بعضی‌ افراد در آستانه حادثه کربلا در یاری دادن به امام حسین (ع) تردید می کنند و زهیر بعد از گفتگویی با ایشان بیان می کند که نه تنها خورشید و سنگریزه‏ های بیابان بلکه تمام عالم او را می خواند.

خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین ادامه دارد قرار است روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت کند و امروز بیست و یکم ذیحجه پانزدهمین یادداشت وی را می خوانید:

بیست و یکم ذیحجه

«جُون، زُهیر بن قین را همراه بود تا به خیمۀ قافله سالار رسید. زهیر ایستاد به نگاه و برانداز خیمه گاه.

بُریر گفت: تعلل می کنی زُهیر!

زُهیر بن قین در سکوت پا به پا شد.

گفت: اِبا دارم به شمشیر من خون مسلمانی بر زمین بریزد.

عابس بن شبیب شاکری به آهستگی قدم برداشت، بازوان او را در دست گرفت و چشم در چشم او مهربانی را هدیه کرد.

عابس گفت: یاران او هم مسلمانند برادر.

زُهیر گفت: بر منکرش لعنت. اما این جماعت به گِرد کسی حلقه می زنند که صدای رساتری دارد. کافی است فریادی بلندتر از صدای او بشنوند.

این را گفت و وارد خیمۀ قافله سالار شد.

و بُریر و عابس به انتظار ماندند.

لحظات سپری شد.

پردۀ خیمه کنار رفت و زُهیر، برافروخته از خیمه برون آمد.

نگاه مات و مبهوت زُهیر به بُریر و عابس پیوند خورد.

بُریر گفت: چه شد زُهیر، با ما می آیی؟

چشمان زُهیر به اشک نشست.

گفت: نه تنها خورشید و سنگریزه‏ های بیابان، بلکه تمام عالَم او را می‏ خواند! به خدا قسم در شرق و غرب عالم، جز او فرزند پیامبری نیست.»

برچسب‌ها