۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷

با کاروان حسینی تا اربعین

تو نوری هستی که خداوند بر افروخته تا همگان را روشنی بخشد

تو نوری هستی که خداوند بر افروخته تا همگان را روشنی بخشد

در روزشمار وقایع کاروان حسینی به زمانی می رسیم که ام وهب خدمت امام حسین (ع) می رسد و خطاب به ایشان می گوید که دلم گواه است که تو نوری هستی که خداوند بر افروخته تا همگان را روشنی بخشد.

خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین ادامه دارد، قرار است روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت کند.

امروز بیست و پنجم ذیحجه نوزدهمین یادداشت وی را می خوانید:

بیست و پنجم ذیحجه

«قافله سالار ادامه داد: اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

و از آن بسیار مردان، اندکی بیش نمانده بود در اقتداء به او.

نماز به اتمام رسید، سایبان ها به پا کردند و هرکس به کاری رفت.

ام وهب، همراه فرزند و عروس به کاروانیان که رسیدند، چهره شان از هم شِکُفت.

وهب گفت: اقبالت بلند بود مادر.

عباس به استقبال آمد.

ام وهب پرسید: این کاروان پسر پيامبر آخرين است؟

عباس گفت: بله مادر.

گفت: ما را به نزد او ببر.

و با عباس، همراه شدند تا سایبان قافله سالار کاروان.

در زیر سایبان، ام وهب جرعه ای آب نوشید و نگاهش را به قافله سالار دوخت.

گفت: درخت را از میوه می‏ شناسند و آدمی را از کردار. دلم گواه است که تو نوری هستی که خداوند بر افروخته تا همگان را روشنی بخشد.

وهب با اشتیاق، به قافله سالار نزدیک شد.

گفت: مادرم در فهم حقیقت خطا نمی‏ کند. اصرار و گواه دل او مرا واداشت تا شما را بیابم.

لبخندی سرشار از محبت، بر چهره قافله سالار نشست.

گفت: خدا یارتان باشد. قدری بیاسایید و خستگی از تن بگیرید.

و سپس رو به عباس کرد.

گفت: عباس، مهمانان ما را دریاب.»

کد خبر 2936276

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha