به گزارش خبرنگار مهر، رمان «رودی بهنام زمان» نوشته میا کوتو بهتازگی با ترجمه مهدی غبرایی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب صدوشصتمین رمان مجموعه «ادبیات امروز» است که اینناشر چاپ میکند و نسخه اصلیاش سال ۲۰۰۲ چاپ شده است.
آنتونیو امیلیو لیته کوتو که با نام میا کوتو شناخته میشود، متولد ژوئیه ۱۹۵۵ در موزامبیک است. او از نویسندگان سفیدپوست اینکشور است و جایزه ادبی کاموس یعنی مهمترین جایزه ادبی پرتغالی را در کنار جایزه نیواشتات انترناسیونال در کارنامه دارد. او پسر یکی از مهاجران پرتغالی است که در دهه ۱۹۵۰ به اینکشور کوچ کرده بود. میا کوتو در ۱۴ سالگی، برخی از اشعارش را در روزنامه محلی چاپ کرد.
موزامبیک در جنوب شرقی آفریقا قرار دارد و از قرن شانزدهم تبدیل به مستعمره پرتغال شد. اینکشور در سال ۱۹۷۵ استقلال خود را به دست آورد و پس از جنگهای استقلال، تبدیل به یک جمهوری کمونیستی به نام جمهوری خلق موزامبیک شد. استعمار و جنگ، طی قرنها و دههها، آسیبهای زیادی به اینکشور زد و درگیریهای داخلی سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۲ هم صدمات زیادی به اینکشور و مردمش زد. حدود یکمیلیون نفر در اینبازه زمانی کشته شدند. پس از سال ۱۹۹۲ و مصالحه بین طرفهای مجادله، وضعیت اقتصادی اینکشور بهبود پیدا کرد و سرمایهگذاران خارجی زیادی به موزامبیک آمدند اما هنوز بسیاری از مردم اینکشور در فقر و فلاکت به سر میبرند.
ایننویسنده در جایی خود را اینگونه معرفی کرده است: من سفیدپوستی هستم آفریقایی. شاعری هستم که نثر مینویسد. مردی هستم که نام زنانه دار. دانشمندی هستم که به دانش چندان اطمینان ندارد. نویسندهای هستم در دیاری متکی به نقل شفاهی.
نشر افق شهریور سال ۹۹ ترجمه رمان «دیار خوابگردی» را از ایننویسنده با ترجمه غبرایی منتشر کرد که بستر زمانیاش، جنگ داخلی موزامبیک بود و نسخه اصلیاش سال ۱۹۹۲ منتشر شده است. اینناشر همچنین مرداد ۱۴۰۱ ترجمه رمان دیگر ایننویسنده را با عنوان «زیر درختچه یاسمن» به چاپ رساند.
رمان «رودی بهنام زمان» گزارش مرگ یکانسان پیر و زندگی یکخانواده بزرگ است که از زوایای مختلف ازجمله زاویه دید فرد متوفی و جنازهاش روایت میشود. زمان روایتها هم مرتب و بهتوالی نیست بلکه تصادفی هستند. حالات آدمهای قصه افسونشده و چیزها و اشیای درون اتفاقات هم منفرد هستند. در اینقصه اجداد خانواده بزرگ، ساکن عالم برزخ هستند؛ جاییکه نازاده و مردهزادهها و زامبیها جولان میدهند.
راوی اصلی داستان اینکتاب، ماریانو نوه خانواده است که از شهر فراخوانده میشود تا پدربزرگش را در یکجزیره به خاک بسپارد و به همیندلیل، از تحصیل بازمیماند.
رمان پیشرو ۲۲ فصل دارد که بهترتیب عبارتاند از:
«در شامگاه زمان»، «نام برانگیخته زندگانی»، «ملافه عشق»، «اولین نامهها»، «پیشگویی مرگِ پدرِ فناناپذیر»، «ایزد و ایزدان»، «یک خرِ اسرارآمیز»، «بوی عشقی غایب»، «بوسه مُرده در مرگخواب»، «سایههای دنیای بینور»، «شکهای شدید، زنهای پرشور»، «دیدار با گورکن»، «گردی بس سفید»، «خاک نفوذناپذیر شد»، «رویا»، «عقاید یک جانور»، «در زندان»، «شعله بر آب»، «یونیفرم برگردانده میشود»، «افشای راز»، «لطافت باران» و «واپسین نامه».
در نسخهای که نشر افق از اینرمان چاپ کرده، در بخش «بهجای مقدمه» گفتگویی از ویل فورستر در ۹ دسامبر ۲۰۲۰ با میا کوتو درج شده است.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
پدرم به شهر آمده بود تا از برادر خود، اولتیمیوی اکنون ثروتمند، کمک بخواهد. نمیتوانم تصور کنم دقیقا از او چه میخواست: شغل، کسبوکار یا قوموخویشی که راهش را هموار کند. میدانم که اولین بعدازظهر به دیدن عمو اولتیمیو رفت. هیچکس نمیداند چه حرفهایی با هم زدند، اما هرچه شد، دل پدرم از آن پس شکست. آخرین در بهشدت در درونش بسته شد.
وقتی به خانهای که در آن اقامت داشتم رسید، لب دوخت و ساکت ماند. چندین و چند روز، در اتاق را به روی خود بست. تقریبا محال شده بود که هریک زندگی مستقلی داشته باشیم. از یکدیگر دوری میکردیم؛ هر وقت یکی بود، دیگری نبود.
یکبار گفت میرود سراغ خانواده لوپز، پدر و مادر تعمیدی پرتغالی من. اما خیلی دیر بود. پدرم نمیدانست آنها به پرتغال برگشتهاند. میگفتند با رژیم جدید سر سازگاری نداشتند. هیچکس از دلایلی خصوصیتر خبر نداشت. وقتی پیش خانواده لوپز بودم، میدیدم که دونا کُنیسهسائو در هر فرصت برمیگردد به جزیره. هرگز عذر و بهانه کم نبود: تازه برگشته بود که باز سوار کشتی مسافربر میشد و از عرض رود راهی لوار_دو_چائو میشد.
اینکتاب با ۲۳۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۴۰ هزار تومان منتشر شده است.