«مگره سرگرم می‌شود» یکی از رمان‌های خوب ژرژ سیمنون با محوریت سربازرس مگره است که در آن شخصیت زرنگ و مرموز داستان طبق فرضیه سربازرس، خود را لو می‌دهد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: رمان «مگره سرگرم می‌شود»‌ نوشته ژرژ سیمنون، سال گذشته در قالب هفتادودومین عنوان مجموعه پلیسی «نقاب» توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شد و مانند دیگر عناوین فرانسوی این مجموعه توسط عباس آگاهی ترجمه شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۱۹۵۷ نوشته و منتشر شد.

به‌طور خلاصه و برای آشنایی بیشتر، درباره این رمان می‌توان گفت مانند همان قسمتی از داستان‌های هرکول پوآرو است که در آن پوآرو خود دست به تحقیقات نمی‌زد و دستیارش کاپیتان هستینگر کارها را پیش می‌برد اما در واقع پوآرو بیرون گود ایستاده و نیم‌نظری به ماجرا داشت. در «مگره سرگرم می‌شود» هم سربازرس به‌طور موقت کنار کشیده و بازرس ژانویه (یکی از بازرس‌هایی که دست‌پرورده خودش هستند) تحقیقات یک پرونده قتل را رهبری می‌کند که هرلحظه از منظر عوام و افکار عمومی حساس‌تر می‌شود.

جالب است که مانند یکی از رمان‌های مربوط به هرکول پوآرو، مگره هم در ابتدای کتاب پیش رو، با بحران پیری و ترس از ناکارآمدی روبروست. به این ترتیب، همان ابتدای کار اشاره می‌شود که « ناگهان به نظرش رسیده بود که دارد پیر می‌شود و بیماری واقعی، آن چیزی که تا پایان عمر انسان را تحلیل می‌برد، در کمینش نشسته است.» از این «ناگهان»ها چندتایی در متن رمان قرار دارد که دربرگیرنده درک و دریافت ناگهانی مگره از واقعیات هستند. با این حال و با وجود چنین احساسی در ابتدای داستان، قرار است قهرمان از رخوت و سستی دست شسته و دوباره خودش را یافته و به عبارتی کشف‌کند.

یکی از زمینه‌هایی که به‌طور ثابت در صفحات رمان وجود دارد، وسوسه مگره برای ورود مستقیم به جریان تحقیقات پرونده قتل است. به این‌ترتیب سربازرس، مرتب با این وسوسه روبروست که به پلیس آگاهی تلفن زده یا قدم به دفترش گذاشته و عملیات را رهبری کند.

این رمان از چند منظر قابل تامل و بررسی است که به طور تفکیک‌شده به آن‌ها خواهیم پرداخت. این مناظر، «چهره و هویت شهر پاریس»، «نقش پررنگ مطبوعات و رسانه‌ها»، «روان‌شناسی جمعی و انفرادی شخصیت‌ها» و «مردم‌شناسی» هستند. پیش از ورود جدی به بحث، بد نیست به ترجمه روان و خوب عباس آگاهی از کتاب اشاره کنیم که عادات و رفتار مردم فرانسه و پاریس را به خوبی می‌شناسد و این مساله در بازگردانی فرانسه به فارسی‌اش در این کتاب به خوبی نمود دارد.

چهره شهر و پاریس‌گردی‌های مگره

در بخش‌های ابتدایی و میانی رمان چندین بار این مساله مطرح می‌شود که «سه سال می‌شد که مگره تعطیلات واقعی را تجربه نکرده بود.» چون طرح داستان، بر تعطیلات و استراحت سربازرس ریخته شده، این فرصت از طرف نویسنده به کاراکتر مگره داده می‌شود تا در پاریس قدم بزند (بیشتر همراه با همسرش) و از دور پیگیر پرونده‌ای باشد که قرار است دخالتی در روند تحقیقاتش نداشته باشد. به این ترتیب، شهر پاریس حضور فعالی در این رمان دارد و به نوعی صاحب شخصیت پویا و زنده‌ای است. «چون کاری برای انجام دادن نداشت،‌ پاریس را به شکل دیگری می‌دید و تصمیم گرفت هیچ فرصتی را از دست ندهد.» (صفحه ۶۹)

بنابراین، در این رمان از مجموعه رمان‌های سربازرس مگره، پاریس دارای هویت و شخصیت است و سیمنون از دریچه چشم‌های سربازرس، سرک‌های مختلفی به زوایای این شهر زده است. یکی از این سرک‌ها هم به بارانداز شارانتن کشیده شده است؛ جایی که پاریس ناگهان قیافه حومه شهری را به خود می‌گیرد. راوی دانای کل داستان هم به این نکته اشاره می‌کند که این گشت‌وگذارهای شهری مگره در پاریس، برایش یادآور ایام گذشته و دوران جوانی‌اش بوده است. به هر حال تصویری را که مخاطب قرار است از این باراندازِ حومه‌شهری پاریس ببیند، می‌توان در این جمله‌ها خلاصه کرد: «پیش روی زوج مگره شهری محصور در نرده‌های آهنی به چشم می‌خورد و در آن به جای ساختمان‌های مسکونی، انبارهای شراب، با نام‌هایی آشنا که روی برچسب بطری ها دیده می‌شد، وجود داشت. »

یکی از جملاتی که مگره به همسرش می‌گوید، این است که «در ماه اوت، شهر خلوت پاریس، مال خودمون می‌شه» به این ترتیب، حال و هوای رمان «مگره سرگرم می‌شود» یک داستان تعطیلاتی و مربوط به زمانی است که شهر خلوت و تقریبا خالی است؛ درست مانند مقطع زمانی عید نوروز که شهر شلوغی مانند تهران، خودنمایی کرده و مخاطب را برای بازدید از گوشه و کنار خود دعوت می‌کند. یکی دیگر از عوامل هویت‌بخشی به پاریسِ این رمان، جمله‌ای است که درباره خیابان معروف شانزه‌لیزه درج شده است: «خیابان شانزه لیزه در زیر نور چراغ‌ها، زندگی شبانه‌اش را آغاز کرده بود.»

نقش مطبوعات در تنویر افکار عمومی و تفکر اجتماعی

مشخص است که وضعیت اجتماعی و فضاسازی‌های این رمان و دیگر رمان‌های سیمنون با محوریتِ مگره، از واقعیات جامعه فرانسه و اروپا وام گرفته شده‌اند. در این زمینه یکی از مولفه‌های قابل تامل و البته تاثیرگذار، نقش و قدرت رسانه‌ها در جامعه مدنی است. آزادی روزنامه‌نگارهایی که در این رمان حضور دارند، واقعا برای مخاطب رشک‌برانگیز است. در رمان «مگره سرگرم می‌شود» چند خبرنگار و روزنامه و البته به‌طور مشخص و درشت، یک خبرنگار اسم و رسم‌دار وجود دارد، که مردم عطش خواندن نوشته‌ها و گزارش‌هایش را دارند. در جایی که مقامات پلیس و دادگستری از دادن اطلاعات بیشتر از پرونده جنایت به مردم خودداری می‌کنند یا می‌خواهند با سیاست، اخبار را در موقع مناسب اعلام کنند، خبرنگاران به سراغ متهمانی می‌روند که هنوز قرار بازداشت برایشان صادرنشده و دست به گردآوری اسناد و مدارک و مصاحبه می‌زنند.

روزنامه‌نگاری که نقش فعالی در این رمان دارد، مانند سربازرس مگره از متهمان سوال و یا بهتر است بگوییم «بازجویی» می‌کند. جالب است که متهمان هم خودشان را موظف به پاسخگویی و روشن‌تر کردن ذهن مردم جامعه می‌دانند. از این جهت، رسانه‌ای چون روزنامه، و در درجه پایین‌تر سینما (سینماهای دهه‌های میانی قرن بیستم پیش از نمایش فیلم اصلی، فیلم‌های مستند و خبری پخش می‌کردند _ پیش از آمدن تلویزیون) قدرت بی‌مثالی از خود در رمان «مگره سرگرم می‌شود» به نمایش می‌گذارند. در زمینه قدرت یا حق رسانه‌ها برای پیگیری موضوعات، می‌توانیم به فرازی از رمان اشاره کنیم که برادر مقتول خطاب به خبرنگاران و اصحاب رسانه که پیگیر پرونده هستند، فریاد می‌زده و آن‌ها را تهدید به شکایت می‌کند. نویسنده گزارش این اتفاق هم در روزنامه خود می‌نویسد: «اعتراف می‌کنیم که در جریان مسیر شغلی‌مان، اولین باری است که با چنین هشداری روبه‌رو می‌شویم و البته این مسئله مانع نخواهد شد که وظایف شغلی‌ خودمان را دنبال نکنیم.»

به هر حال، جالب است که در این رمان، مردم از هرسو آگاه می‌شوند و عناصر آگاه‌کننده هم به شدت فعال هستند.

روانشناسی‌ اجتماعی

از جهت روانشناسی اجتماعی و رفتار گروهی مردم پاریس در قبال جنایتِ رخ‌داده در این رمان، می‌توان تشابهات زیادی با مردم کشورمان را مشاهده کرد. فضولی‌ها، رفتارهای خاله‌زنکی، تعصبات خانوادگی و یا اظهارنظرهای غیرمتخصصانه از جمله مواردی است که سیمنون در فضاسازی و شخصیت‌پردازی‌هایش در این رمان، به آن‌ها پرداخته است.

یکی از مسائل مهم روانشناختی که در «مگره سرگرم می‌شود» به چشم می‌خورد، تنهایی مردهای مدرن است که موجب می‌شود از زن‌های زندگی خود کناره گرفته و به دیگران پناه ببرند. به این ترتیب، علل خیانت و رفتار مرموز برخی از مردهای جوامع مدرن در رمان‌های سیمنون و البته این رمانش به چشم می‌آید. می‌دانیم که «مگره سرگرم می‌شود» و دیگر «مگره‌»هایی که سیمنون نوشته مربوط به سال‌های پس از جنگ جهانی دوم هستند. در تقابل با تنهایی مردان، تنهایی زنان هم در جوامع مورد اشاره اهمیت دارد که سیمنون یک نمونه مهم و تاسف‌بارش را در این رمان، پیش چشم مخاطب می‌گذارد.

همان‌طور که اشاره شد، حجم زیادی از صفحات رمان «مگره سرگرم می‌شود» به گزارش‌های یک خبرنگار معروفی جنایی اختصاص دارد که در جمله‌ای از گزارش‌ خود می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که مردم بی‌اعتنا نیستند.» بنابراین در رمان مورد نظر با مردمی مواجه‌ایم که بی‌اعتنا نیستند و جزبه‌جز و قدم‌به‌قدم تحقیقات پلیسی را دنبال می‌کنند.

روآن اتکینسون بازیگر انگلیسی در نقش سربازرس مگره

مردم شناسی

در ادامه همین بحث روانشناسی اجتماعی، می‌توانیم جملاتی را از این رمان یادآور شویم که درباره روحیات اجتماعی و رفتار جمعی مردم شهری مانند پاریس هستند. در جایی از رمان، سربازرس به خاطر این‌که خبر جدیدی در روزنامه‌ها چاپ نشده، خشمگین و کلافه است. این حالت درونی باعث می‌شود به یک نتیجه‌گیری مهم برسد و کارِ خود و همکارانش را از بیرون نگاه کند: «ناگهان متوجه طرز فکر مردم عادی شد که قضایای جنایی را از خلال گزارش‌های روزنامه‌ها می‌شناسند.» سیمنون در تشریح این کلافگی قهرمان رمان‌هایش نوشته است: «او همچون خواننده معمولی روزنامه‌ها واکنش نشان داده بود. جیره روزانه‌اش را نداده بودند و عصبانی شده بود. مثل همه مردم، لحظه‌ای احساس کرده بود که پلیس وظیفه‌اش را انجام نمی‌دهد. و حالا اصرار گزارشگران را که در جریان هر پرونده جنجالی، جلوی در دفترش بست می‌نشستند، بهتر درک می‌کرد.» به این ترتیب او که دست به روانکاوی متهمان پرونده‌های جنایی یا بزهکاری می‌زند، این‌جا توسط راوی قصه، زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد.

«سرانجام خبر تازه‌ای چاپ کرده بودند. همان‌طور که مگره فکر می‌کرد، پلیس اگاهی بیکار ننشسته بود، ولی نمی‌توان دو نوبت در روز خبرهای جنجالی به مطبوعات داد.» سربازرس مگره‌ای که مانند یکی از مردم عادی پرونده قتل زن جوان را دنبال می‌کند، در خلال صفحات رمان «مگره سرگرم می‌شود» به نتایج مردم‌شناسانه مهمی هم می‌رسد: «مردم هرچه کمتر شناخت و تجربه داشته باشند بیشتر به قضاوتشان اعتماد می‌کنند.» در جایی دیگر، وقتی‌که در صفحه ۶۳ بین مردم ناظر و نظردهنده درباره پرونده قتل حضور دارد، چوپیچه‌هایی را می‌شنود: «این فرضیه هم مردود نبود. در واقع مردم عادی آن‌طور که تصور می‌شود، ساده‌لوح نیستند.»

تفاوت و تکثر نظریات و فرضیات مردم هم از جمله موضوعاتی است که در خلال سطور این رمان مخفی شده‌ است. برخی از کافه‌چی‌هایی که مگره به کافه‌شان قدم می‌گذارد تا نوشیدنی خورده و کمی بیاندیشد، معتقدند تحقیقات درباره پرونده قتل، کار پلیس است، نه مردم و روزنامه‌نگارها. اما کافه‌دارهایی هم هستند که به روزنامه‌نگارها اعتماد ندارد. در فرازی از داستان، مگره وارد کافه‌ای می‌شود که گارسونش یک زن است. یکی از جملات این زن که سربازرس را شناخته، از این قرار است: «آدم هیچ‌وقت نمی‌تونه چیزهایی رو که روزنامه‌ها می گن باور کنه.» اما کافه‌چی دیگری هم هست که مردی خنده‌روست و کافه‌اش نزدیک اداره آگاهی است ولی مگره کمتر به آن‌جا رفت و آمد دارد. در صفحه 155 درباره این شخصیت نوشته شده است: «برای او، مانند بسیاری از مردم، آنچه در روزنامه‌ها چاپ می‌شد، حکم وحی منزل را داشت.»

اما یکی از سوالات مهمی که در رمان پلیسی «مگره سرگرم می‌شود» مطرح شده و بیشتر از مردم‌شناسی جنبه انسان‌شناسی دارد، این است که آیا آنچه مردم می‌خواهند بفهمند این نیست که انسان تا کجا می‌تواند در نیکی یا بدی پیش برود؟

روانشناسی شخصیت مقتول

روانشناسی شخصیت مقتول در این داستان، از جمله مواردی است که می‌توان به عنوان زیرمجموعه همان مساله تنهایی زنان به آن نگاه کرد. مقتول این رمان دختری است که به دلیل ضربان غیرعادی قلبش، هرلحظه از زندگی‌اش را در انتظار مرگ به سر می‌برد و تصمیم دارد هر مردی را که خواست تصاحب کند. به قول راوی داستان، «فقط با شناخت بیشتر از خود اِولین می‌شد انگیزه‌های قتل او را درک کرد.» این زن جوان که پیکر بی‌جانش به صورت دوتا شده و برهنه در کمدی واقع در آپارتمان همسرش کشف می‌شود، انتظار این را ندارد که مردی عاشقش بشود بلکه خود اوست که دست به حمله زده و به قول خودش، مرد مورد نظر را «به دست می‌آورد.» از نظر مقولات روانشناسی، چنین کاری را می‌توان پیش‌دستی کردن تلقی کرد.

اما بحران شخصیتی اِوِلین، جایی جدی می‌شود که بین دو مرد تنها می‌ماند؛ همسرش که متوجه رفتارهای غیرعادی و این میلِ «به چنگ آوردن مردان» می‌شود و از طرف دیگر پزشک جوان و جذابی که دستیار همسرش و در واقع معشوق اوست. «بین دو مردی تنها مانده بود که هریک از آنها سرش در جای دیگری گرم بود.» شخصیت اولین پس از رسیدن به این مقطع از زندگی‌اش و درماندگی ناشی از آن، دست به جمع‌آوری جواهرات می‌زند؛ یعنی رفتاری متناقض با شخصیت‌اش که چشم مگره را برای باز کردن زاویه‌ای جدید در تحقیقات باز می‌کند: «با این حال احساس می‌کرد بیراهه نرفته اگر فکر کند که جواهرات بیانگر نوعی انتقام‌جویی‌اند.» (صفحه ۱۳۰) یا در فرازهای دیگر می‌خوانیم: «اینها آدم را به فکر کسی می‌اندازد که در جریان تندآبی قرار گرفته و بیهوده به خار و خاشاک چنگ می‌زند.» و «عشق از او گریزان بود. خوشبختی از او گریزان بود. با این حال، در وحشت از مرگ پیش رو، لجوجانه پافشاری می‌کرد.»

جذابیت رمان پلیسی «مگره سرگرم می‌شود» این است که در فرازهایی، سربازرسی که در تعطیلات به‌سر می‌برد، مانند یک روانشناس، شخصیت مقتول را با توجه به انگیزه‌ها و اعمالی که انجام داده، روانکاوی می‌کند. یعنی همان مگره‌ای که به واسطه رفتار همسرش، برخی از اعمال و رفتار مادرش را به یاد می‌آورد: «بار دیگر به یاد مادرش افتاده بود که به او می‌گفت: برو یک ساعت بازی کن، ولی برای ناهار برگرد.» این یادآوری از رفتار زن‌های زندگی مگره (مادر و همسرش) هم تذکری بر این جمله معروف است که مردها همگی بچه‌اند؛ حتی اگر بزرگ شوند. چون سربازرس هم مرتب در طول رمان با این وسوسه روبروست که به‌طور مستقیم درگیر پرونده شود و همسرش هم چندبار در این باره با او صحبت می‌کند. بنابراین اگر بخواهیم وجه روانشناسی بحث را بیشتر گسترده کنیم، می‌توانیم به کودک درون سربازرس مگره بپردازیم که مانند سال‌های دور که دوست داشته از خانه جدا شده و برای بازی به کوچه‌خیابان برود، حالا هم دوست دارد از همسر و خانه دور شده و به اداره پلیس آگاهی قدم بگذارد. اما هربار بر این وسوسه غلبه کرده و در نهایت هم مانند یک مرد خانواده، همسرش را به یک تعطیلات واقعی می‌برد.

درس‌های سربازرس مگره

هر رمان از مجموعه رمان‌های مربوط به شخصیت سربازرس مگره، حاوی درس‌هایی است که این پلیس قدیمی و پیشکسوت به خواننده داستان می‌دهد و از زبان راوی دانای کل بیان می‌شوند. در مطلب دیگری که درباره یکی از این رمان‌ها (دوست کودکی مگره) «اینجا» نوشتیم، هم به این مساله و برخی از درس‌های نهفته در رمان مورد نظر اشاره کردیم.

در «مگره سرگرم می‌شود» هم درس‌هایی برای مخاطب وجود دارد که در واقع برگرفته از تجربیات زیسته سربازرس و البته شخصِ ژرژ سیمنون هستند. مثلا: «همواره، درافتادن با افراد بعضی از طبقات اجتماعی کاری دشوار است، زیرا کوچک‌ترین ناشیگری می‌تواند عواقب ناگواری داشته باشد.» یا مهم‌ترین درسی که در این داستان ارائه می‌شود، صحبت‌های پایانی مگره به نامزد یکی از متهمانِ ماجراست:

«گرچه عجیب به نظر می‌رسه، همیشه آدم‌های باهوش خودشون رو لو می‌دن. بعضی از جنایات، با انگیزه پول‌پرستی، که به دست آدمی ولگرد یا نامتعادل صورت می‌گیرن، کیفر نمی‌بینن. ولی جنایتی که به دست آدمی روشنفکر صورت می‌گیره این طور نیست. چون این جور آدم‌ها می‌خوان همه‌چی رو پیش‌بینی کنن و هر شانسی رو طرف خودشون بکشن. طریف‌کاری می‌کنن. و همین ظریف‌کاری که یک کم "بیش از اندازه می‌شه"، در نهایت گیرشون می‌ندازه.»

از جمله آموزه‌های غیرمستقیم که جزو ویژگی‌های کار و روش تحقیق سربازرس مگره است، در صفحه 146 کتاب قرار دارد: «مگره قضیه را به این شکل نمی‌دید. او تصادف را دوست نداشت.» این جمله مربوط به ساز و کار ذهن و رویکرد مگره در قبال اتفاقات است. او همچنین در کار اصولی دارد و خود را در جایگاه قضاوت نمی‌بیند. به عقیده سربازرس مگره، قضاوت کار قاضی است و او باید کار دیگری انجام دهد: «قضاوت با او نبود. وظیفه دیگران بود که بعدا به قضاوت بنشینند و او ترجیح می داد که این چنین باشد.» (صفحه 169)

برچسب‌ها