به گزارش خبرنگار مهر، در این یادداشت که توسط دکتر احمدعلی افتخاری استاد دانشگاه اصول الدین نوشته شد، تأکید شده است قرآن کریم یکی از عوامل هلاکت و نابودی مترفین و ثروتمندان شهوت پرست را آن می داند كه با تبهكاریها و فسق و فجور خود، شيرازه جامعه را از هم می گسلند و ارزشهای اخلاقی و انسانی را زیرپا می گذارند.
اکنون بخش پایانی این مطلب را با هم می خوانیم:
۲۹. موانع تربيت
الف: موانع دروني
۱. هواي نفس: يكي از مهمترين موانع بر سر راه رشد و كمال آدمي، هواهاي نفساني است كه هر آن بر بدي و نافرماني فرا ميخواند. «إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» [۱] و بر تيرگي عقل و دل انسان ميافزايد تا به سقوط و انحطاط ميكشاند. تا جايي كه به بت نفس بدل ميشود و به خود پرستي ميرسد كه خداوند ميفرمايد: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ...»[۲] پس آيا نديدي كسي را كه هواي خويش را معبود خود گرفت و خدا او را از روي علم (به اين كه پذيراي هدايت نبود) گم راه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر ديدهاش پرده افكنده است.
از ويژگيهاي منافقان ياد كرده و ميفرمايد: اينها كساني هستند كه خدا بردلهايشان مهر زده و از هوسهاي خود پيروي ميكنند. [۳] و به پيامبرش ميفرمايد: پس اگر تو را اجابت نكردند بدان كه فقط از هوسهاي خود پيروي ميكنند، كيست گم راهتر از آن كه به غير از هدايت خدا از هواي نفس خود پيروي كند؟ [۴] و پيروي از هواي نفس را از ويژگيهاي بت پرستان ميخواند و ميفرمايد: آنان جز از گمان و هواي نفس خويش پيروي نميكنند. [۵] و پيروي از هواي نفس را در پرتو آرايههاي كردار ناشايست دانسته و ميفرمايد: «زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ» [۶] . مانند كسي كه زشتي كردارش بر او زينت يافته و از هوسهاي خويش پيروي كردهاند.
و نتيجهي هوي پرستي نفس، انكار معجزات پيام بران الاهي و تكذيب حقايق است كه خداوند ميفرمايد: اگر معجزه اي ببينند جادو خوانند و حقيقت را دروغ انگارند و پيروي از هوسهاي خود نمایند[۷] . و اين گروه (پيرو هواي نفس) به راستي بسياري از هوسهاي خويش، بدون آگاهي (مردم را) گم راه ميسازند[۸] . از اين رو خداوند فرمان ميدهد كه از اين گروه كه قلبش را از ياد خويش غافل كردهايم و از پس هواي نفس خويش ميرود پيروي نكن. [۹]
از هوي و هوس گروهي كه بيش از اين، هم خود گم راه شدند و هم بسياري را گم راه كردند و از راه راست دور افتادند پيروي نكنيد. [۱۰]
از هوي و هوس كساني كه تكذيب كردند آيات ما را پيروي نكنيد. [۱۱]
از هوا و هوس كساني كه نميدانند پيروي نكنيد[۱۲] .
و در پندي به حضرت داوودg ميفرمايد: پس ميان مردم به حق داوري كن و زنهار از هوي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا به در كند و گم راه سازد. [۱۳] و پيروي از نفس را معادل عدول از حق معرّفي ميكند: پس، از هواي نفس پيروي نكنيد كه از حق عدول كنيد[۱۴] .
و در داستانهاي پندآموز به قصّهي زندگي بندهي هوس، زليخا اشاره ميكند و اعترافات او را در به كام گيري طرح ميكند[۱۵] تا هوشياران بدانند، خصم نفس به كسي ترحّم نمينمايد و مقام و مرتبه و شخصيّت و جنسيّت و... نميشناسد.
و رفتار هوس مدارانهي فرزندان يعقوب را از زبان پدرشان ياد آورد ميشود كه گفتند: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ» [۱۶] بلكه نفس شما كار زشتي را بر شما آراسته است! پيامبر اسلام نيز در اين باره ميفرمايد: «جاهِدوُا أهْواءَ كُمْ تَمْلِكُوا أنْفُسَكُم». با هوسهاي خود مبارزه كنيد تا فرمان رواي نفس خود باشيد[۱۷] . و نيز ميفرمايد: از هوا و هوس بپرهيزيد زيرا پيروي از خواهشهاي دل، انسان را كور و كر ميسازد[۱۸] .
و در بيان ديگري ميفرمايد: از هواي نفس بر امّت خود ميترسم چرا كه هواس نفس مانع از حق ميشود[۱۹] . «زير آسمان كبود، نزد خدا منفورتر از بت نفس كه پرستش ميشود وجود ندارد» [۲۰] . و خداي متعال در برابر هوس مداران و پيروان نفس به مقام ترسايان از مقام پروردگار و بازدارندگان خويشتن از هواي نفس اشاره دارد و بهشت برين را وعده ميدهد: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى» [۲۱] .
۲. بردگي فكري: بسته بودن راه انديشه و پيروي كوركورانه آفتي است كه دامان بسياري از مردمان خود باخته را فرا گرفته است و از رشد وكمال بازداشته، كه از قول ايشان نقل شده كه ميگفتند: «وَجَدْنَا آبَاءنَا لَها عابِدين» [۲۲] پدران مان را ملازم عبادت آنها يافتيم. «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ» [۲۳] و ما در پي آثار ايشان هدايت شدهايم. «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ» [۲۴] و ما به آثار آنها اقتدا ميكنيم. و هرگاه به ايشان گفته ميشد از چيزي كه خدا نازل كرد پيروي كنيد ميگفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا» (نه) بلكه از آن چه پدران خويش را بر آن يافتهايم پيروي ميكنيم[۲۵] ! اگرچه پدران شان چيزي نميفهمديدند و هدايت يافته نبودند!
۳. پندارگرايي: تكيه بر گمان و خيال خام خود از ديگر آفات و موانع رشد عقل و تربيت عقلاني و اخلاقي است. انسان پندارگرا هرگز خود را در محضر خدا نميبيند، بلكه هميشه در پندارهاي خود سرگردان است و غافل. خداوند دربارهي انسان پندارگرا ميفرمايد: «أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ» آيا ميپندارد كه كسي او را نميبيند!؟ [۲۶] آيا ميپنداريد كه با مرگ نابود ميشوید و ما استخوان پوسيدهي او (شما) را دوباره زنده نميكنيم!؟ [۲۷] مي پندارد مال و دارايياش او را جاودانه ميسازد!؟ [۲۸] انسانهاي غافل كساني هستند كه بر پايهي گمان و پندار خويش زندگي ميكنند و از معرفت صحيح و شناخت حق به دورند، چرا كه گمان به هيچ وجه (آدمي را) از حقيقت بينياز نميگرداند: «إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» [۲۹] .
و خداوند از پندار باطل قومهاي پيام براني چون نوح و هود و شعيب(ع) پرده بر ميدارد كه گفتند: ما ميپنداريم تو (شما) از دروغ گوياني[۳۰] ! «اِنّا لَنَظُنِّكَ مِنَ الْكاذِبينَ» و اين گروه پيروي نكردند چز پندار خويش و آن چه كه هواي نفسشان بدان گرايش داشت «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا» [۳۱] و بيش ترشان پيرو پندار و گمانند!
به نمونههايي از پندارگرايي افراد در نقل قولهاي خداوند اشاره ميكنيم:
قابيل با پندار نادرست خويش در پذيرش قرباني به حسادت و كينه رسيد و سوگند خورد و مرتكب قتل برادر شد[۳۲] . پسر نوح، پنداشت اگر بر سر كوه و بلندي صعود كند از طوفان و غرق شدن نجات مييابد. [۳۳] جادوگران دربار فرعون كه براي تحدّي و هم آورد طلبي با حضرت موسيg گردهم آمده بودند پنداشتند هر آينه پيروز اين ميدان هستند و به عزّت فرعون سوگند ياد كردند که: «إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ» [۳۴] .
اهل كتاب ميپنداشتند جز چند روزي گرفتار آتش نخواهند شد و ميگفتند: «سَيُغْفَرُ لَنَا» بخشيده خواهيم شد[۳۵] . و مشركان براي خدا آن چه از زراعتها و دام آفريده سهمي گذاشتند و براي بتهاي خود نيز سهمي و به پندار خود گفتند: «هذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَآئِنا[۳۶] ». و نيز به پرستش چيزهايي جز خداوند ميپرداختند كه نه سودي ميرساند و نه زياني و به خيال خود ميگفتند: اينها شفيعان ما نزد خدايند «هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ» [۳۷] . خداوند در پاسخ به اين پندار باطل ميفرمايد به ايشان بگو، آيا خدا را از چيزي خبر ميدهيد كه در آسمانها و زمين سراغ ندارد!؟ و بسياري از ناباوران و منكران نبوّت و رسالت، انبياي عظام الاهي را چون خود ميپنداشتند و ميگفتند: «مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا» [۳۸] .
۴. دنياگرايي: دنيا اگرچه زيباست ولي نفس و شيطان ميكوشند فريبايش گردانند و پر آرايه سازند در نظر مردمان و به آن سرگرم سازند آدمي را و در آموزههاي الاهي به عنوان «لَهْوٌ لَعِبٌ» [۳۹] از آن ياد شده است.
دنيا گرايي و وابستگي بدان و دنيا زدگي مانع رشد و فزوني محبّت خدا در دل ميشود و مهر دنيا جاي همهي علقهها و علاقهها را ميگيرد و آزمندي را به ارمغان ميآورد تا جايي كه مهرورزي به آن بر مهر و محبّت خدا غلبه ميكند «يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ» [۴۰] و در قيامت نيز كساني از عذاب الاهي در امان هستند كه با قلبي سليم وارد شوند، قلب سليم قلبي است پاك و سالم كه جز مهر ايزدي در آن نباشد و يا شيطان مخلصان را از فريبهاي خود خارج ميسازد[۴۱] ، كساني كه سراي دل را از هرچه جز اوست پاك كردهاند و خالص گردانيدهاند! يعني قطع علاقه از غير خدا و حصر علاقه به خدا در تار و پود وجودشان تنيده است!
دنيا زدگان ندانستهاند، دنيا بر مدار حركت است و نظام آفرينش و حركت بايد مقصد داشته باشد و با دوام سازگار نيست، جاي جاودانگي نيست، اگر چيزي هميشه در حركت باشد، بيهوده و بي هدف خواهد بود! و اين معناي دوام حركت است! در حالي كه كسي جاودانه نمانده و نظام آفرينش هدف مند است، پس به قرار گاهي خواهد رسيد كه امام عليg ميفرمايند: دنيا خانهي گذر است نه جاي ماندن و قرار[۴۲] . البتّه در آموزههاي ديني، منظور از دنيا، زمين و آسمان و كوه و دشت و دريا و... نيست كه اينها آيات الاهياند و به نيكويي و زيبايي آفريده شدهاند. (الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ) [۴۳] .
و انسان به تدبّر در آنها فرمان يافته تا به توانايي و علم و حكمت آفريدگار پي ببرد، بلكه منظور از آن همان جنبهي اعتباري و قراردادي آن است كه دنيا زدگي است. تعلّق داشتن به آن است كه محبّت اين چنين، سرآمد همهي خطاها و لغزشها معرّفي شده است. «حُبُّ الدُنيا رَأسُ كُلُّ خَطيئَهٍ» و امام عليg آن را سه طلاقه كرده است و «غُرّي غَيري» فرموده است. [۴۴]
بسياري از مردمان با محسوسات مادّي زندگي دنيايي سر و كار دارند و همهي همّتشان را رسيدن به آن قرار ميدهند بلكه رنگ تقدّس بدان بخشيده و در نيايشهاي خود از خدا ميخواهند: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا» [۴۵] .
پروردگارا! به ما در همين دنيا عطا كن! و يا ميخواهند چون قارون باشند در دارايي و ثروت: «قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ» [۴۶] . كساني كه جوياي زندگي دنيا بودند گفتند: اي كاش مثل آن چه به قارون داده شده به ما نيز داده ميشد! و يا اين گروه دنيا زده، به همه چيز با محوريّت، دنيا مينگرد، اگر دنيا به آنان رو كرد اظهار ميدارند: «رَبِّي أَكْرَمَنِ» [۴۷] پروردگارم مرا گرامي داشته و اگر مورد آزمون الاهي قرار گرفت و روزياش را تنگ ساخت ميگويد: «رَبِّي أَهَانَنِ» [۴۸] پروردگارم مرا خوار كرد! و اگر كمترين انفاقي در راه خدا نمود آن را بزرگ شمرده و منّتي نهاده و اظهار داشت كه: «أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا» [۴۹] مال انبوهي را نابود كردم (و از دست دادم)!
و اين روحيّهي دنياگرايي، برخي را توان گر ساخته و طغيان گر و رفاه زدگان دنيا دوست با معيارهاي ارزشي و سنجي خود همه چيز را ميسنجند و از اين روي اظهار ميدارند: «لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ قَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ» [۵۰] چرا اين قرآن بر مردي بزرگ (ثروت مند) از دو قريهي (مكّه و طايف) نازل نشده است!؟ و با اين بهانهي بي بها از دعوت پيام بر اسلام سرباز ميزدند، چون نگاه شان به پيامبر، همسان شخصيّت و موقعيّت اجتماعي و اقتصادي يك شخص دارا بود! رفاه زدگان هر قوم نيز با اين روحيّه به كفر و عناد رسيدند و در برابر فرستادگان مقاومت نشان دادند: «قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ» [۵۱] . ما به آن چه فرستاده شده ايد كافريم. و قوم شعيب به جهت فزون خواهي و دنيا دوستي به كاستن از پيمانه وكيل روي آورد تا پاسخي به آزمندي خود در ثروت اندوزي داده باشد كه از سوي پيام برشان فساد در زمين ياد شده و بازداشت شدند: «أَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ» [۵۲] .
و سرانجام حضرت موسي بر دارايي و آرايههاي دنيايي فرعون و اشراف و كام روايان قوم او كه در گم راه سازي بندگان خدا ميكوشيدند دست به دعا بر ميدارد: تا خداوند آنها را به عذاب گرفتار سازد و داراييهاي شان را نابود سازد و قدرت انديشه شان را بگيرد تا نتوانند توطئه نمايند. «رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ» [۵۳] . جادوگران شوريده عليه خود به آيين و شريعت حضرت موسيg گرويدند و در برابر تهديدهاي فرعون كه همهي محاسباتش پيرامون محسوسات مادّي و زندگي دنيايي دور ميزد گفتند: «فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا» [۵۴] . تو تنها ميتواني در زندگي دنيا حكم براني، پس هر حكمي كه ميخواهي بكن! يعني ما را با دنياي تو كاري نيست ما از آن گريخته ايم، گرايشي بدان نداريم در جايي كه به خداي موسي گرويدهايم! چه بسا دنيا گراياني كه منكر رستاخيز بودند؛ آن را بازگشتي بعيد ميپنداشتند و ميگفتند: «وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ» [۵۵] .
۵. غفلت: سهو و لغزشي كه انسان را به خاطر كمي هشياري و بيداري فرا ميگيرد گويند، زمين غافل: زمين همواري كه بلندي ندارد. مرد غافل يعني بي تجربه و ناآزموده را گويند[۵۶] . غلفت خاستگاه هر آفتي است بلكه هر آسيب و آفتي كه از بيرون دامن گير ما ميشود برخاسته از غفلت درون ماست، هر غفلتي زيان بزرگي وارد ميسازد چه مادّي چه معنوي! بزرگترين غفلت آدمي، خود فراموشي است كه در پرتو آن به خدا فراموشي ميرسد، غفلت از ياد خدا حتي براي نمازگزاران نيز بروز ميكند و فرياد خداي را بر ميانگيزد: واي بر نماز گزاراني كه در نمازشان غافلاند! [۵۷]
انساني كه به غير خدا توجّه دارد غافل است، خوابيده است و بسياري از مردم در زندگي دنيايي در خواب و غفلتاند و مرگ سرآغاز بيداري شان است. «اَلنّاسُ نيامٌ فَاذا ماتُوا انتَبَهُوا» [۵۸] . و در تعابير ديني كسي كه اهل سير و سلوك نيست، خوابيده يا مست ياد ميشود[۵۹] . از اين رو به مراقبت از خود و ياد خدا تأكيد شده و پيام آوران حق تعالي به عنوان مذّكّر هستند، كتاب خدا ذكر است، نمازهاي شبانه روز از بهترين مصاديق و بالاترين ذكر خداست «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» [۶۰] . همهي تلاشها در تربيت ديني براي تذكّر دادن و بيدارسازي غافلان است تا به مسير فطرت خويش برگردند، خود را پيدا كنند، باور نمايند، بشناسند و براي مراقبت آن بكوشند و در پرتو ياد آفريدگار به آرامش برسند. امّا بسياري از مردمان در غفلت و بي خبري زندگي سپري كردند و مورد سرزنش پندگويان و پيام رسانان الاهي قرار گرفتند: «اِِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ» [۶۱] «بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» [۶۲]
و شماري از مشركان و ناباوران براي تضعيف پيام بر ميگفتند: از سخنان تو چيزي نميفهميم. دلهاي ما در غلاف است «قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ» [۶۳] . بلكه نميدانند كه اين نافهمي و بي توفيقي در پيروي از پيامبر به سبب كفرشان است كه خداوند نيز دلهاي ايشان را بدون اين كه ايمان در آن ثبت شود واگذارده است «مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا» [۶۴] و از حقايق غافل گردانيده است[۶۵] و در آخرت به بيداري ميرسند و اعتراف كافران گرفتار آمده و در دوزخ چنين است: «يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا» [۶۶] اي واي بر ما كه از اين امر (قيامت) غافل بوده ايم!
و يا برخي فرياد بر ميآورند كه كاش فلاني را براي دوستي بر نميگزيدم. همانا مرا از ذكر (قرآن) پس از آن كه براي من آمده بود دور ساخت (و گم راه و غافل گردانيد) [۶۷] «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي».
۶. رفاه زدگي: بهره مندي از مواهب و نعمتهاي دنيايي دربارهي بسياري از آدميان به پرورش روح سركش و طغيان گري ميانجامد و غرق شدن در لذّتهاي مادّي، تجمّل گرايي، رفاه زدگي، مصرف زدگي، پرخوري و كام راني، از پرداختن به امور سخت و رنج آور باز ميدارد، به عيش و نوش ميپردازد و از انديشه، خودسازي و پرورش قابليّتها باز ميماند. لقمان در پندي به فرزندش ميگويد: «اي فرزندم هرگاه معده پر شود، خرد آدمي ميخوابد و اعضا و جوارح از عبادت باز ميماند» [۶۸] . و نمونههاي بارز اين آفت، ملأ، مترفين و نازپروردگان قومهاي پيشين هستند كه در كفر و الحاد و انكار خويش پافشاري داشتند و در تكذيب، تهديد، شايعه سازي، گم راه سازي و تحقير و تمسخر پيام آوران، مصلحان، و مربّيان الاهي و پيروان ايشان به نهايت توان و تجهيزات كوشيدند كه در بحثهاي ذيربط و جاي گاه خود گذشت.
۷. عقل متعارف (فطري) : عقل به معناي امساك و نگه داري است و اهل معرفت در مراحل ابتدايي، آن را مايهي شرافت و كرامت آدمي شمرده و لازم ميدانند ولي در بسياري از مراحل زندگي همين عقل، عقال ميشود كه با آن زانوي شترسركش را ميبندند! عقل را از اين جهت عقل ميگويند كه چون جلوي غرايز و خواستههاي نفس را ميگيرد و زانوي شهوت و غضب را ميبندد و ضبط نفس به عهدهي آن است.
ولي بسياري از مردم در همهي امور، همين عقل متعارف را ملاك و معيار عملي خويش بر ميگزينند، عقلي كه به مصلحت ميانديشد، سرش كلاه ميرود، دچار خطا و لغزش ميشود، فريب ميخورد و توجيه وجيه ميكند و چه بسا شيطنت ميكند كه با هركس و هر چيزي ميسازد! به عنوان يك گواه بحث به رفتار حضرت ابراهيمg در ذبح اسماعيلg در پي رؤياي خويش اشاره ميكنيم. اگر آن حضرت عقل عادي را معيار عمل خويش قرار ميدادند، نميتوانستند با همهي دشواري هايش، عاطفهي پدري را با مهر پيام بري، خود را با خدا، حقيقت را با مصلحت، رفتن و زندگي را براي اهداف متعالي، پيوند خوني را با پيام (الهام) ارزيابي نمايد و سرانجام آن چه بر ميگزيند ماندنيتر باشد! يگانه فرزندش را، ميوهي دلش را، بهانهي ماندنش را، ثمرهي عمرش را و همهي پيوندش را قرباني كند! چگونه ممكن است در حالي كه همهي تار و پودش فرياد شوق بر آورده اند: اسماعيل، نجواي حق در گوش جانش زمزمهي ذبح دارد! منفعتي بسته به جان، حقيقتي بسته به ايمان!
ايمان ميكشاند، جان و دل هم راه نيست، شمشير عقل و سپر شرع به دست گرفتن و ترديد و توجيه و تكيه بر حقيقت تا حقيقت دگري پاي مال شود. الهام بر ذبح است. معناي واژه از نظر لغوي و اصطلاحي چيست؟ شايد كشتن نفس است؟ هواست! معناي حقيقي دارد يا مجازي؟ خطاب عام است يا خاص؟ صبري پيشه بايد تا نسخي رسد! ضمير مخاطبش كيست؟
اسماعيل علَم است يا صفت و لفظ مشتق...! از همهي دانشهايي چون: فلسفه، كلام، منطق، فقه و اصول، تفسير، جبر و احتمالات و... بهره ميگيرد تا ...!؟ راهي براي ماندن و نگه داشتن بيابد، سرزنشهاي نفس لوّامه را نشنود، راه تحريف بيابد، هم ساز شود با دنيا! انشاء الله كه گربه است و بگذرد!
با فرض صحّت و درستي همهي احتمالات، به زمان تكليف، اجراي آن ميرسيم، باز انشايي و مولوي بودن يا ارشادي پيش ميآيد، گذشته از اينها كرداري است خلاف شرع! متناقض با آيات وارده بر حفظ جان و كرامت انسان «وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» [۶۹] ، تازه خواب است. صادقه است يا نه؟ تعبيرش چيست؟ از كجا معلوم القاي شيطان نباشد!؟ گناهش چيست؟ «بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» [۷۰] و چرا!؟
آفرينش توجيه از عقل آفريده اي چون انسان آسان است[۷۱] ! امّا عقل اكتسابي، برهاني و مفتاحي و مصباحي در گوش جانش ميخواند كه:
يقين ميدان كه جان در نزد جانان نيـابد قرب تا قـربان نگــردد!
و هم چنين اگر با عقل عادي ميانديشيد هرگز حاضر نميشد تن به آتش و شعلههاي شرر آن بسپارد! چون تلاش عقل متعارف همه و همه براي حفظ حيات ظاهري و زندگي دنيايي است و در مراحل بالاتر و آزمونهاي سخت تر، عقال است، دست و پاگير است و براي رشد و كمال مانع!
اعتراف به بي عقلي زيان كاران در قيامت گواه اين مصلحت انديشي عقل است، چرا كه آنها عقل فطري را داشتند، به تدبير زندگي دنيايي پرداخته و به بهرههايي هم رسيده بودند، تنها در مراحل گزينش راه درست بندگي و صراط حق به عقال تبديل شده و مانع گرايش و ايمان كه ميگويند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ» [۷۲] اگر ميشنيديم و تعقّل مينموديم در زمرهي دوزخيان نبوديم. از اين رو گفتهاند، عقل ابزار شناخت و پرستش خداست و كيفر و پاداش مردمان به روز جزا به ميزان آن بستگي دارد: «ألْعَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن وَ اكْتُسِبَ بِه الْجَنان» [۷۳] .
۸ . غرور و خودبيني: هركه اسير نفس و پيرو هوي شد، به جاي خدا، خود را ميبيند! و خودبيني و خودپسندي مانع كمال است، خدابيني شرط كمال است. هركه خود را ديد، برتر پنداشت، هرچه را براي خود خواست، هواي خويش را معبود خود قرار ميدهد و خود پرست ميگردد مقابل بت پرست و خداپرست!
و قبلهي چنين آدمهايي سود و زيان خودشان است، هركه ايستادگي كند، به خطر اندازد، تهديدي باشد، اصلاح و تربيتي باشد، ستيزه و پيكار و تحدّي باشد، ميايستد، ميجنگد، از هر ابزاري بهره ميگيرد، با شايعه، تحريف، جعل، خرافه، زور، زر، تزوير، تطميع، تهمت، افترا، دروغ، تمسخر و تحقير ميكوشند رقيب از عرصهي پيكار به در كنند تا همهي حكم و فرمان از آن آنان باشد! (ن. ك به نابايستههاي رفتاري و الگوهاي رفتاري منفي).
به نمونههايي از اين صفت نكوهيده دربارهي خود برتر بنيان تاريخ اشاره ميكنيم:
عاد به نيروي خود مينازد و رجز ميخواند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» [۷۴] چه كسي نيرومندتر از ماست؟ فرعون با همهي كبر و غرور و نخوت سر ميدهد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» [۷۵] من پروردگار برتر شمايم. نمرود در جدالي چنين ادّعا ميكند: «أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ» [۷۶] من نيز (چون خداي ابراهيم) ميميرانم و زنده ميكنم. و طاغوتي در جهت استحمار و تحميق اطرافيان و پيروان كوردل ميجويد: «وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ» [۷۷] . پروردگار جهانيان چيست؟ «مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي» [۷۸] براي شما جز خود، خدايي نميشناسم! براي اغفال و در نهايت استبداد و خودرأيي ميگويد: «مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى» [۷۹] جز آن چه (مصلحت) ميبينم به شما ارايه نميدهم! و در پيام تهديد به كشتن فرزندان و زنده نگه داشتن زنان بني اسراييل ميگويد: «وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» [۸۰] . ما بر ايشان تسلّط داريم.
اينها، هم راه دست ياران خود از جملهي حزب شيطاناند كه نخست با خود برتر بيني به كبر و غرور رسيد و شعار «انَا خَيْرٌ منهُ» را سر داد و از فرمان خدا بر سجده به آدم استكبار و استنكاف ورزيد. اين ويژگي پيروان راستين شیطان است كه ميخواهند هيچ چيزي جلودارشان نباشد. [۸۱] نه تنها خود تربيت پذير و قابل اصلاح نيستند بلكه ديگران را نيز از هدايت و تربيت باز ميدارند.
ب: بروني
۱. شيطان: از مهمترين موانع آدمي در مسير تربيت، دشمن ديرين و سوگند خوردهاي است كه پس از روي تافتن از فرمان خداوند مبني بر سجده بر آدم بر اساس قياس و غرور[۸۲] و خود بزرگ بيني رانده شد و در پي پذيرش دعايش براي مهلت يابي تا روز رستاخيز، جرأت، و جسارت يافت و به عزّت خداوند سوگند ياد كرد كه آدميان را بفريبد جزاند كي از آنان را[۸۳] . و گفت: «حتماً از ميان بندگانت سهم معيّني خواهم گرفت و به يقين گم راه شان ميكنم.»[۸۴] بر سر راه راست تو خواهم نشست، آن گاه از پيش رو و پشت سرشان و از طرف راست و چپ شان به سراغ شان ميآيم».[۸۵] «قطعاً نسل او را (كه بر من برتري دادي) افسار ميزنم جز اندكي را» [۸۶] .
از اين رو پا به عرصهي فريب و نيرنگ گذاشت، به آرزوهاي دور و دراز دام نهاد، نيروي وهم و پندار را به جاي علم و عقل و وحي نشاند، با وسوسه هايش (فكري، اعتقادي، عبادي و غيرعبادي) حق را باطل و باطل را حق جلوه گر ساخت، كوشيد تا سرمايهي خدا خواهي بشر را كم رنگ نمايد، پيروان را به غفلت از ياد خود و خدا برد[۸۷] ! و با آراستن كردار زشت و زيبا جلوه دادن آن، انسان را به ادامهي آن ترغيب ميكند. با وعدههاي دروغ و آرزوهاي موهوم و دور و دراز فريب ميدهد[۸۸] . به فقر و فحشا وعده ميدهد[۸۹] و ميترساند تا از مبادرت آدمي به انفاق باز دارد و به گناه وا دارد. وعدهي اصلاح و توبه در آينده ميدهد، چارهي كار را در آمرزش خواهي ميداند و به امروز و فردا كردن وا ميدارد و به تأخير مياندازد.
پندهاي فريب كارانه ميدهد. سوگندهاي دروغ ياد ميكند تا پندهايش بهتر شود باور! محاصرهي كامل ميكند و همهي راهها را ميبندد، راهزني ميكند ميجويد «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ» به كجا ميرويد[۹۰] !؟ و فرمان ميدهد تا آفرينش خدا دگرگون سازند. و هر را كه فراخور حالش دام و دانه اي دارد، شيوههاي گونه گون داند، نيروهاي سواره و پيادهي پر شمار دارد و در دارايي و فرزند شركت ميكند[۹۱] . و ميدان عملش، تاخت و تازش، ادراك انساني و ابزارش عواطف، و احساسات بشري است. و راه نفوذش دل است. [۹۲] و سزاوار است از شرّ وسوسههاي شيطان به خدا پناه برد كه پروردگار مهربان به رسولش چنين فرموده تا امّت اسلام در سايه سار لطف و رحمت الاهي امان يابند[۹۳] .
۲. حكومت فاسد و ستم پيشه: نقش بازدارندگي حكومت و زمام داران هر جامعهاي با برنامههاي جاري و سياستهاي اعمالي، از ديرباز اثر گذارترين عامل در بازداشت مردمان از اصلاح و تربيت بوده و هست.
تلاشهاي سردم داران در گام نخست با مصلحان و مربّيان بوده و با تهمت، افترا، تحقير، تمسخر، تكذيب، مجادله، تهديد، به قتل، شكنجه و زار و تبعيد ميكوشند تا از صحنهي اصلاح و تربيت بيرون نمايند و در صورت عدم توفيق و ناكارآمدي شيوههاي مبارزاتي ياد شده رو به سوي پيروان و گردآورندگان نموده و هم راه با ناز پروردگان، سران و زعماي قوم، اشراف و دست ياران و پيروان خودشان ميكوشند و با ابزار فريب، تحريف، شايعه سازي، استفاده ابزاري از مقدّسات، جهالت تودهها، عوام فريبي، كتمان حقايق، تطميع، استحمار، تحميق ساده لوحان و دنيا خواهان و مقلّدان نياكان و سنّتهاي جاهلي، در باور و گرايش مردم شبهه ايجاد كنند و از وارد شدن در مكتب و فراگيري آموزههاي مصلحان جلوگيري نمايند.
خود را در حالي كه فساد انگيزترند، مصلح ميخوانند، با چهرهي تزوير ظاهر ميشوند، بلكه برترين خدا ميدانند، راه شان را بهترين راه رشد و هدايت! با استبداد و روح خودكامگي كه دارند ميكوشند هرآوايي را عليه خود دانسته و در گلو خاموش كنند و هر مربّي و هدايت گر و اصلاح گر را به انزوا بكشانند، تبعيد نمايند يا به قتل برسانند تا سود و زيان دنياي ايشان از سوي احياگران حق و عدل آسيبي نبيند! و پيروان و تودههاي سنّت گرا و ناآگاهان، براي سپري ساختن عمر كم بهاي خود، نان از دست اين دونان ميطلبند و ياري گر اينها هستند و مقابل رسولان و مصلحان صف آرايي ميكنند و مانع رشد و تربيت مردمان كمال جو ميشوند[۹۴] .
و اعتراف و متّهم سازي ناباوران زيان ديده در آخرت، گواه اين نقش رهبران حكومت هاست: «رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا» [۹۵] «كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا» [۹۶] ما پيرو شما بوديم! و چه بسا تقاضاي عذاب مضاعف برايشان مينمايند و ميخواهند تا زير پايشان قرار گيرند و پاي مال كنند[۹۷] .
۳. پندگويان رياكار: نصيحت گران و خيرخواهان اندرزگو، به همان اندازه كه نقش مؤثّر در تربيت بشر دارند در صورت تناقض گفتار و كردارشان، نقش منفي و بازدارندگي خواهند داشت، چون دعوت عملي و فراخوان به كردار و عملي نشد واژگان از دلالت ناباوري آنان پرده بر ميدارند و نهان ناپاك و چهرهي نفاق و تزويرشان را هويدا ميسازند، در فضاي بي اعتمادي كسي را شوق شنيدن به نصايح ايشان نخواهد بود، بلكه مردمان به انزوا ميگرايند، و رفتار دوگانه برميگزينند. امروزه اين خصيصيهي انحصاري در جامعههاي مدني بيش از هر زماني رخ عيان ساخته و نا به ساماني اخلاق و رفتار مردمان را رقم زده است.
در كنار اين گروه، رسانهها و تبليغات، شبكهها، و پاي گاههاي اطّلاع رساني و خبري، آموزشي، با هر گرايشي و جريان فكري، مددكارند تا دوغ و دوشاب را تشخيص نباشد نزد مردمان! هر كه با آواز ناخوش خود، ساز خود مينوازد و مددجويان مُد مدار خود را به تكاپو وا ميدارد، به رشد و تعالي نگاهي نيست، هرچه هست مصرف گرايي، تجمّل گرايي، رفاه جويي و دنيا دوستي و عيش و نوش و طرَب است!
۴. خانواده لااُبالي: هر پدر و مادري در صورت قصور و تقصير در تكليف تربيتي خود و تناقض در گفتار، كردار، باور، انديشه و آرمان خود، فرزندان را به ورطهي هلاكت ميكشاند و راه رشد و تربيت را مسدود ميسازد و اين آموزهها به صورت فرهنگ ريشه دار، چون سنگ نبشته اي تا پايان عمر در تار و پود وجود فرزند ساري و جاري خواهد بود و نقش فاكتورهاي مؤثّر ديگر را نيز (در مسألهي تربيت) بسي دشوارتر بلكه براي هميشه خنثي ميسازد و از اين رو پيام بر فرمودند: «اِيّاكُم خَضراءُ الدَّمَنَ، قيلَ يا رَسوُل اللهَ وَ ما خَضراءُ الدَّمَن؟ قالَ: المِرْأهُ الحَسَناءُ فِي بَيْتِ السُّوء» [۹۸] ! بپرهيز از زن زيبايي كه در خانوادهي بد و پليد بار آمده باشد.
و يا امام سجاد(ع) ميفرمايد: خوشا به حال كسي كه مادرش پاك دامن باشد. «طوبي لِمَن كانَتْ اُمَّه عَفيفَهٌ» [۹۹] كه به اين نقش خانواده توجّه دارد. و در صورت بر هم خوردن اين معادلات اخلاقي، تربيت در خانواده محقّق نخواهد شد. بلكه به بزرگترين مانع بدل خواهد شد. همان كه در دعا و نفرين حضرت نوحg ميبينيم و آن حضرت به اين نقش ناكارآمد خانوادههاي گم راه و فاجر اشاره دارد كه «إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» [۱۰۰] . به قول شاعري: در باغ لاله رويد و در شوره زار خَس!
۵. دوستان ناباب: ياران و هم سالان در صورت گرايشهاي نامطلوب و رفتارهاي نابه هنجار ميتوانند روي رفتار و مَنِش دوستان خود اثرگذار باشند به جهت مناسبتها و هم گوني و هم انديشي و هم ذات پنداري با كساني كه بخش زيادي از فرصتها و لحظات را در مراكز آموزشي، علمي، تفريحي و كوچه و بازار پر ميكنند و نقش الگوي رفتاري قابل اعتمادي دارند تا جايي كه نقش عوامل مؤثّري مانند مربّيان، خانواده و جامعه و... كم رنگ جلوه ميكنند و بهترين گواه بر نقش دوستان و باز دارندگي آنان بر امر تربيت، تجلّي گفتار زيان ديدگان در آخرت و متّهم سازي ديگران است كه اقرار ميكنند: «هَؤُلاء أَضَلُّونَا» [۱۰۱] .
و از روي پشيماني اعتراف مينمايند كه اي كاش فلاني را به دوستي بر نميگزيدم: «يَا لَيْتَنِي لَم أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي» [۱۰۲] . و آن روز شماري از ياران با هم به دشمني ميپردازند (دوستيهاي دنيا به دشمنيهاي در آخرت ميانجامد) آن هم به خاطر زيان و خسراني كه از سوي دوستان ديده و احساس شكست ميكنند و فرصت جبران هم نيست! «الْأَخِلَّاء يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» [۱۰۳] پيامبر اسلام فرمودند: «انسان بر دين و روش دوستش پرورش خواهد يافت. پس دقّت كنيد با چه كسي دوست ميشويد[۱۰۴] » و براي دوست يابي و يا فاصله گيري از برخي ياران به آيات و احاديث وارده در بحث دوستان در بخش عوامل مؤثّر در تربيت بنگريد.
۶. جامعهي ناسالم: محيط زندگي و مجموعه عواملي كه فرد در آن رشد و زندگي ميكند اثرگذار است. علامه طباطباييe ميفرمايد: «در اعمال آدمي مساعدت ميحط هم دخالت عظيمي دارد. محيط هم بايد اجازه دهد...»[۱۰۵] .
و ترك محيطهاي نامناسب و مسألهي هجرت از سوي شماري از مربيّان و مصلحان مانند حضرت ابراهيم، موسي، لوط و پيام بر اسلامb نشان از شرايط نا به سامان محيط است و پرسش فرشتگان در روز رستاخيز از زيان كاران گرفتار آمده به كردار خويش، توجيه وجيه ايشان بر شرايط نامساعد محيط و تأثير آن بر انحطاط ايشان سودي ندارد گويند: آيا زمين خدا گسترده نبود؟ مهاجرت ميكرديد[۱۰۶] !
و امام علي(ع) در اين باره ميفرمايد: «از جامعههايي كه (مردمانش) اهل غفلت و ستم كاري هستند و پيروان خدا در آن كم ترند بپرهيز[۱۰۷] » و شرايط تقيّه و پنهان سازي باور از سوي زن فرعون، مؤمن آل فرعون و آل ياسين، گريز اصحاب كهف و تهديدهاي فرعون عليه باورمندي جادوگران و شرايط خفقان جامعهها نشان از نقش بازدارندگي آن در تربيت دارد.
۷. آموزگاران و مراكز آموزشي ناسالم
در اهميت نقش تعليمي مربیان همين بس كه پروردگار جهانيان براي تربيت بشر شايستهترينها را گسيل داشته تا به تهذيب و تزكيهي روح و جان آدمي بپردازد، دعوت به كردار نمايند با تمام اخلاص و در مقام علم و حكمت و عصمت. از اينجا روشن ميشود كه اگر معلّم و مربّي در مقام تعليم و تربيت، شايستگي اخلاقي و پاي بندی به اصول ارزشي، سنّتها و معيارهاي اخلاقي رايج منطبق بر اصول فطري و آموزههاي ديني را نداشته باشد، فراگيران و فرهيختگان مكتب او سر از كجا آباد در ميآورند!
نقش بازدارندگي مدرسه و معلم در تربيت به اندازه اي است كه نقش مطلوب خانواده جامعه و دوستان را نيز ميتواند خنثي سازد و به نمونهي دانش آموختگان و غرب زدگان و دين فروشان و دنيا خواهان در قرون اخير ميتوان اشاره كرد كه چه آسان از جوامع ديني و سنّتهاي اصيل و فرهنگهاي ريشه دار ملّي، بومي و تربيت موفّق خانواده و تأثيرات محيطهاي انساني و شرايط اثرگذار زندگي و دوستان و مربیان وارسته فاصله گرفتهاند و به ناباوري و انكار و دين ستيزي رسيده اند!
۸. سنتهاي كهن خرافي
از جمله عوامل بازدارنده در امر تربيت پذيري صحيح مردمان، وجود سنّتهاي رايج خرافي و باطل كهن در جامعههاي بشري است. كساني كه سود و مصلحت، مقام و سياست خويش را در ترويج اين سنّتها ميدانند دامن ميزنند و پر آرايه ميسازند و كور دلان و پيروان ساده لوح را به پذيرش، اجرا و اشاعهي آن وا ميدارند[۱۰۸] . و در برابر هر انديشه و باور درست و آموزههاي سازنده و مصلحان و مربّيان واكنش نشان ميدهند و پاي تقليد و قدمت و كثرت را پيش ميكشند كه ما و نياكان ما، از ديرباز به چنين آداب و سنّتي عامل بودهايم[۱۰۹] ! ريشه در تاريخ، فرهنگ، تمدّن و باور ما دارد! و با پافشاري برخي نازپروردگان متنعّم و خوش گذران امّتها بر اين سنّتهاي خرافي نياكان، رسولي آمده از سوي حق ايشان را گفت: اگر من آييني براي شما بياورم كه از آن چه پدران خود را بر آن يافته ايد بهتر و هدايت كنندهتر باشد باز هم از آنها پيروي ميكنيد[۱۱۰] !؟
۹. تغذيهي حرام: تغذيه از ضروريترين اركان زندگي است و حيات هر جنبنده اي بسته به قُوت آن است. و اهميّتاش بر همگان روشن! و آفريدگار روزي ده، فرمان داده تا از آن چه كه حلال و پاكيزه است تغذيه شود[۱۱۱] . و انسان به غذايي خود بنگرد كه چه ميخورد؟ چه گونه ميخورد؟ از چه راهي است؟ از كجاست؟ و چيست كه خورده ميشود!؟ «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» [۱۱۲] فرمان حق است كه انسان بايد به غذاي (روح و جسم) خودش بنگرد و از چيزهاي مجاز و بدون اثرگذار زيان بار تغذيه نمايد. و از چيزهاي حرام نخورد!
چون يكي از پيش نيازهاي بسيار مهم براي تهذيب اخلاق و كارآمدي برنامههاي تربيتي و باورمندي تغذيه است تغذيه اي حلال و پرهيز از خوراكيهاي آلوده، ناپاك و نامشروع است و خداي سبحان زمينهي دعوت به بندگي را سير كردن بندگان و نجات از گرسنگي ميداند: «رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ» [۱۱۳] .
عدم رعايت اين حكم الاهي، امر تربيت دشوار ميگردد. چه بسا فلسفهي نهي پروردگار از خوردنيهاي حرام، شايد اين بُعد از تغذيه باشد! و علّت حرمت شير دايگان به نوزاد (موسي) در دربار فرعون اثرهاي نافرجام و زيان بار تغذيه از دامان ناپاك ناباوران باشد. «وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ» [۱۱۴] و ما شير دايگان را از پيش بر او حرام كرده بوديم. و تأکید اصحاب کهف برای تهیّهی غذای پاکیزه از این روست: «فَلیَنظُر اَیُّها أزکی طَعاماً».
چرا كه تغذيه شماری از مردمان را، خوردن آتش ميداند و ميفرمايد: «مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ» [۱۱۵] . جز آتش در شكمهاي خود فرو نميبرند! پيامبر اسلام ميفرمايد: «مال حرام مانع پذيرش حج، عمره، و صلهی رحم است و حتّي در نطفه اثرگذار است» [۱۱۶] . و نيز ميفرمايند: «يك لقمهي حرام مانع پذيرش چهل شب نماز ميشود» [۱۱۷] . «ترك يك دانگ حرام نزد خدا از يك صد حج با مال حلال بهتر است» [۱۱۸] . كسي كه چهل روز غذاي حلال خورد، خداوند قلبش را به نور خود روشن گرداند و چشمههاي حكمت را از دلش به زبانش جاري سازد».[۱۱۹]
و در اثرگذاري سوء تغذيهي حرام، روز عاشورا امام حسينg به لشكريان يزيد فرمودند: «دليل بي تأثير ماندن نهي از منكر من در شما اين است كه شكمهاي تان را از مال حرام پر كرده ايد. «قَدْ مَلِئَتْ بُطُونَكُم مِن الحَرام» [۱۲۰] .
ناكارآمدي برنامههاي تربيتي و اخلاقي را در جوامع امروز، ميتوان در اوج گيري صنعت و زندگي شهري گري و روح رفاه جويي، آسايش طلبي، مصرف گرايي و تجمّلات و هزينههاي گزاف و عدم برابري درآمدها با سطح هزينههاي خانوادهها از سويي و تورّم اقتصادي و افزايش لحظه اي قيمت كالاهاي مصرفي ديد، كه موجب شده بسياري از مردم به راههاي درآمدي باز ديگر و خارج از حوزهي شرع و قانون رو كنند تا از قافلهي عصر تمدّن و مصرف بي هوده و دور از شأن عقب نمانند. اين گونه تغذيهها، مايهي سركشي نسلها از ارزشها و گريز از پندهاي خيرخواهانه و سرانجام ناباوري است!
۱۰. پيروي از ناشايستگان و هم نشيني با بدان
ـ از آن جايي كه انسان، خوي دعوت گران، ره بران، مقتدايان خويش را ميپذيرد و فرداي روز با روش و خوي ايشان پا به عرصهي ظهور حضور ميگذارد، و در سايه سار تأثير گفتار، كردار، انديشه و روش هم نشينيان قرار ميگيرد. آفريدگار بزرگ و حكيم ميفرمايد: هرگز پيرو، دروغ گويان، عيب جويان، سخن چينها، تجاوز گران به حدود الاهي، بدكاران، سوگند يادكنندگان به دروغ، بازدارندگان خير و مسخره كنندگان مباشيد. «فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ، وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ، هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ، مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ» [۱۲۱] .
ـ از كسي كه دلش را ما از ياد خود غافل كردهايم و تابع هواهاي نفس خود شده، پيروي مكن. «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» [۱۲۲] .
ـ از كفّار و مشركان اطاعت نكن. «فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ» [۱۲۳] .
ـ از منافقان و دو رويان پيروي مكن «وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ» [۱۲۴] .
ـ از گناه كاران و ناسپاسان تبعيّت و اطاعت مكن «وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا» [۱۲۵] .
ـ از فرمان و رفتار اسراف كنندگان، (ستم كاران) پيروي مكن. «وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» [۱۲۶] . فقط بايد تقوا پيشه كرد و از خدا و رسولش پيروي كرد. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ». تا به سر منزل مقصود رسيد[۱۲۷] !
ـ پس آنچه كه قابل پيروي است، خدا، پيام بر، كتاب خدا، سنّت پاي دار نبوي، پيشوايان معصوم و جانشينان شايسته و صالح آنهاست.
گاهي بسياري از آدميان از سوز سرماي زمان و نيرنگ ياران و بي وفايي خويشان و بي توجّهي فرزندان و بي كفايتي دولت مردان و تنگ شدن عرصههاي زمين و زمان، آخرين گزير را گريز، به دامن غدّاران و جبّاران ميبينند. بد را از بدتر بهتر ميدانند. از مار به افعي پناه ميبرند، از چاله به چاه افتادن را ميپسندند، پناهندهي دربار ستم پيشگان ميشوند، هم دست و هم پيمان آنها ميشوند تا گذران نمايند زندگي گذرا را.
ـ و امروزه پناهندگيهاي بي شمار در سطوح مختلف، به ويژه با عنوان سياسي در جاي جاي جهان به چشم ميخورد و به گوش ميرسد و خداي سبحان، ايمانيان را از پيوستن به آغوش ستم كاران بر حذر ميدارد تا گرفتار پي آمدهاي هم سويي، هم انديشي و هم نشيني با ايشان نگردند. ميفرمايد: «وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ» [۱۲۸] . اي مؤمنان! هرگز نبايد به ستم گران پناهنده شويد. (و هم دست و هم راز و...) كه آتش كيفر آنان شما را نيز فرا خواهد گرفت. و در آن حال جز خداي مهربان دوستي نخواهيد يافت، و ياري گري بر شما نخواهد بود.
آنهايي كه از ولايت الاهي سرباز ميزنند، ناخودآگاه زير بيرق ولايت طاغوت (و شيطان) سينه ميزنند. ايشان ره به ضلالت پيموده و گمان ميكنند هدايت يافتهاند و گم راهي، حقّ مسلّم ايشان است. «وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» [۱۲۹] .از نور به ظلمت هجرت ميكنند و پايان كارشان سياهي است و جهنّم «وَالَّذينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» [۱۳۰] . چرا كه شیطان كردار زشت ايشان را، آراسته و ميفريبد، و او يارشان است روز حشر و گرفتار عذابي دردناك هستند: «فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» [۱۳۱] .
و اين كيفر ره آورد گزينش شيطان است به ياري و سرپرستي: «وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا» [۱۳۲] . اين كنش، بازتاب همان نافرماني و توجّه به غير خداست، كه شيطان را يار همهي كساني قرار داده است كه ره كفر پيشه ميكنند (و ايماني به مبدأ و معاد و كتاب و رسالت پيام بران و... ندارند). «جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ» [۱۳۳] .
ـ علاوه بر طاغوت، شيطان و پيروان اينها نيز حق ولايت بر مؤمنان ندارند و خداي حكيم نهي فرموده:
۱. كافران را به ياري نگيريد و وليّ خود قرار ندهيد؛ اي ايمان آورندگان! «لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء» [۱۳۴] .
۲. منافقان را به دوستي برنگزينيد تا هجرت نمايند به سوي خدا (قلباً) : «تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا» [۱۳۵] .
۳. يهود و نصاري را نيز پيرو نگرديد و محبّت و ولايت شان را نپذيريد: «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء» [۱۳۶] .
۴. كساني كه دين و باور شما را بازي ميگيرند، (بر شما حقّ ولايت ندارند، از دوستي ايشان نيز بپرهيزيد) اولياي خود قرار ندهيد: «لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا» [۱۳۷] .
۵. خويشان بي ايمان و بي اعتقاد به ذات احديّت و مبدأ و معاد و... «لاَ تَتَّخِذُواْ آبائِكُم وَ اِخْوانكُم أَوْلِيَاء» را دوست نداشته باشيد اگر كفر را بر ايمان برگزيدهايد. «إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ» [۱۳۸] .
۶. دشمنان خدا و مؤمنان را اولياي خود قرار ندهيد: «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء» [۱۳۹] .
۷. ستم كاران نيز يار و مددكار يك ديگرند، ايشان را هم جزء اولياي خود قرار ندهيد: «وإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ» [۱۴۰] .
و در احاديثي چند امام عليg در اين باره ميفرمايند:
«مُقارِنَةُ السُّفَهاءِ تُفسِدُ الخُلقَ» [۱۴۱] هم نشيني با كم خردان، اخلاق را فاسد ميسازد.
«اِحذِر مُجالِسَةِ قَرينِ السُّوءَ فَإنَّه يُهلِكُ مُقارِنَة وَ يُردي مُصاحِبَه» [۱۴۲] از هم نشيني با بدان بپرهيز چرا كه همواره دوست خود را به هلاكت مياندازد و هم نشيني خويش را تباه و پست ميسازد.
و از قول حضرت موسيg ميفرمايد: «مَن قَطَع قرينَ السُّوءِ فَكَأنّما عَمِلَ بِالتَّوريةِ» [۱۴۳] هركه از هم نشيني بد جدا گردد، گويا به (آموزه هاي) تورات عمل كرده است.
و آرزوهاي نشدني فريب خوردگان دوست در آخرت، بهترين گواه از سوي حق تعالي، به تأثيرات سوء رفتار، گفتار و انديشه و باور نااهلان و حكم فرمايان ناشايست است[۱۴۴] .
۳۰. گفتههای شایستگان در آخرت
دراین فراز به گفت وشنودهای شایستگان در جهان آخرت میپردازیم وتنها به ذکر آیات ومحور محاورات ا اشارتی نموده ودرصورت نیاز به تفصیل، به مباحث فصل دوم ارجاع میدهیم واز ترجمه آیات نیز صرف نظر نموده چون دربحثهای گذشته وگزارش انواع گفتهها وگروهها، آورده شده است.
۱-۳۰. حمد و ثنا: «وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ، الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوبٌ».[۱۴۵]
«وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ».[۱۴۶]
۲-۳۰. یادی از گذشته (دنیا) : «قالُوا إِنّا كُنّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ، فَمَنَّ اللّهُ عَلَيْنا وَ وَقینا عَذابَ السَّمُومِ، إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحيمُ».[۱۴۷]
«إِنّي ظَنَنْتُ أَنّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ».[۱۴۸]
«قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهًا...».[۱۴۹]
۳-۳۰. دعا و نیایش: «رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ».[۱۵۰]
«رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ».[۱۵۱]
۴-۳۰. گفت و گو با بهشتیان: «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنّي كانَ لي قَرينٌ، يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ، أَ إِذا مِتْنا وَ كُنّا تُرابًا وَ عِظامًا أَ إِنّا لَمَدينُونَ، قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ، فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ، قالَ تَاللّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ، وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ، أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ، إِلاّ مَوْتَتَنَا اْلأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ، إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ».[۱۵۲]
«.. وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ».[۱۵۳]
۵-۳۰. گفت وگو با دوزخیان: در پاسخ «اَلَم نَکُن مَعَکُم؟» میگویند: «بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ اْلأَمانِيُّ حَتّى جاءَ أَمْرُ اللّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ».[۱۵۴]
«قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا».[۱۵۵]
«وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا».[۱۵۶]
«درپاسخ درخواست طعام ایشان میگویند: «إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ».[۱۵۷]
«قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرينَ».[۱۵۸]
«وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ اْلإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ في كِتابِ اللّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ».[۱۵۹]
در نظامها و آموزههای تربیتی حاکم بر جوامع بشری، استشهاد به رفتار، منش، گفتار و سیره و روش به کمال رسید گان موفّق در عرصههای گوناگون بسی رایج بوده و نقش اثر گذاری دارد که اگر میخواهید در این جا، به این رشته، درجه، مقام و دارایی و توفیق و... برسی، چون این الگوها رفتار کن! و خداوند نیز برای انسآنها در زندگی دنیا که خواهان کمال و سعادت جاوید هستند از زبان نیک بختان و رستگاران بهرهمند از نعمات بیزوال الاهی در آن سرای پایدار میگوید به همان روش محسوس و نماد و نمود دنیایی، روشی که برگزیدند، راهی که پیمودند و به مقصد نهایی که رسیدند!
۳۱. فرجام نگری (تجلّی رفتارهای تربیتی مثبت ومنفی در جهان آخرت)
۱-۳۱. گفتههای ناشایستگان در آخرت
يكي از روشهاي تربيتي، توجّه دادن به فرجام كار و پي آمدهاي رفتارهاي (به هنجار و نابهنجار) آدمي است كه پروردگار متعال نيز در آياتي چند به اين اصل توجّه داشته است[۱۶۰] :
«فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ» [۱۶۱] «وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» [۱۶۲]
و در اين مرحله از آموزههاي تربيتي ارادهي الاهي بر اين تعلق گرفته ضمن بيان فرجام كار زمان ديدگان و ترسيم خط سير ايشان در زندگي دنيايي به گفتهها، اعترفات روشن، بهانه تراشيها، متهم سازي و پي آمدهاي غفلت و يارگزيني و روي گرداني از انحطاط ايشان ميپردازد تا افق آينده را به هوشياران بنماياند تا جهت پيش گيري و جانب احتياط را رعايت نمايند.
شگفتی: بهت زدگی و حیرت از رسیدن جان به گلو و برزخ و دمیدن صور و رستاخیز و نامهی کردار[۱۶۳] .
بیداری و غفلت زدایی و... : [۱۶۴] .
اعتراف به غفلت، گناهان فردی، ستم و گمراهی خود همراه با سوگند و آمدن پیام بران و تکذیب ایشان، ترک نماز، احکام و...: [۱۶۵]
شهادت علیه خود[۱۶۶] .
اظهار ایمان و یقین [۱۶۷]
اظهار عجز و درماندگی و سختی قیامت [۱۶۸]
درخواست مهلت[۱۶۹] میفهماند که اینها همآنهایی هستند که برای قدرت و مکنت خود زوال نمیاندیشیدند و سوگند یاد میکردند که بر اریکهی قدرت و استمرار فساد باقی خواهند ماند. «أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ» [۱۷۰]
دربارهی سکونت ایشان در منازل و کاخهای ستمگران است
درخواست بازگشت [۱۷۱]
درخواست فاصله افتادن میان خود همنشین و کردارشان [۱۷۲]
درخواست تخفیف عذاب [۱۷۳]
درخواست شفیع [۱۷۴]
درخواست نور، آب و غذا از بهشتیان [۱۷۵]
درخواست عذاب و لعن برای یکدیگر [۱۷۶]
متّهمسازی یکدیگر و توجیه گمراهی، نافرمانی، جهنّمی شدن خویش و سرزنش یکدیگر [۱۷۷]
آرزوهای نشدنی[۱۷۸] .
و شاید هدف از بیان این گفتهها این باشد که خداوند بخواهد در راستای اهداف تربیتی و هدایتی کتابش به بندگان فهیم بفهماند که این اعترافها، درخواستها، آرزوها و پذیرش عذاب و پشیمانی واندوه و گریز از یار و رهبر و... هم نشین، همه و همه رهآورد بیخردی، غفلت، گمراهی و عدم پیروی از الگوهای رفتاری و آموزههای الاهی بوده و این زیانکاران روزی به بیداری رسید هاند که بسیار عرصه را تنگ و آزار دهنده دیدهاند. پس، از فرصتهای خود به نیکی بهرهبجویید و فرجام کار خود بنگرید تا انگشت حسرت به دندان ندامت نگزید. این پروندهی کردار و اعترافات متّهمها از همنوع خودتان است. عاقل آن است کهاندیشه کند فردا را!
۳۲. نتیجه گیری
در این پژوهش پس از اشاره به کلیّات ومباحث مقدّماتی در فصل نخست به گزارش آیات نقل قول از انواع و گروهها پرداخته شده که در ۷۲ سوره و ۱۴۷۸ آیه به تفکیک زیر میباشد:
۵۱ آیه از گفتههای فرشتگان که مربوط به عالم ذرّ، دنیا وآخرت بوده، ۲۱ آیه از گفتههای شیطان، ۲۰ آیه از گفتههای جنّیان، ۵ آیه از زبان هد هد واز مورچه، جهنم، آسمان وزمین، بتها واعضا وجوارح هرکدام یک آیه نقل شده است. که در بررسی این بخش از آیات این نتیجه به دست آمد که این گفتهها نقش الگویی برای تربیت بشر نداشته و برای اکمال نگرشهای آدمی به جهان هستی و تربیت عقلانی بشر وتقویت مجاری دانش بشری از راه وحی وارتباط با مبدأ فیض بوده و خدای متعال خواسته تا افق دید انسان را به جهان غیب بگشاید و شناخت او را فراتر از حسّ وتجربه قرار دهد. و در ادامه، نظرآدمی را به دشمن شناسی، آسیب شناسی، فرجام نگری و پند آموزی از جای گاه نهایی معطوف میدارد تا برای رسیدن به مقام تسلیم وبندگی، هم سو با همهی پدیدهها در قافلهی هستی به عنوان گرامی ترین آفریده بکوشد.
ودر بعد الگوهای رفتاری به نقل گفتههای پیام بران (شایستگان معصوم) پرداخته واز ۲۸ تن از آنان نقلهایی دارد، ۴۷۴ آیه ویژهی گفتار ایشان است به ترتیب :
حضرت موسیg با ۹۶ آیه، حضرت ابراهیمg با ۸۳ آیه، نوحg ۵۲ آیه، یوسفg ۳۰ آیه، شعیبg ۲۳ آیه، صالحg ۲۲، لوطg ۲۱ آیه، عیسیg ۱۸ آیه، یعقوبg ۱۵ آیه، سلیمانg ۱۲ آیه، زکریّا و خضرc هرکدام ۱۰ آیه، و پیامبر گرامی اسلامo ۹ آیه و ۷۱ آیهی دیگر متعلّق به ۱۵ تن دیگر از شایستگان معصوم میباشد که از ۱ تا ۷ آیه به خود اختصاص دادهاند که در این حوزه با توجّه به جای گاه، اهمیّت ونقش الگویی آنان به بررسی محتوا، مفاهیم، پیامها و محور گفتهها پرداختهایم. و به ویژگیهای فردی و اجتماعی مربّیان خدایی مانند؛ دریافت صحیح از شرایط و مقتضیات زمان ومکان، توجّه به اصل تفاوتهای فردی، باورهای قومی، سنّتهای حاکم برجوامع، روشهای مقابله با سیاستهای حکم رانان ومشی دشمنان دین ستیز، شیوههای دعوت وتبلیغ، سالم سازی محیط، پایداری در اهداف، بردباری، اخلاص، اصلاح عقاید، مهرورزی، ودیگر عوامل محیطی و انسانی مؤثر بر تربیت انسانها اشارتی رفته است.
و در بخش شایستگان غیر معصوم از انسانها به عنوان تربیت یافتگان مکتب انبیا و آموزههای الاهی و الگوهای رفتاری در دسترس برای هم ذات پنداری، به نقل ۲۶ آیه از ده تن از زنان نامدار واثرگذار در سرنوشت انسانها به ویژه پیام بران اشاره دارد و ۶۶ آیه از دوازده نفر وگروههای شاخص از مردان وبه طور عام از باورمندان ومؤمنان به نقل ۱۰۳ آیه میپردازد.
ودر معرّفی رفتارهای نا بهنجار والگوهای رفتاری منفی از ۳۱ گروه وفرد خاص پرداخته و به گروههایی چون :
کافران با ۱۸۳ آیه، مشرکان ۳۲ آیه، منافقان ۳۷ آیه، اهل کتاب ۹ آیه، یهود ۱۶ آیه، نصاری ۸ آیه، جاهلان ۲۲ آیه، ملأ ومترفین ۶ آیه، طاغوتها ۴۶ آیه، وتودهی مردم و پیروان ۱۲۸ آیه، پسر نوح ۱ آیه، قابیل ۳ آیه، پسران یعقوب ۲۶ آیه، و دوزخیان ۱۳ آیه است.
که در بررسی آثار تربیتی این گفتهها وگروهها این نتیجه حاصل شده که نابایستهها را میشناساند و روشهای دین ستیزان وفساد انگیزان را در مقابله با احیا گران واصلاحات عقیدتی اجتماعی آنان را مینمایاند. که چگونه در هر برهه ای از زمان با تهمت، افترا، تخریب، تحقیر، تضعیف، تمسخر، انکار، مجادله، شایعه پراکنی، تحریف، نفاق افکنی، تهدید، تطمیع، فریب، ایجاد شبهه در باورها، به مبارزهی همه جانبه با مصلحان پرداخته و کوشیدهاند تا ایشان را از صحنه خارج سازند، ودیگران را از گرایش به دعوت فرستادگان خدایی باز داشته و به کیش خود فرا خوانند وبا ایجاد انگیزههای مادّی وغرور آفرین با دیگر دشمنان سوگند خوردهی مربیّان الاهی هم سویی نموده وبه فساد دامن گستر خود در زمین مبادرت ورزند.
وسرانجام به تجلّی این رفتارهای منفی در آخرت پرداخته واز اقرار و اعتراف دوزخیان وزیان دیدگان اشاره داشته تا دوراندیشان را با خرد ورزی به فرجام اندیشهها، رفتارها، باورها ومعاشرتهای خود توجّه دهد تا فرصت انتخاب دارند نیکوترین راه را در مسیر سعادت خویش برگزینند. وفردای روز به آرزوهای نشدنی برای اصلاح "فی ما تَرکتُ" وجبران مافات زبان نگشایند وپاسخ تحقیر آمیز" فاخسَئوا" نشنوند.
ره آورد این پژوهش درچند محور خلاصه میشود که عبارتند از :
۱. بهره گیری بزرگ مربّی حکیم در پرورش گرامی آفریدهي خود به بهترین اسلوب بیانی و روایت گری و قصّه پردازی که بر حسب علاقهي آدمی است که با تأکید و تکرار داستانها در قالبی نو و محتوایی عالی و واژگانی متفاوت، در زمانها و مکانهای مختلف و از زبان آفریدههای گونه گون کوشیده تا بینش هشیاران را به سیرهي نیکان و سنّت نیاکان و سنّتهای تاریخی و اثر گذار در مسایل تربیتی معطوف دارد.
۲. اشاره به سنّتهای جاری الاهی با بیان حوادث و تاریخ نقلی به یافتن علّتها و عوامل اثر گذار وقایع و تاریخ علمی میرساند تا در گذر زمان، آدمی در مکتب پرورشی پیام آوران الاهی به تربیت نیکوی روح و جان خویش بیاندیشد و از الگوهای رفتاری پیروی نموده و از آموزههای خدایی بهره گیری کرده و به بندگی رسد.
۳. پند آموزی انسانها در پرتو بیان تجربهها، شکستها، پیش رفتها، نیک بختیهای مردمان و گذشتگان و اعتراف و اقاریر صریح زیان دیدگان در دنیا و آخرت در حوزهي باور، کردار، اندیشه، الگوپذیری، دوست یابی، پیروی از سران.
۴.تقویت وتصحیح مجاری علمی ودانش بشری بر اساس وحی وفاصله گیری از حصار حس وتجربه در شناخت آفریدگار، انسان وجهان هستی.
۵. الگوپذیری ومعرّفی نمادها ونمودهای به هنجار، جهت امید بخشی وتلاش برای اصلاح ورسیدن به مقام بندگی.
۶. راه حکمت در تربیت با دریافت صحیح از شرایط و مقتضیات زمان و مکان، ودرتوجّه به اصل تفاوتهای فردی، باورهای قومی، سنّتهای حاکم بر جوامع، روشهای مقابله با سیاستهای حکم رانان و مشی دشمنان، سرعت تأثیر و میزان پذیرش، دعوت علمی، فرا خوان به كردار، تكرار، اجراي گام به گام آموزهها، راه کارهای مقابله جهت سالم سازی محیط از آفات و آسیبها، موانع جدّی و ناهنجاریهای موجود، پایداری در راه هدف، پرهیز از هر گونه شتاب زدگی، ستیزه جویی و جهت گیریهای تنش زا، اعلام غیر انتفاعی بودن دعوت و تلاش با اخلاص و بدون چشم داشت، اهتمام به اصلاح عقاید در گام نخست، رعایت اولویت در فراخوان، بردباری، مهر ورزی، بهره گیری از آرایهها و فنون گفتاری و نوشتاری، امکانات موجود، فرصتهای حاصله، معرفی ویژگیها و توان مندیهای خود، احیای ارزشها، اصلاح اندیشهها و معیارها، حمایت همه جانبه از تودهها و ره یافتگان باورمند، قاطعیّت و صراحت لهجه در پرتو ایمان، توکّل و امید به یاری آن یاری گر توانا و فرجام نیک و پیروزی شایستگان به عنوان وعدهی محتوم الاهی است در روش تربیتی مربیّان الاهی.
منابع و مأخذ: کتاب شناسی
قرآن کریم، ترجمهی بهرام پور، ابوالفضل.
نهج البلاغه، سیّد رضی محمّدبن حسین، ترجمه ی: علی نقی فیض الاسلام و محمّد دشتی.
صحیفهی سجّادیّه، ترجمهی صدر بلاغی.
آذرتاش – آذرنوش–فرهنگ معاصر (عربی – فارسی).تهران، نشرنی، ۷۹.
آلوسی – ابوالفضل شهاب الدّین انسیه، سیّد محمود، في تفسير قرآن العظيم ـ روح المعانی- دارالفکر- بیروت – ۱۴۰۸ ق.
آمدي ـ عبدالواحد ـ غرر الحكم ـ ترجمه ـ انصاري ـ محمّد علي ـ تهران ـ بي تا.
الأبشهی، شهاب الدّین محمّد بن احمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، دارومکتبه الهلال، لبنان ۲۰۰۰ م.
ابن اثير ـ محمّد ابن عبدالكريم ـ الكامل في التاريخ ـ دارالبيروت و دار صادر ـ بيروت ـ ۸۵ هـ.
ابن کثیر الدّمشقی، الحافظ، قصص الأنبیاء -ابوالفداء دارالفکر – بیروت – چاپ سوم،۱۴۱۸.
ابن لطف ديلمي ـ عبدالوهّاب - معالم الدّعوة في قصص القرآن الكريم ـ دارالجمع ـ جدّه ـ ۱۴۰۶ هـ.
ابن منظور-ابوالفضل جمال الدّین محمّد بن کرم، لسان العرب- چ ۳- بیروت، دارالأحیاء التّراث العربی،۸۷ .
ابی الحدید-عزالدّین عبدالحمید بن محمّد بن حسین، شرح نهج البلاغه –تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم – دار احیاء التّراث الاسلامی- چ ۲- بیروت، ۸۵.
ازدی، ابومخنف لوط بن یحیی– مقتل الحسین – مؤسّسه وفا – قم – ۶۸.
ازهری، ابومنصور محمد بن احمد. تهذیب اللّغه، بی تا، بی جا.
افتخاری – احمد علی –سفر به وادی وحی –انتشارات آوای مطهر- قم -۹۱
امینی – ابراهیم – اسلام وتعلیم وتربیت –دفتر نشر تبلیغات اسلامی قم – ۹۰.
بهرامپور- ابوالفضل- تفسیر مبین- ج ۱- چ ۳- قم- آوای قرآن،۹۰.
بهشتي، محمّد، مباني تربيت از ديدگاه قرآن، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، ۸۷.
پایدار، حبیب الله، حیات ومرگ تمدّنها، انتشارات قلم، تهران، ۵۶.
التهامي- نقره، سيكولوجيه القصّه قي القرآن، الشركة التونسيّه، ۱۴۰۸ هـ.
ثعلبی- احمدبن محمّد بن ابراهیم نیشابوری، قصص الأنبیاء- دارالفکر- بیروت، ۱۴۲۰.
جواد ـ محمّد علي ـ خط الانبياء والمواجهه ـ مركز النشر التابع للمكتب الاعلام الاسلامي ـ قم ـ ۱۴۱۸ هـ
حجّتي ـ سيّد محمّدباقر ـ پژوهشی در تاريخ قرآن كريم ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ تهران ـ ۶۰.
---------------، اسلام وتعلیم وتربیت، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۵۸
خسروی- غلامرضا- ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب) نشر مرتضوی – تهران، ۸۵
خطيب، عبدالكريم، القصص القرآن في مفهومه و منطوقه، بيروت، دارالمعرفه، بي تا.
خلف الله- محمّداحمد- الفنّ القصص في القرآن الكريم-مکتبه انجلو المصریّه، ۱۹۶۵ م.
دخیّل- علی محمّد – ائمتنا(سیره الائمه الاثنی عشر) دارالکتب الاسلامی – قم – ۸۹
دشتی، محمّد، المعجم المفهرس(لالفاظ نهج البلاغه) انتشارات مؤسّسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنینg، قم.
دشتی، محمّد، نهج البلاغه، انتشارات رسالت یعقوبی، قم، ۹۰.
دنیس بی لچر، تدنیکولز وجو آن سی می، ارتباط با کودکان از طریق داستان – مترجمان منیژه بهبودی، سید جلیل شاهری لنگرودی، پژوهکده علوم انسانی مطالعات فرهنگی، تهران، ۸۹.
رازی – ابوالفتوح – حسین بن علی، تفسیر روح الجنان- کتاب خانهی آیت الله مرعشی – ۱۴۰۴ ه. قم.
رازي ـ فخر الدّين ـ التفسير الكبير(مفاتیح الغیب) ـ دار احياء التراث العربي ـ بيروت ـ چ ۲ ـ بي تا.
راغب اصفهانی-محمّد- المفردات فی غریب القرآن- - چ ۱، تهران- مؤسّسه فرهنگی آرایه،۸۷.
زركشي ـ محمّدبن عبدالله، بدرالدّين ـ البرهان في علوم القرآن ـ تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم ـ دارالمعرفه ـ بيروت ۱۴۱۰ هـ.
زمخشری –محمود بن عمر – الکشّاف، عن حقائق غوامض التّنزیل–دارالکتاب العربی – بیروت – ۱۴۰۷ ق.
سبحانی، جعفر، منشور جاويد، مؤسسهي امام صادقg، قم، ۷۰.
سیّد بن طاووس، لهوف علی قتلی الطفوف، ترجمهی سیّد محمّد صحفی، ۱۳۵۲.
سیوطی – جلال الدّین عبدالرّحمان - الدّرالمنثورفی تفسیر بالمأثور–دارالکتب العلمیّه – بیروت – ۱۴۲۱ ق.
------------------------– الاتقان- دکترطیّب حسینی، سیّد محمود- دانشکدهی اصول الدّین – قم- ۱۳۸۶.
شاوارده – موریس - استادان بزرگ تعلیم وتربیتاحمد قاسمی – یونسکو، فرانکلین، تهران، ۱۳۵۱.
شوقی- ابوخلیل- اطلس قرآن- محمّدکرمانی- چ ۳- مشهد- به نشر،۱۳۸۹.
صدرالدّین شیرازی، محمّد (ملاصدرا)، مفاتیح الغیب.
طباطبایی- محمّدحسین- تفسیر المیزان- دورهی کامل- ترجمه؛ موسوی همدانی- چ ۸- قم- دفتر تبلیغات، ۸۸.
طبرِسی – ابوعلی فضل ابن حسن – مجمع البیان – دارالمعرفه – بیروت – ۱۴۰۶ ق.
طبري ـ ابوجعفرمحمّد بن جریر ـ جامع البيان عن تأويل آيه القرآن ـ دارالاحياء التراث العربي ـ بيروت ـ ۱۴۲۱.
---------------- قصص الأنبیاء –دارالفکر- بیروت – ۱۴۰۹ ق.
طوسی – محمّد ابن حسن – التبیان –دار احیاء التراث العربی – بیروت – بی تا.
طیّب حسینی- سیّدمحمود - درآمدی بر معنا شناسی قرآن –دانشکده تفسیرومعارف قم - ۸۹
عاملی – محمّد بن الحسن الحرّ – وسایل الشّیعه الی تحصیل مسائل الشّریعه –چ ۵- داراحیاء التراث العربیّه – بیروت،۱۴۰۳ ه.
عبدالعظیم- سعید- عظات وعبرفی قصص القرآن –– دارالایمان – مصر – ۲۰۰۲ م.
عبداللّهیان- اسامه - نوح در مثنوی معنوی –ده سرا- رشت- ۸۹.
عدوی – محمّد احمد- دعوت الرّسل الی الله –دارالمعرفه – بیروت – ۱۳۹۹ ه.
العروسي الحويزي- عبدعلی ابن الجمعه ـ تفسير نورالثقلين ـ انتشارات علميّه ـ قم ـ ج ۲ ـ ونشرنوید اسلام-۹۰
عمید- حسن، فرهنگ عمید- ۲ جلدی- چ ۱، تهران- اشجع،۸۹.
---------- فرهنگ عمید- ۲ جلدی- چ ۱، تهران- امیر کبیر،۱۳۸۵.
عیّاشی – محمّد –تفسیر عیّاشی –تصحیح هاشم رسولی محلّاتی – مکتبه الاسلامیّه – تهران – بی تا.
فضل الله ـ محمّد حسين ـ تفسیر من وحي القرآن ـ دارالزّهراء للنشر ـ بيروت ـ ۱۴۰۵ ـ هـ ـ
فلسفی – محمّد تقی – گفتار فلسفی (کودک) –چ ۱۵- هیات نشر معارف اسلامی – تهران ۵۳.
فیض کاشانی – ملّامحسن – علم الیقین –انتشارات بیدار – تقم – ۷۷.
قرشی– سیّد علی اکبر، احسن الحدیث –بنیاد بعثت – تهران -۶۶ ش.
----------------– قاموس قرآن –چ ۱۵ -دارالکتب الاسلامیّه، تهران ۱۳۸۶.
قرطبی، محمدبن احمد انصاری-تفسير قرطبي (الجامع الاحكام القرآن) ـ دارالكتب العلمیّه ـ بيروت ـ ۱۴۰۸ هـ.
قطب، سیّد محمّد، تفسير في ظلال القرآن، دارالشروق، چ ۱۰، ۱۴۰۲ هـ.
--------- روشهای تربیتی دراسلام –ترجمه سیّد محمّد مهدی جعفری – انتشارات مؤسّسه انجام کتاب
قمی شیخ عباس ابن محمّد رضا، مفاتح الجنان، کتاب فروشی علمی، تهران، ۵۵.
----------------- –، سفینه البحار ومدینه الحکم والاثار- بنیاد پژوهشهای اسلامی – مشهد ۷۵.
قمی – علی ابن ابراهیم –تفسیر القمی- دارالسّرور – بیروت – ۱۴۱۱ ق.
قمی، شیخ عبّاس، تتمه المنتهی، بی تا. بی جا.
قمی، شیخ عبّاس، نفس المهموم، ترجمه ابوالحسن شعرانی وکمره ای، نشربصیرتی، قم، ۱۴۰۵ ق. و انتشارات قائم آل محمد، قم،۱۳۸۴.
کاتب واقدی، محمّد بن سعد، طبقات، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج ۱، معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، تهران، ۷۴.
کارل، آلکسیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمهی عنایت، دنیای کتاب، تهران، ۹۱.
کلینی، ابی جعفر، محمّدبن یعقوب– اصول کافی –ترجمه سیّد مهدی آیت اللّهی- نشر جهان آرا- تهران ۸۵.
مجلسی – محمّد باقر -بحارالانوار –داراحیاءالتّراث الاسلامی – بیروت – ۱۴۱۳ ه.
مدرّسي ـ سيّدمحمّد تقي ـ تفسير هدايت ـ چ ۱، مشهد ـ بنياد پژوهشهاي آستان قدس،۹۱.
مطهّری – مرتضی – علل گرایش به مادّی گری – انتشارات صدرا- قم ۷۶.
-------------- – ده گفتار – انتشارات صدرا – قم ۶۷.
---------------، جامعه و تاريخ، انتشارات صدرا، چ ۱۵، قم، ۷۵.
معلوف، لوئیس، – المنجد- ترجمه احمدسیّاح، انتشارات اسلام – چ ۱۷ – تهران ۸۵.
معین، محمّد - فرهنگ معین –امیرکبیر- تهران -۷۱
مغنيه- محمّد جواد ـ تفسير الكاشف ـ دارالعلم ـ بيروت ۱۹۱۸ م (الطبعه الثالثه).
مکارم شیرازی، ناصر و ديگران ـ تفسير نمونه ـ مدرسه امیرالمومنینg ـ قم ـ چ ۱۰ ـ ۶۷.
----------------وهمکاران، پیام قرآن، چ ششم، دارالکتب الاسلامیّه – تهران -۱۳۸۶، قم.
ملكي، حسن، تعليم و تربيت اسلامي با رویکرد كلان نگر، انتشارات عابد، تهران، ۸۹.
موسوی خمینی، روح الله، تفسیر قرآن مجید (برگرفته از آثار)، محمّدعلی ایازی، نشرعروج، تهران، ۸۸.
------------------، آداب الصّلاه، نشر عروج، تهران ۸۸
نجاح طائی، عطاعبدمحمّد، سیره النبویّه، ج ۱، دارالهدی الاحیاء التراث، قم، ۸۹.
نجّارزادگان، فتح الله، رهیافتی براخلاق وتربیت اسلامی – دفتر نشر معارف –قم -۸۸.
النّحلاوی – عبدالرّحمان اصول التربیّه الاسلامیّه واسالبیها-– دمشق، ۱۹۷۹.
نصری، عبدالله، بیانات انبیاء درقرآن، انتشارات سروش، تهران،۵۶.
نوری – میرزا حسین – مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل – مؤسّسه آل البیت – قم – ۱۴۰۸ ق.
نیشابوری، ابواسحاق، قصص الانبیاء، ج ۲، بنگاه نشر و ترجمهی کتاب، تهران، ۵۹.
ویلیام- مدلین – تاریخ آرای تربیتی در غرب – ترجمه فریدون دیلمقانی – دانشگاه تهران ۵۳.
هیثمی، علی ابن ابی بکر، مجمع الزّواید، بیروت، دارالکتب العربیه، ۱۴۰۳ ه.
پی نوشتها:
۴. يوسف، ۵۳.
۵. جاثيه، ۲۳ و فرقان، ۴۲.
۶. محمد، ۱۶.
۱. قصص، ۵۰.
۲. نجم، ۲۳.
۳. محمد، ۱۴.
۴. قمر، ۳.
۵. انعام، ۱۱۹.
۶. كهف، ۲۸.
۷. مائده، ۷۷.
۸. انعام، ۱۵۰.
۹. جاثيه، ۱۸.
۱۰. ص، ۲۶.
۱. نساء، ۱۳۵.
۲. ن. ك به آيهي ۵۱ سورهي يوسف.
۳. يوسف، ۱۸ و ۸۳.
۴. نهج الفصاحه، ص ۳۶۴، حديث ۱۲۹۵.
۵. همان، ص ۲۶۶، حديث ۹۹۴.
۶. تفسير يك جلدي مبين، ص ۵۸۴ و ۵۰۱.
۷. همان.
۸. نازعات، ۴۰ و ۴۱.
۱. شعراء، ۷۴، انبياء، ۵۳.
۲. زخرف، ۲۲.
۳. زخرف، ۲۳.
۴. بقره، ۱۷۰.
۵. بلد، ۷.
۶. قيامت، ۳.
۷. همزه، ۳.
۸. يونس، ۳۶.
۹. ن. ك به آيات: اعراف ۶۶، شعراء ۱۸۶ و هود، ۳۷.
۱. نجم، ۲۳.
۲. ن. ك به آيهي ۳۷ مائده.
۳. ن. ك به آيهي ۳۱ مائده.
۴. شعراء، ۴۴.
۵. ن. ك به آيات آل عمران ۷۳ و اعراف، ۱۶۹.
۶. انعام، ۱۳۶.
۷. يونس، ۱۸.
۸. يس، ۱۵ و ن. ك به آيات ۵. تغابن، ۱۲ هود و ۹۱ انعام.
۱. محمد، ۳۶.
۲. بقره، ۱۶۵.
۳. ص، ۸۳.
۴. نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت، ۱۲۸.
۵. سجده، ۷.
۱. نهج البلاغه، حكمت ۷۷.
۲. بقره، ۲۰۰.
۳. قصص، ۷۹.
۴. فجر، ۱۵.
۵. فجر، ۱۶.
۶. بلد، ۶.
۷. زخرف، ۳۱.
۱. سباء، ۳۴ و زخرف، ۲۴ و ابراهيم، ۹.
۲. اعراف، ۸۴ و ۸۵.
۳. يونس، ۸۸.
۴. طه، ۷۲.
۵. ق. ۳ و ن. ك به انعام ۲۹، اسراء ۴۹ و ۹۸، مؤمنون ۸۱ و ۸۳.
۶. ترجمه و تحقيق مفردات راغب، ج ۲، ص ۷۰۴.
۱. ماعون، ۴ و ۵.
۲. بحار، ج ۵، ص ۱۳۴.
۳. مجموعه رسايل فارسي خواجه عبدالله انصاري، ص ۶۵۵، سرور مولايي، محمد.
۴. طه، ۱۴.
۵. هود، ۲۹.
۶. نمل، ۵۵.
۷. بقره، ۸۸ و نساء ۱۵۵.
۱. كهف، ۲۸.
۲. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوي و ادبي قرآن ـ دكتر سيد غلام رضا خسروي حسيني، ص ۷۰۵، چ ۳، ج ۲، مرتضوي ـ تهران ـ ۸۳.
۳. انبياء، ۹۷.
۴. فرقان، ۲۸ و ۲۹.
۵. محجّه البيضاء، فيض كاشاني، ج ۵، ص ۱۵۱.
۱. بقره، ۱۹۵.
۲. تكوير، ۹.
۳. تلخيصي از كتاب سفر به وادي وحي ـ افتخاري، احمدعلي، ص ۱۲۲-۱۲۱، قائن ـ تهران، ۹۱.
۴. ملك، ۱۰.
۵. اصول كافي، ج ۱، باب عقل، ص ۲۹.
۱. فصّلت، ۱۵.
۲. نازعات، ۲۳ و ۲۴.
۳. بقره، ۲۵۸.
۴. شعراء، ۲۳.
۵. قصص، ۳۸.
۶. غافر، ۲۹.
۷. اعراف، ۱۲۷.
۱. بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ، قيامت ۵.
۲. «أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ» : اعراف: ۱۲ و ص ۷۶.
۳. اسراء، ۶۳، ص ۸۳، حجر، ۴۰.
۴. نساء، ۱۱۸ و ۱۱۹.
۵. اعراف، ۱۷.
۶. اسراء، ۶۲.
۷. نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ، حشر، ۱۹.
۱. نساء، ۱۲۰ و اسرا، ۶۴.
۲. بقره، ۲۶۸.
۳. تكوير، ۲۶.
۴. اسراء، ۶۴.
۵. ر. ك به آيات و مباحث شيطان در فصل دوم.
۶. ر. ك به سورهي ناس و بحار ج ۷۲، ص ۱۲۳ به بعد و ميزان الحكمه دربارهي وسوسه و حديث نفس
۱. ن. ك به رفتارهاي نابايست، الگوهاي رفتاري منفي در همين فصل.
۲. اعراف، ۶۷.
۳. ابراهيم، ۲۱، غافر، ۴۷ و ۴۸.
۴. ن. ك به آيات بحث گفتههاي ناشايستگان در آخرت و دوزخيان.
۱. بحار، ج ۲۳، ص ۵۴.
۲. بحار، ج ۲۳، ص ۷۹.
۳. نوح، ۲۶ و ۲۷.
۱. اعراف، ۳۸.
۲. فرقان، ۲۹ و ۲۸.
۳. زخرف، ۶۷.
۴. كافي، ج ۲، ص ۳۷۵ و همان، ص ۱۹۲.
۵. الميزان، ج ۶، ص ۱۱۷.
۶. نساء، ۹۷.
۱. نهج البلاغه، نامهي ۹ و ۱۰ و ۶۹.
۲. ن. ك به آيات: ۲۲ و ۳۳ زخرف، ۲۸ اعراف، ۷۴ شعراء، ۲۱ لقمان، ۱۰ ابراهيم و ۱۰۴ مائده.
۱. انبياء، ۵۳، شعراء، ۷۴.
۲. زخرف، ۲۴.
۳. ن. ك به آيات: بقره ۵۷ و ۱۷۲ و ۱۶۸ اعراف، ۱۶۰، مائده ۱۴ و ۸۸، نحل ۱۴۴، طه، ۸۱، مؤمنون، ۵۱.
۴. عبس، ۲۴.
۵. قريش، ۳ و ۴.
۶. قصص، ۱۲.
۱. بقره، ۱۷۴.
۲. ميزان الحكمه، حديث، ۳۶۶۶.
۳. همان، حديث، ۳۶۶۰.
۴. همان، حديث ۳۶۶۹.
۵. سفينه البحار، ص ۲۹۹.
۶. بحار، ج ۴۵، ص ۸.
۱. قلم، ۱۲-۱۰ و ۸
۲. كهف، ۲۸.
۳. فرقان، ۵۲.
۴. احزاب، ۴۸.
۵. انسان، ۲۴.
۶. شعراء، ۱۵۱.
۷. شعراء، ۱۰۸ و پيش از هفت مورد ديگر اين فرمان با همين واژه و مضمون آمده و نوزده مورد واژهي (اَطِيعُوا) آمده و ديگر مشتقات اطاعت نيز فراوان آمده است.
۱. هود، ۱۱۳.
۲. اعراف، ۳۰.
۳. بقره، ۲۵۷.
۴. نحل، ۶۳.
۵. نساء، ۱۱۹.
۶. اعراف، ۲۷.
۱. نساء، ۱۴۴.
۲. نساء، ۸۹.
۳. مائده، ۵۱.
۴. مائده، ۵۷.
۵. توبه، ۲۳.
۶. ممتحنه، ۱.
۷. جاثيه، ۱۹.
۸. غرر الحكم، ص ۳۰۷.
۹. غررالحكم، ص ۱۲۸۴.
۱. نهج البلاغه.
۲. ن. ك به گفتههاي دوزخيان در فصل دوّم.
[۱۴۵] . فاطر، ۳۴، ۳۵.
[۱۴۶] . زمر، ۷۴.
[۱۴۷] . طور، ۲۶ تا ۲۸.
[۱۴۸] . حاقه، ۲۰.
[۱۴۹] . بقره، ۲۵.
[۱۵۰] . تحریم، ۸.
[۱۵۱] . اعراف، ۴۷.
[۱۵۲] . صافّات ۵۱ تا ۶۰.
[۱۵۳] . اعراف، ۴۶.
[۱۵۴] . حدید، ۱۴.
[۱۵۵] . حدید، ۱۳.
[۱۵۶] . اعراف، ۴۴.
[۱۵۷] . اعراف، ۵۰.
[۱۵۸] . نحل، ۲۷.
[۱۵۹] . روم، ۵۶.
[۱۶۰] . ن. ك. به آيات آل عمران ۱۳۷، انعام ۱۱، اعراف ۱۰۳، يونس ۳۹ و ۷۳، يونس ۱۰۹، نحل، ۳۶، نمل ۱۴ و ۶۹، قصص ۴۰، روم ۹ و ۱۰، فاطر، ۴۴، غافر، ۲۱ و ۸۲. زخرف، ۲۵، محمّد ۱۰، حشر ۱۷، صافّات ۷۳.
[۱۶۱] . اعراف، ۸۴.
[۱۶۲] . اعراف، ۸۶.
[۱۶۳] .قیامت، ۲۷، نازعات ۱۲ تا ۱۰، زلزال ۳، یس، ۵۲، صافّات، ۲۰، و مؤمنون، ۱۱۳، کهف، ۴۹
[۱۶۴] . انبیاء ۹۷، و شعراء ۹۷، سجده ۱۲.
[۱۶۵] .انبیاء ۱۴ و ۴۶، احقاف ۳۴، صافّات، ۳۲، اعراف، ۵، مؤمنون، ۱۰۶ و ۱۰۵، غافر، ۱۱، ملک، ۱۰ و ۹، مدّثر ۴۴، ۴۵.
[۱۶۶] . انعام، ۱۳۰.
[۱۶۷] .سجده، ۱۲، سبأ، ۵۲ و دخان، ۱۲، انعام، ۲۷، مدّثر ۴۸ تا ۴۳.
[۱۶۸] . نساء،۹۷، قمر،۸ .
[۱۶۹] . ابراهیم،۴۴، شعراء، ۴ و ۲۰۳
[۱۷۰] . ابراهیم، ۴۴.
[۱۷۱] . سجده، ۱۲، اعراف ۵۳، مؤمنون ۹۹ و ۱۰۰، فاطر ۳۷، شوری ۴۴.
[۱۷۲] . زخرف، ۳۸ و آل عمران، ۳۰.
[۱۷۳] . فاطر، ۴۹.
[۱۷۴] . اعراف، ۵۳.
[۱۷۵] . اعراف، ۵۰، حدید ۱۳.
[۱۷۶] . ص، ۶۱، اعراف ۳۸، احزاب ۶۷ و ۶۸.
[۱۷۷] . صافّات، ۲۹ تا ۳۲، ص ۵۹ تا ۶۱، قصص ۴۷، ابراهیم ۲۱ و ۴۴، شعراء۱۰۲ تا ۹۷، احزاب ۶۷ و ۶۸، سبأ ۳۱ تا ۳۳، فصّلت، ۲۹، زمر، ۵۷ و ۵۸، اعراف، ۳۸، و غافر، ۴۷ و ۴۸.
[۱۷۸] . نبأ، ۴۰، انعام، ۲۷، اعراف، ۵۳، مؤمنون، ۹۹ و ۱۰۰، احزاب، ۶۶، فاطر، ۳۷، فرقان، ۲۷ تا ۲۹، زخرف، ۳۸، حاقه، ۲۵ تا ۲۹، فجر، ۲۴.