مسعود ملکیاری، مترجم و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان در گفتگو با خبرنگار مهر به نقش کتاب ماه و پژوهشنامه کودک و نوجوان در شکلگیری نقد حرفهای و منسجم ادبیات کودک اشاره و بیان کرد: هیچ نهادی وجود ندارد که از نقد ادبیات کودک و نوجوان حمایت کند. متولیان فرهنگی هم به شکلگیری انجمن و مرکزی که به طور منسجم به نقد ادبیات کودک و نوجوان بپردازد، توجه نمیکنند. برای مثال در هفته، یک برنامه سه ساعته تلویزیونی را به نقد فوتبال اختصاص دادهاند. بگذریم که جز نشریات ورزشی، همه روزنامهها نیز به این مقوله میپردازند، اما چند نشریه تخصصی نقد ادبیات کودک وجود دارد یا چند روزنامه، تنها یک صفحه در هفته را برای ارزیابی ادبیات کودک و نوجوان درنظر گرفتهاند؟
او در پاسخ به اینکه نمیتوان ادبیات کودک و نوجوان را با فوتبال مقایسه کرد؛ نه به جهت تعداد مخاطب نه از اینرو که مخاطبان نقد ادبیات کودک خود بچهها نیستند، گفت: من منکر این نیستم که کسانی، ادبیات کودک را تولید میکنند که خود کودک نیستند، اما وقتی با این وضعیت نشر و گرانی کاغذ، هم هستند کتابهایی که با شمارگان 5000 نسخه به چاپ بیستم میرسند و هم کتابهای بازاری و بیارزش منتشر میشوند، لازم است منتقدانی باشند که به ارزیابی آثار منتشر شده بپردازند.
مترجم مجموعه «جنگاوران جوان» با اشاره به اینکه تئوری ادبیات کودک، به شکل منسجم از قرن 19 میلادی شکل گرفت افزود: واقعیت ماجرا این است که زمانی نویسندگان ما با داستان مدرن، آشنایی پیدا کردند که نمونههایی از این سبک داستاننویسی ترجمه و منتشر شد؛ وگرنه با نوشتن درباره ادبیات داستانی و عناصر آن، نمیتوان با وِزگیهای داستان مدرن و پست مدرن، به طور عملی آشنا شد، اما در زمینه ادبیات کودک، این فقر پژوهشی و نوشتاری بیشتر به چشم میخورد. ما منبعی نداریم که به آن مراجعه کنیم تا بدانیم برای مثال، کتاب «ارباب حلقهها» را چگونه باید نقد کرد؟
ملکیاری معتقد است: ما آیینهای نداریم که در آن به خود نگاه کنیم. برای مثال طرح رمان نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان، کار بسیار ارزشمندی است و در شرایطی از تالیف حمایت میکند که بسیاری ناشران به ترجمه روی آوردهاند، اما کسی نیست بپرسد چرا 60 عنوان کتابی که تاکنون منتشر شده همه در قالب واقعگرایانه است؟ چرا نویسندگان ما میترسند یا نمیخواهند قالبهای دیگر را تجربه کنند؟ این همه بازنویسی از داستانهای شاهنامه و مثنوی به چه کار میآید؟ در کدام حرف تازهای وجود دارد؟ چند درصد نویسندگان مقالههایی که در ارتباط با بازنویسی نوشته شده است را خواندهاند؟
به گفته این مترجم و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان، تعامل با جهان ضروری است و یکی از روشها برای ارتباط با مردم دنیا، تولید و ترجمه کتاب است، اما این کتابها را معمولا ناشرانی انتخاب میکنند که توان مالی دارند و در نمایشگاههای بینالمللی شرکت میکنند و به نوعی سلیقه خود را به مخاطب تحمیل میکنند. از سوی دیگر معمولا ناشران دولتی هستند که کتابهای ایرانی را انتخاب و به زبانهای دیگر ترجمه میکنند؛ طبیعی است که این ناشران، بیتوجه به پسند مخاطب جهانی، مطابق میل و خواسته خود رفتار میکنند. اما مسئله به انتخاب کتاب از سوی ناشران ختم نمیشود. مترجمان هم کارهایی را انتخاب میکنند که بازار بهتری دارند و زودتر و راحتتر ترجمه میشوند؛ بی آنکه به ارزش ادبی کار فکر کنند. بگذریم از اینکه چرخه نشر هم، معیوب است و همه این عوامل دست به دست هم میدهند و چون حلقههای زنجیر به هم متصلاند. طبیعی است که در این شرایط نقد و کانون منتقدان ادبیات کودک، معنا و مفهومی ندارد.