خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: املی نوتومب یکی از نویسندگان معاصر ادبیات جهان است که طی چند سال گذشته بهواسطه ترجمه تعدادی از آثارش، بین کتابخوانان ایرانی شناخته شده است. این نویسنده ۵۲ ساله در ژاپن متولد شده و با فرهنگ برخی کشورها آشنایی دارد. نوتومب یکی از کتابخوانان یا به اصطلاح کتابخوارانی است که ساعات زیادی زیادی از روز را به مطالعه اختصاص میدهد. نتیجه این مطالعه زیاد هم حضور عناصر و ارجاعات بینامتنی مختلف در رمانهایش است؛ از اسطورههای کهن و قدیمی چون الهههای یونان باستان گرفته تا نویسندگان و چهرههای دنیای معاصر چون پاتریک مودیانو. یکی از ویژگیهای نوتومب، قصهگو بودن اوست. این نویسنده عموماً در آثارش، اطناب و زیادهگویی ندارد و اصل ماجرا را روایت میکند.
پیش از این، ۳ رمان «آنته کریستا»، «سفر زمستانی» و «ریش آبی» را از این نویسنده بررسی کردیم.(ارائه حدیث حاضر وغایب و چالش اخلاق در نوشتههای املی نوتومب) در نوشتاری که در ادامه میآید به دو کتاب نسبتاً جدید از این نویسنده در بازار ایران میپردازیم؛ یکی «پدرکشی» و دیگری «جنایت کنت نوویل» که مانند مطلب پیشین، ترجمه یکی توسط نشر چشمه و دیگری توسط نشر نو منتشر شده است. وجه تشابه این دو کتاب پنجرهای است که از نقد ادبی بهروی آنها باز میکنیم. هر دو کتاب را میتوان از منظر نقد روانشناختی بررسی کرد چون نوتومب طبق رویه همیشگیاش در استفاده از اسطورهها و ارجاعات بینامتنی از موضوعاتی چون پدرکشی و فرزندکشی در دو کتاب پیشِ رو بهره برده است که ریشههای مشخص و صریحشان را میتوان در باورهای اشرافزادگان بلژیکی، عقده ادیپ یا ماجرای آگاممنون و قربانیکردن دخترش سراغ گرفت.
کتاب جنایت کنت نوویل
* ۱- «جنایت کنت نوویل»
این رمان به قلم ویدا سامعی به فارسی برگردانده شده و نشر نو آن را پاییز ۹۷ منتشر کرد. در این کتاب میتوان بهطور مشهود دغدغه جدی و مشغله ذهنی نوتومب را درباره زندگی آریستوکراتی و حضور این طبقه از اشراف در اروپا مشاهده کرد. آریستوکراتها طبقه اشراف و نخبه جامعه هستند که امتیازاتشان را بهصورت موروثی به نسلهای پس از خود منتقل میکنند. کلیدواژه آریستوکراتی در دیگر رمانهای ترجمهشده از نوتومب هم به چشم میخورد اما «جنایت کنت نوویل» بهطور جدی و متمرکز درباره این مساله و شخصیتهایی است که در این گروه جا دارند.
خلاصه طرح داستان
ناچاریم برای برقراری ارتباط بهتر مخاطب با این مطلب و دریافت نکات موجود در رمان، طرح داستانی آن را بهطور خلاصه مطرح کنیم. کنت نوویل اشرافزادهای است که در قصر زندگی میکند و کار اصلیاش برگزاری مراسم و مهمانیهای مجلل است. او در حال ورشکستگی اقتصادی است و باید قصرش را بفروشد. اما میخواهد آخرین مهمانی بزرگ و مجللاش را هم با آبرو و به عالیترین وجه ممکن برگزار کند. او طبق پیشگویی یک زنِ پیشگو، متوجه میشود که در مهمانی یکی از مهمانان را خواهد کشت. دختر کوچک کنت که از همه فرزندانش عجیب و غریبتر است و شخصیت مرموزی دارد، به پدرش میگوید انتخابی ندارد جز اینکه او را بکشد. کنت جدال و بحرانی درونی را پشت سر میگذارد و به دنبال راه فراری میگردد تا مهمان مقتول، دخترش نباشد.
ضربه اصلی داستان در صفحه ۵۴ رمان وارد میشود؛ جایی که دختر (سریوز) به پدر میگوید از ماجرای پیشگویی خبر دارد و پیشنهاد میکند که پدر او را بهعنوان یکی از مهمانان بکشد چون «من به این کار نیاز دارم.» این دختر در ادامه و برای مجابکردن پدرش برای قتل میگوید: «دوازده سال و نیمه شدهام، هیچچیزی احساس نمیکنم. میگه به جایی رسیده که دیگه درد هم بینتیجه است.»
زندگی آریستوکراتی در رمان «جنایت کنت نوویل»
یکی از مشخصههای بارز رمان مورد نظر در زمینه فضاسازی و پرداخت شخصیتها، تقابل زندگی آریستوکراتی و قصرنشینی با زندگی مدرن و امروزی است. شخصیت کنت نوویل مردی بهشدت آریستوکرات است و این ویژگی را مانند یک میراث از پدرش گرفته و حفظ کرده است. اما فرزندانش با اینکه در قصر زندگی میکنند، مثل او نیستند. بد نیست به این مساله هم اشاره کنیم که داستان این رمان مربوط به قرون گذشته نیست بلکه همانطور که راوی داستان میگوید مربوط به سال ۲۰۱۴ است. درباره پسر کنت این جمله در ابتدای رمان آمده است: «که خیلی هم با زندگی مدرن و امروزی راحت بود.» کنت نوویل ۳ فرزند دارد؛ یک پسر و دو دختر که تنها دخترِ کوچکتر از همه فرزندان که سریوز (به معنی جدی) نقش مهمی در پیشبرد قصه دارد و «نوویل ویژگیهای خودش را در او باز میشناخت؛ بی دستوپا، کمحرف و گوشهگیر» اما این شخصیت مرموز و اصطلاحاً گوشهگیر قرار است موجب شکلگیری بزرگترین چالش و جدال درونی کنت شود: فرزندکشی آنهم با استناد و ارجاع به داستان آگاممنون و ایفیژنی. اما به این مساله در مجال مناسب و ادامه مطلب خواهیم پرداخت.
توصیفی که املی نوتومب از زندگی اشرافی و آریستوکراتی ارائه میکند، فضایی رو به ویرانی و افول است. اگر قصر کنت نوویل را نمادی از سازمانیافتگی و زندگی آریستوکراتی بدانیم، راوی داستان دربارهاش چنین میگوید: «اوضاع قصر خیلی خوب نیست: سقف داشت میریخت، کل ساختمان هم اوضاعی رنجور و شکننده داشت (صفحه ۲۱)» البته جهت تذکر بد نیست به این موضوع اشاره کنیم که پایان خوش و طنازانه داستان به اینجا میانجامد که پولی از راه میرسد و کنت و خانوادهاش در شرف خروج از قصر بودند، میتوانند آن را تعمیر کرده و به زندگیشان در آنجا ادامه دهند. به هر حال، نوتومب در ادامه پرداختن به مساله زندگی آریستوکراتی در رمان «جنایت کنت نوویل» با نامِ خانوادگی خود هم شوخی کرده و جایی بین قطار نام خاندانهای اشرافی بلژیک از خاندان «نوتومها» یاد میکند. این کار نویسنده یا یک شوخی است یا واقعیتی تاریخی درباره خاندانهای آریستوکرات بلژیکی. در بخش دیگری از کتاب به تاریخ آریستوکراتی بلژیک اشاره میشود و یکی از اشرافزادهها در گفتگوی تلفنی به اطلاع کنت میرساند که اگر در یک مهمان آریستوکراتی، مهمان میزبان را بکشد، کسی از عملش دفاع نمیکند و او محکوم است اما «در حالیکه اگر میزبان اقدام به کشتن مهمان کند همه او را درک میکنند.» این مساله البته به وسوسههای کنت برای کشتن یکی از مدعوین آخرین مهمانی اشرافیاش اشاره دارد که باید در بخش بررسی اسطوره و ارجاعات بینامتنی به آن پرداخت.
نوتومب در این رمان، سمت پیکان تیز انتقاد را به سمت عقاید و باورهای جزماندیشانه طبقه اشراف و رسم و رسومات خشکشان گرفته است. یکی از کارهایی که در این زمینه انجام داده نشان داده تضاد و تناقضهای طبقه اشراف است. یعنی شخصیت کنت هنری نوویل از همان سن کودکی و بچگی به خاطر خسیسبودن و ملاحظات اشرافی پدرش، گرسنگی کشیده و مدتها غذای سیر نخورده بوده اما بارها این طعنه و کنایه را به طبقه اجتماعیاش شنیده که «شما که هرگز طعم گرسنگی را نچشیدهاید، نمیتوانید بفهمید که فقر چه بر سر آدم میآورد.» در حالیکه او گرسنگی را خیلی هم خوب میشناسد و خواهرش در همان سن کودکی به دلیل گرسنگی و خسیسبودن پدرش مُرده است. در همین زمینه، در جایی از رمان، سوال مهمی که ذهن نویسنده را به خود مشغول کرده، از زبان دختر کوچک کنت یعنی «سریوز» مطرح میشود: «پایا، نجیب زادگی یعنی چه؟» در اینجا پاسخی که پدر کنت به او داده، بیان میشود؛ یعنی همان پدر خسیس و سختگیری که رفتارش باعث مردن دختر کوچکش (خواهر کنت) شد: «نجیبزاده بودن، پسرم به این معنا نیست که حقوق بیشتری نسبت به دیگران داریم، به این معناست که ما وظایف بیشتری نسبت به دیگران داریم.»
بخشهایی از رمان به پرداخت و توصیف شخصیت درونی کنت نوویل اختصاص دارد. راوی داستان در جایی او را آریستوکراتی نازکطبع با طنزی دلپذیر مینامد. کنت در تاملات درونیاش به این نتیجه میرسد که آخرین نماینده آدابی منسوخ است و منظورش آداب و رسوم «مجلسآرایی» است یعنی کاری که او در آن تخصص دارد. بد نیست به این جمله مهم هم درباره آریستوکراتها و طبقه اشراف اروپایی توجه کنیم: «این یکی از اصول آریستوکراتی است. از اعمال گذشتگانمان الهام میگیریم. (صفحه ۸۰)» بنابراین این مساله بهطور چندباره در طول داستان، تکرار میشود که کنت نوویل متعلق به دنیای قدیم است و فرزندانش دنیا و زندگی جدید را دوست دارند. راوی در جایی درباره شخصیت کنت میگوید: «بچهها که در دنیای قدیم چیزی جز وسیله نبودند در دنیای جدید تبدیل شده بودند به هدفی غایی و متعالی. هنری در سال ۱۹۴۶ به دنیا آمده بود و به دنیای قدیم تعلق داشت.» درباره فرزندان کنت هم این جمله در جایی از کتاب آمده است: «از نظر تاریخ تولد، متعلق به دنیای مدرن بودند اما در دنیای قدیم بزرگ شده بودند.» سریوز نیز در جایی از بحث و گفتگو با پدرش، به او میگوید: «به تازگی پروست میخواندم، جایی از چیزی حرف میزند که خود او آن را "دون ژوانیسم آریستوکراتی" نامیده است.»
در مجموع برای جمعکردن دامن بحث آریستوکراتیسم، باید به شخصیت کنت نوویل و در واقع شخصیتهای مورد علاقه املی نوتومب برای پرداخت داستانی اشاره کنیم. مختصات چنین شخصیتهایی را میتوانیم در جملاتی که سریوز در جروبحث با پدرش به او میگوید، جستجو کرد: «پایا، اگر تو وجود نداشتی، حتمًا باید یکی مثل تو را خلق میکردند. آیا ممکن است کسی تا این حد فرمالیست و پیرو رسوم باشد.» در جایی از بحث و گفتگوهای چالشی سریوز و کنت، پدر از دخترش میپرسد که او را دوست دارد یا از و متنفر است؟ پاسخ دختر چنین است: «از تو متنفرم چون تجسم اصالت هستی که دیگر محلی از اعراب ندارد. و دقیقاً به همین دلیل هم دوستت دارم. (صفحه ۷۹)» در همین پاسخ مرموز هم میتوان توجه به اشرافیت و آریستوکراتی و تناقضی را که سخناش رفت، مشاهده کرد.
ارجاعات و اسطورهها
همانطور که اشاره شد، رمان «جنایت کنت نوویل» مانند دیگر آثار املی نوتومب سرشار از ارجاعات تاریخی و اسطورهای است. مترجم هم در این زمینه، پاورقیهای خوبی ارائه کرده که فهم داستان را برای مخاطب عمومی کتاب آسانتر میکند. بهطور گذرا به این نکته هم اشاره کنیم که املی نوتومب در نگارش این رمان و البته «پدرکشی» از تکنیک فاصلهگذاری استفاده کرده و بهعنوان قصهگو و راوی، گاهی از گود داستانگویی بیرون آمده و خود را به مخاطب نشان میدهد. مثلاً: «اینجا همه ماجراهای این اشرافزاده انگلیسی را که میان محذورات متضاد وظیفه، عدالت و عشق گرفتار شده بود، شرح نمیدهیم تا لذت خواندن داستان را از علاقهمندانی که امیدواریم تعدادشان زیاد باشد، نگیریم.» این نکته را هم گوشزد کنیم که املی نوتومب را با عنوان یک زن پلیسینویس میشناسند و در رمانهای «جنایت کنت نوویل» و «پدرکشی» این ویژگی که تا چند صفحه پایانی داستان، هنوز حقیقت مشخص نشده یا اتفاق اصلی رخ نداده، هم دیده میشود. در «جنایت کنت نوویل» هم تا چند صفحه مانده به پایان، هنوز قصه به آخر و پایانبندی نرسیده است. از این جهت نوتومب مخاطب را به یاد نویسندگانی چون فردریک دار یا بوالو-نارسژاک میاندازد.
به هر حال، وسوسه فرزند یا پدرکشی از ابتدای رمان «جنایت کنت نوویل» در متن حضور دارد. از این جهت میتوان ۳ ارجاع به متون قدیمی و تراژدی را در نظر گرفت. ابتدای رمان که زن پیشگو سریوز را از جنگل نجات میدهد و پیشگویی میکند که کنت در مهمانی خود مرتکب قتل میشود، تراژدی «مکبث» به یاد مخاطب میآید و خود را نشان میدهد. اما در صفحه ۲۲ کنت به یاد داستان مشابه دیگری از اسکار وایلد میافتد: «ناگهان داستانی از اسکار وایلد به خاطرش آمد.» داستان جنایت لرد آرتور سویل. بنابراین تا این جای داستان بهطور ضمنی، با دو داستان، یکی از شکسپیر و دیگری اسکار وایلد روبرو شدهایم. اما کمی که در صفحات رمان پیش میرویم، اشارات غیرمستقیم و مستقیم به تراژدی آگاممنون و دخترش میشود و کنت هم به دیگران چنین میگوید: «با پدرکشی و مادرکشی بهتر کنار میآیم تا فرزندکشی.» او در فرازهایی از رمان، بهطور ذهنی خود را با شخصیتهای تراژدیهای باستانی چون «آنتیگون» سوفوکل مقایسه میکند: «"من از آنهایی هستم که دوست داشتن را به نفرت ورزیدن ترجیح میدهند. " و از اینکه در این موقعیت جملهای از آنتیگونِ سوفوکل به ذهنش آمده بود، از خودش خشنود شد. صفحه ۳۹»
در جایی از رمان که کنت و دخترش مشغول جر و بحث و چانهزدن سر کشتن یا نکشتن دختر در مهمانی هستند، پدر به دختر میگوید که خودش را با آنتیگون اشتباه گرفته و دختره میگوید: «آنتیگون؟ ما هیچ ربطی به هم نداریم. آنتیگون زندگی را دوست داشت اما من نه.» پدر میگوید: «کافی است. چنین کاری نخواهم کرد.» اما پاسخ دختر صریح و تکاندهنده است: «هنوز نفهمیدهای که هیچ حق انتخابی نداری، پایا. سرنوشت همین است و بس.» همین مساله نداشتن انتخاب دیگر، وجه تشابهی است که قهرمانان تراژدی با شخصیتِ کنت در رمان املی نوتومب دارند. چون در تراژدیهایی چون «ادیپ» یا دیگر تراژدیهای یونانی و مدرن (هملت، مکبث و…) قهرمان چارهای جز روبرو شدن با سرنوشت تراژیکی که برایش رقم میخورد ندارد. سوال مهمی هم که کنت ابتدا با آن کلنجار میرود، این است: «آیا باید این گاردنپارتی را به دلیل پیشگویی قتل لغو کند؟ امکان ندارد. این مهمانی آخرین ضیافتی بود که کنت برگذار میکرد و حتی فکر لغو آن هم غیرممکن بود.»
همانطور که اشاره شد، ارجاعات بینامتنی این رمان به آثار تراژدی، از شکسپیر و اسکار وایلد آغاز شده و در نهایت به آگاممنون و ایفیژنی میرسد: «آگاممنون پدر ایفیژنی بود. او را دوست داشت و با این حال او را کشت. (صفحه ۶۱)» ابتدای داستان، راوی میگوید مردم از کنت میپرسیدند چرا اسم دخترش را ایفیژنی نگذاشته است؟ وقتی از صفحه ۶۱ عبور میکنیم، کنت در جروبحث با دخترش به او میگوید _ و البته پاسخ سوال همان دیگرانِ ابتدای داستان را میدهد _: «میدانی که من اسم ایفیژنی را روی تو نگذاشتم پس خودت میتوانی جواب خودت را بدهی.» در ادامه هم صحبت از انگیزه فرزندکشی بین اشرافزادگان و آریستوکراتها میشود. نتیجهگیری تکراری دختر هم، دوباره سخنگفتن از شرایط تراژیک و ناگزیر بودن از آن است: «سرنوشت اتفاق میافتد حتی اگر تو آن را حس نکرده باشی.» ادامه رمان هم با بحث سر اینکه فرزندکشی در طبقه نجیبزادگان سابقه داشته یا خیر پی گرفته میشود. سریوز در گفتگو با پدرش، درباره شخصیت تراژدی و سرنوشت تلخی که دارد، میگوید: «مسلماً وحشتناک است اما ناشایست نیست.»
گرهخوردن ارجاعات بینامتنی با مساله آریستوکراتی
در صفحات بعدی رمان میتوان گرهخوردن این ارجاع به تراژدی را با مساله آریستوکراتی مشاهده کرد. اشاره کردیم که خواهر کنت در کودکی به دلیل گرسنگی، سرما و خسیسبودن پدر اشرافزاده مرده است. حالا کنت در جایی از صفحه ۷۰، خواهرش (لوئیز) را در چهره دخترش (سریوز) میبیند: «سریوز در هفدهسالگی به شدت به لوئیز خفته در تابوت شباهت داشت.» در ادامه ارجاع به متون کهن و اسطوره، کنت به شخصیت «ایوب پیامبر» میرسد. او در نهایت استیصال و درماندگی خود را با ایوب مقایسه میکند. اینجاست که نویسنده بحث ایمان حقیقی و آزمون بندگان خدا را پیش کشیده است. کنت در درون خود اعتراف میکند که هیچگاه ایمان محکم و درستی نداشته اما «با این وجود به خودم اجازه میدهم به خداوند بگویم چنین سرنوشتی بر من بسیار ناروا بود. ایوب مرد درستکاری بود. فکر میکنم آنچه مرا در جایگاه پایینتری از ایوب قرار میدهد، این است که من هرگز ایمانی حقیقی نداشتهام.» یک صفحه پیش از آنکه صحبت ایوب پیامبر به میان آید، کنت با لحن قهرمانهای تراژدی با خدا نجوا میکند: «خدای من، دیگر حتی مطمئن نیستم به تو ایمان دارم یا نه اما باید با کسی حرف بزنم.» پس از بهیاد آوردن ایوب نبی هم کنت این جمله را خطاب به خدا میگوید: «خدایا، به تو میگویم، تو به هیچوجه یک آریستوکرات نیستی و من تو را نمیشناسم.»
پایانبندی
پایانبندی رمان «جنایت کنت نوویل» مانند شوخی است. گویی نویسنده خواسته از قصد مخاطب را آزار دهد و بهجای ارائه تراژدی، داستان را با خوبیوخوشی به پایان رسانده است. کمی پیش از پایان و اتفاق اصلی، جای پدر و دختر تغییر میکند. یعنی شخصیت کنت بهدلیل عذابی که از اطمینان و آرامش دخترش دیده، اصرار دارد که دختر را بکشد اما دختر بهدلیل شنیدن موسیقی احساسی، به شخصیت قبلی خود یعنی دختری سرزنده و شاداب تبدیل شده و دیگر نمیخواهد بمیرد. در حالی که پدر مُصِر است که «من باید این پیشگویی را عملی کنم، دختر از مرگ گریزان میشود. نوتومب در ادامه روایت این اتفاق، با یکی از جملات و ارجاعاتش شوخی میکند؛ همان جملهای که «در همه رمانهای درست و حسابی، وقتی وجود اسلحهای گوشزد شده باشد، آن اسلحه باید جایی شلیک کند.» سریوز تفنگ را از دست پدرش قاپیده و آن را در دریاچه میاندازد. بهاینترتیب ماجرای قتل دختر به دست پدر از بین میرود. نوتومب با خودش هم شوخی میکند و میگوید رمانش، یک رمان درست و حسابی نیست چون این اسلحه در آن شلیک نکرد.
در پایان به یکی دیگر از بهرهبرداریهای املی نوتومب برای فضاسازی و القای ترس و اضطراب در داستان، اشاره میکنیم که این افسانه یا خرافه است: «وقتی جغد بخواند، یعنی چیزی که به آن فکر میکنی، درست است.» این جمله زمانی استفاده میشود که پدر دارد به کشتن سریوز فکر میکند و دختر در صدد القای فکر یا وسوسه کشتناش به پدر است.
جلد رمان پدرکشی
* ۲- «پدرکشی»
نسخه اصلی رمان «پدرکشی» در سال ۲۰۱۱ چاپ شد و ترجمه فارسیاش به قلم بنفشه فریسآبادی اواخر پاییز ۹۷ توسط نشر چشمه چاپ شد. خلاصه کلام درباره این رمان، محوری بودن مساله عقده ادیپ در تحلیل و نقد آن است.
خلاصه طرح داستان
طبق روالی که در پیش گرفتهایم، خلاصه طرح داستان این رمان به این ترتیب است که پسر جوان پانزدهسالهای به نام جو که از طرف مادر، طرد شده به دلیل استعداد شگفتانگیزی که در شعبدهبازی و تردستی با ورق دارد، به شاگردی شعبدهباز بزرگی به نام نورمان در میآید. او کنار نورمان و شریک زندگیاش کریستینا زندگی میکند. اما پس از چند سال با بزرگتر شدن از نورمان میخواهد سفارشاش را برای کار در کازینویی در لاسوگاس بکند. به این ترتیب به کازینو رفته و به یکی از مشاغل مهم دست پیدا میکند. تا جایی که نورمان و کریستینا خبردار میشوند نورمان در یک کلاهبرداری بزرگ در کازینو مشارکت داشته اما چون مدرکی علیهاش وجود ندارد، تبرئه میشود و به شغل شعبدهبازی ادامه میدهد. اما در این چند سطر، فقط طرح داستان را گفتیم و اشارهای به عشق جو به کریستینا و دغدغه مهم شخصیت نورمان درباره ادای حق پدری برای جو اشارهای نکردیم. این مسائل را باید در نقد روانکاوانه این رمان دنبال کرد.
مانند رمان قبلی، نوتومب فاصلهگذاریهایی در روند داستان «پدرکشی» دارد اما او در طول داستان، حضور فیزیکی هم دارد و قصه نورمان و جو را با دیدنشان در یک کلوپ زیرزمینی شعبدهبازی شروع میکند. از ابتدای رمان هم نشانیهای بروز اتفاق و ماجرا را به مخاطب میدهد. در طول روایت با مفهوم شعبدهبازی و تردستی هم بازیهایی میشود؛ مثلاً در صفحه ۲۳: «هدف شعبده کردن اینه که دیگری رو وادار کنی به واقعیت شک کنه.»
دیگربار در صفحه ۸۶ میتوان حضور نوتومب را مشاهده کرد: «نورمان از شدت شگفتی دشنامی داد که من جرئت نوشتن آن را ندارم!» با داستانی که نوتومب تعریف میکند و حضور خلافکار بلژیکی در داستان، به نظر میرسد با یک داستان واقعی طرف هستیم.
عقده ادیپ در رمان پدرکشی
اشاره کردیم که نوتومب آثارش را (حداقل آنهایی که تا به حال ترجمه فارسیشان را خواندهایم) با استفاده و بهرهبرداری بینامتنی از اسطورهها و کهنالگوها مینویسد. ستون فقرات و محور اصلی رمان «پدرکشی» هم مساله عقده ادیپ است که ارجاع اصلیاش تراژدی ادیپشاه یا همان ادیپوس است؛ همان شخصیتی که فروید براساس داستانش، مساله عقده ادیپ را مطرح کرد؛ یعنی حس رقابتی که در عشقورزی به یک زن، بین فرزند و همسرش وجود دارد. طبق چارچوبی که فروید ترسیم کرده، پسرانی که از نوزادی و خردسالی عبور میکنند، در سنین کودکی مادر را مظهر عشق خود میدانند اما پدر را مزاحم و رقیب خود میبینند و ناچارند برای رسیدن به عشق مادر، از سد پدر عبور کنند. در تراژدی ادیپ، شخصیت اصلی با وجود بیخبری از همه ماجراها و برای پیشگیری از رخ دادن فجایع، برای هرکاری انجام میدهد اما بهطور ناخواسته همه جنایتهایی را که پیشگویی شده انجام میدهد. یعنی پدرش را کشته و با همسر او یعنی مادرِ خود، ازدواج میکند. ادیپ پس از روشنشدن حقیقت، از شدت غم و اندوه چشمان خود را کور میکند. چون نادانسته پدر خود را کشته و با مادرش ازدواج کرده است. فروید اما این ناخواستهبودن افعال فروید را در ناخودآگاه مردان جستجو کرده است.
به هر حال، وضعیت زندگی جو با نورمان و کریستینا، همه چارچوبهای عقده ادیپ را دارد. جو ۱۵ سال دارد و به تعبیر کریستینا در سن دیوانگی است. کریستینا ۲۰ سال دارد و نورمان نیز مردی ۳۰ ساله و در حکم پدر نداشته جو است. تذکر این نکته هم بد نیست که جو از ابتدای رمان دنبال پدر میگردد اما نمیداند پدرش کیست چون مادرش با مردان مختلفی مراوده دارد و چون نمیتواند نام هیچکدام را به خاطر بسپارد، از او جدا شده و میروند. تا زمانی که با مردی به نام جو (یعنی همنام پسرش) آشنا میشود و میخواهد به زندگیاش با او ادامه بدهد. بنابراین عذر جو را خواسته و به اصطلاح او را از سر باز میکند. پس توجه داریم که جو از ابتدا در پی یک پدر و مردی است که نقش پدری را برایش ایفا کند. اما همانطور که در ادامه مطلب خواهیم خواند، در این انتخاب، مرتکب اشتباه بزرگی میشود. شرایط اولیه جو کمی با مساله عقده ادیپ تضاد دارد چون همانطور که در صفحه ۱۴ میخوانیم: «پسر هیچ اهمیتی برای مادرش نداشت و مادر در چشم پسرش موجودی حقیر و بی ارزش بود.» بنابراین بروز و ظهور عقده ادیپ را باید در رابطه جو و کریستینا جستجو کرد.
بخش مهمی از عقده ادیپ موجود در «پدرکشی» به رابطه جو و کریستینا مربوط است. او عاشق این زن جوان و جذاب میشود. راوی داستان در جایی از صفحه ۲۵ کُد صحیحی را به مخاطب میدهد که با مساله عقده ادیپ تطابق دارد: «جو کریستینا را مدام با مادرش مقایسه میکرد.» توجه داریم که کریستینا یک رقصنده عاشق و موجودی شبیه به الهههای زن دوران باستان است. جو در مواجهه با عشق درونیاش به کریستینا و مقایسه او با مادرش، ابتدا دچار عذاب وجدان میشود و این باعث دلخوریاش میشود. «و این موضوع موجب دلخوریاش شده بود. با خود میگفت: دلیلش اینه که هیچ زن دیگهای رو نمیشناسم.» راوی داستان در جاییکه به جشنواره برنینگمن و مراسم رقص آتش میرسد، مطالبی درباره آتش، رقص و الهههای باستانی مطرح میشود و نویسنده جملات اسطورهای و شاعرانهای دارد. ضمن اینکه از فرم و ساختار زبانهای فرانسه و انگلیسی هم برای توصیف زبانی و فضاسازیاش بهره میبرد. نوتومب میگوید در این زمینه زبان فرانسوی حق مطلب را ادامه نمیکند و باید از ظرایف زبان انگلیسی استفاده کرد.
به هر حال، عشق جو به کریستینا یک داستان فرعی است و مساله اصلی رمان «پدرکشی» نیست. در طول داستان از ابتدا تا اواخر کتاب، اشارات مختصری به این موضوع میشود که «در حقیقت جو برای نورمان بسیار عزیز بود. اما آیا جو او را مانند یک پدر دوست داشت؟» این سوال در صفحه ۴۱ مطرح میشود و مخاطب از آن عبور میکند. در حالی که مساله اصلی رمان همین موضوع بین جو و نورمانی است که میخواهد پدر او باشد. در صفحه ۳۰ یکی از آن هشدارهای نوتومب درج شده که در گفتگویی بین نورمان و کریستینا مطرح میشود: کریستینا میگوید: اون تو رو میپرسته و نورمان میگوید: «آره. همونطور که یه پسر پونزدهساله پدرش رو میپرسته. پس طبیعتاً دلش میخواد من رو بکشه.» این گفتگو اشاره به عقده ادیپ دارد. بنابراین اگر از دیدگاه شخصیت نورمان به ماجرا نگاه کنیم، جو پسری است که بهدلیل داشتن عقده ادیپ در پی تصاحب کریستینا و از سر راه برداشتن نورمان است. نورمان میگوید: «من ازش نمیترسم، نگرانشم.» که کریستینا در پاسخ میگوید: «پس اون پسرته.» این جملات در حالی مطرح میشوند که جو فرزند واقعی نورمان و کریستینا نیست و بهنوعی به فرزندخواندگی آنها پذیرفته شده است. جالب است که نورمان بهدلیل داشتن عقده ادیپ جو خشنود است چون به تعبیر او، اگر چنین نبود جو پسری غیرعادی و مرموز میبود که البته همینطور هم هست و در پایان مشخص میشود که جو آدمی مرموز و مکار بوده است. شک و تردید درباره این مساله در مخاطب هم به وجود میآید که «پسر زنندیدهای» (به تعبیر نورمان) که به گزینههای مختلف، نه قاطعانه و صریح میگوید و میخواهد اولین تجربهاش با کریستینا باشد، دو سال برای چنین هدفی انتظار میکشد.
املی نوتومب در بخشی از کتاب و اشارات ضمنیاش به تراژدی از لفظ تطهیر و پالایش استفاده کرده است. «جو در حالت نیمههشیاری مشغول تطهیر و پالایش سالهای محرومیت جنسی خودخواستهاش بود.» در مطالعه مقوله تراژدی، با امر «کاتارسیس» یا همان تطهیر و پالایش به واسطه مواجهه با امر تراژیک آشنا هستیم. به جز این، پیش از جمله مورد اشاره، به «مایندادس» هم اشاره میشود. این لفظ و عنوان به زنان پرسنده دیونیزوس اطلاق میشد که میگساری، رقص و نوازندگی در اساطیر یونان از ویژگیهای آنان بود. این نشانیها با ویژگیهای شخصیت کریستینا در این رمان تطابق دارند. بههر حال در صفحه ۸۱ بهطور مستقیم به مساله عقده ادیپ اشاره میشود و نوتومب، کلید اصلی تحلیل این رمان را در اینجا به مخاطب نشان میدهد: «بیشک آنچه پیش آمده بود نتیجه عقده ادیپ بود.»
روانشناسی شخصیت
پس از رفتن و نبود جو در زندگی نورمان و کریستینا این دو دچار حس کمبود میشوند و از تلفننزدنهایش دلگیر میشوند. نورمان از این دلگرفتگی کریستینا به این برداشت و نتیجه میرسد که کریستینا دوست دارد «جو» به او گل تقدیم کند نه نورمان؛ یعنی اتفاقی که در سالهای ابتدایی زندگیشان با جو بارها رخ میداد اما بهنظر چندان مهم نمیآمد. از این جهت نورمان هم به نوعی کریستینا را دخیل در عقده ادیپ میبیند.
رمان «پدرکشی» از نظر شخصیت، تنها روی محور یا لولای کاراکتر جو نمیچرخد. نورمان نیز نقش محوری و مهمی در این داستان دارد. او شعبدهباز محترم و درستکاری است که با وجود دانستن حقهها و کلکهای ورقبازی هیچوقت تقلب نمیکند. یکی از جملاتی که او در معرفی شخصیت خود به جو و بیان چرایی زندگینکردنش در شهری مثل لاسوگاس، میگوید به این ترتیب است: «اگه پاپ واقعاً آدم صادقی بود، تو واتیکا ن زندگی میکرد؟» نورمان چون میخواهد آدم خوبی باشد، به وگاس نمیرود چون به قول خودش این شهر مجبورش میکند چیزی جز شعبدهباز نباشد. او معتقد است بین شعبدهبازی و حقهبازی تفاوت وجود دارد و شعبدهباز برای مخاطبش ارزش و اهمیت قائل است. شخصیت نورمان در طول رمان بهطور نامحسوس در قالب چند جمله به نگرانیاش از اینکه جو از او متنفر باشد اشاره میکند. این نگرانی بهطور بسیار رقیق در رمان «جنایت کنت نوویل» هم دیده میشود. جالب است که شخصیت مثبت نورمان در جایی سعی به دیدن نیمه پر لیوان دارد و وقتی جو پس از ۲ سال انتظار، نقشه خود را برای ارتباط ممنوع با کریستینا اجرا میکند، نورمان به این نتیجهگیری میرسد: «این پسر منه. حالا حتی بیشتر از قبل پسر منه. اونچه اتفاق افتاد. اثبات رابطه پدر و فرزندی ماست.» با این حال همیشه و در طول رمان این شک و تردید در وجود نورمان وجود دارد که آیا جو چیزی را از او پنهان میکند یا نه؟ همانطور که در انتهای داستان مشخص میشود، جو چیز مهمی را از نورمان و کریستینا پنهان میکرده که ارتباطی به دغدغه پدربودن نورمان ندارد. بلکه مرتبط است با دغدغه شخص جو برای اینکه پسرِ یک پدر باشد.
املی نوتومب در جایی از رمان مینویسد: «نورمان مانند یک پدر امریکایی به این جمله عکسالعمل نشان داد و....» باید به مفهوم پدر آمریکایی هم توجه کنیم. چون در آثار ادبی و سینمایی عموماً پدر آمریکایی، شخصیتی است که نگران خانواده و فرزندانش است و در کل شخصیتی متعهد ارزیابی میشود. نوتومب داستان «پدرکشی» را در بستر مکانی کشور آمریکا نوشته و سعی کرده مدل زندگی آمریکایی و جشنوارههای مردمی چون برنینگمن را بهخوبی در آن به تصویر بکشد. در همین راستا، مفهوم زندگی آمریکایی هم بهطور نامحسوس خود را در رمان نشان میدهد؛ یعنی پول جمع کردن و سپس خرج کردن و لذت بردن. همچنین در بخشی از رمان به فرقه مسیحیان مورمون در آمریکا و باورشان به چندهمسری اشاره شده است.
در انتهای رمان، شخصیت نورمان است که برای نویسنده و البته مخاطب جالب میشود. نیاز نورمان برای اینکه پدر یک پسر باشد، به مراتب شدیدتر از نیاز جو برای این است که پسر یک پدر باشد. عشق پدری او به جو واقعی اما عشق پسری جو نسبت به او دروغ و یک حیله است. جو خلافکار بلژیکی را بهعنوان پدر خود انتخاب کرده چون او اول از همه سراغش آمده. دلیل ضعیف و متزلزل خودش را هم دارد. به هر حال او نیاز خود به داشتن پدر را اینگونه برطرف میکند: «توی تصمیمی که گرفتم پول هیچ اهمیتی نداشت. من پونزده سالم بود. هیچ مردی تا اون زمان من رو به عنوان پسرش انتخاب نکرده بود. من به طرز وحشتناکی احتیاج داشتم به این انتخاب شدن. (صفحه ۱۰۰)» نوتومب در جملات پایانی رمان مینویسد: «نورمان دیوانه شده بود.» و از عبارت «صبر ترسناک آن مرد» استفاده میکند. شخصیت نورمان پس از آنکه توسط جو (برای پدر بودن) پس زده میشود، به مبارزه منفی رو آورده و میگوید هرجا جو برود، تعقیبش خواهد کرد. این کار را هم به این دلیل انجام میدهد که جو بفهمد نورمان پدرش است و بیشتر از خلافکار بلژیکی دوستش داشته است. در این رفتار نورمان میتوان رگههای افسردگی و عکسالعملهای ناشی از آن را مشاهده کرد.
پایانبندی
با رسیدن به این بخش از مطلب، بد نیست پایانبندی رمان «پدرکشی» را هم مورد توجه قرار دهیم. در چند صفحه پایانی است که با تعویض راوی دانای کل به اول شخص (جو) مشخص میشود که او از سن ۱۵ سالگی توسط مردی بلژیکی استخدام شده تا چند سال بعد در یکی از کازینوهای بزرگ لاس وگاس استخدام شده و کلاهبرداری بزرگ را هدایت کند. مرد بلژیکی ۵ میلیون دلار به جیب میزند و ۴۰ هزار دلار به جو انعام میدهد. اما او بنا نیست این کار را به خاطر پولش انجام دهد. بلکه به دنبال مردی میگردد که پدرش باشد. یکی از مؤلفههای شخصیتِ ازبیرون آرام و از درون متزلزلِ جو، مقایسهای است که همیشه بین خود و دیگران انجام میدهد. «چرا من مدام خودم رو با دیگران مقایسه میکنم؟ (صفحه ۷۲)» بنابراین او هم در عین آرامش و تسلط بر خود _ آنطور که نشان میدهد _ درونی متلاطم و ناآرام دارد.
یکی از اشارات روانشناسانه رمان «پدرکشی» درباره شخصیت آدمها به حرص و طمعشان نسبت به چیزی است که از آن منع میشوند. این اشاره بینامتنی با تکرار چندباره این مساله که ۱۵ سالگی سن دیوانگی است، مخلوط میشود و گویی نویسنده از این ترکیب، قصد دارد وسوسه آدمی را به تصویر بکشد: «ربط قوی و محکمی هست میان شعبده با آتش و میل به عصیان و سرپیچی از کهنهترین قوانین: همه بچههای کره زمین از بازیکردن با کبریت منع میشوند. جنون آتشافروزی یکی از گرایشهای عمیق از این دست است: جاذبه و افسون آتش با هیچچیز دیگری در جهان قابل قیاس نیست. (صفحه ۶۲)»
در پایان این نوشتار، بد نیست اشارهای به ارجاع بینامتنی «سدوم و گموراه» داشته باشیم که درباره بیابان بلکراک سیتی یعنی محل برگزاری جشنواره برنینگمن، از آن استفاده میشود. سدوم و گموراه دو شهری هستند که در قرآن به آنها اشاره و در کتاب مقدس از آنها نام برده شده است و به دلیل گناه مردمانشان مورد غضب و عذاب الهی واقع شدند. در جایی از رمان «پدرکشی» جو هنگام برگشت از بیابان بلکراک سیتی، این محیط را به سدوم و گموراه تشبیه میکند. چون با پایان جشنواره بساط عیش و نوش و استفاده از مواد روانگردان در صحرا جمع شده و حالا مردم باید به خانههای خود برگردند. نورمان هم به او میگوید بهتر است به پشت سرش نگاه نکند تا تبدیل به مجسمه نمک نشود! پس از این صحرا هم نوبت به شهر لاسوگاس میرسد که سر و کلهاش در رمان پیدا میشود و به قول راوی داستان: «این شهر تنها جا در دنیاست که سفارش شدن توسط آشنا در آن بسیار سودمند و کارآمد است (صفحه ۸۴).»