در روزشمار وقایع حسینی به روزی می رسیم که امام حسین (ع) از عبیدالله حُر جعفی یاری می طلبد و او امتناع می ورزد.

خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت می‌کند و امروز یکم محرم بیست و پنجمین یادداشت وی را می خوانید:

یکم محرم

«عبیدالله حُر جعفی نگاه از خیمه ­گاه کاروانیان گرفت و به تیمار اسب پرداخت.

زمانی نگذشت که صدایی او را خواند.

 گفت: عبیدالله حُر جعفی، گِران ارمغانی برایت آورده ­ام اگر بپذیری؟

گفت: از جانب چه کس؟ اصلاً تو کیستی؟

گفت: حجاج بن مَسروق! از جانب حسین بن علی. او ترا به یاری می‌طلبد.

گفت: یاری او در توان من نیست. وانگهی، اگر جنگی در بگیرد به یقین همه تان کشته می شوید.

حجاج گفت: می‌خواهد تو را ببیند.

گفت: نه دوست دارم او مرا ببیند و نه من او را!

حجاج لحظاتی به او نگریست، سپس به جانب خیمه‌گاه روان شد.

عبیدالله نگاه از او گرفت و تیمار اسب را ادامه داد.

لحظاتی گذشت و صدای قافله سالار او را به خود آورد.

گفت: فرزند حُر! در دوران عمرت گناهان و خطاهای زیادی مرتکب شدی، می‌خواهی از خطاها و گناه هایت توبه کنی؟

گفت: چگونه؟

گفت: فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکاب او با دشمنانش بجنگ.

عبیدالله گفت: بخدا قسم، فرمان بری و پیروی از تو، سعادت و خوشبختی ابدی است اما یاری من سودی به حالت ندارد. در کوفه هم کسی را مصمم به یاری ات ندیدم. مرا معاف کن، که از مرگ بسیار گریزانم.

گفت: اگر شهید نشوی می میری!

گفت: از من بگذر، در عوض اسب تیزپایی دارم که به تو می بخشم.

قافله سالار نگاهی به او کرد.

گفت: حال که تو از نثار جانت در راه ما امتناع می‌کنی، ما نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو.

و حرکت کرد، چند قدم برداشت، و سپس ایستاد و نگاه سوی عبیدالله گرداند.

گفت: تا می‌توانی خودت را به دور دست ها برسان و از اینجا دور باش تا صدای یاری خواهی ما را نشنوی. بخدا سوگند اگر کسی صدای یاری خواهی ما را بشنود و به یاری ما نشتابد، خدا به آتش جهنم او را عذاب می‌کند.»

برچسب‌ها