خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: فردریک دار، همیشه برای روایت رمانهایش، طرح و چارچوب متفاوت و خوبی انتخاب میکرد. این چارچوبها هم کشش دنبال کردن داستان را با خود داشتند و هم گنجایش و ظرفیت ریختن داستان در قالب شان را. به همین دلیل است که تعدادی از رمانهای این نویسنده تبدیل به فیلمنامه و سپس فیلم سینمایی شدند.
رمان «تنگنا» یکی از آثار جذاب و موفق این نویسنده است که تبدیل به فیلم سینمایی شد. البته عنوان اصلی این رمان، «Délivrez-nous du mal» بوده که یکی از ادعیه مسیحیان کاتولیک و به این معناست: «خدوندا! ما را از شر شیطان برهان!» چنین عنوانی برای این رمان، بسیار مناسب و مفهومیاست. چون پس از تمام کردن رمان و بستن کتاب، مخاطب میتواند به وسوسههای شیطان برای پیش رفتن در ضربه زدن به دیگران فکر کند.
عنوان «تنگنا» که برای نسخه ترجمه فارسی این کتاب انتخاب شده، از همان فیلم سینماییای گرفته شده که ۲ سال پس از انتشار رمان ساخته شد؛ یعنی: Le Dos au mur. فیلم در سال ۱۹۵۸ ساخته شد و رمان برای اولین بار در سال ۱۹۵۶ به چاپ رسید. مفهوم «تنگنا» به شرایط سخت و آزاردهندهای اشاره دارد که مانند دیوارهای یک سلول انفرادی، هر لحظه بیشتر به هم نزدیک شده و محکوم بین شان را تحت فشار میگذارند. این عنوان هم برای این کتاب مناسب است، اما مانند دعای مشهور کاتولیکها، حق مطلبِ روح جاری در داستان را ادا نمیکند.
این رمان، خلاف دیگر رمانهایی که تا به حال با ترجمه عباس آگاهی در مجموعه نقاب خواندهایم، قصهاش را از ابتدا لو میدهد و ساختار یک تریلر را دارد نه یک رمان پلیسی کلاسیک. این خواننده است که در حالی که از ابتدا نقطه ابتدا و انتها را شناسایی کرده، باید حد فاصل بین این دو نقطه را با خواندن رمان، بسازد. جذابیت فضاسازی در این رمان، در رفت و برگشت فضای بین سلول محکوم به اعدام و گذشته ای است که او را به این جا کشانده است. همین فضاسازی، کار فیلمنامه نویس یا اقتباس کننده را راحت کرده است. چون دار رمانی نوشته که به راحتی قابلیت تبدیل به فیلمنامه را دارد.
شخصیت اصلی این رمان که با روایت اول شخص، اتفاقات و حوادث را روایت میکند، مانند شخصیت اصلی رمان «نجسها» ی پی یر بوالو و توماس نارسژاک تسلیم سرنوشت و بلایی میشود که به سرش آورده اند. البته این شخصیت مانند قهرمان «نجسها» خیلی هم بی گناه و بی تقصیر نیست. چون در مسیر فعالیتهای شیطان و ابلیس، دست و پایی زده و ایفا کردن یک نقش را در نمایشنامه ای که شیطان ترتیب دهنده اش بوده، به عهده گرفته است.
برای افرادی که «تنگنا» را نخوانده اند، طرح داستان را به طور خلاصه به این شکل تشریح میکنیم که: کارخانه داری مرفه پس از بازگشت نابه هنگام از شکار، در درگاه خانه اش، همسرش را با مردی غریبه میبیند و متوجه خیانتش میشود. پس از غلبه بر خود، تصمیم میگیرد همسرش و مرد غریبه را با نامههای تهدیدآمیز عذاب دهد. او در نامهها اشاره میکند که از خیانت زن به همسرش آگاه است و اگر مبلغ مورد نظرش پرداخت نشود، موضوع را افشا میکند. مسیر نامهها تا جایی پیش میرود که زن نسبت به دوستش ظنین شده و فکر میکند که فرستادن نامهها کار اوست. بنابراین مرد غریبه را میکشد. حالا مرد کارخانه دار باید جنایت همسرش را رفع و رجوع کند و با جسدی روبروست که باید سر به نیست شود...
از جمله نمونههای متاخر مشابه این رمان در سینما، میتوان به فیلم «مردی که آنجا نبود» اشاره کرد که در سال ۲۰۰۱ به کارگردانی برادران کوئن اشاره کرد. روایت آن فیلم هم به این ترتیب است که مردی در زندان و در انتظار اعدام به خاطر قتلی است که مرتکب نشده است. نمونه ادبی مدرن هم برای این اثر، رمان «پستچی همیشه دوبار در میزند» اثر جیمز مالاهان کیْن است که طرح مشابهی دارد. در یادداشتی که پیش از این درباره این دو اثر (اینجا) منتشر کردیم، طرح یک خطی این رمان را چنین توصیف کردیم: «اگر گناه کنی و از زیر بار جزایش فرار کنی، یا اصطلاحا قسر در بروی، سرانجام به خاطر همان گناه به تله خواهی افتاد، حتی در جایگاهی که ممکن است گناهکار نباشی!»
این اندوه از اعمال و کارهای گذشته، یکی از تمها و زمینههای ثابت آثار دار است که خواننده داستانهای این نویسنده با آن آشناست. جان کلام و روحی که در نوشتهها و اعترافات راوی رمان ۱۲ فصلی «تنگنا» محسوس است، افسوسی است که از افتادن در دام وسوسه شیطان حاصل شده است. این نویسنده با دادن سرنخی از اتفاقات و نشان دادن پایان کار به مخاطب اثر، این اجازه را میدهد که خواننده پیش خود حدسهایی بزند اما در فراز و فرودهای مسیر منحنی داستان، مسیر را به خوبی تغییر میدهد و ضربه خود را وارد میکند. شیوه نگارش دار در رمانهای دیگرش هم همین است اما ساختار و چارچوبی که برای این کار انتخاب میکند، در کتابهای مختلفش، متنوع است.
دار این کار را درباره شخصیتهای اصلی قصه هم انجام میدهد؛ درست همان طور که بوالو و نارسژاک این کار را میکنند و هر بار قهرمان رمان پلیسی شان را از کارکنان یک قشر یا شغل مخصوص در اجتماع انتخاب میکنند. این رویه به طور عکس در رمانهای ژرژ سیمنون و مجموعه «کارآگاه مگره» اش اتفاق میافتد. یعنی شخصیت اصلی همیشه یکی است اما شخصیتهای فرعی که البته موجب شکل گیری داستان میشوند، تغییر میکند. به بیان خلاصه، دار و بوالو-نارسژاک، در هر کتاب، محور اصلی قصه را تغییر میدهند اما سیمنون این کار را نمیکند. افسون گری و نقش مخربی هم که زنان میتوانند در مناسبات اجتماعی و شخصی افراد ایفا کنند، از دیگر نکات مشابه رمانهای دار و بوالو-نارسژاک است که در رمان «تنگنا» هم وجود دارد.
مطالعه رمان «تنگنا» برای علاقه مندان به ادبیات پلیسی و سینما، جذاب و لذت بخش خواهد بود و میتواند آنها را با یکی از نمونههای موفق این گونه ادبی آشنا کند.
نظر شما