رمان «پدرکشی» نوشته املی نوتومب با ترجمه بنفشه فریس‌آبادی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «پدرکشی» نوشته املی نوتومب به تازگی با ترجمه بنفشه فریس‌آبادی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب دویست و هفتاد و یکمین عنوان «داستان غیرفارسی» و یکی از عناوین مجموعه «جهان نو» است که این ناشر چاپ می‌کند.

املی نوتومب متولد سال ۱۹۶۷ و یکی از نویسندگان بین‌المللی شناخته‌شده در ایران است. این نویسنده اولین کتابش را در سال ۱۹۹۲ و در سن ۲۶ سالگی منتشر کرد. او در سال ۲۰۱۴ به عضویت آکادمی سلطنتی زبان فرانسه در بلژیک درآمد و تا به حال ریاست چند نمایشگاه کتاب را در فرانسه و بلژیک به عهده داشته است. این نویسنده بلژیکی و متولد شهر بروکسل است. پدر او از اشراف زادگان بلژیکی است که هنگام کودکی املی او را به ژاپن برده و در شهر اوزاکا به مدت ۴ سال، مسئول کنسولگری بلژیک بوده است. بعد از ۴ سال، املی در شهرهای دیگری چون پکن و نیویورک هم زندگی می کند و به بنگلادش هم سفر می کند. اما هیچ کدام از سفرها و اتفاقات، به اندازه اقامتش در ژاپن بر او تاثیر نگذاشته است.

از نوتومب، پیش‌تر کتاب‌های «سفر زمستانی» و «آنته کریستا» توسط نشر چشمه، و «ریش آبی» و «جنایت کنت نوویل» توسط نشر نو منتشر شده‌اند.

«پدرکشی» یک رمان روان‌شناختی است که در سال ۲۰۱۱ چاپ شد. داستان این رمان در آمریکا می‌گذرد و درباره پسری است که استعداد زیادی در تردستی یا شعبده‌بازی دارد. او پدر ندارد و مادرش هم تمایل زیادی برای زندگی با فرزندش ندارد. به همین دلیل از ۱۴ سالگی از خانه می‌رود و به شاگردی یکی از استاتید تردستی در می‌آید. داستان زندگی این پسر رازی دارد که گویی باعث می‌شود پدرش، میراث‌خوار او باشد...

رمان پیش رو، فصل‌های کوتاه و جملاتی دارد که به‌سرعت از پی هم می‌آیند و در برخی فرازها باعث غافلگیری مخاطب می‌شوند.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

روز تولدش در آینه نگاه کرد و از خود پرسید «آیا من خواستنی‌ام؟» امکان نداشت پاسخ آن سوال را بداند. فقط احساس می‌کرد کم‌تر از قبل زشت است. آکنه روی صورتش ناپدید شده بود و جای خود را به ریشی داده بود که شایستگی‌ تراشیده‌شدن با ریش‌تراش را داشت.

نورمان پاکتی را به سمت او گرفت و گفت «بیا، کادوِ تولدت.»

درون پاکت جو بلیت جشنواره بِرنینگ مَن را دید و با خود گفت «ببین بلیت رو هم از دست کی گرفته‌م!»

۲۸ اوت آن سه ۱۷۰ کیلومتر مسافت بین رینو و بلک راک‌سیتی را طی کردند. دو ساعت در جاده بودند و در بخش ورود به محل برگزاری جشنواره به‌خاطر صف طویل اتومبیل‌ها چهار ساعت معطل شدند.

پاسی از شب گذشته بود که بالاخره رسیدند. به‌سرعت چادرشان را سرهم و نصب کردند و بالافاصله خوابیدند. حدود ساعت یازده صبح جو از چادر بیرون آمد و بعد از آن‌همه انتظار به کشف محل برگزاریِ بزرگ‌ترین و پرسروصداترین جشنواره آن‌زمان پرداخت: بیابان بلک‌راک؛ گودالِ عظیمِ دهانه یک آتشفشان، پوشیده از غبار سفید و احاطه‌شده با کوه‌هایی باریک و لاغر.

نه نشانه‌ای از زندگی یافت می‌شد و نه ساختمان و سازه‌ای بیرون از فضای بزرگ اردوگاه دیده می‌شد. جو بیهوده در جست‌وجوی یک کاکتوس، مار، کرکس یا حتی یک مگس چشم می‌چرخاند. نه جاده‌ای در کار بود، نه درپایی. آن‌جا جز شن چیز دیگری وجود نداشت.

جو با اطمینانی که دو سال در خود حفظ کرده بود، با خود گفت «پس قراره اولین تجربه‌م این‌جا باشه.» آن‌جا با حال‌وهوای فرازمینی‌اش به نظرش فضایی ایده‌آل بود: رابطه عاشقانه باید چیزی می‌بود متعلق به سیاره‌ای دیگر.

این کتاب با ۱۰۵ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۲ هزار تومان منتشر شده است.