نوید صادقی کارگردان مستند «این خانه و جذام مادرم» با اشاره به زیست ۱۸ ماهه خود میان بیماران جذامی از انسان دوستی و عشق‌های زیبای گمشده بین افراد طرد شده از جامعه گفت.

نوید صادقی کارگردان مستند «این خانه و جذام مادرم» که برگ زرین بهترین تحقیق و پژوهش فیلم مستند در چهل و یکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران را دریافت کرده است در گفتگو با خبرنگار مهر در رابطه با داستان این مستند و با تاکید بر اینکه بهترین حالت روایت، روایت تصویری است، گفت: سوژه مستند «این خانه و جذام مادرم» زنی است که ۶۰ سال است هیچ عکس یا تصویری از او وجود ندارد و حتی با دوربین عکاسی هم تصویری از او نیست و حالا پس از ۶۰ سال جلوی دوربین ما آمده است.

وی افزود: سوژه ما دردهای مسکوت و پنهانی در سینه دارد که حاصل تبعات بیماری جذام از گذشته تا الان بوده است. همچنین در این مستند رابطه عاشقانه مادر و دختری را که دچار چالش شده شاهد هستیم که بار دراماتیک داستان را به دوش می‌کشد. در این اثر و روایت ارائه شده آن، تصویر نازیبای ثبت شده از جذام شکسته و فرو می‌ریزد و تمام آنچه در «این خانه و جذام مادرم» می‌بینیم تصویر عشق، محبت و انسان دوستی است و جز این چیزی نیست.

سعی کردم با همه جذامی‌ها ارتباط برقرار کنم و پای حرف آنها بنشینم. در این میان بود که داستان‌های خیلی جالب و مختلفی را شنیدم و این مساله را لمس کردم که خدا در دل‌های شکسته است این کارگردان در رابطه با دغدغه و علت کار کردن روی این موضوع، عنوان کرد: به شخصه معتقدم برای آدم بهتری شدن نیاز است درد دل آدم‌ها را بشنوم و آن چیزی که از آن لذت می‌برم و من را انسان درستی می‌کند، نشستن پای درد دل انسان‌ها و عزیزانم است و اگر نمی‌توانم مشکل این افراد را مرتفع و حل کنم، حداقل کار این است که درد آنها را بشنوم از همین رو به منطقه باباباغی تبریز رفتم که از قدیم محل سکونت جذامی‌ها است. سعی کردم با همه جذامی‌ها ارتباط برقرار کنم و پای حرف آنها بنشینم. در این میان بود که داستان‌های خیلی جالب و مختلفی را شنیدم و این مساله را لمس کردم که خدا در دل‌های شکسته است.

وی ادامه داد: من در آسایشگاه باباباغی خودم را بین آدم‌هایی دیدم که خیلی غریب هستند، دردهای پنهان عجیبی دارند و به سوژه‌ای رسیدم که در مستند «این خانه سیاه است» فروغ فرخزاد حضور داشت، مستند «این خانه سیاه است» اولین مستندی است که در رابطه با جذامی‌ها در سال ۱۳۴۱ ساخته شده است و سوژه مستند ما هم در این مستند حضور دارد. بعد از شنیدن درد دل‌های او متوجه شدم تا چه میزان از خانواده و دوستان طرد شده است اما همچنان می‌تواند عشق بورزد و با وجود اتفاقی که حوادث روزگار برای او رقم زده عشق عجیبی به خدا دارد و نماز و روزه و قرآن خواندنش ترک نمی‌شود.

وی افزود: این موارد از این منظر جالب توجه است که مطرودترین آدمی که می‌توانیم در این جهان پیدا کنیم یک شخصیت جذامی است اما او عشقی به این زیبایی دارد. جدای از همه اینها من احساس کردم الان وظیفه دارم امانت دار خوبی برای درد و غم این عزیزان باشم و این موضوع را به درست ترین حالت ممکن تصویر کنم. باور داشتم زنده‌ترین نوع تصویر، تصویر مستند است به همین دلیل مستند قالبی است که به درستی درد این افراد را روایت کند. ما می‌توانستیم برای این داستان فیلم کوتاه بسازیم اما وظیفه خودم می‌دانستم و احساس مسئولیت می‌کردم که قصه زندگی این عزیزان را در قالب مستند به تصویر بکشم به عنوان مثال به مدت یک سال و نیم در منطقه باباباغی تبریز خانه گرفتم و در میان جذامیان زندگی کردم تا بهتر بفهمم چرا که می‌خواستم راجع به موضوعی مستند بسازم که ۶۰ سال است هیچ روایتی ندارد. در این مستند من روایت زندگی خانواده‌ای را برعهده داشتم که دردهای پنهانی داشتند از این رو باید زندگی این افراد را لمس می‌کردم. انگیزه من همان احساس مسئولیتی بود که نسبت به ارائه یک تصویر درست داشتم.

به مدت یک سال و نیم در منطقه باباباغی تبریز خانه گرفتم و در میان جذامیان زندگی کردم تا بهتر بفهمم چرا که می‌خواستم راجع به موضوعی مستند بسازم که ۶۰ سال است هیچ روایتی ندارد. در این مستند من روایت زندگی خانواده‌ای را برعهده داشتم که دردهای پنهانی داشتند از این رو باید زندگی این افراد را لمس می‌کردم

این مستند ساز در رابطه با چالش‌های تولید این اثر، گفت: زمانی که به دنبال دریافت مجوز بودم به من می‌گفتند نمی‌ترسی بین جذامی‌ها می‌روی؟ برای چی اصلاً بین آن‌ها می‌روی؟ عده‌ای دیگر می‌گفتند ۶۰ سال است در مورد این افراد حرفی زده نشده و تو هم نیاز نیست حرفی بزنی. جدای از اینها انتخاب عوامل خیلی مهم بود. من خودم را موظف می‌دانستم فیلمبرداری انتخاب کنم که هیچ ترسی از جذام نداشته باشد و احساس کند که از خانواده خود تصویربرداری می‌کند. فیلمبردار باید این احساس را داشته باشد تا دوربین ما بدون نقاب باشد و به درستی جریان زندگی را نشان دهد. اگر فیلمبردار ترسی داشت به روایت صحیح جریان زندگی آسیب می‌زند و در این مسیر فیلمبردارانی داشتیم که یک روز آمدند اما از ادامه کار انصراف دادند.

وی در ادامه یادآور شد: مرحله تدوین اثر هم خیلی سخت بود چرا که تصاویر آرشیوی داشتیم و انتخاب آنها مشکل بود، همچنین راش‌های زیادی داشتیم و تدوینگر باید با هر داستان زندگی می‌کرد، همچنین تلاش کردیم در اثر یک نوع شاعرانگی هم داشته باشیم و این فضای شاعرانه و عاشقانه باید در تدوین و تصویر شکل می‌گرفت. باید در این فضای عاشقانه یک دل و یک رنگ می‌شدیم که خدا را شکر همه برای این اثر همدل شدیم.

صادقی در بخش پایانی صحبت‌هایش مطرح کرد: تصویر نازیبایی از جذام در جامعه وجود دارد و با شنیدن کلمه جذام ترس به ذهن افراد متبادر می‌شود. من نیز وقتی با مردم و مسئولان مصاحبه می‌کردم این نازیبایی را می‌شنیدم اما وقتی با افراد مبتلا به جذام زیستم زیبایی و عشقی را پیدا کردم که خیلی بکر بود. احساس کردم در حد توانم باید این تصویر نازیبا را بشکنم و این انگیزه من بود. همچنین تلاش کردم مخاطب با دیدن فیلم حس انسان دوستی پیدا کند و جذامی‌ها را درک کند.