مایر در کتاب «زندگی من» درباره وزارت خود می‌گوید: در تمام طول این‌هفت‌سال سخت و پرمشغله در کنار ساخت منازل و سکونتگاه برای یهودیان از ساخت و ساز خانه برای عرب‌های اسراییل نیز غافل نبودیم.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: در قسمت‌های اول تا چهارم پرونده بررسی کتاب «زندگی من» شامل زندگینامه گلدا مایر، مطالب حقیقی و غیرحقیقی بیان‌شده توسط این‌صهیونیست پیشرو را مرور کردیم

اما قسمت پنجم این‌پرونده دروغ‌های عجیب و غریب‌تر مایر را برملا می‌کند؛ دروغ‌سرایی‌هایی از جمله این‌که فلسطینی‌ها از فلسطین آواره نشدند و هرکدامشان که در فلسطین ماند زندگی راحت و آسوده‌ای داشت. مایر می‌گوید در ساحل حیفا به فلسطینی‌هایی که قصد ترک و فرار از شهر جنگ‌زده را داشته‌اند، التماس می‌کرده و می‌خواسته شهر را ترک نکنند. او همچنین می‌گوید دیوید بن‌گوریون او را مامور کرده خود را به حیفا رسانده و تلاش کند با فلسطینی‌ها باقی‌مانده در شهر بدرفتاری نشود چون جایی برای ترس وجود ندارد.

یکی دیگر از دروغ‌های عجیب و غریب و به‌قول معروف «شاخدار» گلدا مایر این است که وقتی وزیر کار کابینه بن‌گوریون شد، علاوه بر ساخت مسکن برای اسراییلی‌های مهاجر که در خانه‌های فلسطینی‌ها اسکان داده می‌شدند، تلاش کرد برای فلسطینی‌ها هم خانه بسازد!

مطالب قسمت‌های اول تا چهارم پرونده مورد اشاره در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:

* «اعترافات گلدا مایر بین همه دروغ‌هایش / خدا ما را برنگزید ما او را انتخاب کردیم!»

* «گلدا مایر چطور صهیونیست شد و علت طلاق عاطفی‌اش چه بود؟ / بحث تاسیس کیبوتس‌ها از سال‌ها پیش مطرح بود»

* «ملکه دروغ از شنیدن روایت غصب فلسطین عصبانی می‌شود/وقتی گلدا مایر کوزت شد و رخت شست»

* «معجون اشغالگری و مظلوم‌نمایی صهیونیست‌ها؛ اگر سلاح ندهید با سنگ با فلسطینی‌ها می‌جنگیم»

در ادامه مشروح قسمت پنجم پرونده بررسی و مرور کتاب «زندگی من» را می‌خوانیم؛

* همه دروغ‌های خانم صهیونیست درباره جنگ استقلال اسراییل

صهیونیست‌ها تصمیم گرفتند روز جمعه ۱۴ مه ۱۹۴۸ را که ما روز نکبت می‌خوانیم، به‌عنوان روز تولد دولت یهود و استقلال آن اعلام کنند. این‌کار در فلسطین اشغال‌شده با جمعیتی که صهیونیست‌ها از یهودیان و کمیشان خود از سراسر جهان به اندازه ۶۵۰ هزار نفر گردآوری کرده بودند، انجام شد. گلدا مایر می‌گوید تنها ۲۵ نفر از اعضای شورای مردمی حکومت اسراییل، در آن‌روز منشور استقلال را امضا کردند چون ۱۱ نفرشان در اورشلیم در محاصره و یک‌نفر دیگرشان هم در آمریکا بود. او همچنین روایت کرده که خودش و دیگر سردمداران صهیونیست می‌دانستند در نیمه‌شب آن‌تاریخ، قیومیت بریتانیا بر فلسطین تمام شده و کمیسر عالی بریتانیا، با کشتی فلسطین را ترک می‌کند.

نکته جالبی که گلدا مایر در خاطراتش به آن اشاره کرده، این است که پس از امضای منشور، اولین‌مهاجر «قانونی» وارد کشور اسراییل شد. بنابراین خود او و دیگر صهیونیست‌ها هم تفاوت عمل قانونی و غیرقانونی را می‌دانند. البته باید در نظر داشته باشیم لفظ «قانونی» هم که گلدا مایر از آن استفاده می‌کند، ناظر به مهاجرت غیرقانونی یهودیان به فلسطین صرفا پس از تاریخ روز نکبت یا اعلام رسمی موجودیت اسراییل است.

پس از اعلام منشور استقلال و تشکیل اسراییل، مهم‌ترین اتفاق تاریخی نزد گلدا مایر، یک‌تماس تلفنی است؛ تماسی که نیمه‌شب ۱۴ مارس برقرار شده و در آن به او خبر می‌دهند ترومن رییس‌جمهور آمریکا [یا به تعبیر او این‌دموکراسی بزرگ] اسراییل را به رسمیت شناخته است. ترومن نیز از جمله شخصیت‌های یهودی است و این‌اقدامش تعجبی ندارد. پس از آمریکا هم گواتمالا، اسراییل را به رسمیت شناخت. شوروی هم پس از آن‌که از اقدام آمریکا مطلع شد، اسراییل را به رسمیت شناخت.

او می‌گوید اعراب در آن‌برهه، از نظر نیروی انسانی، اسلحه و مهمات بر اسراییل برتری مطلق داشتند و بریتانیا نیز به روش‌های مستقیم و غیرمستقیم مساعدت در خور توجهی به آنان می‌کرد؛ در حالی‌که «ما چه داشتیم؟ ما حتی یک توپ یا یک تانک نداشتیم. البته ۹ هواپیما داشتیم که تنها یکی از آن‌ها دوموتوره بود.» این‌میزان از بی‌شرمی و وقاحت در حالی‌که همه تاریخ‌نگاران از منصف و بی‌انصاف می‌دانند که اسراییل با ارتش تا بن دندان مسلط، فلسطین بی‌دفاع را اشغال کرد، واقعا عجیب و باعث حیرت مخاطب کتاب «زندگی من» می‌شودبا دادن این‌اطلاعات تاریخی، دوباره نوبت به تلقین و فضاسازی می‌رسد تا گلدا مایر به‌واسطه آن، شکست‌ناپذیری و استقامت اسراییل را به رخ مخاطب بکشد. او می‌گوید در روزهای پس از اعلام رسمی موجودیت اسراییل، «به نظر می‌رسید عرب‌ها بنا به زمینه‌ها و دلایلی فکر می‌کردند می‌توانند ظرف مدت ۱۰ روز اسراییل را نابود کنند.» او همچنین اضافه می‌کند «ملک عبدالله به سرتاسر کشور ما و به ویژه اورشلیم چشم طمع داشت.» توجه داریم که راوی یهودی ما در این‌فراز از نوشته‌های خود از لفظ «کشور ما» استفاده می‌کند و باز هم باید توجه داشت که روایت تاریخ‌نگاران منصف اسراییلی با روایت مایر در تضاد است چون آن‌ها می‌گویند هدف ملک عبدالله در فرستادن ارتش به فلسطین، جلوگیری از تاسیس اسراییل نبود بلکه هدف او کسب رهبری در بخش عربی فلسطین و در حقیقت جلوگیری از استقرار دولت فلسطینی در آن‌بخش بود. ارتش عربی هم به استثنای چندمورد جزئی اصلا به قلمرو دولت یهود وارد نشد. همان‌طور هم که پیش‌تر اشاره کردیم، گلدا مایر پیش‌تر دوبار به‌صورت حضوری با ملک عبدالله دیدار کرده و سپس پیغام و پسغام‌هایی برایش روانه کرده بود.

گلدا مایر در این‌بخش از خاطرات خود به‌طور رسمی وارد لطیفه‌گویی و مطایبه با مخاطب آگاه و مسلط به تاریخ می‌شود. چون از شوق و عطش کشورهای عربی برای جنگ با اسراییل اعلام تحیر و تعجب می‌کند؛ آن‌هم با طرح این‌سوال که «مگر ما تاکنون چه کار کرده و چه اشتباهی مرتکب شده‌ایم که کشورهای عربی را با خطر و تهدید مواجه کرده باشد؟ آیا آنان از پیشرفتی می‌ترسیدند که ممکن بود ما به خاورمیانه هدیه بدهیم؟ آیا آنان از فرهنگ و تمدن غربی بیزار بودند؟ پاسخ این سوالات را فقط خدا می‌داند.» هرچند پاسخ به این‌سوالات در حکم توهین به فهم و شعور مخاطب و خود صهیونیست‌ها است اما به‌ناچار برای ثبت در تاریخ باید این‌گونه جواب گلدا مایر را داد که شما کاری نکرده بودید! فقط کشوری به‌نام فلسطین را با استعمار وطن‌گزین خود اشغال کرده بودید!

نخست‌وزیر سابق رژیم صهیونیستی در این‌فراز کتاب خود دوباره روی دور دروغ‌گویی افتاده و دستگاه کذب‌سرایی‌اش فعالیت جالب‌توجهی نشان می‌دهد. او می‌گوید اعراب در آن‌برهه، از نظر نیروی انسانی، اسلحه و مهمات بر اسراییل برتری مطلق داشتند و بریتانیا نیز به روش‌های مستقیم و غیرمستقیم مساعدت در خور توجهی به آنان می‌کرد؛ در حالی‌که «ما چه داشتیم؟ ما حتی یک توپ یا یک تانک نداشتیم. البته ۹ هواپیما داشتیم که تنها یکی از آن‌ها دوموتوره بود.» این‌میزان از بی‌شرمی و وقاحت در حالی‌که همه تاریخ‌نگاران از منصف و بی‌انصاف می‌دانند که اسراییل با ارتش تا بن دندان مسلط، فلسطین بی‌دفاع را اشغال کرد، واقعا عجیب و باعث حیرت مخاطب کتاب «زندگی من» می‌شود. البته باید تکلیف این‌فراز از نوشته‌های مایر را با این‌سوال مشخص کنیم که منظور او ارتش‌های سوریه و مصر است یا امکانات مردم فلسطین. با این‌وجود حتی اگر منظور گلدا مایر از اعرابی که از نظر امکانات بر اسراییل برتری مطلق داشتند، ارتش‌های مصر و سوریه هم باشد، باز هم این‌حرف دروغ است و اسراییل چه با اتکا به جاسوس‌هایی چون الی کوهن و چه بدون اتکا به آن‌ها، از ارتش‌های جمهوری متحد عربی (مصر و سوریه) جلوتر بود. حقیقت ماجرا هم در این‌واقعیت نهفته است که انگلستان پیش از ترک فلسطین، بیشتر امکانات و تسلیحات خود را به صهیونیست‌ها فروخت. کمک‌های خارجی و پشت‌گرمی آمریکا نیز که جای خود دارند.

با وجود حقیقتی که بر پیشانی تاریخ ثبت شده، گلدا مایر و همفکرانش تمایل زیادی دارند که این‌دروغ را جا بیاندازند که اسراییل، مانند داود جوان، طالوت فلسطینی را به خاک افکند و طالوتی که به‌ظاهر پس از جنگ جهانی دوم مقابل صهیونیست‌ها قد علم کرده بود، فلسطینی بود که گرده‌اش زیر استعمار بریتانیا خم و آهش از بی‌غیرتی دولت‌های عربی به‌خاطر عدم یاری‌رسانی بلند شده بود. هیچ‌گونه قدرت نظامی‌ای هم نداشت که مقابل سپاه مجهز صهیونیست‌ها عرض اندام کند. اما همان‌طور که دروغ‌های رسانه‌ای کمپانی‌های یهودی همیشه راه را برای حمله‌های نظامی و اقتصادی‌شان باز می‌کنند، گلدا مایر هم به همین‌فرمول چنگ زده و به دروغ می‌گوید «مبنای محاسباتی خود را بر این‌حقیقت استوار کردیم که ۶۵۰ هزار نفر یهودی بسیار جاه‌طلب و باانگیزه می‌خواهند زنده بمانند. اگر می‌خواستیم به دریا انداخته نشویم، باید در این‌جنگ پیروز می‌شدیم.»

* سفر دوباره به آمریکا؛ نجات‌دهنده همیشگی یهود

اگر دقت کنیم، بیش از آن‌که فلسطین، سرزمین موعود و بهشت زمینی یهودیان باشد، آمریکا در واقعیت این‌نقش را ایفا کرده است. لفظ «سرزمین فرصت‌ها» یا «رویای آمریکایی» را هم یهودیان سر زبان‌ها انداخته‌اند. این‌کشور که حاکمیتش همیشه در خدمت قوم یهود بوده، در بزنگاه‌های حساس و عجیب با کمک نظامی یا اقتصادی، صهیونیست‌ها را از غرق‌شدن در دریا یا هر معرکه دیگری نجات داده است. این‌بار هم در گیر و دار جنگ فلسطین یا به قول گلدا مایر جنگ استقلال، او دوباره راهی آمریکا شد تا ۵۰ میلیون دلار دیگر از یهودیان این‌کشور اعانه بگیرد. با رسیدن به آمریکا هم بسیار فعالانه از شهری به شهر دیگر سفر کرده و در ضیافت‌های مختلف شام و نهار شرکت و به‌قول خودش، حتی به خانه‌های مردم هم رفت.

یهودیان آمریکا این‌بار هم برای اسراییل سنگ تمام گذاشتند و ۱۵۰ میلیون‌دلار از طرف سازمان پیام واحد یهود برای کمک به اسراییل جمع‌آوری شد. مایر می‌گوید کمتر از ۵۰ درصد از این‌مبلغ به کشور (فلسطین) ارسال شد و بیش از نیمی از آن به کمیته توزیع مشترک برای کمک به یهودیان اروپا تحویل داده شد. او در آمریکا علاوه بر طرح درخواست کمک‌های مالی [به قول خودش بشردوستانه]، در مورد فروش اوراق قرضه به نفع اسراییل هم سخنرانی‌ها کردیهودیان آمریکا این‌بار هم برای اسراییل سنگ تمام گذاشتند و ۱۵۰ میلیون‌دلار از طرف سازمان پیام واحد یهود برای کمک به اسراییل جمع‌آوری شد. مایر می‌گوید کمتر از ۵۰ درصد از این‌مبلغ به کشور (فلسطین) ارسال شد و بیش از نیمی از آن به کمیته توزیع مشترک برای کمک به یهودیان اروپا تحویل داده شد. او در آمریکا علاوه بر طرح درخواست کمک‌های مالی [به قول خودش بشردوستانه]، در مورد فروش اوراق قرضه به نفع اسراییل هم سخنرانی‌ها کرد. اما جالب است توجه داشته باشیم که اگر این‌ادعای مایر را صادقانه بدانیم و بپذیریم که کمتر از نصف ۱۵۰ میلیون دلار به اسراییل رفته، باید نتیجه گرفت با همان‌مبلغ چه تسلیحات و کمک‌هایی وارد فلسطین اشغالی شده تا به واسطه آن، جنگ به‌ظاهر استقلال یهودی‌ها به ثمر برسد!

* انتصاب به سفارت اسراییل در مسکو و سانحه تصادف در نیویورک

در پایان هفته اول ماه ژوئن ۱۹۴۸ خبر انتصاب مایر به عنوان سفیر اسراییل در مسکو به‌طور رسمی اعلام شد. مایر در حالی‌که آماده برگشت به اسرائیل و رفتن به محل ماموریت جدید می‌شد، در حالی‌که سوار تاکسی بود، در نیویورک تصادف کرد و مجروح شد. به‌همین‌دلیل به‌ناچار برای چندهفته در بخش بیماری‌های مفصل بیمارستان نیویورک بستری شد و سفرش به تعویق افتاد. روز ۱۱ ژوئن هم بین اعراب و اسراییل آتش‌بس برقرار شد که مایر می‌گوید این‌اتفاق به اسراییلی‌ها فرصت داد نفسی تازه کنند تا برای تهاجم وسیع ماه ژوئیه آماده شده و نیروهای خود را تقویت کنند.

* سرپوش‌گذاشتن مایر روی ترور فرستاده ویژه سازمان ملل توسط اسراییل

آتش‌بس دوم بین اعراب و اسراییل، ۱۹ ژوئیه ۱۹۴۸ برقرار و به موجب آن، یک‌دوره مذاکره طولانی درباره صحرای نقب شروع شد. در این‌مذاکرات کنت فولک برنادوت سوئدی فرستاده و میانجی ویژه سازمان ملل توصیه کرد این‌صحرا به فلسطین سپرده شود. به‌خاطر همین‌پیشنهاد هم بود که توسط صهیونیست‌ها ترور شد. جالب است که با رسیدن به این‌مقطع از خاطرات گلدا مایر، شاهد رندی او برای سرپوش‌گذاشتن روی این‌ترور هستیم. مایر در حالی‌که با حیله‌گری به‌سرعت از کنار جنایت و عاملینش یعنی یهودی‌ها عبور می‌کند، به این‌بسنده کرده که بگوید «برنادوت هرگز درک نکرد دولت اسراییل چه می‌خواهد اما اینکه انسانی ذاتا کندذهن و دیرفهم باشد مطمپنا جنایت نیست که به ضرب گلوله کشته شود.»

درباره مذاکرات صلح در آن‌مقطع، روایت گلدا مایر هم مانند تاریخ‌نگاران رسمی اسراییلی است که می‌گویند اسراییل تمام تلاشش را برای صلح با فلسطینی‌ها به کار بست اما آن‌ها موافقت نکردند. تاریخ‌نگاران جدید اسراییلی یعنی افرادی منصف از درون خود اسراییل منکر این‌دروغ هستند و می‌گویند اسراییل سازش‌ناپذیر بود.

* درویشی و ساده‌زیستی خانم سفیر در مسکو

طبق الگویی که از قبل سراغ داریم، دوباره نوبت مظلوم‌نمایی و جلب ترحم مخاطب است. گلدا مایر با وجود آن‌که خود، به کمک‌های میلیون‌دلاری آمریکا و یهودیان به اسراییل اعتراف کرده و به‌اصطلاح بند را آب داده، دوباره اصرار دارد بگوید اسراییلی‌ها در مقطع ۱۹۴۸ و تشکیل کشور یهودی، در فقیر و کمبود شدیدی به سر می‌بردند. اما با همان فرمول هالیوودی، همراه با ذکر این‌سختی و تنگدستی، به قاطعیت و سرسختی‌شان هم اشاره می‌کند.

ادامه‌دادن مسیر دروغ تنگدستی و مضیقه مالی، به این‌جا می‌رسد که مایر بگوید با رسیدن به مسکو و شروع کار سفارت، به این‌نتیجه رسید که باید شیوه زندگی در کیبوتس را در آن‌جا پیاده کند. چون صورت‌حساب هتل او را می‌ترساند و با بودجه ناچیزی که داشتند، همه کارکنان سفارت، باید در طول روز فقط یک‌وعده غذایی در رستوران هتل می‌خوردند!

* بازی با شوروی در خاطرات سفیر؛ پیامبری در شرق!

همان‌طور که اشاره شد، کمونیست‌ها و گفتمان مارکسیستی، یک‌گفتمان یهودی بود و سردمدارانش چون کارل مارکس هم ریشه در قوم یهود داشتند. با علم به این‌موضوع، سردمداران شوروی نیز از یهودیان و صهیونیست‌های دوآتشه بودند که در برهه‌ای از زمان بین این‌صهیونیست‌ها و صهیونیست‌های آمریکا مبارزه تسلیحاتی اتمی درگرفت و اعدام زوج روزنبرگ در آمریکا یکی از نمودهای آن بود.

مایر در حالی‌که با شور و حالی مضاعف، از دیدارهایش با یهودیان روسیه می‌گوید، درباره یکی از دیدارهایش در حلقه مردم این‌جمله را به نقل از خود روایت کرده و خود را در جایگاه یک‌پیامبر می‌بیند: «از شما ممنونم که یهودی باقی ماندید! این جمله ناقص که بر زبانم جاری شد در بین جمعیت عظیم آنجا به سرعت منتشر شد. انگار که پیامبری بزرگ آن را بر زبان آورده باشد. این اتفاق بسیار بزرگ‌تر از آن بود که بخواهیم در موردش صحبت کنیم.»با بیان این‌مقدمه، باید به این‌واقعیت اشاره کنیم که مایر در سرآغاز خاطراتش از سفارت در مسکو، یک‌خیمه‌شب‌بازی جالب را برایمان تدارک دیده است. او می‌گوید حکومت شوروی، صهیونیسم را جنایتی می‌دانست که تنها مجازات عادلانه برای آن، انجام کارهای شاق در اردوگاه‌های کار اجباری یا تبعید به بخش آسیایی شوروی (میانه) بود. ادامه مسیری که مایر برای خاطراتش ترسیم کرده، حماسه‌سازی دوباره، این‌بار از بازدیدهایش با مردم یهودی شوروی است. او در حالی‌که با شور و حالی مضاعف، از دیدارهایش با یهودیان روسیه می‌گوید، درباره یکی از دیدارهایش در حلقه مردم این‌جمله را به نقل از خود روایت کرده و خود را در جایگاه یک‌پیامبر می‌بیند: «از شما ممنونم که یهودی باقی ماندید! این جمله ناقص که بر زبانم جاری شد در بین جمعیت عظیم آنجا به سرعت منتشر شد. انگار که پیامبری بزرگ آن را بر زبان آورده باشد. این اتفاق بسیار بزرگ‌تر از آن بود که بخواهیم در موردش صحبت کنیم.»

یکی از کشفیات گلدا مایر به‌عنوان سفیر اسراییل در شوروی، این بوده که یهودیان روسیه باید به‌خاطر استقبال از او بهای سنگینی پرداخت کنند و با گذشت ۵ ماه از حضورش در این‌کشور، هیچ‌سازمان یهودی در روسیه باقی نمانده بود. یهودیان روس هم مجبور شدند فاصله خود را با او و سفارت اسراییل حفظ کنند.

* دروغ‌های غنی‌شده مایر: تلاش برای ساخت مسکن برای فلسطینی‌ها!

پس از مظلوم‌نمایی درباره صرف یک‌وعده غذا در روز، مایر به این‌جای روایت می‌رسد که ویلایی دوطبقه با حیاطی بسیار بزرگ و چندخانه کوچک را به‌عنوان محل دائمی سفارت به او داده‌اند. او ۷ ماه در مسکو سفارت کرد و در این مدت ۲ بار به فلسطینی که حالا دیگر اسراییل نامیده می‌شد، سفر کرد. در سفر اول که پس از انتخابات ماه ژانویه ۱۹۴۹ انجام شد، بن‌گوریون از او خواست به‌عنوان وزیر کار در کابینه اسراییل حضور پیدا کند. خدمت کنم. او نیز به‌سرعت موافقت خود را اعلام کرد و بنا شد سفر دوم، سفر بازگشت و پایان ماموریتش در سفارت باشد. از این‌جا هم بازه زمانی ۷ ساله وزارتش در وزارت کار آغاز شد.

مایر در جایی از کتاب «زندگی من» می‌گوید «در تمام طول این‌هفت‌سال سخت و پرمشغله در کنار ساخت منازل و سکونتگاه برای یهودیان از ساخت و ساز خانه برای عرب‌های اسراییل نیز غافل نبودیم.» (صفحه ۴۲۱) اما بلافاصله حقیقت را با کمی ناخالصی بیان می‌کند و می‌گوید «حقیقت آن است که ما هرجا توانستیم، مهاجران یهودی جدیدی را که وارد اسراییل شدند، در خانه عرب‌هایی که در سال ۱۹۴۸ از کشور فرار کردند اسکان دادیم. هم‌زمان بیش از ۱۰ میلیون پوند را به منظور ساخت مسکن جدید برای عرب‌ها و اسکان دوباره صدها خانواده عرب که در اسراییل مانده اما در نتیجه جنگ آواره شده بودند اختصاص دادیم. ما در سال ۱۹۳۵ قانون مالکیت اراضی را به تصویب کنست رساندیم که به تبع آن دست کم دوسوم عرب‌هایی که شکایت و ادعای خسارت کرده بودند، اموالشان را پس گرفتند یا به جای آن اموالی جدید دریافت کردند یا به آن‌ها غرامت پرداخت شد.» در همین‌پاراگراف، اولین‌دروغی که به چشم می‌آید درباره فلسطینی‌هایی است که مایر با نگاه نژادپرستانه خود آن‌ها عرب می‌خواند و سپس می‌گوید از خانه‌های خود فرار کرده بودند. اگر هم قبول کنیم که این‌اعراب کشته یا به‌زور کوچانده نشده‌اند و واقعا از خانه خود فرار کرده‌اند، باید علت فرارشان را نیز ذکر کرد! احتمالا این‌فرار به‌خاطر توپ و تانک‌های اسراییل و استعمار وطن‌گزین‌شان بوده باشد!

نویسنده کتاب «زندگی من» ظاهرا در این‌فرازهای دروغ‌گویی و مهمل‌بافی، مجال خوبی برای تاختن یافته که عجیب‌ و غریب‌ترین دروغ‌های خود را رو می‌کند. او می‌گوید: «هرگاه در جایی می‌خوانم یا می‌شنوم که ما با عرب‌ها بی‌رحمانه رفتار کردیم، خونم به جوش می‌آید. خود من آوریل سال ۱۹۴۸ ساعت‌ها در کنار ساحل حیفا ایستادم و از ساکنان عرب شهر با التماس خواستم که شهر را ترک نکنند. شهر حیفا به تصرف نیروهای هاگانا درآمده و ساکنان عرب آن به تقاضای سران عرب از شهر فرار می‌کردند. نیروهای هاگانا در خیابان‌های حیفا حرکت می‌کردند و با بلندگو می‌گفتند نهراسید! ترک شهر برای شما مساوی با فقر، ذلت و حقارت است! در شهر بمانید. شهر برای ما و شماست. اما تلاش نیروهای هاگانا برای اقناع ساکنان عرب شهر بی‌فایده بود.»

همان‌طور که پیش‌تر به سرپوش‌گذاشتن‌های مایر درباره بن‌گوریون اشاره کردیم، ظاهرا این‌بار بناست این‌شخصیت در دروغ‌های افسانه‌ای مایر هم سهمی داشته باشد. چون مایر می‌گوید پس از ماجرای فرار فلسطینی‌ها از حیفا، بن‌گوریون با او تماس گرفته و خواسته فوری خود را به حیفا برساند تا با عرب‌هایی که در شهر باقی‌ مانده‌اند رفتار و برخورد مناسبی شود. مایر می‌گوید بن‌گوریون به او گفته است: «برای اقناع آن‌دسته از عرب‌هایی که در ساحل منتظر کشتی هستند تلاش کنید به شهر بازگردند. دلیلی برای ترس وجود ندارد.» به‌احتمال زیاد گلدا مایر هنگام نوشتن این‌کتاب و این‌دروغ‌ها، جامعه هدف خود را تعریف کرده بود و این‌جامعه، مردم بی‌خبر غرب و دیگر نقاط جهان هستند که توسط رسانه‌های یهودی با اخبار دروغ و جعلی بمباران می‌شوند. مایر با هوشمندی برای دروغ‌های خود، راه فرار و به‌اصطلاح در رو هم تعبیه کرده است. به‌عنوان مثال برای این‌دروغ خود می‌گوید فلسطینی‌ها «به‌دلیل ترس از ما شهر را ترک نمی‌کردند. بلکه آن‌ها از این‌موضوع وحشت داشتند که با ماندن در حیفا به‌عنوان خائنان به آرمان عربی به آن‌ها نگاه شود.» قدم بعدی نیز این است که مایر به‌کل ماجرای آوارگی فلسطینی‌ها را منکر شود و بگوید «اصرار عرب‌ها بر این ادعا که میلیون‌ها نفر از فلسطینیان آواره سرزمین‌های دیگر شدند همانند این ادعایشان که ما عرب‌ها را به زور از خانه‌هایشان بیرون کردیم، نادرست و مزورانه است.» توضیح تکمیلی مایر این است که موضوع آوارگان عرب ربطی به تاسیس و استقلال کشور اسراییل نداشته و ندارد. چون عرب‌هایی که در کشور ماندند، وضع بهتر و زندگی راحت‌تری نسبت به آنانی که کشور را ترک کردند داشتند.

* ذکر خیری از مهاجرت محرمانه یهودیان ایران

پیش از شروع وزارت کار، مایر به مسکو سفر کرد و سپس در ۲۰ آوریل ۱۹۴۹ به اسراییل بازگشت. در این‌بازه زمانی جمعیت صهیونیست‌ها در فلسطین طی کمتر از دوسال، ۲ برابر شده بود و در بهار ۱۹۴۹ هم کار ترور کنت برنادوت به ثمر نشست چون رالف بانچ جانشین او توانست میانجی‌گری کرده و باعث امضای تفاهمنامه آتش‌بس اسراییل با مصر، لبنان، اردن و سوریه شود. مایر می‌گوید وقتی سفارت در روسیه را تحویل داده و به اسراییل بازگشت، ۲۰۰ هزار یهودی مهاجر در سراسر فلسطین در چادر اسکان داده شده بودند. جالب است که مایر به این‌افراد یعنی آوارگان اسراییلی اشاره می‌کند، اما صحبتی از آوارگان فلسطینی نمی‌کند چون طبق مهندسی دروغ‌هایش، بناست این‌دروغ جا بیافتد که از فلسطینی‌ها کسی آواره نشد اما طبق افسانه قدیمی و جعلی قوم یهود، یهودی‌ها باید همیشه مقداری آوارگی را تحمل کنند تا به آسایش و راحتی برسند.

گلدا مایر در خاطرات خود به مهاجرت یهودیان ایران به اسراییل هم اشاره کرده و گفته این‌مساله اندک‌اندک و بسیار محرمانه بود که مثل یک‌موج، توده‌های یهودی کشورهای مجاور ایران را هم در بر گرفت و با خود به فلسطین اشغالی برد. در این‌فراز، مایر نقیض یکی از صحبت‌های پیشین خود را می‌گوید. او پیش‌تر گفته بود در ابتدای راه تشکیل اسراییل، خیلی از یهودیان به کشورهای خود بازگشتند که او برای آن‌ها متاسف است. اما در این‌جای کتاب می‌گوید سختی‌هایی که با ورود مهاجران جدید بر مردم اسراییل تحمیل شد، باعث اعتراض و طغیان هیچ‌کس نشد و یهود کمربندش را محکم و محکم‌تر کرد.

مایر در خاطرات خود به مهاجرت یهودیان ایران به اسراییل هم اشاره کرده و گفته این‌مساله اندک‌اندک و بسیار محرمانه بود که مثل یک‌موج، توده‌های یهودی کشورهای مجاور ایران را هم در بر گرفت و با خود به فلسطین اشغالی بردهمزمان با پایان سال ۱۹۴۹ به دستور بن‌گوریون، کنست و بیشتر ادارات دولتی اسراییل از تل‌آویو به اورشلیم منتقل شدند. مایر با ذکر این‌خاطره، دوباره از بن‌گوریون یک‌قهرمان می‌سازد و می‌گوید بسیار شجاع بود که دسامبر ۱۹۴۹ مقابل قطعنامه سازمان ملل مبنی بر بین‌المللی‌کردن فوری اورشلیم پیش از آنکه این نوع قطعنامه‌ها بخواهند اجرایی شوند، تصمیم گرفت مرکز حکومت را به آنجا منتقل کند. چون آن‌روزها حتی در خود اسراییل صدای اعتراض بلند بود.

* باز هم آمریکا!

وقتی گلدا مایر وزیر کار شد، طرحی را برای ساخت ۳۰ هزار واحد مسکونی به کنست ارائه کرد. بعد دوباره برای تامین اعتبار لازم طرح به آمریکا رفت و طبق معمول در آمریکا سرمایه‌ای را که می‌خواست به دست آورد. اکتبر ۱۹۵۰ تنها یک‌سوم از این‌واحدهای مسکونی احداث و به مرحله افتتاح رسیده بود و مایر نتوانسته بود به تعهداتش جامه عمل بپوشاند. او در پایان آن‌سال به این‌نتیجه رسید که اسراییل باید ایده ساخت اردوگاه‌های موقت را کنار بگذارد و اردوگاه‌های بزرگ باید به روستاهای متمرکز تبدیل شوند. این‌اردوگاه‌های جدید به «معابروت» معروف شدند. اسراییل تا نوامبر سال ۱۹۵۱، تعداد ۱۱۲ معابروت را با ظرفیت اسکان ۲۲۷ هزار نفر از مهاجران جدید یهودی برپا کرد.

مایر که از عدم توفیق در انجام وعده گفته، دوباره در میدان شعار و حماسه‌سازی جعلی می‌تازد و می‌گوید «ما معمولا در انجام کارهایی که غیرممکن به نظر می‌رسیدند، موفق می‌شدیم. چون چاره دیگری نداشتیم.» (صفحه ۴۰۴) مشخص است که این‌جمله تبلیغاتی را برای درج در کتاب‌های درسی کودکان اسراییلی گفته و مراد از بیانش هم این بوده که اسراییل راهی ندارد جز این‌که موفق شود!

سال ۱۹۵۱ گلدا مایر در یکی از سفرهای خارجی خود برای جمع‌آوری کمک از یهودیان به سر می‌برد که خبر مرگ شوهرش موریس را دریافت کرد.

در سال ۱۹۵۲ میزان مهاجرت‌ یهودیان به اسراییل فروکش کرد و روزانه به دست کم هزار نفر کاهش یافت. در آن‌ایام دولت اسراییل به هر خانواده مهاجر یهودی، علاوه بر آموزش شیوه‌های کشاورزی، یک‌خانه کوچک، یک قطعه زمین و تعدادی دام می‌داد. اما بسیاری از مهاجران شرایط زندگی در روستا را تحمل نکرده، به‌سمت شهرها سرازیر شدند و در محله‌های فقیرنشین سکونت کردند.

ادامه دارد...

برچسب‌ها