خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: پاسخ به این پرسش مهم که «انسانیت انسان در چیست» میتوان روشن کننده این باشد که چه چیزی حقیقت انسان است. انسانیت انسان به روح او است. شکی نیست که قرآن انسان را مرکّب از روح و بدن میداند. حقیقت روح چیزی غیر از بدن است و تا آن نباشد انسان به وجود نمیآید. پس هر چیزی که کمال برای روح باشد، کمال انسانی محسوب میشود. مرز بین انسان و حیوان زمانی ترسیم میشود که پای تعهد در کار بیاید و انسان بنا بگذارد که آگاهانه کاری را انجام دهد یا از انجام کاری خودداری کند و برای رفتارهای خود مقررات و ضوابطی داشته باشد. البته چگونگی وضع مقررات و نحوه اجرای آنها بحث دیگری است؛ اصل مسأله این است که انسان یا مقررات، ضوابط، ارزشها، و حلال و حرام را بپذیرد، و یا بخواهد از هر قید و بندی آزاد و یله باشد و هر گونه که خواست، رفتار کند. این جاست که باید و نباید، و خوب و بد پیدا میشود. کاری که موجب کمال میشود، خوب است و باید انجام شود و کاری که موجب نقص میشود، بد است و نباید انجام شود.
«صبر» یعنی مقاومت در مقابل انگیزه و عاملی که انسان را به جهتی غیر از کمال دعوت میکند؛ ما هم انسان و خواهان کمال خود هستیم؛ کمال ما نیز در سایه انتخاب راه صحیح حاصل میشود که لازمه آن مقاومت در برابر عوامل بازدارنده از کمال است؛ بنا بر این اگر ما میخواهیم انسان باشیم و به مقام خلیفةاللهی و قرب الهی برسیم و گل سر سبد آفرینش بشویم، باید حد و مرزها را بشناسیم، بایدها و نبایدها را بدانیم، مقررات و ضوابط را بپذیریم و در چارچوب آنها رفتار کنیم و در برابر آنچه ما را از این مسیر منحرف میکند، مقاومت کنیم. آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان آیتالله مصباحیزدی در این خصوص در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۲/۰۴/۲۷، مطابق با نهم رمضان ۱۴۳۴ ایراد فرمودهاند. قسمت هشتم این سلسله مطلب، تقدیم نگاه تان میشود:
صبر، روح عبادات
در مطلب گذشته گفتیم در فرهنگ اسلامی «صبر» نه به معنای انفعال، بلکه امری ایجابی و فعالیتی درونی است و جایگاه آن در نظام رفتارهای خداپسند بسیار ممتاز است. از یک دیدگاه میتوان صبر را به منزله تنه درخت اسلام معرفی کرد که ریشههای آن، باورها و ارزشها است و از رفتارهای مختلف که حکم شاخههای آن را دارند، ثمرات فراوانی حاصل میشود. صبر بهمنزله انرژی فشرده و توان متمرکزی است که بر اساس شرایط مختلف در رفتار آدمی شکلهای گوناگونی پیدا میکند و آثار متفاوتی از آن ظاهر میشود. این تشبیه ادیبانهای است که با توجه و دقت در بعضی از آیات قرآن میتوان دریافت که چندان از مذاق اسلام دور نیست.
نیکفرجامان
خدای متعال در سوره رعد انسانها را به دو دسته تقسیم میکند و فرجام یک دسته از ایشان را خوب معرفی کرده (لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ) و گروه دیگر را بدفرجام دانسته است: (لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ). در این آیات که از آیه ۲۰ سوره رعد آغاز میشود، برای هر یک از این دو گروه ویژگیهایی ذکر شده که از این قرار است: «الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ یِنقُضُونَ الْمِیثَاقَ؛ ۱ کسانی که به عهد و پیمان خود با خدا وفادارند و پیمان نمیشکنند»؛ «وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ کسانی که با افرادی ارتباط برقرار میکنند که خدا دستور داده، از خدا میترسند و از حساب بد بیم دارند»؛ «وَالَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِیَةً وَیَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ؛ و کسانی که به خاطر رضایت خدا صبر کردند و نماز بر پا داشتند و از آنچه روزیشان کرده بودیم، پنهانی و آشکارا انفاق کردند و بدی را با خوبی میپوشانند، برای ایشان فرجام خوبی است».
در آیه آخر چند نکته قابل توجه است. تعبیر ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِم یکی از تعبیرات شایعی است که در آیات متعددی از قرآن آمده، ولی ما حقیقت آن را به درستی نمیدانیم. آنچه میتوانیم از این عبارت استفاده کنیم این است که کسانی فقط برای خودِ خدا کار میکنند و چشمداشتی به اجر و پاداش ندارند.
یکی دیگر از تعبیرات شایع که در چند آیه از قرآن مورد تأکید قرار گرفته، جلوگیری و دفع کردن رفتار بد دیگران با نیکی و احسان، و انجام کارهای خوب است؛ یعنی برای جلوگیری از شرور دیگران، به کار خیر اقدام کنید و با احسانی که در حق دیگران میکنید، از بدرفتاری آنها جلوگیری کنید. در نتیجه، هم شما از شر طرف مقابل در امان ماندهاید و هم او مرتکب گناه نشده است. این، یکی از دستورات اخلاقی عجیب قرآن است؛ «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» ۲. در نتیجهء چنین رفتاری کسی که با تو دشمن سرسخت است، مثل دوست صمیمی میشود.
در ادامه آیات سوره رعد، بعد از ذکر ویژگیهای دسته اول از انسانها میفرماید: «أُوْلَئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ». قرآن زندگی انسان را امری بادوام که تا بینهایت ادامه دارد، ترسیم کرده؛ راهی طولانی که ما در آغاز آن هستیم. زندگی این عالم، هر چه طولانی باشد، با دنباله آنکه بینهایت است، قابل مقایسه نیست. در این آیات خداوند میفرماید اگر از فرصت کوتاه زندگی دنیا که در اختیار شما است، به درستی استفاده کنید، پایان کار از آنِ شماست. در ادامه هم توضیح میدهد تصور نکنید این عاقبت، زندگی سادهای مثل این دنیا است؛ خیر؛ خیلی وسیعتر از تصورات شما است؛ «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِم» ۳؛ بهشتهایی برین که نه فقط خود کسانی که ویژگیهای مذکور را دارند، بلکه پدران، همسران و فرزندانشان که صلاحیت داشته باشند، وارد آن میشوند؛ علاوه بر اینکه «وَالمَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِّ بَابٍ؛ فرشتگان از هر دری بر ایشان وارد میشوند». «سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ» ۴؛ فرشتگان به ایشان ادای احترام میکنند و به آنها میگویند این احترام به خاطر صبر شماست؛ چه خوش فرجامی دارید؛ سرانجامی با این تشریفات!
بدفرجامان
در مقابل این گروه، کسان دیگری هستند که اوصافشان بر خلاف گروه اول است؛ «الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار؛ ۵ کسانی که میثاق و پیمان خود با خدا را میشکنند، ارتباطاتی که خدا دستور داده، قطع میکنند] و به جای رابطه با پیامبر، معصومین و اولیای دین، با دشمنان خدا، شیاطین و اولیای شیطان ارتباط برقرار میکنند [و] در یک کلمه، [همه کارشان افساد در زمین است، لعنت خدا بر چنین کسانی باد؛ چه بد فرجامی دارند!»
رفتارهای زمینهساز حسن عاقبت
در این آیات نکات لطیف و ظریف فراوانی نهفته است که مفسران به بسیاری از آنها اشاره کردهاند. در این میان بعضی از نکتهها به بحث ما مربوط میشود که به آنها میپردازیم. اولین مسألهای که خدا در این آیات ذکر میکند این است که در مقابل خدا پیمانشکنی نکنید؛ قدم اول برای رسیدن به چنین سرانجامی نیکو و بهرهمندی از این مقامات و احترام فرشتگان آن است که به عهدی که با خدا بستهاند، وفادار باشند. کدام عهد؟ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ؛ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ ۶ ای فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان که دشمن آشکار شماست، را نپرستید؛ و اینکه مرا بندگی کنید؟ این راه راست است.» عهد خدا با بندگان این است. اگر میخواهید به آن فرجام نیکو دست یابید و سریع به مقصد برسید، راه این است؛ باید عهدی که با خدا بستهاید، را رعایت کنید. در واقع این روح تمام برنامههای دین است؛ اطاعت و پرستش خدا.
نکته دیگری که در آیات سوره رعد بر آن تأکید شده، این است که انسان در زندگی خود ناچار به رابطه با دیگران است؛ اما باید سعی کند ارتباطاتش مطابق خواست خدا باشد. مگر قرار نشد اطاعت خدا به عنوان اصل در همه کارها مد نظر باشد؟ پس این خداست که میگوید با چه کسانی ارتباط داشته باشید و با چه کسانی قطع رابطه کنید.
نکته سوم اینکه انسان همیشه باید به خدای متعال توجه داشته باشد و در مقابل عظمت او احساس کوچکی و خشیت کند، تا در برابر خدا به غرور، خودخواهی و خودپرستی مبتلا نشود و نیز بداند به کارهای او رسیدگی میشود؛ پس بترسد از اینکه بدحساب شود.
نکته بعد اینکه باید به خاطر خدا صبر پیشه کرد. در این آیه همراه با امر به اقامه نماز، انفاق و دفع بدیها با خوبی، قید ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ ذکر نشده، در حالیکه این قید برای صبر لحاظ شده است. ضمناً باید توجه داشته باشیم که موارد فراوانی در زندگی آدمی پیش میآید که بسیاری از آنها ناشی از انفعال است و بر آنها صبر اطلاق میشود؛ اما همه آنها در این آیه مورد نظر نیست. صبری که در اینجا از آن یاد شده، رفتاری است که انسان با اختیار خودش انجام میدهد؛ تحمل، مقاومت و عکسالعمل اختیاری در مقابل عواملی که آدمی را به کجراهه میکشانند. اما چرا صبر کند؟ فقط به خاطر خدا.
در ادامه آیه به بعضی از مصادیق صبر اشاره شده است؛ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ؛ بر پا داشتن نماز؛ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِیَةً؛ انفاق از اموالی که به آنها داده شده، به صورت پنهانی و آشکارا. در بعضی شرایط انفاق باید به صورت آشکار باشد، تا دیگران هم تشویق شوند و در شرایطی هم باید مخفیانه و پنهانی باشد، تا آبروی افراد حفظ شود. اهل بیت صلواتالله علیهم اجمعین اغلب در تاریکی شب، کیسههای نان و غذا را بر دوش میکشیدند و برای فقرا و نیازمندان میبردند؛ آنها با اینکه غلامانی داشتند، اما اینکار را خودشان انجام میدادند، تا رضایت خدا را بیشتر جلب کنند؛ علاوه بر اینکه آبروی افراد به این صورت بیشتر حفظ شده است. سومین مصداقی که در این آیه برای صبر عنوان شده، این است: وَیَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ؛ رفتار نیکو با دیگران، به گونهای که زمینه دشمنی از بین برود.
همچنانکه گفته شد، برای هیچیک از این کارها به جز صبر قید ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ به کار نرفته است. علاوه بر اینکه یکی از پاداشهای چنین کسانی را اینگونه عنوان میکند: سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ. با کمی دقت میتوان دریافت که این پاداش لطیفتر، شریفتر و بزرگتر از سایر نعمتهاست؛ چون ملائکه به خواست خودشان برای خوشامدگویی به این افراد نمیآیند؛ زیرا «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» ۷؛ ملائکه هیچ کاری را بدون اذن خدا انجام نمیدهند. پس خداوند به آنها امر کرده که از هر دری وارد شوند و با احترام به مؤمنان سلام کنند.
اما دلیل برخورداری این افراد از همه این نعمتها چیست؟ بِمَا صَبَرْتُمْ؛ نه به خاطر نماز، نه به واسطه انفاق پنهان و آشکار، و نه به دلیل رفتار نیکو با دیگران، بلکه به خاطر صبر، مقاومت و پایداری. این مطلب چگونه قابل توجیه است؟ همه میدانیم نماز باید خالصانه برای خدا خوانده شود و اگر ریا در آن راه پیدا کند، نه فقط باطل است، بلکه گناه است؛ اما در این آیه قید ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ برای آن به کار نرفته است. همچنانکه اگر انفاق برای خودنمایی و ریاکاری باشد، هیچ ارزشی ندارد؛ اما در این آیه بدون قید مذکور از آن یاد شده است. چرا در این آیه که رفتارهای زمینهساز برای عاقبت نیکو و بهرهمندی از پاداشهای اخروی، از جمله احترام ملائکه را بر میشمرد، قید ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ فقط برای صبر ذکر شده است؟
جایگاه صبر در دستورات الهی
این مساله نقش مهم و محوری صبر و پایداری را در مجموعه رفتارها و دستورات اسلام مشخص میکند. صبر مثل روحی است که باید در کالبد همه اعمال دمیده شود؛ از وفای به عهد و میثاق الهی، تا بقیه کارها. فرض کنید امروز کسی به عهد خود با خدا توجه پیدا کرد و در مقام بندگی برآمد، اما فردا آن را فراموش کرد، آیا میتوان چنین کسی که صرفالوجود عهد و عبادت را رعایت کرده، را مصداق کسانی دانست که یُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ؟ زمانی شخص در دایره این افراد قرار میگیرد که در رفتار خود پایدار و ثابت قدم باشد و آن را ادامه بدهد. همچنانکه اگر کسی یک روز نمازهای پنجگانه را به طور کامل و صحیح بخواند، اما روز بعد نماز نخواند؛ چنین کسی صبر در عبادت ندارد. آنچه آدمی را نجات میدهد، تداوم، مقاومت و پایداری بر کار است. إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا ۸؛ بدون پایداری و دوام که روح صبر است، یک رفتار ارزش پیدا نمیکند. به عبارتی صبر در میان مجموعهای از رفتارها مثل روحی است که در همه افراد مجموعه مؤثر است. اگر این صبر و پایداری برای خدا بود، همه آن رفتارها هم برای خدا خواهد بود. از همین رو است که در آیه مورد بحث به جای مقید کردن یکایک اعمال و رفتارها به ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ، این قید را برای صبر ذکر کرده تا شامل همه آن رفتارها بشود. در حالیکه اگر یکی از این کارها را مقید میکرد، شامل کارهای دیگر نمیشد. همه کارها در سایه دوام و پایداری ارزش پیدا میکند و دوام این کارها یعنی صبر بر آنها و مقاومت در مقابل عواملی که مانع انجام آنها میشود.
همچنانکه در مسائل فردی مثل نماز و انفاق دوام و پایداری است که آنها را ارزشمند و مؤثر میسازد، در رفتارهای اجتماعی نیز صبر، استقامت و پایداری لازمه بقای ارزش و تأثیر آنها است. کسانی که سالیانی در جبههها جنگیدند، اما بعد از جنگ تدریجاً به سوی دنیا و رفتارهای نادرست کشیده شدند، امروز میتوانند افتخار کنند که ما چند سال در جبهه بودیم!؟ بله! روزی در جبهه بودید و با دشمن جنگیدید، اما امروز چه هستید؟ شما صبر نکردید، مقاومت نداشتید، پایداری نورزیدید.کسانی که یک روز از راهی میروند و روز دیگر از راهی دیگر، به دست خود تیشه به ریشه کارشان میزنند. چه بسا دیروز خدماتی را انجام دادهاند، اما امروز با رفتارهای اشتباه خود مثل «گاو نه من شیرده» با یک لگد همه را از بین بردهاند.
قوام صلاح و سعادت انسان در این دنیا، و نیز عامل رسیدن به عقبیالدار در آخرت صبر، پایداری، مقاومت و استقامت است. البته صبر و استقامت کار دشواری است. به حسب نقل، محاسن پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم زود سفید شد. به ایشان عرض شد شما هنوز سن زیادی ندارید، چرا محاسن شما به این زودی سفید شد؟ آن حضرت فرمود: «شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُود؛ ۹ سوره هود مرا پیر کرد.» از آن حضرت سوال شد سوره هود چه خصوصیتی دارد که شما را پیر کرد؟ پیامبر در پاسخ فرمودند: «هذه الآیة: فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ». پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود این آیه مرا پیر کرد؛ چون نمیدانم آیا وظیفهام را در مقابل این آیه انجام دادهام، یا در انجام آن کوتاهی کردهام.
یکی از همسران پیامبر گفت: شبی پیغمبر اکرم برای عبادت از بستر برخاستند و پس از وضو به نماز ایستادند. بعد از نماز دست به دعا برداشت و شروع به گریه کردند. من که از مناجات طولانی و گریه ایشان متعجب شده بودم، خواستم ببینم آن حضرت چه مناجاتی با خدا دارد. آرام به کنار پیامبر آمدم و گوش به نجوای ایشان سپردم؛ وقتی دقت کردم، شنیدم آن حضرت میگوید: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً؛ ۱۰ خدایا مرا یک آن به خودم وامگذار!»
چرا پیامبر صلیالله علیه و آله چنین درخواستی از خدا دارد؟ چون بدون کمک و یاری خدا پیامبر هم طاقت انجام تکالیف خود را ندارد؛ استقامت هم باید با کمک خدا باشد. در قرآن کریم هم وقتی خداوند پیغمبر را به صبر امر میکند، میفرماید: «وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ؛ ۱۱ صبر تو نیست مگر به لطف خدا.» این، تعبیر عجیبی است. در قرآن به صورتهای مختلفی پیغمبر اکرم به صبر امر شده است؛ اما در این آیه میفرماید: متوجه باش! صبر تو به برکت عنایت الهی است. خدا است که توفیق این صبر را به تو میدهد. این، یعنی حتی پیامبر هم برای صبر خود وامدار خداوند است و بدون امداد الهی از عهده این امر برنمیآید.
زیباییهای تدوین قرآن و تکوین عالم
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که قرآن کتاب عجیبی است؛ هر کلمه و هر جملهاش؛ تقدیم و تأخیر کلماتش؛ سیاق کلام در هر سوره؛ عنایت خاصی که به مطالب در آیات و سورههای مختلف است و نظم کلمات بر اساس آن شکل گرفته؛ تمام اینها نکتههای حکیمانه، ادیبانه و زیبایی است که در نهایت لطافت، فصاحت و بلاغت به کار گرفته شده است. مبادا بعضی حرفهای سخیف برخی روشنفکرمآبان ذهن ما را به خود مشغول کند. مگر ممکن است قرآن با این همه اعجاز، کلام بشری باشد که مطالبی به ذهنش آمده و به ادبیات معاصر خود آنها را بیان کرده باشد!؟ همچنانکه این عالم هم کتاب تکوینی خدا و پر از حکمتها و اسرار است. مبادا سرسری به آن نگاه کنیم. اگر نقطه سیاهی در این تابلوی نقاشی زیبا دیدیم، تصور نکنیم نقاش بیسلیقه بوده است. اگر ما هنرشناس باشیم، میبینیم تابلوی عظیم خلقت بدون لکههای سیاهی که در آن دیده میشود، این زیبایی را ندارد. حسن و زیبایی این عالم به نظم و چینشی است که دارد؛ اما عقل ما ناقص است و درست نمیفهمیم. هر وقت با پیشآمد سخت و ناخوشایندی مواجه میشویم، از خدا گلهمند میشویم، بیصبری و بیتابی میکنیم، و احیاناً حرفهای زشتی به زبان میآوریم؛ با اینکه حکمت کارهای خدا را نمیدانیم.
البته یکی از حکمتهای آفرینش این است که انسان از بعضی حکمتها بیخبر باشد، تا ارزش کارش روشن شود. مثل جریان ذبح حضرت اسماعیل به دست حضرت ابراهیم علیهما السلام. اگر حضرت ابراهیم میدانست که جبرئیل فدیهای برای ذبح به جای حضرت اسماعیل میآورد، کار او اینقدر زیبایی نداشت. این جهلها در بعضی موارد جز زیباییهای این عالم است. البته ممکن است کسی به جایی برسد که برای او تفاوتی نداشته باشد که بداند یا نداند، و وظیفهاش را به درستی انجام دهد. شاید بعضی از اولیای خدا مقامشان از حضرت ابراهیم هم بالاتر باشد و چنین بشوند. مگر سیدالشهدا صلوات الله علیه نمیدانست چه خواهد شد؟ اما با علم به آنچه واقع میشود، مثل کسی که از آینده اطلاع ندارد، نسبت به انجام وظیفهاش با همه دقایق آن اقدام کرد. او به مقامی از رضا و تسلیم رسیده بود که دانستن و ندانستن برایش فرقی نمیکرد. البته اصل در زیباییها این است که انسان وظیفهاش را فقط به خاطر اینکه خدا گفته، انجام دهد؛ در دلش هم خطور نکند که چه آثاری بر آن مترتب خواهد شد؛ به نفعش باشد یا به زیانش.
پی نوشت:
۱. رعد (۱۳)، ۲۰-۲۲.
۲. فصلت (۴۱)، ۳۴.
۳. رعد (۱۳)، ۲۳.
۴. رعد (۱۳)، ۲۴.
۵. رعد (۱۳)، ۲۵.
۶. یس (۳۶)، ۶۰-۶۱.
۷. انبیا (۲۱)، ۲۷.
۸. فصلت (۴۱)، ۳۰.
۹. مفردات الفاظ القرآن، ص ۵۱۰.
۱۰. تفسیر القمی، ج ۲، ص ۷۵.
۱۱. نحل (۱۶)، ۱۲۷.