کار ائمه در صدر اسلام و در مقابل هجمه‌هایی که علیه اسلام واقعی انجام گرفت و بعضی‌هایش هم از طرف کفار و خارج از مرزها حمایت و رهبری می‌شد، از طرفی تبلیغ مثبت و دیگری افشای چهره منافقین بود.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: امام (ع) دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود… و این‌جا سدره‌المنتهی است. نه… که او سدره‌المنتهی را آن‌گاه پشت سر نهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد… و جبرائیل تنها تا سدره‌المنتهی هم‌سفر معراج انسان است. او آن‌گاه که اراده کرد تا از مکه خارج شود گفته بود: مَن کانَ فینا باذلاً مُهجَتَهُ و مُوَطناً علی لِقاء اللهِ نفسهُ فَلیرحَل مَعَنا، فَاننی راحِلُ ان شاءَاللهُ تعالی.

ایام سوگواری سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش فرصت مناسبی است تا به بازخوانی آنچه اندیشمندان از نهضت عاشورا دریافت کرده اند بپردازیم.آنچه در ادامه می‌خوانید سخنان آیت الله مصباح یزدی در جمع پیش کسوتان انقلاب در سال ۸۴ است که به اهمیت هویدا کردن چهره منافقان و قیام امام حسین (ع) پرداخته که در ادامه با هم می‌خوانیم:

انقلاب اسلامی ایران را هم باید جلوه‌ای از خورشید عاشورا دانست. یکی از نکته‌هایی که در این ایام خوب است به آن توجه بشود این است که ما از این حادثه عاشورا بهترین درسی که می‌توانیم برای زندگیمان و برای ادامه انقلابمان بگیریم چه هست؟ مقام معظم رهبری در چند روز پیش بحث بسیار جامع، عمیق و پرمعنایی را مطرح فرمودند و از جمله فرمودند درس مهمی که از عاشورا می‌گیریم این است که انسان همیشه آماده انجام تکلیف باشد، هر چند تکلیف اقتضا کند که خطرهای بزرگی را تحمل کنیم، حتی اگر بزرگترین خطرها، یعنی خطر جان و ناموس باشد. تعبیر ایشان این بود که هنگامی که شرایط مناسب باشد باید اقدام به کارهای خطرناک هم کرد. اما منظور از شرایط مناسب چه هست؟ در چه شرایطی امام حسین (ع) اقدام به چنین کاری کرد که مقام معظم رهبری فرمودند در شرایط مناسب هر مسلمانی بر او واجب است که چنین اقدامی را انجام بدهد؟

امام حسین (ع) در مقابل دشمنانی قیام کرد تا به شهادت رسید. مقابله کردن با دشمن که تحت عنوان جهاد واقع می‌شود در اسلام بارها اتفاق افتاده است؛ در زمان خود پیغمبر اکرم (ص) جنگ‌های زیادی اتفاق افتاد، امیرالمؤمنین (ع) هم جنگ‌هایی با قاسطین و مارقین و ناکثین داشت، برادرش امام حسن (ع) هم با همان قوم جنگید. خصوصیت جنگ سیدالشهداء (ع) چه بود که می‌فرماید وقتی شرایط مناسبی باشد باید چنین اقدامی کرد؟
در جهادی که با کفار و مشرکین انجام می‌گیرد، تناسبی بین مجاهدین و رزمندگان اسلام با طرف مقابل و دشمنان در نظر گرفته می‌شود. اگر جمعیت کفار و مشرکین، عِده و عُده‌شان خیلی زیاد باشد و مسلمانها در حال ضعف باشند، در چنین شرایطی اقدام به جنگ نخواهد شد. این همان شرایطی است که سال‌ها پیغمبر اکرم (ص) با مشرکین داشتند و با معاهدات و پیمان عدم تعرض سپری کردند.

اما در واقعه عاشورا چیز عجیبی می‌بینیم سیدالشهداء (ع) با چند نفر از خانواده‌؛ و فرزندانش، برادرش و چند نفر از اصحاب در مقابل دست کم سی هزار نفر قرار گفتند. آیا در باب جهاد، ما هیچ نوع جهادی داریم که حتی اگر دشمن دهها و صدها و هزارها برابر هم باشد باز هم باید اقدام به جنگ کرد؟ ما در انواع جهادی که در کتابهای فقهی ذکر شده چنین جهادی سراغ نداریم. پس این کار سیدالشهداء (ع) از چه مقوله‌ای بود؟ این چه جور جهادی است؟ کدام شرایط بود که ایجاب می‌کرد چنین حرکتی انجام بگیرد و مقام معظم رهبری می‌فرمایند اگر این شرایط برای دیگران هم واقع بشود واجب است همان کار را انجام بدهند؟ همین سیدالشهداء (ع) ده سال در زمان معاویه این وضع را تحمل کرد و لشگر کشی نکرد.

این شرایط چه بود که در زمان یزید اتفاق افتاد؟ این را باید در یک مقوله دیگری جستجو کرد. بله می‌توان در طرح مسائل جهاد در فقه به‌گونه‌ای تجدید نظر کرد و اگر فقها اجازه بدهند بر اقسام جهاد افزود.

ما در اقسام جهاد، یک جهاد ابتدایی با مشرکین داریم که طبق فتوای بسیاری از فقها منوط به حضور امام معصوم و اذن اوست. آن جهاد برای دعوت کفار به اسلام هست که بعد از اینکه حقانیت اسلام برایشان اثبات شد، اگر عناد ورزیدند و زیر بار حق نرفتند، امام معصوم اگر صلاح بداند دستور جهاد می‌دهد. یک قسم جهاد هم داریم که جهاد با اهل بغی است، با کسانی که در داخل حکومت اسلامی سر به شورش برمی‌دارند.

یک قسم جهاد هم داریم که دفاع است. اگر کسی به کشورهای اسلامی حمله کرد و به اصطلاح، کیان اسلامی به خطر افتاد باید همه مسلمانها سعی کنند آن خطر را برطرف کنند و دفاع کنند، شبیه جنگی که هشت سال بر ما تحمیل شد و خدای متعال به برکت فداکاری‌های مردم ما این توفیق را به ایشان داد که حتی نگذارند یک وجب از خاک ما به دست دشمن بیفتد. جا دارد یک قسم دیگری هم بر جهاد بیافزاییم.

هر چند که اصطلاح معروف نیست و آن دفاع از ارزشهای اسلامی است. اگر خطری متوجه دین مسلمانها شد، اینجا چطور عکس العملی باید نشان داد؟ می‌دانیم احترام مسلمان در مقابل کافر به این نیست که از فلان پدر و مادری متولد شده؛ احترامش به خاطر اسلام اوست. در واقع در موارد دفاع از جان و مال و ناموس مردم هم اسلام مع الواسطه به این دفاع ارزش بخشیده است؛ یعنی مسلمانها که جانشان و مال و زمینشان محترم است، این احترامش بالعرض است؛ احترام بالذات مال اسلام است.

حالا اگر خود اسلام به خطر افتاد، خود اسلام عزیزتر است یا مسلمانی که بواسطه اسلام عزت پیدا کرده است؟ خود اسلام عزیزتر است یا خاکی که به برکت نام اسلام عزت پیدا کرده است؟ اگر دفاع از کسانی که بالعرض احترام پیدا کرده‌اند واجب است، احترام از چیزی که ارزش بالذات دارد واجب نیست؟ در روایات زیادی وارد شده که اگر خطری متوجه جانت شد، مالت را فدای جان کن. اما اگر خطری متوجه دینت شد، فرمود «اجعل نفسک دون دینک ۱»؛ جان فدای دین. هر کاری که می‌شود انجام داد تا خطر را از دین رفع کرد این کار را باید انجام داد؛ اگر با مال است با مال، اگر با بیان است با بیان، اگر با سیاست است با سیاست، اگر با قرارداد است با قرارداد، اگر خون تو خطر را از دین دفع می‌کند خون را باید داد و افتخار کرد. البته دفع خطر همیشه با جان دادن نیست. مقام معظم رهبری فرمودند هر مسلمانی باید اقدام کند، خواه مستلزم خطری باشد و خواه نباشد. یعنی راه‌های مختلف را باید بررسی کرد، از هر راهی می‌شود خطر را باید دفع کرد. آخرین راه، کاری است که سیدالشهدا (ع) کرد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران که بسیار شباهت دارد به انقلاب پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم خطرهایی متوجه دین شد که بعد از رحلت پیغمبر اکرم (ص) هم سابقه داشت. متأسفانه ما کوتاهی کرده‌ایم در اینکه نقش امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه و خاندان پیغمبر را درست در رفع خطر از دین تبیین کنیم.

شما ببینید در هیچ مکتب سیاسی‌ای توصیه نمی‌شود که رهبر یک جامعه‌ای به مردم بگوید که احتمال دارد شما از این مرامتان دست بردارید و مخالف من و هدف من بشوید. این خلاف سیاست است. اما قرآن می‌فرماید «؛ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی‌؛ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی‌؛ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً »۲

هشدار است به اینکه چنین خطری آینده جامعه اسلامی را تهدید می‌کند. چنین نیست که اگر کسانی چند سال ایمان آوردند، مبارزه کردند، زندان رفتند، در جنگ‌ها شرکت کردند، دیگر بیمه شده‌اند و خطری آنها را تهدید نمی‌کند. انسان تا زنده هست و نفس می‌کشد خطر انحراف برایش هست. گذشته درخشان هیچ ضمانتی برای آینده ندارد، همچنان که برای اصحاب پیغمبر نداشت.

کار ائمه در صدر اسلام و در مقابل هجمه‌هایی که علیه اسلام واقعی انجام گرفت و بعضی‌هایش هم از طرف کفار و خارج از مرزها حمایت و رهبری می‌شد، از یک طرف، تبلیغ مثبت و بیان حقایق اسلام بود و از طرف دیگر، افشا کردن چهره منافقین؛ ولی این کارها هم به آسانی انجام نمی‌گرفت. آن خون دل‌هایی که علی (ع) خورد همان تدبیری بود که برای بقای اسلام کرد.

خطر آن روز را با آن تدبیر بیست و پنج ساله‌اش دفع کرد؛ حتی آن وقتی که مسلمانها علیه خلیفه سوم جمع شدند و تصمیم بر کشتن او گرفتند امیرالمؤمنین (ع) توسط امام حسن و امام حسین علیهما السلام مشک آب برایش فرستاد، اینها همان تدبیرهایی است که برای بقای اسلام کرد تا اینکه نوبت رسید به روزی که مردم او را شناختند و حاضر شدند او را حمایت کنند که فرمود لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا. علی (ع) در زمان حکومتش می‌نالد از اینکه کسانی عالم نما بر کرسی فتوا و قضاوت تکیه زده‌اند و بر خلاف ما انزل اللّه حکم می‌کنند.

اینها چه کسانی بودند؟ کفار و مشرکین بودند؟ همین‌هایی بودند که در رکاب پیغمبر در جنگ‌ها شرکت داشتند. مگر آن‌هایی که شمشیر بر روی علی (ع) کشیدند که بودند؟ طلحه‌ها و زبیرها و دیگران با آن سوابق درخشانشان به روی علی (ع) شمشیر کشیدند. زبیر کسی بود که پیغمبر برای شمشیرش دعا کرد؛ اما همین شمشیر به روی علی (ع) کشیده شد. بعد از چند روز که از حکومت حضرت گذشت، شمشیر به روی او کشید تا در جنگ جمل کشته شد. تاریخ این صحنه‌ها را فراوان دیده و خواهد دید.

ما تاریخ امام حسین (ع) را هم درست بلد نیستیم؛ فقط تاریخ ده روز عاشورایش را بلد هستیم. بعد از شهادت امام حسن (ع) تا واقعه عاشورا، امام حسین (ع) چه کار می‌کرد؟ به تعبیر امروز، بزرگترین کار امام حسین (ع) در این ده سال، کادرسازی، تبلیغ، روشنگری و افشاگری بود، خطرها را برای مردم تبیین می‌کرد، خواه در سخنرانی‌های عمومی در منا یا در جاهای دیگر در ایام حج، خواه به صورت خصوصی و محرمانه با اشخاصی که مؤثر بودند، نامه می‌نوشت و دعوتشان می‌کرد.

اگر این فعالیت‌ها در آن دوران نبود، امام حسین (ع) موفق نمی‌شد همین حرکت را در عاشورا انجام بدهد و این برکات بر آن مترتب بشود.

نکته اولی که نتیجه می‌گیریم اینکه همچنان که بعد از رحلت پیغمبر (ص) خطر انحراف در جامعه وجود داشت، بعد از رحلت امام (ره) هم خطر انحراف در جامعه وجود داشته و بعد از این هم وجود خواهد داشت. نکته دوم اینکه جلوگیری از این انحراف و مبارزه با آن در فرض تحقق بر همه مسلمانها واجب است. این همان مطلبی است که مقام معظم رهبری فرمودند که اقدام بر همه مسلمانها واجب است.

اما شیوه‌اش چه هست؟ اول بیان مثبت، یعنی تبلیغ واقعیت اسلام و نشان دادن راه صحیح. این یک راه که برای همه واجب است اول خودشان یاد بگیرند، بعد به دیگران بگویند؛ ولی این کافی نیست، برای اینکه شیطان شبهه‌هایی را ایجاد می‌کند که در اذهان افراد ساده مؤثر واقع می‌شود. باید آنها را هم شناسایی کرد، شبهه افکن‌ها را معرفی کرد، شبهاتشان را پاسخ گفت و ماسک‌ها را از چهره‌های منافقین برداشت.

اما ویژگی قیام امام حسین (ع) و شرایط آن زمان چگونه بود؟ شما ببینید نسل دوم و سوم انقلاب امام حسین (ع) "صلوات اللّه علیه"؛ نسل جوانی از مسلمانها بودند؛ اینها پیغمبر را ندیده بودند، معاویه هم یکی از شخصیت‌های برجسته زمان حکومت خلفا بود که از طرف آنها حکومت شام را داشت، پول فراون و انواع وسایل تبلیغ را هم در اختیار داشت، با هدایا هم آنچنان دیگران را آبستن کرده بود که کسی جرأت مخالفت با معاویه را نداشت. امام حسین (ع) ده سال خون دل خورد و تک تک با کسانی که امیدی به هدایتشان داشت گوشه و کنار نشست و آنها را ارشاد کرد، ولی اینها با آن ابزاری که در دست معاویه بود تکافؤ نمی‌کرد تا اینکه زمان یزید فرا رسید. امام حسین (ع) جز این راهی ندید که با شهادت خودش چهره بنی امیه را افشا کند. صحبت جنگ و جهاد نبود تا بگوییم چند نفر با چند نفر می‌جنگند.

اگر این بود، وقتی دید در مقابل او سی هزار نفر هستند، چرا اقدام به جنگ کرد؟ قرآن می‌گوید تا دو برابر، حداکثر ده برابر. پس هفتاد نفر باید حد اکثر در مقابل هفتصد نفر باشد. چرا در مقابل سی هزار نفر ایستاد و جنگید؟ چون این جهاد رسمی نبود؛ این شهادت، ابزاری بود برای افشاگری. این یک نوع دیگر از جهاد است؛ جهاد برای حفظ ارزشهاست، برای حفظ دین است نه حفظ دینداران و اموال و متعلقاتشان.

اگر شرایطی پیش آمد که در آن شرایط چهره منافقین و دشمنان اسلام را جز با کشته شدن نمی‌توان افشا کرد باید چنین کاری کرد. این حساب این نیست که ما بسنجیم جمعیت ما چقدر است و مخالفین چقدر هستند. باید ببینیم با چه راهی می‌شود خطر را از اصل دین برطرف کرد.

اینکه می‌گوئیم اگر خطری متوجه دین شود، به چه معناست؟ سخنرانی امام که فرمودند: ای مشهد، ای قم، ای نجف، اعلام خطر می‌کنم، من برای اسلام اعلام خطر می‌کنم، یعنی چه؟ امام از چه می‌ترسید؟ یعنی می‌ترسید در رادیو یا در مأذنه‌ها به جای اشهد ان لا اله الا اللّه بگویند خدا دو تاست؟ مگر شاه می‌گفت خدا دو تاست؟ مگر در کاخ‌هایش هر سال مراسم عزاداری برگزار نمی‌کرد؟ چند تا حکم بود که آمریکا دستور داده بود که اینها را باید اجرا بکنی و این احکام خلاف اسلام بود؛ امام دادش بلند شد و گفت اعلام خطر می‌کنم.

چه خطری اسلام را تهدید می‌کرد، جز تعطیل احکام اسلام؟ اگر روزگار دیگری که خدا نیاورد چنین روزی را باز بنا گذاشته شد که احکام اسلام تعطیل بشود، به هر بهانه‌ای، یا قرائت نوینی عرضه شد یا گفتند تاریخ اجرای این احکام دیگر گذشته و یا گفتند با حقوق بشر سازگار نیست یا گفتند با آزادی نمی‌سازد، به هر دلیلی اگر بنا گذاشته شد که باز احکام اسلام تعطیل بشود، همان کاری را باید کرد که امام کرد و امام درسی را که از امام حسین (ع) فرا گرفته بود عملی کرد.