! حتی به امام نصیحت میکردند که مردم را به راهی نبرید که این طور خونشان را بریزند و زندان و شکنجهشان کنند. گاهی وقتی بعضی از مردم به شهادت میرسیدند، برخی میگفتند: چه کسی جواب این خونها را میدهد؟! همانطور که ملاحظه میفرمایید نمونهاش را ما نیز داشتهایم.
در زمان حضرت موسی، یک مشت مردم آواره که مصریان آنها را سربار خود میدانستند، در مقابل قدرت کسی مثل فرعون چه کار میتوانستند بکنند؟ بچههایشان را میکشتند، زنهایشان را به خدمتکاری میگرفتند و هیچچیز از خودشان نداشتند. این انتظار را داشتند که با آمدن حضرت موسی مشکلاتشان حل شود، اما بدتر شد. نزد حضرت موسی آمدند و گله کردند. حضرت موسی در جوابشان فرمود: اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ؛ به خدا تکیه کنید و از او کمک بخواهید! توکل بر خدا و مقاومت؛ این دو تا عامل پیروزی است؛ عَسَی رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ .[۴] امید داشته باشید که خدا دشمنتان را از بین ببرد و شما را به قدرت برساند؛ آن وقت ببیند شما چه کار میکنید.
عذابهای الهی و نابودی فرعونیان
اگر بعضی از افراد ضعیفالنفس امروزی این سخن را از حضرت موسی میشنیدند، چه میگفتند؟ میگفتند: ما را دارند میکشند، بچهها را داخل شکم مادرشان از بین میبرند، جوانهایمان را سر میبرند، و زنهایمان را به بیگاری و کلفتی میگیرند، آن وقت شما میگویی ما پیروز میشویم و این قدرت عظیم فرعون هلاک میشود؟! شاید برخی ته دل بخندند و بگویند: این چه میگوید؟ میخواهد ما را فریب بدهد! این قدرت چگونه از بین میرود؟! اما جریان گذشت و بعد از همه این شکنجهها و آزارها وقتی به کلی جامعه بنیاسرائیل از هم گسیخته شد، خداوند دست به کار شد. وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ؛[۵] وقتی فرعونیان طغیان را به این حد رساندند، خداوند یک گوشمالی تنبیهی به آنها داد.
عذابهایی که خداوند نازل میکند بر چند گونه است و بخشی از آنها عذاب تنبهی است. در این نوع از عذاب خداوند کسانی را به سختیهایی مبتلا میکند تا به خود بیایند و ضعف و نیاز خودشان را نسبت به خدا درک کنند. خدا این عذاب را نسبت به فرعونیان اعمال کرد. در آن زمان بیشتر درآمدها از راه کشاورزی بود. آنها به خشکسالی و آفت مبتلا شدند و درآمدها کم و فقر بر جامعه غالب شد. اما آنها در مقابل این تنبیه به هوش نیامدند. حتی برعکس، آن را به حضرت موسی و یارانش نسبت میدادند و میگفتند: این از نکبت موسی است؛ تا موسی نیامده بود ما این گونه خشکسالیها را نداشتیم؛ فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَی وَمَن مَّعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ .[۶] آنها بهجای اینکه عذرخواهی کنند، بر طغیانشان افزوده شد و به موسی گفتند: تو خیال میکنی ما با این سحر و جادوهایت که موجب خشکسالی و زحمت میشود، تسلیم میشویم؟! ابداً؛ وَقَالُواْ مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِن آیَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ .[۷] هر کاری بکنی ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم.
وقتی کار به اینجا رسید، خداوند متعال بر تنبیهاتش افزود. فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ ؛[۸] در روایات آمده است که هر کدام از این عذابها در یک سال اتفاق افتاد. کار به جایی رسید که دیگر نتوانستند به طغیانشان ادامه دهند. برای مثال طوفان میآمد تمام اراضی و خانههایشان پر از آب میشد، زمینها و محصولاتشان از بین میرفت و خانههایشان خراب میشد ولی در عین حال برای خانههای بنیاسرائیل هیچ اتفاقی نمیافتاد. ملخ میآمد هر چه خوردنی بود میخورد، اما به خانههای بنیاسرائیل وارد نمیشد. دیگر کارد به استخوانشان رسید و مرگ را هر روز میدیدند. ناچار نزد موسی آمدند و گفتند: یَا مُوسَی ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ لَئِن کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرَآئِیلَ؛ تو گفته بودی که ما بنیاسرائیل را رها کنیم و با تو بفرستیم، ولی حاضر نبودیم؛ و گفته بودی که این عذابها نازل میشود، ما باور نمیکردیم. اما حالا دیگر باور کردیم. ما تسلیم هستیم! اگر خدا این عذاب را از ما بردارد، ما بنیاسرائیل را رها میکنیم به هر جا میخواهی آنها را ببر! افزون بر این تو را هم تصدیق میکنیم.
فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَی أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ یَنکُثُونَ ؛[۹] حضرت موسی قبول کرد و با آنها عهد بست که تا فلانمدت دست از کارهایشان بردارند و بنیاسرائیل را اذیت نکنند، اما آنها باز به جای اینکه تشکر کنند و به قول خودشان عمل کنند، عهدشکنی کردند. فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَکَانُواْ عَنْهَا غَافِلِینَ ؛[۱۰] این بود که دیگر به حسابشان رسیدیم و آنها را در دریا غرق کردیم. وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا ؛[۱۱] فرعونیان را غرق کردیم و اموال آنها را در اختیار کسانی قرار دادیم که تحت استضعاف همین فرعونیان بودند. وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ؛ ما کار بنیاسرائیل را در آن حد نهایی به سامان رساندیم و هرچه به آنها وعده داده بودیم، عمل کردیم. چرا؟ دلیلش چه بود؟ بما صبروا. البته صبر به معنای دست روی دست گذاشتن نیست. صبر یعنی استقامت، مقاومت و پایداری. وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ؛ همه آن ساختمانها و کاخهایی را که فرعونیان ساخته بودند، ویران کردیم و اینها به زندگی مرفه و راحتی رسیدند.
سنت استثناناپذیر امتحان
تا اینجا توضیحی درباره آیاتی بود که از سوره قصص خواندیم، اما از اینجا بخش دیگری از داستان شروع میشود که پاسخ سؤالی است که ابتدای جلسه مطرح کردم. بسیاری از مردم خیال میکنند وقتی خداوند به کسانی نعمتهایی داد و آنها هم از خدا دم میزنند و یکی دو رکعت نماز میخوانند، یا دم از ولایت علیعلیهالسلام میزنند، دیگر کار تمام است و خداوند نسبت به آنها هیچگاه سخت نمیگیرد. خداوند در این آیات به صورت عینی این مسئله را به ما نشان میدهد که این طور نیست که اگر ما به قومی نعمت و عزتی دادیم و هدایتشان کردیم، دیگر سعادتشان تضمین شده باشد. تازه جامعهای به نام جامعه بنیاسرائیل به وجود آمد و اکنون اول کار است؛ عَسَی رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ؛ امید است که به زودی خداوند دشمنتان را نابود کند و شما را بر اموالشان مسلط کند؛ اما خیال نکنید که این پایان کار است؛ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ؛ حالا نوبت شما شروع میشود و شما باید امتحان شوید. فرعونیان امتحان شدند، امتحان بدی دادند و عهدشکنیها کردند. خداوند نیز آن طور با آنها معامله کرد. حال خداوند به شما عزت داد؛ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ؛ شما را در زمان خودتان بر همه جهانیان برتری دادیم، ولی بعد از همه اینها تازه پروندهای برای خود شما باز شد؛ لنَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ؛[۱۲] ببینیم حالا شما چه کار میکنید؟!
آیا این آیات درسی برای ما ندارد؟! خداوند منتی بر ما گذاشت که در طول ۱۴۰۰ سال تاریخ اسلام، در کشورهای اسلامی کمنظیر یا بینظیر بود، و هنوز زود است که بفهمیم چه نعمت عظیمی است و چه برکاتی داشته است. اما آیا حال که این نعمت را به ما داد، کار ما تمام شده است؟ دیگر خیالمان راحت باشد؟ اکنون مصداق این آیه ماییم؛ لننظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ؛ اکنون نوبت شماست! شما باید سر امتحان بیایید، ببینیم چه میکنید! شاید بپرسید مگر چه میشود؟ آیا احتمال دارد ما کافر یا بتپرست شویم؟ جواب این است که انحراف یک نوع نیست. مرحوم امامرضواناللهعلیه در بحثهای اخلاقیشان خطاب به طلاب میگفتند: خیال نکنید وقتی شیطان میخواهد ما را فریب بدهد، به ما پیشنهاد فلان گناه زشت در خیابان را میدهد. او کاری را به ما پیشنهاد میکند که گناهش از آن بیشتر است ولی ظاهرش هیچ نمایشی ندارد؛ با ما کاری میکند که به گمراهی مردم از دین خدا کمک کنیم و مردم را از مسیر صحیحشان باز بداریم. این کار از دست هیچ جانی در عالم برنمیآید، اما از دست ما برمیآید، و ضررش هم بسیار بیشتر از شرب خمر و زناست.
خداوند فرعون زمان ما را نیز از بین برد. اگر فرعون را در دریا غرق کرد، این را آواره کرد. از این کشور به آن کشور، هر جا میخواست برود راهش نمیدادند. همین آمریکاییها که بیشترین سود را از او میبردند، راهش ندادند. گفت میخواهم برای معالجه بیایم، به او ویزا ندادند و به پاناما رفت. حال ما خیال میکنیم که دیگر کار ما تمام شد و شعب مختار و تافته جدابافته هستیم؟! اشتباه نکنیم! ما در معرض امتحانی سختتر از امتحان زمان پهلوی هستیم زیرا هر چه انسان رشد کند، هر چه نعمتهای خدا برایش بیشتر باشد، امتحاناتش سختتر خواهد بود. ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ؛ شما را جانشین پهلویها کردیم تا ببینیم شما با دین خدا، احکام خدا و خلق خدا چه میکنید. آیا وظیفهتان را درست میشناسید؟ آیا به دنبال آن میروید که یاد بگیرید و عمل کنید یا خودتان را به نشنیدن میزنید و هر چه خودتان دوست دارید، مطرح میکنید؟! آیا شما هم آن بخش از دین را میگیرید که با ذوق و سلیقهتان وفق میدهد و آنهای دیگر را به فراموشی میسپارید؟! ما در معرض هر دو طرف هستیم. این سنت الهی استثناناپذیر است. سنت امتحان از هیچ فرد و هیچ قومی برداشته نخواهد شد.
بلای مُدپرستی
وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَی أَصْنَامٍ لَّهُم ْ؛[۱۳] پس از نابودی فرعونیان، بنیاسرائیل به دستور حضرت موسی به سوی سرزمین مقدس حرکت کردند. هنوز از مصر چندان دور نشده بودند که به قومی رسیدند که بر زمین مرتفع و سرسبزی زندگی میکردند. آنها بتخانه و بتهای بسیار زیبایی داشتند و به بتپرستی مشغول بودند. بنیاسرائیل یک مرتبه همه چیز یادشان رفت. نگفتند که ما سالها تحت فشار فرعونیان و منتظر حضرت موسی بودیم؛ گناه ما این بود که دین توحیدی داشتیم، تابع حضرت ابراهیم بودیم، و آنها به همین دلیل ما را اذیت میکردند؛ همه اینها را فراموش کردند. نزد موسی آمدند و گفتند: یَا مُوسَی اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ؛ یک خدایی مثل اینها برای ما درست کن! این خدایی که تو میگویی که او را نمیبینیم، صدایش را نمیشنویم و نمیتوانیم به سر و صورتش دست بکشیم و تبرک بجوییم، و به درد ما نمیخورد! ببین اینها چه خدای قشنگی و چه جای خوب و سبز و خرم دارند! یک چنین چیزی برای ما درست کن!
این درخواست آنان بسیار زشت بود. آمدهاند نزد حضرت موسی، پیغمبر خدا، منادی توحید، آن کسی که به برکت دین خدا و استعانت از خدا آنها را از همه بدبختیها نجات داده است، میگویند یک چنین خدایی برای ما درست کن! این مسئله یک نکته روانشناختی دارد که توجه به آن برای ما بسیار کارساز است. آدمیزاد یک انگیزه درونی دارد که میخواهد همرنگ جماعت شود، و وقتی میبیند عدهای امتیازات و ویژگیهایی دارند، میخواهد همه چیز را از آنها بگیرد. میگوید هر جور آنها راه میروند، من هم باید راه بروم؛ از فرق سر تا ناخن پا باید فرنگی شویم تا بتوانیم مثل آنها از این تمدن نوین استفاده کنیم! نمونههای کوچکی که همه ما با آن آشناییم همین مدهای لباس و اصلاح سر و صورت است. گاهی افراد به دنبال مدهایی میروند که اصلاً هیچ وجه معقولی ندارد. این ویژگی به این دلیل است که انسان برای انتخاب باید دو گرایش داشته باشد و اگر همیشه گرایشش به طرف خیر باشد، انسان نیست. خدا همان طور که فرشتگان و انبیا را برای هدایت انسان فرستاده است، شیطان را نیز قرار داده است تا انتخاب معنا پیدا کند. چنین میلی در انسان وجود دارد که اگر پذیرفت که کسی بر او امتیازی دارد، به شدت میخواهد از او در همه امور تبعیت کند. این میل ریشه شیطانی دارد.
بنیاسرائیل دیدند عدهای که زندگی خوشی دارند و در جای خوش آب و هوایی با بتخانه و بتهای زیبایی زندگی میکنند، گفتند ما هم اگر بخواهیم، مثل اینها شویم، و باید بت داشته باشیم؛ همان چیزهایی که در دل بسیاری از جوانهاست که میگویند اگر بخواهیم مثل فلان هنرمند شویم باید قیافهمان چنین باشد، باید شلوارمان هم مثل آنها پاره پاره باشد! آخر این دو با هم چه ربطی دارد؟! اگر آن طرف ویژگی خوبی دارد آن خوبیاش را یاد بگیر! ولی این زمینه در انسان وجود دارد و شیطان فریبش میدهد.
[۱]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ۲، ص ۷۴.
[۲]. اعراف، ۱۲۹
[۳]. همان، ۱۲۸.
[۴]. همان، ۱۲۹.
[۵]. همان، ۱۳۰.
[۶]. همان، ۱۳۱.
[۷]. همان، ۱۳۲.
[۸]. همان، ۱۳۳.
[۹]. همان، ۱۳۵.
[۱۰]. همان، ۱۳۶.
[۱۱]. همان، ۱۳۷.
[۱۲]. یونس، ۱۴.
[۱۳]. اعراف، ۱۳۸.