راه تربیت انسان‌ها همین است که متناسب با فهم افراد و مراتب معرفت و ایمانشان با آن‌ها گفتگو شود و از همان چیزی که می‌فهمند برای ترقی‏؛ افراد استفاده کرد.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش بیست و ششم آن را باهم می‌خوانیم: فرمایشات حضرت امیر (ع) در بیان اوصاف شیعیان خالص به این جا رسید:؛ صَبَرُوا أَیَّاماً قَلِیلَةً فَأَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةٌ طَوِیلَةٌ وَ تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبٌّ کَرِیمٌ.

یعنی این افراد کسانی هستند که ایام کمی را صبر و شکیبایی به خرج می‌دهند، و به دنبال آن راحت و آسایش طولانی خواهند داشت، و این داد و ستد پر سودی است که خدای متعال آن را فراهم کرده است؛ خدایی که اهل کرم و جود نسبت به بندگان است. قبل از توضیح این جملات دو نکته را یادآور می‌شویم:

نکته اول این‌که گر چه این اوصاف به عنوان ویژگی‌های شیعیان کامل و خالص، بیان شده، اما هدف از بیان آنها این است که برای دیگرانی که در مراتب پایین‌تری هستند، ایجاد انگیزه کند، تا آنها هم سعی کنند با استفاده از این بیانات به سوی مقامات عالی حرکت کنند و به کمالات لایق خود برسند.

همان‌طور که می‌دانید، در مقام تربیت، رعایت حال مخاطب ضرورت دارد. در جامعه ما افراد مؤمن فراوانی هستند که اعتقادات صحیحی دارند و در مقام انجام تکالیف خود هستند؛ اما آیا معرفت و درجات ایمان همه آنها مساوی است؟ و آیا انگیزه ایشان در عمل یکسان است؟ بسیاری از مؤمنین با وجود اعتقاد به خدای واحد یگانه‌ای که دارای صفات ثبوتیه و سلبیه است، شناخت درستی از صفات الهی ندارند. بعضی از ایشان تصور می‌کنند خدا در جایی بالای آسمان‏هاست؛ مقداری پایین‌تر از جایگاه خدا، عرش و کرسی او، پایین‌تر از آن، آسمان‌ها و در پایین‌ترین مرتبه زمین قرار گرفته است.

حتی بعضی از ما که بیش از ۶۰ سال وقتمان به تحصیل و تدریس در باره این مسائل گذشته، هنوز در عمق دلمان تصورات خامی وجود دارد که نشان می‌دهد آن‌گونه که باید و شاید، خدا را نشناخت‬ه‬ ‏ایم. به همین دلیل است که باید دائماً از خداوند ترفیع درجات ایمان و معرفت را از خدا بخواهیم. معرفت نسبت به خدا پیشکش! ما چقدر نسبت به پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) معرفت داریم؟؛ معرفت سلمان و ابوذر با معرفت ما فاصله زیادی دارد.

این واقعیتی غیر قابل انکار است که مراتب معرفت افراد، به خصوص در سنین مختلف، توأم با مراتب انگیزه متفاوت است. دختر بچه یا پسری که تازه به تکلیف رسیده، آیا انگیزه‌اش برای روزه گرفتن و نماز خواندن همان انگیزه‏ای است که پدر و مادر او بعد از ۲۰_۳۰ سال تربیت شدن در مجالس دینی و مطالعه کتاب‌ها پیدا کرده‏اند؟ اگر بخواهیم شرایطی که معمولاً برای قصد قربت در عبادات لازم است، برای یک کودک ۹ ساله هم همان شرایط را لحاظ کنیم، ممکن است عبادت او دچار مشکل شود. مسلماً برخی شرایط آرام آرام و تدریجی حاصل می‌شود.

مثلاً اگر از بچه‏ای که امروز به تکلیف رسیده، انتظار برود بدون تشویق دیگران و با قصد قربت کامل عباداتش را انجام دهد، کار بر او بسیار مشکل می‌شود. زیرا طبق موازین شرعی اگر انگیزه فرد برای نماز، رسیدن به جایزه و تشویق باشد نمازش خالی از اشکال نیست. اما اگر بخواهیم کودک نمازخوان بشود، باید به وسیله تشویق و جایزه او را ترغیب به نماز کنیم و سعی کنیم از این طریق انگیزه بیشتری برای او در انجام وظیفه ایجاد کنیم. این امر اختصاص به سنین پایین ندارد. بسیاری از افراد هستند که نتایج مادی مترتب بر عبادات برایشان ایجاد انگیزه می‌کند. در روایات فراوانی هم با هدف ایجاد انگیزه، ثمرات دنیوی عبادات ذکر شده است.

مثلاً گفته شده اگر نماز شب بخوانید روزی‏تان وسیع می‌شود، نزد دیگران محبوب می‌شوید و…۱؛ یا احسان به والدین و صله رحم عمر را طولانی و بلاها را دفع می‌کند؛ صدقه بدهید تا بلاها از شما رفع شود. خواه، ناخواه این تشویق‌ها در نیت انسان تأثیر می‌گذارد و مثلاً وقتی می‌خواهد برای نماز شب برخیزد، با خود می‌گوید: نماز شب بخوانم، چون در وسعت رزق و قضای حوائج مؤثر است. در حالی که عبادت باید با قصد قربت انجام شود. اگر کسی به خاطر رفع بلا صدقه بدهد، چه اندازه ارزش عبادی دارد؟

اما برای تربیت انسان‌ها در مسیر بندگی، باید همه این تشویق‌ها گفته شود و هر کس بر اساس پایه معرفتی خود باید بکوشد از آنها استفاده کند و قدم به قدم بالاتر برود. اگر قرار بود انگیزه همه افراد در اخلاص و عبادت، مثل اولیای کامل خدا باشد، باید باب اعمال خیر بسته می‌شد.

در اوایل بعثت، زمانی که هنوز شریعت به طور کامل نازل نشده بود و حتی نماز و روزه واجب نبود، خداوند در وصف مؤمنین و بندگان خوب خود می‌فرماید: کسانی هستند که کارهای خیر انجام می‌دهند و به دیگران احسان می‌کنند، و هیچ انگیزه‌ای جز رضایت خدا ندارند؛ إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی ۲.؛ اما اگر قرار باشد انگیزه همه افراد در کارهای خیر فقط خدا باشد، چند نفر این چنین می‌توان پیدا کرد؟ از این رو قرآن کریم، و به دنبال آن پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) مردم را با بیانات و انگیزه‌های مختلف، متناسب با سطح معرفت و ایمان و اخلاصشان تربیت می‌کنند.

مرحوم شیخ عباس تهرانی رضوان الله علیه از شاگردان مرحوم میرزا جواد آقا‬ ملکی‬ تبریزی، در یکی از جلسات درس اخلاق خود می‌فرمود: روزی به ذهنم گذشت که من به مرحله‌ای رسیده‌ام که می‌توانم به خاطر خدا بر مصیبت‌ها و بلاها صبر کنم. همان شب دل درد گرفتم. ابتدا با خود گفتم صبر می‌کنم، زیرا بلایی است که خدا نازل کرده و باید صبر ‏کنم. اما بعد از مدتی دیدم تحمل این درد خیلی سخت است. گفتم: خدایا اگر صلاح می‌دانی، مرا شفا بده. مدتی گذشت، اما خبری نشد. دست به دعا برداشتم و گفتم: خدایا! تحمل این درد برای من سخت است؛ مرا از این درد نجات بده! لحظاتی گذشت؛ اما باز هم خبری نشد. شروع به توسل به یکایک ائمه اطهار (ع) و اولیایی که می‌شناختم کردم؛ اما درد بهتر نشد. سرانجام طاقتم تمام شد و فریاد زدم: مگر کسی نیست مرا نجات بدهد؟! یک شکم درد ساده، عارفی مثل مرحوم شیخ عباس تهرانی رضوان الله علیه را به اینجا می‌رساند که بگوید مگر کسی نیست مرا نجات بدهد!

راه تربیت انسان‌ها همین است که متناسب با فهم افراد و مراتب معرفت و ایمانشان با آن‌ها گفتگو شود و از همان چیزی که می‌فهمند برای ترقی‏؛ افراد استفاده کرد. ابتدا باید کودک را با تشویق و جایزه به نماز خواندن ترغیب کرد.

در مرحله بعد با بیان ثمرات دنیوی نماز در او ایجاد انگیزه کرد و زمانی که تدریجاً سطح معرفت فرد بالاتر آمد، می‌توان به او گفت که انسان نباید عبادت را برای ثمرات دنیوی انجام دهد؛ چون ارزش ثواب ابدی آخرت بالاتر از ثمرات کوتاه مدت دنیاست. سپس به تدریج باید او را به جایی رساند که بفهمد خدا را باید به خاطر خودش عبادت کرد. امیرالمؤمنین می‌فرمود: مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِک ۳؛ عبادت کردن برای رسیدن به بهشت، در واقع معامله با خداست؛ تِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ ۴. اگر عبادت به‌واسطه ترس از جهنم باشد، تِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ؛؛ این عبادت بردگان است که از ترس عقوبت از مولای خود اطاعت می‌کنند.

اما احرار کسانی هستند که می‌توانند بگویند: وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ، فَعَبَدْتُک؛ تو را عبادت می‌کنم به خاطر خودت؛ چون تو پرستیدنی هستی؛ اگر تو را عبادت نکنم، چه کنم؟ ما جز بندگی و عبودیت چیزی نداریم و تو جز الوهیت و ربوبیت چیزی نیستی.

ما عبادت می‌کنیم، چون تو خدا هستی و ما بنده‌ایم؛ اطاعت می‌کنیم، چون تو دوست داری. هر کار سخت دیگری را هم که بدانیم تو دوست داری، انجام می‌دهیم. وقتی انسان مسیری را تدریجاً پیش می‌رود، هر قدر همت داشته باشد می‌تواند به مراتب عالی‌تری برسد.

طی کردن این مراتب هم ارتباطی به سن و سال ندارد. ما نوجوان سیزده ساله‌ای داشتیم که امام (ره) در باره‌اش فرمود او رهبر ماست؛ نوجوانی که ره صد ساله را یک شبه پیمود. پیرمردهای کم همتی هم هستند که با وجود سن زیاد، در مراحل اول راه مانده‌اند.

سطح معرفت و همت بندگان خدا متفاوت است. بر همین اساس حتی خدای متعال برای دعوت مردم به جهاد از همین گونه تشویق‌ها استفاده می‌کند. اگر بنا بود مردم فقط به خاطر خدا به جهاد بروند، بسیاری از جنگ‌ها انجام نمی‌شد. کسانی بودند که فقط برای کسب غنیمت به جهاد می‌رفتند. خدا برای تشویق این افراد می‌فرماید: وَعَدَکُمُ اللّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها ۵.

بنابر این اگر در فرمایشات معصومین (ع) در باره مقامات اولیای خدا و شیعیان خالص تعابیری دیدیم که احیاناً اوج کامل را ندارد به این دلیل است که در این بیانات افراد ناقص و سطح پایین‌تر هم ملاحظه شده‌اند، و با بیانی که متناسب با فهم چنین کسانی است صحبت شده است. چون فرمایشات معصومین (ع) برای این است که ما یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم، تا برای ما منشأ اثر شود.مخاطبین این فرمایشات هم در سطوح مختلفی هستند و هر مطلبی را برای هر کسی نباید گفت. اگر گفته شود اولیای خدا کسانی هستند که در بهشت حتی نگاهی به حور و قصور نمی‌کنند و میلی به فاکهه و لحم طیر هم ندارند، ممکن است کسانی با تمسخر بگویند پس چه می‌خورند و به چیز نگاه می‌کنند؟! چنین بیانی در این افراد تأثیر ندارد. برای ایجاد انگیزه عبادت در این افراد باید از؛ فاکِهَةٍ مِمّا یَتَخَیَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ ۶؛ گفت و برای کسانی که مرتبه عالی‌تری دارند از إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی، و از؛ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ۷.

شاید تعداد هر نوع از این آیات هم با تعداد مخاطبان متناسب باشد؛ این آیات تعداد کمی است؛ در حالی آیات بشارت دهندة نعمت‌های مادی بهشت فراوان است. چون مخاطبینی در این سطح فراوان‌اند؛ اما کسانی که از شنیدن رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ؛ متأثر بشوند و انگیزه عمل پیدا کنند خیلی کم هستند. چند نفر می‌توان پیدا کرد که واقعاً بتوانند بگویند: لَوْ کَانَ رِضَاکَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً، … لَکَانَ رِضَاکَ أَحَبَّ إِلَیَّ ۸؟

مرحوم شیخ عباس تهرانی

مرحوم شیخ عباس تهرانی رضوان الله علیه از شاگردان مرحوم میرزا جواد آقا‬ ملکی‬ تبریزی، در یکی از جلسات درس اخلاق خود می‌فرمود: روزی به ذهنم گذشت که من به مرحله‌ای رسیده‌ام که می‌توانم به خاطر خدا بر مصیبت‌ها و بلاها صبر کنم. همان شب دل درد گرفتم. ابتدا با خود گفتم صبر می‌کنم، زیرا بلایی است که خدا نازل کرده و باید صبر ‏کنم. اما بعد از مدتی دیدم تحمل این درد خیلی سخت است.

گفتم: خدایا اگر صلاح می‌دانی، مرا شفا بده. مدتی گذشت، اما خبری نشد. دست به دعا برداشتم و گفتم: خدایا! تحمل این درد برای من سخت است؛ مرا از این درد نجات بده! لحظاتی گذشت؛ اما باز هم خبری نشد. شروع به توسل به یکایک ائمه اطهار (ع) و اولیایی که می‌شناختم کردم؛ اما درد بهتر نشد. سرانجام طاقتم تمام شد و فریاد زدم: مگر کسی نیست مرا نجات بدهد؟! یک شکم درد ساده، عارفی مثل مرحوم شیخ عباس تهرانی رضوان الله علیه را به اینجا می‌رساند که بگوید مگر کسی نیست مرا نجات بدهد! آدمیزاد تا این حد ضعیف است.

خداوند تربیت و هدایتش را مخصوص اولیای خود قرار نداده، بلکه او به خاطر رأفت و رحمت بی‌نهایتش به اندازه‌ای اسباب و وسایل فراهم می‌کند، شاید بنده‌اش یک بار رو به خدا کند ویک «یا الله»؛ بگوید.خداوند متناسب با میزان معرفت و همت بندگان وسایل هدایت ایشان را فراهم می‌کند و هر گروه را به صورتی تشویق و ترغیب می‌کند؛ از تشویق‌های دنیوی، مثل تشویق به جهاد با وعده کسب غنیمت: وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً، تا بشارت به نعمت‌های اخروی و پاداش ابدی: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۹؛ حتی در آیه‌ای می‌فرماید: من به عنوان وام‏گیرنده از شما وام می‌گیرم و روز قیامت چند برابر آن را به شما باز می‌گردانم.

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۱۰؛ چه کسی است که به خدا قرض بدهد؟ خداوند با این بیان می‌خواهد انسان‌ها را ترغیب کند که گامی به سوی خدا بردارند. همه این بیاناتی که از خدای متعال، و به دنبال آن از پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع)، صادر شده برای این است که من و شما حرکت کنیم و یک گام جلوتر برویم.

یکی از مفاهیمی که قرآن برای تربیت امثال ما استفاده کرده، تعبیر «تجارت»؛ است. در آیات ابتدای سوره بقره، در باره منافقین می‌فرماید: مَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُم ْ۱۱؛ تجارت آنها سودی نداشت. چون اکثر انسان‌ها هر یک به نوعی اهل معامله و داد و ستد هستند.

لذا این‌گونه با ما صحبت می‌کند. حتی در جایی که می‌خواهد مردم را به جهاد تشویق کند، می‌فرماید: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی؛ خدا جان شما را خرید و در مقابل، بهشت را به شما می‌دهد. چه کسی در مقابل جان شما چنین بهایی می‌دهد؟ خدا با این مفهوم می‌خواهد اهمیت کار خوب و فداکاری در راه خدا را بیان کند. در جای دیگری هم برای مطلق کارهای خوب از واژه «تجارت»؛ استفاده می‌کند: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ۱۲؛ آیا دوست دارید معامله‏ای به شما بیاموزم که شما را از عذاب ابدی دوزخ که دل و جانتان را می‌سوزاند نجات دهد؟ در این آیه هم از واژه «تجارت»؛ استفاده شده است.

خداوند انسان را بالفطره این‌گونه آفریده که اگر چیزی را هزینه می‌کند، انتظار دارد در مقابل آن، چیز بهتری دریافت کند. این خصوصیت هم یکی از نعمت‌های خداوند است، تا آدمی عمر و توانش را بیهوده تلف نکند. به همین دلیل هنگامی که گفته می‌شود: نماز بخوانید یا روزه بگیرید، می‌گوئیم اگر نماز نخوانیم چه می‌شود؟ وقتی به ما سفارش کنند بیایید شیعه علی (ع) بشوید و در رفتارتان از علی (ع) الگو بگیرید، می‌گوئیم برای چه؟ و حتی شاید با خود بگوییم: مگر کسانی که مثل علی (ع) نشدند، زندگی نکردند؟ اما اگر بگویند: اگر چنین کاری را انجام دهید، در برابر چیزی بهتر نصیب شما می‌شود، در این صورت تحریک می‌شویم که ببینیم قرار است چه چیزی در مقابل آن کار نصیب ما بشود.

در برابر روزه امروز که به واسطه آن لذت‌هایی را از دست می‌دهیم به ما چه می‌دهند و آیا این داد و ستد برای ما ارزش دارد یا نه؟ و عاقل کسی است که چنین محاسباتی را انجام دهد؛ مگر آن‌که به حدی رسیده باشد که محبت الهی آن چنان قلب او را فرا بگیرد که جز رضای محبوب چیز دیگری نخواسته باشد. حساب چنین کسی از دیگران جداست. ما هنوز به این مرحله نرسیده‌ایم.

در این فاصله باید سعی کنیم که اگر چیزی را از دست می‌دهیم، در برابر آن چیزی ارزشمند را به دست آوریم.

امیرالمؤمنین (ع) در اوصاف شیعیانش می‌فرماید: ایشان چند روزی سختی‌ها را تحمل کرده‌اند؛ اما در مقابل، آسایش طولانی و درازمدت نصیبشان می‌شود. منظور آن حضرت از چند روز، زندگی شصت‌؛ هفتاد ساله دنیاست که در برابر عمر ابدی آخرت چشم بر هم زدنی است.

شیعیان این چند روز زندگی دنیا را صبر کردند و از بخشی از خواسته‌هایشان صرف نظر کردند. چون آدمی دائماً غرق در نعمت‌های خداست و از آنها استفاده می‌کند؛ هوا، نور، خوردنی‌هایی که باعث حیات ما می‌شود، آب گوارا، نان حلال، انس با خانواده شایسته و مؤمن، فرزندان خوب و هزاران نعمت دیگر؛ آنچه ما باید از آن صرف نظر کنیم فقط بخشی از خواسته‌هایی است که به ضرر ما تمام می‌شود؛ جایی که گناه است، تجاوز به حقوق دیگران است، مانع کارهای خیرِ بیشتر می‌شود.

فقط با صرف نظر از این خواسته‌ها چند روز عمر دنیا را صبر کنیم؛ فَأَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةٌ طَوِیلَةٌ. حضرت در ادامه می‌فرماید: عجب معامله خوبی! تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ. آدم چند روز صبر کند، در مقابل، عمری راحتی و آسایش داشته باشد. این کار بدی است؟ مگر همه عقلا در طول زندگی چه می‌کنند؟ زرنگ‌ترین افراد در روز یک ساعت کار می‌کنند، تا ۲۳ ساعت استراحت ‏کنند. اما اگر دنیا را با آخرت بسنجیم نسبت آنها چقدر بیشتر از یک به بیست و چهار است؟ بی‌نهایت.

این چه تجارتی است! تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبٌّ کَرِیمٌ. تجارت پر سودی که خدای مهربان کریم برای مؤمنان فراهم کرده است. جالب این است که تبلیغات این تجارت را هم خریدار انجام داده است. خود او پیغمبر فرستاده و قرآن نازل کرده که بیایید و با من معامله کنید؛ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ …؟

اگر ما با نگاه کاسب‏کارانه هم به دین نگاه کنیم، نگاه عاشقانه و عارفانه پیش‏کش باید ببینیم چه می‌دهیم و در مقابل، چه می‌گیریم؟ (با صرف نظر از این که مگر ما چیزی از خودمان داریم که بدهیم) اگر فرض کنیم که آنچه از روح، جسم، قدرت بدنی و توان فکری در اختیار داریم متعلق به خود ماست، همه آنها چه مقدار ارزش دارد؟ حال اگر یک مشتری پیدا شود که همه را به هزار برابر این مقدار بخرد، آیا عاقلانه است که شما کالای خود را به این مشتری نداده و به مشتری دیگری بدهید که یک هزارم او می‌خرد؟

۱. به عنوان نمونه ر. ک: تهذیب‏الأحکام، ج ۲، ص ۱۲۰، باب کیفیة الصلاة و صفتها؛ صَلَاةُ اللَّیْلِ تُبَیِّضُ الْوَجْهَ وَ صَلَاةُ اللَّیْلِ تُطَیِّبُ الرِّیحَ وَ صَلَاةُ اللَّیْلِ تَجْلِبُ الرِّزْق.

۲. لیل / ۲۰.

۳. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۸۶، باب ۵۳، «النیة و شرائطها و مراتب‌ها».

۴. نهج‏‬ البلاغة، ص ۵۱۰، حکمت ۲۳۷.

۵. فتح / ۲۰.

۶. واقعه / ۲۰ - ۲۱.

۷. توبه / ۷۲.

۸. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۶، باب ۲.

۹. توبه / ۱۱۱.

۱۰. بقره / ۲۴۵.

۱۱. بقره / ۱۶.

۱۲. صف / ۱۰.