به گزارش خبرنگار مهر، در بخش قبلی این یادداشت تأکید شد عالم با همه اجزايش در محضر خداست و بر ما نظارت داشته و گواه است و همه چيز در محضر و علم امام معصوم است پروا داشتن از نافرمانی و گناه بسی شايستهتر است بر آدمی كه اشرف آفريدههاست!
اکنون ادامه ابن مطلب را با هم می خوانیم:
۱. غرور و غفلت
با بسياري از افراد و اقوام فريفته اي مواجه خواهيم شد كه بر اثر فراواني نعمت، به هوسراني و خوش گذرانيهاي بي هوده روي آوردهاند و مست بادهی غرور و غفلت گرديدهاند كه قرآن از اين حالت تعبير به «بَطَر» يعني «طغيان و غرور ناشي از فزوني نعمت» نموده است. [۱]
ـ قوم عاد از جمله ستم پيشگاني بودند كه در سايهی ثروت و رفاه و تنعّم به غرور و غفلتي زايدالوصف گرفتار شده بودند، به گونه اي كه خود را افرادي نفوذناپذير ميپنداشتند و از سر نخوت و غرور به پيام بر آسماني خود ميگفتند: «قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَام لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» [۲] (خود را مرنجان) براي ما هيچ تفاوت نميكند چه ما را موعظه و اندرز بدهي و چه ندهي (در دل ما كمترين اثري نخواهد گذاشت) اين روش و اخلاق (كه ما در پيش گرفته ايم) هماني است كه پيشينيان ما انجام ميدادند (و مطلب قابل ايرادي نيست) و ما هرگز مجازات نخواهيم شد (نه در اين جهان و نه در جهان ديگر).
"البته بسيارند اقوامي كه پس از قوم عاد پا به عرصهی هستي گذاشتهاند و همين فكر و انديشه را در سر ميپروراندند و به همين غرور گرفتار آمدند، به گونه اي كه هر اندازه تمدّن آنها شکوفاتر میگشت، خود را از خدا و معنويّت بي نياز ميديدند، و خود را تافتهی جدا بافته اي ميپنداشتند كه هيچ گاه عذاب دامن آنها را نخواهد گرفت. امّا غافل از اين نكته كه اين يك سنّت تخلّف ناپذير است كه هر قومي در شهوات و لذايذ مادّي غوطه ور شود و به تمام ارزشهاي معنوي و اخلاقي پشت پا بزند، دير يا زود دست هلاكت و فلاكت دامنش را خواهد گرفت و طومار حياتش را درهم خواهد پيچيد".[۳]
ـ قوم ثمود نيز نمونه اي از انسانهايي بودند كه اسير شكم و شهوت بودند و زندگي مرفّه و پر ناز و نعمت، آنها را از توجّه به ارزشهاي اخلاقي و انساني بازداشته بود، به خاطر زندگي غفلت زاي خود ميپنداشتند عمري جاودانه دارند و دست مرگ و انتقام، گريبان شان را نخواهد گرفت.
پیام بر قوم ثمود، صالح آن جماعت غفلت زده را نهیب میزند و میگوید: «أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ» [۴] آیا چنین تصوّر میکنید که همیشه در نهایت امنیّت و در این ناز و نعمت خواهید ماند؟ در این باغها و چشمهها و در این زرارعتها و نخلهایی که میوههایش شیرین و رسیده است؟ شما از کوهها خانههایی میتراشید و در آن به عیش و نوش میپردازید.
«فاره» از ماده «فره» در اصل به معنی شادی توأم با بی خبری و هواپرستی است[۵] و بر اساس این معنی آن پیامبر آسمانی در مقام انکار شهوترانی و طغیان و سرمستی و عیّاشی آنان برآمده[۶] و آنان را از پی آمدهای شوم غرور و غفلتشان بر حذر میدارد.
۲. فسق و فجور
از ويژگيهاي بارز مترفین، فسق یعنی «از حد و حقوق حقّه خارج شدن» است. [۷] آنان با به وجود آوردن نابرابریهای اجتماعی، روابط عاطفی و انسانی را خدشه دار میکنند و مسبّب مستقیم یا غیرمستقیم رباخواری، رشوه خواری و بيماريهاي اخلاقی دیگر میگردند. [۸]
قرآن کریم یکی از عوامل هلاکت و نابودی مترفین و ثروتمندان شهوت پرست را، آن ميداند كه با تبهكاريها و فسق و فجور خود، شيرازهي آن جامعه را از هم ميگسلند و همهی ارزشهاي اخلاقي و انساني را كه عامل قوام يك جامعه به شمار ميرود زير پا ميگذارند.
آنجا كه ميفرمايد: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا» [۹].
اين آيه اشاره به سنّت الاهي دارد كه هرگاه خدا هلاكت شهر و دياري را مقرّر ميفرمايد (و اين نيز به خاطر فراهم آوردن زمينههاي آن به دست خودشان است)، مترفين آن بلاد فزوني مييابند و چون كسي نباشد كه جلودار كار آنها باشد و حدود را دربارهی آنها اجرا كند خداوند آن مترفين را بر اينان مسلّط خواهد كرد و آنها با انواع فسق و فجور در جامعه، فساد و تباهي را در تمام آن اشاعه ميدهند، تا جايي كه بنيانهاي جامعه سست و فرسوده ميگردد و زمينهي تحقّق سنّتهاي الاهي فراهم ميآيد و دست هلاكت و نابودي دامان آنان را خواهد گرفت. [۱۰]
در صحنه اي ديگر، قرآن از واپسين لحظات عمر مترفين، آن هنگام كه در چنگال عذاب گرفتار ميشوند ياد كرده و ميفرمايد: «هنگامي كه آنها احساس كردند عذاب الاهي ميخواهد دامن شان را بگيرد پا به فرار ميگذارند[۱۱]». اما به عنوان توبيخ و سرزنش به آنها گفته ميشود: «لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ» [۱۲].
فرار نكنيد و باز گرديد به سوي زندگاني پر ناز و نعمت تان و به سوي كاخها و قصرها و مسكنهاي پر زرق و برق و زيورتان، شايد كه شما مورد پرسش قرار گيرید.
"خطاب ميرسد به آنها كه فرار نكنيد اگر ميتوانيد، يعني؛ چه فرار كنيد و چه نكنيد، نجاتي براي شما نيست! و برگرديد به همان اشتغالاتي كه در دنيا داشتيد و غرق آرایههای دنيا شده بوديد، به سوي همان خوش گذرانيها و شهوت رانيها و هوی و هوسهايي كه داشتيد و لهو و لعبها و بي اعتناييها كه به انبيا ميكرديد و تصّور ميكرديد كه هميشه به اين حالات باقي هستيد. [۱۳]"
بعضي از مفسّران احتمال دادهاند كه جملهي «لَعَلَّكُم تُسئَلوُنَ» اشارهاي به دستگاه پر زرق و برق و كبريايي آنهاست كه خود شخصاً در گوشه اي مينشستند و مرتّباً فرمان ميدادند و خدمت گزاران، پي در پي نزد آنها ميآمدند و سؤال از امر و فرمان شان ميكردند. [۱۴]
۳. موضع گيري در برابر انبيا و مصلحان
از آن جا كه مترفين جز به منافع مادّي و خوش گذرانيهاي خود نميانديشند و هر نغمهی اصلاحي انساني و اخلاقي در گوش آنها ناهنجار است و هر حركت و نهضتي را كه سدّ راه خوشگذرانيها و جاه طلبيهاي آنها باشد و هر دعوتي كه به نفع عدل و داد و حمايت از مستضعفان باشد، عليه خود ميدانند و پرچم مخالفت در برابر آن علَم ميكنند.
آري «زياده روي در لذايذ، كار آدمي را به جايي ميكشاند كه از پذيرفتن حق استكبار ميورزند[۱۵]» و در برابر دعوت تمامي مصلحان الاهي صف آرايي ميكند.
قرآن كريم اين ويژگي مترفين را چنين ياد نموده است كه:
«وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ» [۱۶]
در هيچ شهر و دياري پيام بر انذار كننده اي نفرستادهايم مگر اين كه مترفين آنها (كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آن چه شما فرستاده شدهايد كافر هستيم.
"علّت اين تكذيب آن بود كه پيام بران مردم را به توحيد، عدالت، نظم و مراعات حقوق يكديگر و عدم فحشا دعوت ميكردند، و اين كارها باب دندان و موافق ميل مترفين نبود و با پيام بران به مبارزه بر ميخاستند".[۱۷]
۴. پيروي از سنّتهاي نياكان
"يكي از ويژگيهاي تنعّم و نازپروردگي آن است كه انسان را وادار ميكند تا از بار سنگين تحقيق شانه خالي كند و دست به دامن تقليد زند. [۱۸]"
قرآن اين ويژگي مترفين را چنين بيان ميكند:
«وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ» [۱۹].
در هيچ شهر و دياري پيش از تو پيام بري، انذار كننده نفرستاديم مگر كه ثروت مندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر آيين (و راهي) يافتهايم و به روش آنان اقتدا ميكنيم.
آنها به اين بهانه هم از دعوت انبيا شانه خالي ميكردند و هم با فرو رفتن در لاك تقليد كوركورانه از نياكان شان، به خود اجازهی شنيدن هر چيزي كه فكر و انديشهی آنها را به تكاپو وا ميداشت و يا روش نابخردانهی گذشتگان آنها را زير سؤال ميبرد، نميدادند.
د. ویژگیهای رفتاری پیروان (توده مردم)
از آن جایی که طیف مخاطبان و اهداف تربیتی و جامعیّت آموزههای قرآن، بسی گستره است و در حصر زمان، مکان، گروه و نژاد خاصّ نیست «هُدًی لِلنّاس» و «ذِکرٌ لِلْعالَمین» است و منشور جاوید تربیتی است تا پایان عمر گیتی!
از این رو، به همهی گروهها توجّه دارد و برای هر یک از آدمها، از زبان هم گنان و هم طرازان در مقام و مرتبت و جای گاه اجتماعی و... سخن میگوید و از هر طبقه ای حکایتی دارد تا مردمان هم سو، هماندیش و هم گون، از زبان و دل و جان خود حس نمایند و به درک و فهم آن نایل آیند. شاید «صَرف» آیات و بیّنات در راستای این هدف باشد!
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا...».[۲۰]
در ضمن همهی مردمان، اعم از پیشینیان و جانشینان و آیندگان، همه و همه، سر و ته یک کرباساند، با ویژگیهای مشترک، گرایشهای هم گون. هر چه اوّلین را وادار به عصیان کرد، آخرین را هم وادار میکند، اینها دنباله روان همانها هستند، در حقیقت امّت واحده هستند، هر حکمی صدرش داشت ذیلش هم دارد، جملهی «الّا اَن کَذَّبَ بِهَا الْاَوَّلُونَ» [۲۱] و «ما سَمِعْنا بِهذا فِی ابائِنَا الْاَوَّلینَ» [۲۲] به این جهت اشاره دارد. [۲۳]
نتیجهی بحث این است که نقل قولهای صورت گرفته اززبان تودهی مردم برای آسانسازی فهم گروههای هم سان در زبان و درک واندیشه و ... است و این گروهها طیفی گسترده دارند. و جز شایستگان از زن و مرد را فرا میگیرند و به دستههای کافران، مشرکان، منافقان، جاهلان، اهل کتاب، خداپرستان و... شناخته میشوند و در حدود نزدیک به پانصد آیه از نقل قولها را به خود اختصاص دادهاند (در دنیا و آخرت)
با نگاه به مجموعهی آیات مورد بحث در فراز کنونی واندیشه در فهم معنا و مراد گفتهها از سوی گروههای ناشایستگان بهچشمانداز اهداف تربیتی نهفته در آنها با لحاظ پیوستگی موضوعی میان نقلها، دیدهی کاوش میدوزیم که شاید مراد خدای متعال این بوده که معاصران و آیندگان رابا نگرش و سرنوشت و سیرهی نیاکان آشنا سازد و بهره گیری از تجربههای دیگران را در سامان دهی باورها، اندیشهها و کردار و... فراهم سازد و به آسیبها و راه کارهای مقابله و پیشگیری و... توجّه دهد و از زبان مردمان بگوید تا در قالب داستان پند آموز وتاریخی باشد و انسانها از کودکی با این شیوه انسی دیرینه دارند و این شیوهی بیانی آشنای خُرد و کلان است!
غرض اصلی، توجّه دادن به ریشههای اساسی انحراف این گروه است که در گام نخست از مسیر فطرت خارج شدند و بر گرایشها فطری و نهادینهی خود کلاه و سرپوش گذاشتند و در حقّ خود و خدای خویش ستم نمودند و ابزار درک و فهم (چشم و گوش و دل) خود را تعطیل نمودند «قالوا سَمِعنا وَ هُم لا یَسمَعونَ».[۲۴]
و بی مسؤولانه از مسؤولیّت و باز خواست فردا روز آنها گذشتند «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً».[۲۵]
و راه به غفلت پیمودند «يا وَيْلَنا قَدْ كُنّا في غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنّا ظالِمينَ» [۲۶] و از مجاری دانش و برهانهای روشن وآشکار عقلی بهره ای نگرفتند (صُمُّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ) [۲۷] آن گاه در زمرهی گم راه ترینها قرار گرفتند (بَل هُمْ اَضَلّ)! چرا که خداوند حجّت بر یک باور دینی را در بُعد اعتقادی و عملی در سه چیز میداند علم، هدایت (افاضهی الاهی) و کتاب آسمانی(شریعت و وحی الاهی). «مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ» [۲۸] مفهوم نظر علّامه چنین است در این باره که میفرماید: «علم، دانشی است که خاستگاه آن برهان و عقل است. هدایت دانشسی است که بر طریق الهام و افاضهی الاهی است که خالصانه بندگی کند و کتاب یعنی وحی که از طریق پیام بران برسد»، پس برهانی، سخنی، ادّعایی و باوری معتبر است که به برهان عقلی، الهام و هدایت الاهی و یا کلام وحیانی متّکی باشد. [۲۹] چون از این علوم بیبهره ماندند، رو به قیاس و پیروی آوردند و سنّتگرایی را پیشهی خود ساختند و اظهار داشتند «بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا» [۳۰] و به همان راه کفر پیشگی نیاکان ناپاک رفتند و گفتند: «فَإِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ».[۳۱]
و از روی عناد و لج بازی از پیروی حق و فرستادگان خدایی سر باز زدند: «أَ إِنّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ».[۳۲]
و به انکار معاد و جهان آخرت پرداختند و شگفت زده آن را، بازگشتی دور از انتظار دانستند و گفتند: «... ذلِکَ رَجعٌ بَعِیدٌ» [۳۳] «لا تَأتینا السّاعَةَ...»[۳۴] «هذا شَیئٌ عَجیبٌ» [۳۵]
و در پرتو این انکار، به دروغ انگاری وحی و نبوّت رسید ند و گفتند: «ما اَنزَلَ اللهُ عَلی بَشَرٍ مِن شَیئٍ» [۳۶] و با شکّ و شبهه سخن گفتند: «اَبَعَثَ اللهُ بَشَراً رَسُولاً» [۳۷] و بیایمانی برگزیدند و ابراز نمودند: «لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ».[۳۸] هرگز به این قرآن و آن کتابهایی که پیش از آن است، ایمان نمیآوریم.
و بهانه جوییها نمودند، ایرادها تراشیدند و سنگاندازیها کردند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» [۳۹]
آن گاه با کمال دورویی عمل کردند و چهره در نقاب نفاق آشکار ساختند: «قالُوا آمَنّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» [۴۰] و چه بسا گزینشی عمل کردند:
«نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ» [۴۱] «نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ».[۴۲]
و تعصّبات باطل دینی و گرایشهای ناحق خود را دست آویز قرار دادند و سخنهای شرک آلود زدند: «قالوا اِنّ اللهَ هُو المَسیحُ ابنُ مَریَم» [۴۳] و در پرتو این انکارها و پیرویهای جاهلانه به دنیا دوستی بلکه دنیازدگی رسید ند و هر چه خواستند و دیدند، همه و همه را در آرایههای پر فریب محسوسات مادّی جستند:
«اِن هِیَ اِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا...»[۴۴] «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا وَ مالَه فِی الاخِرَةِ مِن خَلاقٍ» [۴۵] «يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظِّ عَظيمٍ».[۴۶]
و در پی غفلت از یاد خدا و خود فراموشی، گرفتار خواری نفس شدند و به پیروی پیشوایان کفر در آمدند و بر گم راهی خود افزودند: «رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ».[۴۷]
«رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنّا قَوْمًا ضالِّينَ».[۴۸] و سرانجام در سایه سار این رفتارهای نکوهیده به آوردگاه حق و رسولان خدایی آمدند و جسورانه در خواست عذاب نمودند تا راستی و درستی گفتار و فراخوان ایشان را بیازمایند و در صورت عدم تحقّق، برهانی روشن بر باور خود قلمداد نمایند، گفتند: «ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلينَ».[۴۹]
چون عذاب پدیدار شد، خیالها و باورهای خود را نقش بر آب دیدند و زبان به اعتراف گشودند: «إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاّ أَنْ قالُوا إِنّا كُنّا ظالِمينَ».[۵۰] «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ».[۵۱]
و شماری از ایشان بر اثر بینش و علم و درایت که از راه پند واندرز وانذار رسولان حق و با دیدن آیات الاهی و معجزات روشن پیام بران به حقیقت رسید ه و گرفتاراندوه و پشیمانی شدند و با حسرت گفتند : «یا حَسَرتَنا عَلی ما فَرَّطنا فیها» [۵۲] و اظهار بازگشت نموده و ایمان آوردند: «قالوا امَنّا بِرَبِّ العالَمینَ».[۵۳] «اِنّا اِلی رَبِّنا مُنقَلِبُونَ».[۵۴]
و در پی تحوّل درون و شورش علیه خویشتن خویش، در صدد جبران بر آمده و دست نیاز و نیایش به آستان ربوبی میگشایند تا مورد رحمت و آمرزش قرار دهد: «إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا... ا.»[۵۵] و آرزو میکنند ضمن آمرزش، آنها را در زمرهی شایستگان قرار دهد: «وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحينَ».[۵۶]
نتیجه این که این تحوّل مقدّس درونی بر آمده از بینش صحیح و بصیرت لازم در بهره گیری از مجاری صحیح و مطمئن دانش مورد نظر حق تعالی است و میخواهد بفهماند در مسایل تربیتی، نقش مربّیان وارسته و مجاری دانشها و معرفتهای متّکی بر آموزههای الاهی چه قدر است؟ و تا به کجاست!؟ یعنی سزاست در تربیت از مقایسه، پیروی محض از سنّتهای جاری و سیرهی نیاکان و مشی ناپاکان پروا کنیم و از یارگیری، گزینش مراسم و مسلک به دل خواه، و پیروی از رهبران کفر پیشه و ستم گر و عناد بر سر تعصّبات ناروای فکری و عقیدتی دست بشوییم و پیروی از حق و فرستادگان بر حقّ او را بر خود فرض نماییم تا فردای روز بااندوه و حسرت به آرزوی نشدنی زبان نگشاییم:
«يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» [۵۷] «یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی»
«يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً، يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَليلاً، لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْرِ».[۵۸]
«یا لیتنی کُنتُ تُراباً».[۵۹]
و علیه خود شهادت ندهیم (شَهِدنا عَلی اَنفُسِهِم) [۶۰] و گناه خود به گردن دیگران نیاندازیم و جز خود کسی را سرزنش نکنیم: «وَما اَضَلَّونا الّا المُجرِمُونَ».[۶۱]
شنوایی ندارد هم چون وعدههای بی بها و اساس، اصلاح «فی ما تَرَکتُ»، عذر خواهی و توجیههای وجیه دیگر!
۲۸. شناخت رفتارهای نا به هنجار(نابایسته ها)
در این فراز از بحث و بررسی گفتههای ناشایستگان به رویارویی آنان با مصلحان خدایی و برنامههای اصلاح و تربیت میپردازیم.
هدف کلّی و غرض اصلی در این نقلها شاید معرّفی کارهای ناشایسته، رفتارهای ناهنجار واندیشههای ضدّ اخلاقی و ارزشی از سوی همهی گروههای مطرح در این فراز باشد، این بخش در جهت نمایاندن اهداف شوم دین ستیزی و مبارزه با باورهای اصیل و گرایشهای فطری اصلاحات رفتاری مردمان سادهاندیش است. هجوم همه جانبه است تا به تخریب شخصیّت مصلحان و پیروان بپردازند، تحقیر نمایند، تعالیم آنها را افسانه و فسون خوانند، خودشان را جن زده و دیوانه و بیخرد معرّفی کنند، دعوتشان را برای سیادت و دنیا خواهی بدانند و اگر توان یافتند به آزار و شکنجه و قتل و تبعید و... ایشان میکوشند و با تحریف آموزههای ایشان از اعتبار میاندازند و به تحریک و شایعه سازی پرداخته و در باور مردم ایجاد شبهه میکنند، جدال و مناظره، سپس با تحریم اقتصادی و توسّل به زور و تهدید ترسویان و تطمیع زرپرستان و با تمام تجهیزات و عدّه وعُدّه به رویارویی بر میخیزند گاهی به کیش خود فرا میخوانند و به تقویت روحیّهی هماندیشان و سادهاندیشان میپردازند. با دشمنان هم سو گشته به تمسخر آنها رویگردانی، نشنیدن و انکار روی میآورند و چه بسا با چهرهی نفاق و برای فریب، به آیین آنان میگروند تا بهتر نفوذ یابند و نقشههای شوم خود عملی سازند. و ساختار فکری و عقیدتی گروندگان را متزلزل سازند.
شاید قصد این باشد تا جرثومههای فساد و طرحهای شوم استعماریشان را در عرصهی پیکار حقّ و باطل و جبههی مصلحان و فساد انگیزان به نمایش گذارد تا مربّیان و اصلاح گران اهمیّت نقش خود را بدانند و شیوهها و راه کارها را در سیمای آموزههای الاهی بهتر دریابند از این رو جنبه تعلیمی دارد که ارتکاب به این رفتارهای نکوهیده و ناشایست پیآمدهای ناخوشایند دارد و مایهی خُرسندی خدا نیست! از سویی رهنمود میدهد تا زمان شناسی، دشمن شناسی، راه شناسی، آسیب شناسی و روش شناسی را در بستر زمان و آیینهی تاریخ نیاکان و سرنوشت و سرگذشت پیشینیان تجربه کنیم. چالشها را بدانیم و راه کارهای عملی مقابله و راههای برون رفت را باز شناسیم. بیازماییم و تمرین و تجربه نماییم. با توجّه به ویژگی انسانها، گرایشها همان است، تنها روشها و شیوهها بر اساس شرایط زمان و مکان تمایز یافته و پیچیدهتر شده است، ابزارها کارگرتر گشته و برنامهها توسعه یافته تر! ولی هدف رویارویی با حق و مصلحان و مربّیان همان است، خدای متعال شاید برای چنین هدفی والا به نقل سخنان این گروه گمراه، سوگند خورده، غدّار و پرکین پرداخته تا مجاهد مردان حق مدار با بینشی بهتر و معرفتی خدایی، بی امان و با ایمان در مسیر تربیت و اصلاح مردمان و جوامع انسانی بکوشند و سامان بخشند.
اینک به محورهای اساسی این بخش از گفتههای ناشایستگان میپردازیم:
یکی از دست آویزهای کار آمد غوغا سالاران در رویارویی با اقدامات اصلاحی و تربیتی دعوت گران به حق، سخنهای ناروا، نسبتهای دروغین و ناشایست بوده تا از اعتبار و شخصیّت آنها بکاهد و کسی به سخن و فراخوان آنها ارجی ننهاده و پیروی از ایشان ننمایند، میگفتند: «بَل هُوَ شاعِرٌ» [۶۲] او شاعری بیش نیست. «اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمً» [۶۳] «ساحِرٌ کَذّابٌ» [۶۴] بلکه جادو شده میخواندند: «اِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسحُوراً» [۶۵] «اَم یَقُولُونَ بِهِ جِنّةٌ» [۶۶] «إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّى حينٍ».[۶۷]
چه بسا گمراه میشمردند: «إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ» [۶۸] و گاهی بی خرد و دیوانه: «اِنّا لَنَریکَ فِی سَفاهة».[۶۹]
و بسی دروغگو معرّفی مینمودند: «اِنِّی لَأظنُّهُ مِن الکاذبینَ» [۷۰] و گرفتار آمده به خشم خدایان میخواندند و بیمار (از نظر روحی – روانی) «إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ» [۷۱]
بهترین راهکار مقابله با این توطئهها، همان است که فرستادگان حقتعالی انجام دادند و آن معرّفی و تبرئهی خود بود که رسول، امین، ناصح، برخاسته از میان خودشان، بدون سفاهت و جنزدگی و ضلالت و... و با این شیوه، نقشههای شوم سران کفر را خنثی میکردند. [۷۲]
تخریب و تضعیف شخصیّت مربّیان و پیروان آنها برسان کوچک شماری، موقعیّت اجتماعی و اهمیّت دعوت و گرایش آنها در نزد شماری از مردمان از درجهی اعتبار میاندازد و سوداگران چنین مینمودند که تو را در میان خود، بسیار ناتوان میپندازیم و این حرکت عظیم اصلاحی تو با توان تو، هم خوانی ندارد! یعنی تو را چه به این حرفها!؟
«اِنّا لَنَریکَ فِینا ضَعِیفاً» [۷۳] و چه بسا بدیمن، بدقدم و شوم معرّفی میکردند و هر چه مشکل و گرفتاری و مصیبت وارده بود بدیشان نسبت میدادند تا مردم به راحتی از پیرامون آنان برانند. «قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ».[۷۴]
و گاهی گام فراتر نهاده علاوه بر شخص مصلح، پیروان را به تیر تخریب نشانه میرفتند تا از منزلت و ارزش گروندگان بکاهند و فاصلهی طبقاتی ایجاد نمایند و بسیاری درشأن و مقام و... خود نبینند تا به دعوت آنها لبّیک گویند، میگفتند: «أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ اْلأَرْذَلُونَ».[۷۵]
آیا به تو ایمان آوریم در حالی که فرومایگان (اراذل و اوباش) از تو پیروی کردهاند!؟
«وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ» [۷۶] جز فرومایگان ما، آن هم نسنجیده، از تو پیروی نکردهاند...!
راه کار همان است که فرستادگان خدا گفتند؛ بدیمن شما هستید و بدترین طائر بر گُردهی شما آویزان است تا به سزای کفر خود برسید [۷۷] و پیروان را عزیز و گرامی خواندند که آمادهی دیدار پروردگار بوده و یاریگر وی هستند و آمادهی طرد آنها از خود نشدند. [۷۸]
از جایی که شخص مصلح و احیاگر خدایی را دچار افسون و دیوانه و... میخواندند پیام دعوت و کلام وحیانی او را نیز به افسانه تعبیر میکردند و اسطورههای پیشینیان، تا سخن یاوهی شخصی جنزده، شنونده ای نداشته باشد!
گفتند: «ما سَمِعنا بِهذا فِی آبائِنَا الأَوَّلینَ».[۷۹]
بلکه در میان ملّتهای بعدی (واپسین آیین) نیز نشنیدهایم: «ما سَمِعنا بهذا فی الملّة الأخِرَةَ ان هذا الّا اِختِلاق» [۸۰] چیزی جز دروغ بافی نیست!
بلکه به گزاف ابراز داشتند شنیدیم، اگر میخواستیم ما نیز مانند آن را میگفتیم:
«قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ» [۸۱] و گاهی آن را سحر میخواندند و سخن آدمی: «فَقالَ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ، إِنْ هذا إِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ».[۸۲]
پاسخ در تحدّی کلام وحی آمده اگر میتوانید بیاورید، هر چند که برخی از شما برخی دیگر را در این همآورد طلبی یاری کند، هرگز نخواهید توانست! ناتوانی شما در طول زمان ثابت و اعجاز کلام حق جلوه گر است و در امر پرورش، ارجاع و استناد به آیات قرآن کریم به عنوان یکی از مجاری دانش و بینش صحیح و مطمئن راه گشاست که در بحثهای آغازین همین فصل به موضوع قرآن اشارتی رفت.
دستاندازی و تمسخر، برای سبک شماری، تحقیر و تضعیف ارکان شخصیّت افراد است تا از قدر و قیمت او و اهدافش بکاهند و به خواری و پوچی برسانند! حساب جدّی برایش باز ننموده، تنها در حدّ بازی و بازیچه تلقّی نمایند. هم شأن و هم طراز خود نبینند و ندانند! دهن کجی نمایند.
می بینیم زورمداری در برابر دعوت گری چنین ابراز میدارد: «فَاجْعَلْ لي صَرْحًا لَعَلّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى» [۸۳] برای من برجی بلند بساز تا به خدای موسی آگاهی پیدا کنم! در برخی از برخورد دو گانهی خود به هم گنان توضیح میدادند که ما با شماییم آنها را مسخره میکنیم: «اِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُنَ» [۸۴] و یا پیام بر را اُذُن میخواندند «وَ یَقُولُونَ هُو اُذُنٌ» [۸۵] یعنی حرف شنو، سادهاندیش و سراپا گوش است. و در دیدار هم میپرسید ند: باز از سر نو چه گفت؟ «ما ذا قالَ انِفاً» [۸۶] و چون به ایمان فراخوانده میشدند از روی استهزای باورمندان، ابراز میداشتند: «اَنُومِنُ کما اَمنَ السُّفَهاءُ» [۸۷] مانند دیوانگان ایمان آوریم!
در این مواقع اشاره به کاستیها و نارساییهای خودشان پاسخ مستدلّی است که به عیب خود نگرید و گاهی مقابلهی به مثل رواست آن سان که حضرت نوحg دربارهی مسخره کنندگان فرمود: «إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ».[۸۸]
پیش کشیدن سنّت و سیرهی عملی و فرهنگ و باور کهن نیاکان، از رایجترین دست مایههای نیرنگ بازان استعمارگر است تا از وابستگیها و دل بستگیهای مردمان نسبت به فرهنگ، آداب و رسوم مرز و بوم خود و نیاکان و پیشینیان بهره گیری کنند و از نو گرایی برهانند! و در اسطوره پنداری پیامهای آسمانی دعوت گران نیز دیدیم که چگونه به این سنّتها اشاره داشتند که ما از نیای خود چنین چیزی نشنیدهایم!
بلکه ابراز نمودند آن چه پدران خود را بدان یافتیم ما را بسنده است: «قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا...».[۸۹]
ما همانها را پیروی میکنیم: «پقالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا...».[۹۰]
«إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ».[۹۱]
«وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ».[۹۲]
«قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ».[۹۳]
اشاره شد به اثر گذاریهای سنّت و سیرهیصحیح و نیک بر جای مانده از نیاکان در آغاز فصل. امّا سنّتهای سیّئه!؟ نه! هرگز!
و پاسخ حق تعالی چه زیبنده است «أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لا يَهْتَدُونَ» [۹۴] باز هم بر سر ادّعای «بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا» [۹۵] و سخن واهی خود هستید!؟
پس از به کارگیری حربههای گوناگون به انکار میرسند. میگویند: نمیشناسیم، نمیدانیم چون این خبری ما را نرسید ه است! امکان ندارد!
«إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ» [۹۶] خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است! و تو نیز پیام بر نیستی! «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً» [۹۷] «ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا اْلأَوَّلينَ» [۹۸]
نه تنها به انکار وحی، نبوّت و شریعت میپردازند که معاد را نیز دور از واقعیّت دانسته و میگویند: «وَ ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً».[۹۹]
مگر میشود پس از مرگ و پودر و نرم شدن و... باز بر انگیخته شد؟ و این را نیاکان ما از پیش وعده دادهاند: «لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ» [۱۰۰]
از ویژگیهای انسان، آزادی خواهی بی قید و شرط است تا هرچه میخواهد انجام دهد، «یُریدُ الاِنساَن لِیَفجُر أَمامَهُ» [۱۰۱] و انکار تنها دست آویز مؤثّر در شانه خالی کردن از مسؤولیّت، تعهّد و تکلیف است، تنها راه رهایی و به گردن نگرفتن بار حکم و فرمان و قانون است! به منکران حقایق باید گفت: چرا در ناملایمات و تنگناهای زندگی و بلایای خانمان سوز و عذاب استیصال، متوجّه مبدأ فیض و رحمت ایزدی میشوید و زبان اخلاص به نیایش و اعتراف و خواهش میگشایید!؟ پس ندانستن ما گواه بر نبودن و نشدن نیست! و دانش امروز پرده از جهالت و انکار گذشتگان برداشته است و کوس رسواییشان را بر سر هر کوی و برزنی نواخته است! و حرکت زمین گواه سوختن بیگناه دانشمندان است.
یعنی پوشاندن، سرپوش نهادن بر سر گرایشهای فطری. پنهان سازی خواستههای نهادینهی طبیعی و خدادادی در نهاد آدمی! مرحلهای از سرکشی و عناد! جبهه گیری علیه حق، رویارویی با باورمندان که گفتند: «إِنّا بِالَّذي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ».[۱۰۲] ما به چیزی که شما به آن ایمان آوردهاید کافریم.
بلکه گاهی به همه چیز کفر میورزند: «قالُوا اِنّا بِکُلٍّ کافِرونَ» [۱۰۳] و شماری اظهار میدارند: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ» [۱۰۴] ما به این قرآن هرگز ایمان نمیآوریم... اگر از علّت کفرشان بپرسی میگویند: چرا که یک جا برایشان نیامده!؟ «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً» [۱۰۵]
و بسی روشن اعلام میدارند که ما به حرف تو دست از معبودان خویش بر نمیداریم و ایمان نمیآوریم «وَ ما نَحْنُ بِتارِكي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنينَ» [۱۰۶] «فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا» [۱۰۷] آیا بشری میخواهد ما را هدایت کند!؟
پاسخ به کفر پیشگی ایشان همان پاسخ «لَیَقُولُنَّ الله» خودشان است که اعتراف میکنند ضمناً در جواب «اَلَستُ» خدا «قالوا بلی» گفتند و در آن مؤمن و کافر با هم بودند و یکسان و هم چنان خداوند در نکوهش رفتار کفر آمیزشان میفرماید: «فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ» [۱۰۸] آن چه را که میشناختند بر ایشان آمد و انکارش نمودند و کفر ورزیدند!
بلکه شناخت اینها بسان شناخت فرزندانشان است: «یَعرِفُونَهُ کَما یَعرِفُونَ اَبناءَهُم» [۱۰۹] با اینکه میدانند کتمان میکنند.
برای سبک شماری آیات، نشنیدن و روی گردانی را نشانهی بی مقداری پیام و پیام آور میشمرند میگویند: «سَمِعنا وَ عَصَینا» [۱۱۰] «وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» [۱۱۱] شنیدیم و مخالفت کردیم! یعنی: از شما گفتن و از ما نشنیدن، بشنو که هرگز نشنوی!
چه بسا متکبّرانه میگذرند، گویا نمیشنوند: «کَأن لَم یَسْمَعْها» [۱۱۲] و اظهار میدارند: از نیاکان خود این دعوی تو را نشنیده ایم! [۱۱۳]
باید گفت: شما از شنیدن آیات وحی و پیام دعوت حق محرومید «عن السَّمعِ لَمَعزُولُونَ» [۱۱۴] و در گوشهایتان سنگینی است (کانَ فِی اُذُنَیهِ وَقراً).[۱۱۵]
بلکه بر گوش و دلهای شما مُهر قهر خورده و خدای دانسته شما را گمراه ساخته «أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً».[۱۱۶]
و اگر به راه حق فرا خوانده شوید نخواهید شنید: «وَ اِذا تَدعُوهُم اِلَی الهُدی لا یَسمَعُوا» [۱۱۷] چون که گوشهایشان در شنیدن و چشمشان در دیدن حقیقت به ایشان کمکی نمیکند. «ما كانُوا يَسْتَطيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ» [۱۱۸].
چاره این است که به حکم تکلیف، دعوت به خیر و صلاح نماییم، در صورت عناد دست امید از ایشان برداریم چون «فَاِنَّکَ لا تُسمِعُ المَوتی» نمیتوانیم مردگان را شنوا سازیم! تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است!
ساخته و پرداخته کردن حرفهای بی اساس و پراکندن آنها در میان مردمان به قصد تخریب و خارج کردن احیاگر و مصلح از صحنه، از جمله شگردهای سردم داران کفر بوده و هست تا بد بینی ایجاد نمایند و در گرایشها، باورهای و ارادهها خلل ایجاد کنند. میگفتند: اینها با سحر خویش میخواهند شما را از سرزمینتان بیرون کنند: «يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ».[۱۱۹]
بلکه به تفهیم اتّهام پرداخته و میپرسند: «لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى» [۱۲۰] «یُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ».[۱۲۱]
و یاوه سرایی میکردند که این کلام وحی نیست. بشری او را تعلیم میدهد! «یَقُولُونَ اِنَّما یُعَلِّمُه بَشَرٌ» [۱۲۲] و کافران را از مؤمنان هدایت یافتهتر قلمداد میکردند تا با این ارج گذاری کذایی از گرایش مردمان جلوگری کنند: «وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلاً».[۱۲۳]
امروزه نیز شایعترین سلاح تأثیرگذار، شایعه سازی است تا اهداف، شخصیّت، باور، اندیشه و ارادهی مصلحان و مربّیان را مورد هجوم بی امان قرار داده و از گردونهی اصلاح و تربیت و... خارج سازند!
راهکار همان بیان روشن، شفّاف سازی، معرّفی اهداف، برنامهها و امتیازات خود و پیروان است. گاهی مقابلهی به مثل با حفظ ارزشها و آرمانها و اصول اخلاقی و معیارهای دینی و... است. افشاگری و پرده برداری از توطئههاست. همان گونه که در سیرهی دعوت گران حق جریان داشته.
یکی از نقشههای شوم بدخواهان و دین ستیزان تحریف واقعیّتها و حقایق آموزههاست تا از کارآیی، اثرگذاری و هدف تربیت و اصلاح آنها بکاهند، به نمود و نماد تبدیل سازند! اینها به فراغت مینشستند، و میاندیشیدند و مینگاشتند. هر آنچه که میخواستند و به نام دین و کلام وحی به خورد سادهاندیشان میدادند و دانسته به خدا دروغها میبستند: «وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ».[۱۲۴]
و بدین روی نسبت به خدا میدادند تا بهتر عرضه کنند، بفروشند به کمترین بها! «يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً».[۱۲۵]
باید برای جلوگیری از تحریف به صیانت هر چه تمامتر تعالیم و آیات و... همّت گماشت، روشنگری کرد. از سادهاندیشی پروا داشت. از منابع اصیل و اصلی فرا گرفت، هر منبع و مرجعی را در خور ندید و آبشخور فکری و عقیدتی قرار نداد و در بعد فروش به پندهای الاهی توجّه داد که : «فَبِئسَ ما یَشتَرونَ».[۱۲۶]
در عرصهی عملی و اجتماعی، بازداشت دیگران از گرایش به پیام آوران و مصلحان خدایی از حرکتهای مذبوحانهی سرکشان و سلطه جویان ملحد بوده است. میگفتند: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ».[۱۲۷]
نه تنها به آوای قرآن گوش ندهید بلکه به هنگام تلاوت آیات سر و صدا به راهاندازید و مانع شنیدن دیگران هم بشوید شاید بر آن چیره شوید! و از اثر گذاری آن بکاهید.
«قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ» [۱۲۸] «يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا».[۱۲۹]
«لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّى يَنْفَضُّوا» [۱۳۰] انفاق نکنید به اطرافیان پیام بر خدا تا از پیرامون او پراکنده شوند. و یا با دل سوزی و از روی مهرورزی میگفتند: «ما وَعَدنا الله وَ رَسُولُه اِلّا غُروراً» [۱۳۱] «لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ».[۱۳۲]
برای خنثی سازی این حرکت بازدارندگی، آگاهی بخشی، بینش افزایی و بسیج انتظام یافتهی نیروهای کار آمد، ایجاد انگیزش، ارتقای کیفی برنامههای جذب، احیای ارزشها، آسیب شناسی و فضا سازی مناسب، پاکسازی محیط از عوامل باز دارنده ضروری است.
برای عملی کردن آن چه در سر دارند، بهترین راه را، همسویی و هم گرایی میدانند تا با مهر ورزی وارد آیند و نفوذ نمایند و از درون ضربهی کاری را وارد آورند و این خصیصه از ویژگیهای انحصاری انسان است که از دیرباز بدان توسّل جسته است.
میگفتند: ایمان آوردیم به خدا و روز رستاخیز، در حالی که باور نداشتند «وَ ما هُم بِمُؤمِنینَ» [۱۳۳] به زبان میآوردند آن چه را که در دل بدان باور نداشتند : «یَقُولُون بِاَفواهِهِم مالَیس فِی قُلُوبِهِم» [۱۳۴] بلکه رهنمون میدادند که صبح گاهان به دین ایمانیان بگرویدو شام گاهان کفر بورزید شاید ایشان نیز چون شما برگردند : «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» [۱۳۵]
«اذا لقَوُکُم قالُوا امَنّا» [۱۳۶] و چون نزد مؤمنان میآمدند اظهار ایمان مینمودند درحالی که در ورود و خروج به حال کفر بودند: «وَ إِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ».[۱۳۷]
بیشترین آسیبپذیری جامعههای دین دار از خوش بینی به این گونه باورمندان فریب کار بروز یافته و برای جلوگیری از گزند ایشان شناسایی دقیق و عمیق کردار، آرمان، اندیشه و گرایش و تطبیق نشانههای نفاق بر ایشان و هم چنین باز خوانی ویژگیهای مؤمنان با اخلاص و... ضروری است تا از نفوذ در میان باورمندان و اجرای نقشهای دشمنان پرکین جلوگیری کرد و در سالم سازی مسیر تربیت و اصلاحاندیشه و باور مردمان بهتر کوشید.
يكي ديگر از ابزارهاي مفسده جويان براي سست و متزلزل نمودن بنيانهاي اعتقادي و كم رنگ نمودن ارزشهاي اخلاقي در جامعه، طرح پاره اي از موضوعات مفسده انگيز و القاي برخي شبهات در ميان اهل ايمان و پيروان راهبران آسماني بوده است.
طرح و وارد نمودن شبهه در باور مردمان، بسان وارد سازی عوامل بیماری زا (میکروب یا ویروس و ...) در کالبد سالم چیزی است! هرچند هم بیاساس باشد، «قیل و قُلت» های زیادی را در پی خواهد داشت تا سِره از ناسِره تمیز داده شود. و از یقین، طمأنینه و اعتماد و... شخص باورمند بدون متّکی بر برهانهای عقلی و قطعی آشکار یا برهانهای نظری عمومی و پیچیدهی تخصّصی و فلسفی میکاهد، به لغزش وا میدارد، روحیّهاش را تضعیف و باورش را سست مینماید. از این رو کمین کردگان کفر پیشه القا میکردند: «وَ إِنّا لَفي شَكِّ مِمّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ».[۱۳۸]
از آن چه که ما را بدان فرا میخوانید، سخت در شکّ و تردید هستیم!
اشراف و ثروت مندان فاسد قوم ثمود از همين شگرد براي تضعيف باورهاي اعتقادي مستضعفاني كه به حضرت صالح ايمان آوردهاند، جویا میشدند از پیروان پیامبران که آیا مطمئن هستیدکه او از طرف پروردگار فرستاده شده است!؟ «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ».[۱۳۹] بديهي است هدف آنها از اين پرسشها جست و جوي حقیقت نبود، بلكه ميخواستند با القاي شبهات در دل آنها وسوسه ايجاد كنند و روحيّهي آنان را تضعيف كنند تا شايد از حمايت صالح دست بشویند و از گرد شمع او پراكنده شوند.
مفسده جويان قوم شعيبg نيز از همين شيوه سدّ راه خدا و اهل ايمان ميشدند. از اين رو پيام بر شان آنها را مورد خطاب قرار ميدهد: «وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا» [۱۴۰]
مؤمنان را از راه خدا باز نداريد و با (القاي شبهات) راه مستقيم حق را در نظر آنها كج و معوج نشان ندهيد.
جمعيّت اشراف و خودخواه قوم ثمود خطاب به ايمان آورندگان به صالحg ميگفتند: «أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ» [۱۴۱]
هم چنين سران كفر و فساد دعوت انبيا را حادثه اي روحي و رواني ميپنداشتند و به پيروان انبيا ميگفتند: صبر كنيد هيجانها و ادّعاهاي او به زودي فروكش ميكند و دست از اين هذيانها بر ميدارد.
دربارهي نوحg ميگفتند: «هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ» [۱۴۲]
او فقط مردي است كه مبتلا به نوعي جنون است بايد مدّتي درباره یاو صبر كنيد.
منحرفان و گم راهان در طول تاريخ براي خنثي كردن دلايل صدق و راستي مردان حق، همواره به دنبال تهمتها و برچسبهاي دروغين بودهاند تا از شعاع نفوذ و منطق گيراي آنان بكاهند و دل اهل ايمان را از محبّت به آنها خالي كنند. [۱۴۳]و در انکار وحی و نبوّت، شگفت زده میگفتند: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ».[۱۴۴]
به آدمهایی که چون ما هستند ایمان بیاوریم؟ در حالی که قومشان بردگان ما هستند! «اِن هذا اِلّا قَولُ البَشَر» [۱۴۵] گاهی با القایاندیشهی باطل، جریان فکری و عقیدتی و... را رقم میزدند : «قالُوا لَو شاءَ الرَّحمنُ ماعَبَدناهُم...»[۱۴۶] اگر خدا میخواست ما بندگی بتهای نمیکردیم! (آنها را نمیپرستیدیم).
خود را فرزندان خدا میخوانند و دوست داران ویژهی او «نَحنُ اَبناؤُا اللهَ وَ اَحِبّاؤُهُ» [۱۴۷] «وَ قالُوا اتَّخَذُوا اللهَ وَلَداً».[۱۴۸]
درمان با واکسینهی بصیرت افزایی و بهره گیری از بدیهیّات عقلی و برهانهای قطعی و آشکارست تا هر یاوه و خرافه را در قالبنظریّههای علمی و کلامی و... نپذیریم.
از دیرباز، جوسازی، ایجاد فضای یک سویه، غوغا سالاری، حاکم سازی ترس و وحشت در دل رقیب و بهره گیری ابزاری از مردم، وجود داشته تا شاید فضای غالب اثر گذار باشد در نتیجه و قهر و مهر حریفان هم پیشه! از این رو برای آوردگاه و میعادگاه خود مردم را فراخوان میدهند:
«وَ قِیلَ لِلنّاسِ هَل اَنتُم مُجتَمِعُونَ» [۱۴۹] و یا در باز خوانی بِزه انتسابی به ابراهیمg او را به حضور مردم میآورند تا به گناه او گواهی دهند: «قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ» [۱۵۰] امروزه نیز از مهمترین ابزارهای سیاست بازان سلطه جوی دنیاست و راه کار سودمند در بهره برداری از اجتماعات بر پایهی اهداف مقدّس خدایی است همان سان که حضرت امام سجادg از مجالس یزید بهره گرفت.
ضمن به کارگیری شیوههای گوناگون مقابله ای در زمینهی پیامرسانی و فراخواندن مؤمنان به کیش و آیین خود، سکوت و انزوا نگزیده و صحنه را ترک نکردهاند، مردم را به پیروی از خود دعوت مینمودند و حتّی بار گناه و لغزش آنها را نیز به عهده میگرفتند تا به پندار شماری پاسخ داده باشند، اگر رستاخیز و حساب و کتابی بود و شما گم راه بودید چه مسؤولیّتپذیر و پاسخگو بودند تا حصول اطمینان نمایند «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ».[۱۵۱]
این شیوهی تضمین با وعدههای دروغین همیشه رایج بوده و هست، راه کار در پیام رسانی به شکل و شیوهی نوین است متناسب با شرایط و ابزار کارآمد روز، دفاع جانانه با همهی توان و خنثی سازی یورشها و شبیخونهای فرهنگی و عقیدتی و...!
کششها درنهاد آدمی، نسبت به هر موضوعی دارای شدّت و ضعف است و نقش محرّکها، تشویقها، ترغیبها و انگیزهها بسی حایز اهمیّت است (هم چنان که نقش شماری از داروها در بدن آدمی تحریکی است).
و در جبهههای پیروان حق و باطل نیز این تحریکات از سوی هماندیشان و متنفّذها در سرنوشت گروههای درگیر اثر گذار.
مانند تحریکات ناز پروردگان، که به فرعون گفتند: «أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ» [۱۵۲] آیا موسی و قوم او را وامی نهی تا در زمین فساد نمایند و تو و خدایانت را واگذارند!؟
یا زعمای قوم لوط ابراز داشتند: «أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ»[۱۵۳] و برای شکنجهی حضرت ابراهیمg چنین حکم کردند: «قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ...»[۱۵۴]
«قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلينَ»[۱۵۵] اگر میخواهید کاری کنید او را بسوزانید و خدایتان را یاری کنید!
و بزرگانشان راه افتادند و گفتند: بروید و بر خدایان خود پایداری کنید، این چیزی است که از شما خواسته میشود! «أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ».[۱۵۶]
و نقش مصلحان و حتّی رهبران سیاسی، و... در بر پایی نهضتها و جنبشها با هر هدفی، تحریک و ایجاد انگیزه است، القای روح حمیّت، شجاعت، غیرت، علقهها و علاقههای ملّی، مذهبی، باورها و گرایشهای قومی و... است تا خود را باور نمایند، به داشتههای خود مؤمن گردند و با میل و رغبت راه خویش برگزینند.
راه کار مقابله با تخدیر دشمن و ایجاد خیزش گذرا، توسّل به آرمانهای متعالی یک ملّت و باورها و ارزشهای حاکم و توان مندیها و امتیازات ویژهی آن هاست.
در مواردی ضمن ایجاد انگیزه به تقویت روحیّه و امید بخش به پیروزی و نیک بختی و ... پیروان و هم راهان خود میپرداختند تا ضمن تضعیف روحیّهی نیروهای مقابل، بر قدرت، اراده، باور و روح حماسی هم گنان بیافزایند از این رو سوگند خوردند در مقابل رَجَز خوانی حماسی که ما پیروزیم «قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ».[۱۵۷]
«وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً» [۱۵۸] از ما نیرومندتر کیست!؟
یا به هم کیشان وعدهی نجات از عذاب میدادند: «وَ ما نَحنُ بِمُعَذِّبینَ».[۱۵۹]
«و اگر هم شکنجه ای باشد طبق گفتهی باورمندان، جزاندک و چند روزی بیش نخواهد بود». «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَيّامًا مَعْدُودَةً».[۱۶۰]
برای عملی کردن اهداف پلید خویش با همهی توان و یاران و هم پیمانان، هم سو میشدند و چه بسا در نقاب نفاق ظاهر میشدند تا شکاف ایجاد نمایند در میان باورمندان و با شیوع اختلاف، تفرقه و تشکیک، از توان و اتّحادشان بکاهند. از این رو وعده میدادند به هم، اگر شما خارج شوید (علیه مسلمان ها) با شما خواهیم بود: «يَقُولُونَ ِلإِخْوانِهِمُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ».[۱۶۱]
و چون به هم میرسید ند جهت روحیّهبخشی و یادآوری پیمان و اراده بر کار و زار، با ایمانیان میگفتند: ما با شماییم! «وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ».[۱۶۲]
نیرنگ پرفریب دونان دنیادوست در بهرهکشی از سادهاندیشان، از ویژگیهای سرکشان است، گاهی خود را هم سو، صالح، خیرخواه، مهرورز، و... به حال مردمان میخوانند تا ایشان را هم راه سازند در مسیر رسیدن به خواستههایشان و میگفتند: «ما أُريكُمْ إِلاّ ما أَرى وَ ما أَهْديكُمْ إِلاّ سَبيلَ الرَّشادِ» [۱۶۳] جز مصلحت شما نمیبینیم و به راه صحیح راهنمایی نمیکنیم! و اگر هم گفته میشد رفتار شما ناشایست است و خود فاسدید، ابراز میداشتند: «اِنَّما نَحنُ مُصلِحُونَ» [۱۶۴] ما اصلاح گریم! صالح و شایسته!
در ادامهی راههای پیشین و در تکمیل برخی از روشهای مقابله، به جدال و مناظره میپرداختند تا شاید فتح و غلبه یابند، از این رو میبینیم در معرّفی صفات پروردگار از سوی حضرت ابراهیمg، طاغوت زمان (نمرود) نیز اظهار میراندن و زنده گرداندن میکند: «اَنَا اُحیِی وَ اُمیتُ» [۱۶۵]
یا فرعون میپرسد: «فَما رَبُّکُما یا مُوسی» [۱۶۶] «فَما بالَ القُرُونِ الأُولی» [۱۶۷]
و بر سر هر چیزی به ستیزه جویی و جدال ناحق میپرداختند مثلاً: دربارهی معاد: «فَیَقُولُونَ مَن یُعِیدنا» «متی هُو»؟ [۱۶۸] و تنها دست آویزشان همین بوده: «ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ».[۱۶۹]
و در برابر دعوت به شریعت الاهی ابراز میداشتند: «بَل نَتَّبِعُ ما وَجَدنا عَلَیهِ ابائَنا».[۱۷۰]
در برابر انذار پیام بران به عذاب استیصال نیز جدل نموده میگفتند: «مَتی هذا الوَعدُ اِنْ کُنتُم صادِقینَ» [۱۷۱] «قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا».[۱۷۲]
دربارهی وحی و نبوّت برسر بشر بودن جدال داشتند: «قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَسُولاً».[۱۷۳]
و دربارهی نزول قرآن ستیزه جویی نموده و میگفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً».[۱۷۴]
و در همهی موارد مجادلاتشان برخاسته از جهالت، بهانه جویی، مخالفت، کبر و غرور، قدرت طلبی، هوای نفس و... بود و هیچ پشتوانه ای علمی و عقلی نداشته و عناد و طغیان آنها تنها در پرتو پیروی از سلطه جویان کفر پیشه بود و تعصّبات ناروای قومی وسنّتهای جاهلی نیاکان، توجّه به محسوسات و ظواهر مادّی نیزبه این گفت و گوهای غرض ورزانه دامن میزد و ره آوردی جز شکست نداشت! و راههای رویارویی همان مجادلات به «اَحسَن» فرستادگان حق بوده که با بهرهگیری از باورها، اندیشهها، کردار، فرهنگ و سنّت و... خودشان خط بطلان به ادّعاهایشان میکشیدند و بدون جبهه گیری غرض ورزانه و کینه توزانه در کشف حقیقت تلاش مینمودند. با هم سو شدن، همراهی، یک دلی، و پذیرشاندیشهها و باورهای ایشان به بیان آسیبها میپرداختند و بیدارگری نموده و از غفلت و بی خبری به هشیاری میرساندند. همان گونه که در سیرهی حضرت ابراهیمg و سایر پیام آوران و پیشوایان معصومD شاهد هستیم.
۲۱-۲۸. مبارزه با همهی توان
در راستای اهداف کفر و عناد خود با همهی توان و عدّه و عدّه صفآرایی نموده و با بسیج همهی نیروها به یورش همه جانبه و بی امان خود دست میزدند. آن سان که فرعون فرمان فراخوان همهی جادوگران را داد «ائْتُوني بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ» [۱۷۵] «یَأتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ» همهی خبرگان این فن را گرد آورید! راه همان است که حق بیان داشته «مَنِ اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ...» جای مسامحه و تساهل نیست، میدان کار زار است و دشمن به جان آمده، از همهی توان باید بهره جست تا همهی پیشوایان کفر را از صفحهی روزگار برانداخت!
نخست یاران و پیروان و سرسپردگان را تطمیع مینمایند تا سپر بلا گردند و ملک و مملکت، سلطه و جاه و جلالشان گزندی نبیند وعده میدهند و به مال و مقام و درجه و ... میفریبند: «اِنَّکُم لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» [۱۷۶] «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ».[۱۷۷]
و اگر کارگر نیافتاد به تهدید، کشتار، قلع و قمع، اخراج، حصر و حبس و... فرستادگان حق تعالی و پیروان و ایمانیان دست میزنند. «ذَرُونِی اَقتُلُ مُوسی» [۱۷۸] «لَنَخرُجَنَّکَ یا شَعَیبُ» [۱۷۹] «قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ»[۱۸۰] «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ َلأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْني مَلِيًّا» [۱۸۱] «وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ» [۱۸۲]
و برای بازداشت از گرایش مردمان به آزار و شکنجه و قتل وتبعید و... پیروان پرداخته و به نهایت سنگ دلی میکوشیدند: «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهًَا غَيْري َلأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونينَ».[۱۸۳]
«سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ».[۱۸۴]
«لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ َلأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ».[۱۸۵]
«قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ».[۱۸۶]
در برابر آزار و شکنجهی دین ستیزان کفر پیشه، راه همان پایداری و بردباری تا سر حدّ جان و رفتن به درون آتش و هجرت و زندان و... است که خداگویان، با استقامت و نستوهی به ظفر و فتح الاهی رسید ند و همانا وعدهی محتوم حق، پیروزی ایمانیان و خداترسان است.
پی نوشتها:
۲. ر. ك: تفسير في ظلال القرآن، ج ۸، ص ۲۶۱۰.
۳. شعراء، ۱۳۶-۱۳۸.
۱. ر. ك: تفسير في ظلال القرآن، ج ۸، ص ۲۶۱۰.
۲. شعراء ۱۴۶-۱۴۹.
۳. ر. ک: لسان العرب ج۱۰، صص ۲۵۴-۲۵۳ و مجمع البحرین تحت عنوان واژهي "فره".
۴. تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۴۲۹.
۵. فسق در لغت به معنای خارج شدن هسته از درون رطب (خرمای تازه) است، سپس این معنی توسعه یافته و به معنای خارج شدن فرد از مدار شرع و پا بیرون نهادن از جادّهي بندگی به کار رفته است. المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۸۰.
۶. موضع گیری طبقات اجتماعی، ص ۹۶ به بعد.
۱. اسراء، ۱۶.
۲. انبياء، ۱۲.
۳. تفسير في ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۲۱۸.
۴. انبياء، ۱۳.
۱. تفسير اطيب البيان، ج ۹، ص ۱۴۶.
۲. تفسير نمونه، ج ۱۳، ص ۳۶۷.
۳. تفسير الميزان، ج ۱۶، ص ۵۷۸.
۴. سبأ، ۳۴.
۵. تفسیر احسن الحدیث، ج ۸، ص ۴۴۴.
۱. تفسير الميزان، ج ۱۸، ص ۱۴۶.
۲. زخرف، ۲۳.
[۲۰]. اسراء ۴۱.
[۲۱]. اسراء، ۵۹.
[۲۲]. مؤمنون، ۲۴.
[۲۳]. المیزان، ج ۱۳، ص ۱۸۶.
[۲۴]. انفال، ۲۱.
[۲۵]. اسراء، ۳۶.
[۲۶]. انبیا ۹۷ و مؤمنون، ۱۰۶.
[۲۷]. بقره، ۱۷۱.
[۲۸]. لقمان، ۲۰.
[۲۹]. المیزان ج ۱۶ ص ۳۴۳.
[۳۰]. لقمان، ۲۱. بقره، ۱۷۰، مائده ۱۰۴، مؤمنون، ۲۴. ص، ۷، هود، ۶۲، انبیاء۵۳. شعراء ۷۴ و ... اشاره به سنّت گرایی اینها دارد.
[۳۱]. فصّلت، ۱۴، اعارف، ۷۶، زخرف، ۳۰. ابراهیم، ۹.
[۳۲]. صافّات، ۳۶.
[۳۳]. ق، ۳.
[۳۴]. سبأ، ۳.
[۳۵]. ق، ۲. اسراء ۹۷ و ۵۱ و ۴۹، کهف، ۳۶. مؤمنون، ۸۲، نازعات، ۱۰و ۱۱و ۱۲ اشاره به انکار معاد دارد.
[۳۶]. انعام، ۹۱.
[۳۷]. اسراء، ۹۴.
[۳۸]. سبأ، ۳۱.
[۳۹]. بقره، ۵۵. بقره، ۶۱، ۶۸، ۶۹، ۷۰ هود، ۱۲، اسراء ۹۳ تا ۹۰، فرقان ۲۱ و ۲۷ و ۳۲. نساء ۱۵۳ اعراف، ۲۸، شعراء، ۱۵۳ و ... اشاره به بهانه جوییها دارد.
[۴۰]. مائده، ۴۱. بقره، ۱۴و ۱۳و ۱۱و ۹ و ۸. آل عمران، ۱۱۹ و ۱۶۷. مائده ۶۱ و... اشاره به نفاق دارد.
[۴۱]. نساء، ۱۵۰.
[۴۲]. بقره، ۹۱.
[۴۳]. مائده، ۷۲و ۷۳ و ۱۸. یونس، ۶۸. توبه، ۳۰.
[۴۴]. انعام، ۲۸.
[۴۵]. بقره، ۲۰۰.
[۴۶]. قصص، ۷۹.
[۴۷]. احزاب، ۶۶.
[۴۸]. مؤمنون، ۱۰۶.
[۴۹]. اعراف، ۷۷.
[۵۰]. اعراف، ۵.
[۵۱]. انبیا ۶۴.
[۵۲]. انعام، ۳۱.
[۵۳]. اعراف، ۱۲۱.
[۵۴]. اعراف، ۱۲۵.
[۵۵]. طه ۷۱۳ و شعراء ۵۱.
[۵۶]. مائده، .
[۵۷]. احزاب، ۶۶.
[۵۸]. فرقان، ۲۷ و ۲۸.
[۵۹]. نبأ، ۴۰.
[۶۰]. انعام، ۱۳.
[۶۱]. شعراء ۹۹.
[۶۲]. انبیاء، ۵.
[۶۳]. شعراء ۳۴.
[۶۴]. غافر، ۲۴.
[۶۵]. اسراء ۱۰۱.
[۶۶]. مؤمنون، ۷۰.
[۶۷]. مؤمنون، ۲۵.
[۶۸]. اعراف، ۶۰.
[۶۹]. اعراف، ۶۶.
[۷۰]. قصص، ۳۸، اعراف، ۶۶.
[۷۱]. هود، ۵۴ و ۶۲. ذاریات، ۵۲، ۳۹، یونس، ۷۶، طه، ۶۳. شعراء، ۱۱۶ و ۱۵۲. قصص، ۲۶. قمر، ۲و۹و۲۵. صفّ، ۶۰. مائده، ۱۱۰. انعام، ۷. هود، ۱۳، مدّثر، ۲۴. صافّات، ۳۶، حجر، ۶. نحل، ۱۰۱، فرقان، ۷و۸. دخان، ۱۴، احقاف، ۶ و ۱۱، اسراء، ۴۷ این آیات نیز در این باره اشاره دارند.
[۷۲]. مراجعه شود به گفتار پیام بران درفصل دوم.
[۷۳]. هود، ۹۱.
[۷۴]. نمل، ۴۷ هود، ۲۷. سبأ، ۴۳.
[۷۵]. شعراء، ۱۱۱.
[۷۶]. هود، ۲۷
[۷۷]. ن. ک به یس، ۱۹. نمل، ۴۷. اسراء، ۱۳. واعراف، ۱۳۱.
[۷۸]. هود، ۲۹.
[۷۹]. قصص، ۳۶.
[۸۰]. ص، ۷.
[۸۱]. انفال، ۳۱. انعام، ۸ و ۲۵. نحل، ۲۴. مؤمنون، ۸۳، فرقان، ۴و ۵. نمل، ۶۸. قلم، ۵۱ و ۱۵. مطففین، ۱۳، احقاف، ۱۷.
[۸۲]. مدّثر، ۲۴، ۲۵.
[۸۳]. قصص، ۳۸. غافر، ۳۶، ۳۷.
[۸۴]. بقره، ۱۴.
[۸۵].زخرف، ۴۹، هود، ۱۳.
[۸۶]. محمّد، ۱۶.
[۸۷]. بقره، ۱۳.
[۸۸]. هود، ۳۸.
[۸۹]. مائده، ۱۰۴.
[۹۰]. لقمان، ۲۱.
[۹۱]. زخرف، ۲۲.
[۹۲]. انبیاء، ۵۳.
[۹۳]. شعراء، ۷۴.
[۹۴]. بقره، ۱۷۰ .
[۹۵]. بقره، ۱۷۰.
[۹۶].انعام، ۹۱ ون. ک به یس، ۱۵.
[۹۷]. رعد، ۴۳.
[۹۸].مؤمنون، ۲۴.
[۹۹]. کهف، ۳۶.
[۱۰۰]. مؤمنون، ۸۳ .
[۱۰۱].قیامت، ۵.
[۱۰۲]. اعراف، ۷۶.
[۱۰۳]. قصص، ۴۸.
[۱۰۴]. سبأ، ۳۱.
[۱۰۵].فرقان، ۳۲. فصّلت، ۱۴، زخرف، ۳۰. این آیات نیز اشارتی به این موضوع دارد.
[۱۰۶]. هود، ۵۳.
[۱۰۷]. تغابن، ۶.
[۱۰۸]. بقره، ۸۹.
[۱۰۹]. بقره، ۱۴۶.
[۱۱۰]. بقره، ۹۳.
[۱۱۱]. نساء ۴۶.
[۱۱۲]. لقمان، ۷.
[۱۱۳]. قصص، ۳۶.
[۱۱۴]. شعراء، ۲۱۲.
[۱۱۵]. لقمان، ۷.
[۱۱۶]. جاثیه، ۲۳.
[۱۱۷]. اعراف، ۱۹۸.
[۱۱۸]. هود، ۲۰.
[۱۱۹]. شعرا، ۳۵.
[۱۲۰]. طه، ۵۷.
[۱۲۱]. مؤمنون، ۲۴.
[۱۲۲]. نحل، ۱۰۳.
[۱۲۳]. نساء ۵۱.
[۱۲۴]. آل عمران، ۷۸.
[۱۲۵]. بقره، ۷۹.
[۱۲۶]. آل عمران، ۱۸۷.
[۱۲۷]. فصّلت، ۲۶.
[۱۲۸]. توبه، ۸۱.
[۱۲۹]. احزاب، ۱۳.
[۱۳۰]. منافقون، ۷.
[۱۳۱]. احزاب، ۱۲.
[۱۳۲]. اعراف، ۹۰.
[۱۳۳]. بقره، ۸.
[۱۳۴]. آل عمران، ۱۶۷. مائده، ۴۱ و محمّد، ۱۱ اشاره به همین موضوع دارد.
[۱۳۵]. آل عمران، ۷۲.
[۱۳۶]. آل عمران، ۱۱۹.
[۱۳۷]. مائده، ۶۱.
[۱۳۸]. ابراهیم، ۹.
[۱۳۹]. اعراف، ۷۵.
[۱۴۰]. اعراف، ۸۶.
[۱۴۱]. مؤمنون، ۳۵.
[۱۴۲]. مؤمنون، ۲۵.
[۱۴۳].دربارهي انواع تهمتهايي كه سردمداران كفر بر ساحت پاك انبياي الاهي وارد آوردهاند و در بارهی انگيزهاي آنها و نوع برخورد با مردان الاهي با اين توطئهها به كتاب: خط الانبياء، و المواجهه، تأليف، محمدعلي جواد، مراجعه نمایید.
[۱۴۴]. مؤمنون، ۴۷.
[۱۴۵]. مدّثر، ۲۵.
[۱۴۶]. زخرف، ۲۰.
[۱۴۷]. بقره ۱۱۱. توبه ۳۰، مؤمنون، ۲۴، زخرف، ۳۱،
[۱۴۸]. بقره ۱۶۰، و کهف ۴ و مریم، ۸۸.
[۱۴۹]. شعراء ۳۹.
[۱۵۰]. انبیاء، ۶۱.
[۱۵۱]. عنکبوت، ۱۲.
[۱۵۲]. اعراف، ۱۲۷.
[۱۵۳]. نمل، ۵۶.
[۱۵۴]. عنکبوت، ۲۴ و صافّات، ۹۷.
[۱۵۵]. انبیاء، ۶۸.
[۱۵۶]. ص، ۶.
[۱۵۷]. شعراء ۴۴.
[۱۵۸]. فصّلت، ۱۵.
[۱۵۹]. شعراء، ۱۳۸.
[۱۶۰]. بقره، ۸۰. و آل عمران، ۲۴.
[۱۶۱]. حشر، ۱۱.
[۱۶۲]. بقره، ۱۴.
[۱۶۳]. غافر، ۲۹.
[۱۶۴]. بقره، ۱۱.
[۱۶۵]. بقره، ۲۵۸.
[۱۶۶]. طه. ۴۹.
[۱۶۷]. طه، ۵۱. دخان، ۳۶. انعام، ۸ و ۳۷. رعد، ۷ و ۲۷ و یونس، ۲۰.
[۱۶۸]. اسراء، ۵۱.
[۱۶۹]. جاثیه، ۲۵.
[۱۷۰]. لقمان، ۱.
[۱۷۱]. ملک، ۲۵.
[۱۷۲]. هود، ۳۲.
[۱۷۳]. اسراء، ۹۴.
[۱۷۴]. فرقان، ۳۲.
[۱۷۵]. یونس، ۷۹، اعراف، ۱۱۲، شعراء ۳۷.
[۱۷۶]. اعراف، ۱۱۴.
[۱۷۷]. شعراء ۴۲.
[۱۷۸]. غافر، ۲۶.
[۱۷۹]. اعراف، ۸۸.
[۱۸۰]. عنکبوت، ۲۴.
[۱۸۱]. مریم، ۴۶.
[۱۸۲]. هود، ۹۱. انبیاء، ۶۸، شعراء ۱۶۷ و ۱۸۶، ۱۸۷و ۱۸۵، قصص، ۵۷، نمل ۵۱، صافّات ۹۷، یس، ۱۸، ابراهیم ۱۳ و... در این باره اشاراتی دارند.
[۱۸۳]. شعرا، ۲۹.
[۱۸۴]. اعراف، ۱۲۷.
[۱۸۵]. اعراف، ۱۲۴.
[۱۸۶]. اعراف، ۸۲.
*نویسنده: دکتر احمدعلی افتخاری استاد دانشگاه اصول الدین
ادامه دارد ...
نظر شما