شیخ احمد احسایی قول سنخیت میان خالق و مخلوق را کفر می‌داند و بر همین اصل به ملاصدرا ایراد می‌گیرد و سخن او را که فلسفه‌اش برگرفته از آیات و روایات است، قبیح می‌پندارد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه - محمد آسیابانی: به سال ۱۱۶۶ قمری در شهر احسا (در شرق عربستان سعودی) که بومیانش از قدیم به شیعه‌گری شهرت داشتند، شخصیتی متولد شد که بعدها تأثیر مهمی در جهان اسلام گذاشت. نامش را احمد گذاشتند و ما او را امروزه با نام شیخ احمد بن زین‌الدین احسایی مؤسس مکتب شیخیه در مذهب شیعه می‌شناسیم. شیخ احمد احسایی مقدمات علوم را در احسا (گویا نزد پدرش) آغاز کرد و بعد برای کسب علوم بیشتر راه کربلا را در بر گرفت و در حوزه علمیه کهن این شهر نزد آیات وحید بهبهانی، سید علی طباطبایی، سید مهدی بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطا، تحصیل علوم شرعی را ادامه داد.

پس از سال‌ها طی طریق در راه کسب علوم قصد زیارت بارگاه حضرت ثامن‌الحجج را کرد و به همین منظور عراق عرب را ترک گفت و راه ایران را پیش گرفت و مدتی را در یزد ماند. پس از آن به مشهد رفت و این دوران مصادف بود با پادشاهی دومین پادشاه قاجار یعنی فتحعلی میرزا. شاه قاجار او را به تهران دعوت کرد و شیخ مدتی را در تهران ماند و پس از آن به دعوت حاکم کرمانشاه راهی این شهر شد. در کرمانشاه نیز مدتی زندگی کرد و مدام به عتبات نیز رفت و آمد داشت.

پس از مرگ حاکم کرمانشاه نیز دوباره عزم زیارت بارگاه حضرت ثامن‌الحجج امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) را کرد و در بازگشت نیز مدتی را در قزوین توقف نمود. در همین شهر مجلس مناظره‌ای میان او و ملا محمدتقی برغانی، از بزرگان امامیه و مراجع تقلید، عمو و پدر همسر طاهره قرةالعین برقرار شد، مجلسی که در نهایت به تکفیر شیخ احمد احسایی انجامید. پس از ترور و شهادت ملامحمد تقی برغانی، هرچند که شایع شد چند نفر بابی به تحریک قرةالعین به این کار اقدام کردند، اما در نهایت عامل ترور خود را تسلیم کرد و گفت که شیخی است و به دلیل نقدهای ملا بر شیخ او را ترور کرده است.

هنگام حضور شیخ احمد احسایی در یزد نیز طلبه‌ای به عنوان سید کاظم رشتی از جمله شاگردانش درآمد که پس از فوت شیخ جانشینش شد. شیخ به سال ۱۲۴۱ هجری قمری در مدینه درگذشت و قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

تالیفات شیخ احمد احسایی و مختصری درباره شیخی‌گری

شیخ احمد تالیفات بسیاری دارد که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: «شرح کتاب عرشیه صدرالدین شیرازی»، «شرح کتاب مشاعر صدرالدین شیرازی» که شیخ در این دو کتاب به نقد آرا و افکار ملاصدرا و حکمت متعالیه پرداخته است. «حیاةالنفس فی حظیرة القدس»، «شرح الزیارة الجامعة الکبیرة»، «مختصر الرسالة الحیدریة فی فقه الصلوات الیومیة»، «الرسالة الخطابیة فی جواب بعض العارفین»، «دیوان مراثی شیخ احمد احسائی در رثاء حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه»، «رسالة فی اثبات المعاد الجسمانی»، «الفائدة فی کیفیة تنعم اهل الجنة و تألم اهل النار»، «رسالة فی جواب السید ابی‌الحسن الجیلانی»، «رسالة فی شرح حدیث حدوث الاسماء»، «رسالة فی جواب الملا کاظم بن علی‌نقی السمنانی»، «رسالة فی جواب بعض الاخوان عن مسألتین» و...

درباره شیخ چنین نوشته‌اند که اودر محافل علمی و مذهبی ایران و عراق غوغایی راه انداخت و شیعیان در مواجهه با آرا او به چند دسته تقسیم شدند. شیخ در نشر معارف اسلامی کوشش می‌کرد و در فهم حدیث ذوق و سلیقه خاصی داشت، از دوستداران خاندان نبوت، زاهدی بی‌ریا و پرهیزکار، خداپرست و دانشمندی سخندان بود و به فلسفه یونان باستان، حکمت اشراق و عرفان با نظر و چشم دیگری می‌دید.

شیخ احمد احسایی تحت عنوان شرح یکی از آثار ملاصدرا در اصل به جرح آن اقدام کرد. میان آثار صدرالمتالهین «رساله عرشیه» او از اهمیتی خاص برخوردار است و در اصل می‌توان آن را خلاصه اندیشه‌های این فیلسوف برجسته جهان اسلام دانست. شیخ احمد احسایی آن طور که خود ادعا کرده بنا به خواهش آخوند ملا مشهد شبستری شرحی بر رساله عرشیه نوشت همچنین نوشته‌اند که پیروان او بیشتر از جمله کسانی بودند که از نقش فلسفه‌های اشراق و حکمت متعالیه در راه معرفت دینی به تنگ آمده بودند. شیخ بیشتر به اخبار توجه داشت و ضمن اینکه می‌گفت بهترین وسیله شفاعت به درگاه پروردگار چهارده معصوم (ع) هستند و بهترین راهنمایی رستگاری در دو جهان به کار بردن سخنان ائمه اطهار است. هرچند که او طریق اخباری را می‌پسندید اما وقتی برخی از اخبار با میزان عقلی و همچنین سلیقه او جور درنمی‌امد به ناچار راه تاویل را پیش می‌گرفت. در نهایت عقاید او در ایران، عراق، کویت، بحرین، هندوستان و پاکستان رواج پیدا کرد.

در نهایت اما باید گفت که عقاید مکتب شیخیه در اصول و فروع دین و همه احکام شرع برگرفته قرآن و سنت محمد و اخبار و احادیث ائمه شیعه است و آنها صوفیه را باطل می‌پندارند.

شیخیان اصول دین را در چهار اصل توحید، نبوت، امامت و معرفت مجتهد جامع الشرایط یا رکن رابع می‌دانند. به اعتقاد شیخیه، رکن رابع دین عبارت است از شناختن پیشوایان شیعه و اخوت و مسئله ولایت و برائت و دوستی و دشمنی که همه اینها یک موضوع واحد بوده و اصل بودن آن بسیار واضح و مستند است و زمانی که به مردم وحی نازل نمی‌شود و پیغمبری هم در میان نیست امام معصوم (ع) نیز غایب است ما باید به بزرگان شیعه مراجعه کنیم. این همان روند معمول امروز است. یعنی شیعه از راه‌هایی به شناخت ولی فقیه و مرجع تقلید خود می‌رسد، اما روش شیخیان در این شناخت تفاوت دارد و به همین دلیل است که از دل شیخیه، کسی مثل سیدعلی محمد باب سر بر می‌آید. هرچند که شیخیان با بابیه مخالفت دارند و آنها را تکفیر می‌کنند، اما روش اعتقادی‌شان به گونه‌ای است که هرآن باید منتظر ظهور بابی جدید از دل آن بود.

شیخیه معاد جسمانی و عدل را از اصول دین می‌دانند، اما در معرفت شناسی آنها اعتقاد به خداوند و حضرت رسول اکرم (ص) جبراً و قهرا مستلزم اعتقاد به قرآن و تعلیمات آن نیز هست.

همچنین آنها به تاسی از تعلیمات شیخ احمد احسایی معاد جسمانی را همراه با جسم هورقلیایی می‌دانند و معتقدند که جسم جهان مادی (جسم عرضی) مانند لباسی است که انسان برتن می‌کند و پس از مرگ آن لباس را درآورده و آن لباس از بین می‌رود و جسم حقیقی که همان جسم هورقلیایی است و لطیف است، باقی می‌ماند و انسان با همین جسم – که مادی است – در جهان آخرت محشور می‌شود. بر این اساس شیخیه هرچند که معراج پیامبر را می‌پذیرند اما می‌گویند که آن معراج با جسم عرضی نبوده و با جسم هورقلیایی صورت گرفته است. به باور آنها معراج در باور عامه مانند این است که خداوند را در جهتی خاص محصور بدانیم و این با مسئله توحید منافات دارد. آنها همچنین اعتقاد دارند که امام زمان (عج) با همین لباس عادی میان عامه مردم حضور دارد و مثل مردم عادی زندگانی می‌کند، اما چشم دل مردم از دیدن ایشان کور است.

پس از اعتقاد به رکن رابع و مسئله معاد، یکی دیگر از اختلافات شیخیان با دیگر شیعیان مسئله احترام آنهاست به قبور ائمه و بزرگان دین. شیخیان هنگام نماز در حرم پیغمبر مکرم اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) از نظر ادب و احترام طوری قرار می‌گیرند که قبر و مزار میان ایشان و قبله حایل شود. دیگر شیعیان این را غلو آمیز دانسته و بالای مزار نیز نماز را می‌خوانند. به همین دلیل به شیخیه در فرهنگ عامه «پایین‌سری» هم گفته می‌شود و در فرهنگ عامه شیخیه به دیگر شیعیان «بالاسری» هم می‌گویند. این دعوای پایین سری‌ها با بالاسری‌ها هنگام انقلاب مشروطه در چند نوبت در کرمان رخ داد. همانطور که مطالعه کردید اختلاف شیعیان و شیخی‌ها بیشتر در مباحث کلامی است و البته آنها وجوهات شرعی را نیز به رکن رابع خود می‌پردازند.

با این اوصاف اما اگر تفکرات شیخ احمد احسایی نبود، شاید هیچگاه سیدعلی محمد باب، مدعی نمی‌شد و پس از آن نیز فرقه بهاییت شکل نمی‌گرفت. از این جهت است که هرچند که شیخ احمد احسایی انسانی نیک بود و طریق سیر و سلوک بهنجاری داشت، اما عقایدش در نهایت به شکل‌گیری فرق باطل رسید.

معرفی کتاب

روایت این جدل از جلد سوم کتاب «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» تالیف غلامحسین ابراهیمی دینانی انتخاب شده است. این کتاب سه جلدی به مثابه دانشنامه‌ای است که در آن صحبت و براهین مخالفان فلسفه از زمان شکل‌گیری جریان‌های فکری در تمدن اسلامی تا زمان معاصر و مکتب تفکیک و مناظرات شکل‌گرفته میان موافقان و مخالفان فلسفه شرح شده است. نخستین چاپ این کتاب به سال ۱۳۷۹ توسط انتشارات طرح نو منتشر شد و تا سال ۱۳۹۹ پنج چاپ را تجربه کرد.

درباره زندگینامه و آرا شیخ احمد احسایی پژوهش خوب «شیخی‌گری، بابیگری: از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع» نوشته مرحوم مرتضی مدرسی چهاردهی در دهه ۴۰ توسط انتشارات فروغی منتشر شد که برای مطالعه عامه مفید است. همچنین کتاب «مکتب شیخیه: در نگاه مکتب معارف خراسان» نوشته مقداد نبوی رضوی که توسط انتشارات نگاه معاصر منتشر شده در نقد آرا شیخ کتاب مفیدی است.

از دیگر کتاب‌های مفید در زمینه شناخت عقاید شیخیه می‌توان به «تاریخ و اندیشه شیخیه: از آغاز تاکنون» نوشته سیدمحمدحسن آل‌طالقانی و ترجمه سیدخلیل طاوسی اشاره کرد. این کتاب که توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شده زمینه‌های رویش و رشد فرقه شیخیه را در دوره قاجار و افکار و اندیشه‌های آن را مورد بررسی قرار می‌دهد. تحقیق فوق ابتدا جریان‌های فکری شیعه در سده سیزدهم هجری را ذکر کرده و زندگینامه شیخ احمد لسانی را از حیث علمی و موقعیت اجتماعی تبیین می‌کند.

مؤلف در ادامه، زندگینامه سید کاظم رشتی و حوادث دوره وی و پایان کار او را آورده و انشعابات مختلف شیخیه و رهبران متعدد آنها را در مناطق گوناگون ایران مورد ارزیابی قرار می‌دهد. مجموعه حاضر در نهایت نظرات و اندیشه‌های مکتب شیخیه را ذکر کرده و اعتراضات وارد بر شیخیه را مورد بررسی قرار می‌دهد، جریان‌های فکری شیعه امامیه در قرن سیزدهم هجری از مقولات مهم این نوشتار به‌حساب می‌آید.

اشکال احسایی بر ملاصدرا؛ سخنش قبیح است

شیخ احمد احسایی تحت عنوان شرح یکی از آثار ملاصدرا در اصل به جرح آن اقدام کرد. میان آثار صدرالمتالهین «رساله عرشیه» او از اهمیتی خاص برخوردار است و در اصل می‌توان آن را خلاصه اندیشه‌های این فیلسوف برجسته جهان اسلام دانست. شیخ احمد احسایی آن طور که خود ادعا کرده بنا به خواهش آخوند ملا مشهد شبستری شرحی بر رساله عرشیه نوشت. این شرح به تاریخ ۱۲۳۶ قمری روز چهارشنبه بیست و هفتم ماه ربیع در ساعت هفت و نیم شب، در شهر کرمانشاه به پایان رسید.

این شرح به رسم معمول و متعارف آن زمان نوشته شده که سخن مصنف به عنوان کلمه «قال» و عبارات شارح به عنوان کلمه «اقول» در آن مطرح شده است. شیخ احمد احسایی از همان آغاز کتاب زبان به نقد گشوده و عبارات صدرالمتالهین را که به عنوان حمد و ثنای پروردگار در خطبه مطرح شده مورد اشکال و ایراد قرار داده است.

احسایی نوشته است که: «سخنان فلاسفه و اهل بحث با قواعد دین سازگار نیست ولی آنچه ملاصدرا در آثار خود درآورده از سخنان فلاسفه و اهل بحث به مراتب زشت‌تر و قبیح‌تر است. زیرا صدرالمتالهین ادعا می‌کند که آنچه می‌گوید همان چیزی است که پیغمبر (ص) و اهل بیت طاهرین (ع) نیز آن را بیان کرده‌اند.» احسایی در ادامه نوشته است که اگر صدرالمتالهین سخن خود را از مشکات ولایت و نوبت اخذ کرده بود چگونه می‌توانست قول به سنخیت میان وجود خالق و مخلوق بپذیرد؟

در نظر شیخ احمد احسایی قول به سنخیت میان خالق و مخلوق کفر و زندقه است و در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مردود شناخته می‌شود. او در اینجا به دو نظریه فلسفی دیگر ملاصدرا اشاره کرده و آنها را نیز کفر و الحاد به شمار آورده است. آن دو نظریه به ترتیب عبارتند از: نخست) بسیط الحقیقه کل الاشیا و لیس بواحد منها و دوم) معطی الشی لا یکون فاقدا فی ذاته و لا فی ملکه.

قاعده اول به این معنی است که آنچه که در حد ذات و حقیقت خود بسیط است همه چیز است و در عین حال هیچیک از آن امور به قید محدودیت نیز نیست.

قاعده دوم نیز به این معنی است که آنچه چیزی را اعطا می‌کند خود فاقد آن چیز نخواهد بود.

بنابراین شیخ احمد احسایی سه اصل مسلم از اصول اساسی فلسفه صدرالمتالهین را کفر و الحاد خوانده و آنها را بر خلاف مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به شمار آورده است.

نقد ابراهیمی دینانی بر سخن شیخ احمد احسایی

ابراهیمی دینانی در این کتاب مشهور خود (جلد سوم ص ۳۶۸) در نقد سخنان پیشوای مکتب شیخیه نوشته است: اشتراک معنوی وجود و سنخیت و مناسبت بین مراتب هستی با ادله و براهین عقلی به اثبات رسیده و با مقتضای روایات و اخبار نیز ناسازگار نیست.

احسایی نوشته است: سخنان فلاسفه و اهل بحث با قواعد دین سازگار نیست ولی آنچه ملاصدرا در آثار خود درآورده از سخنان فلاسفه و اهل بحث به مراتب زشت‌تر و قبیح‌تر است. زیرا صدرالمتالهین ادعا می‌کند که آنچه می‌گوید همان چیزی است که پیغمبر (ص) و اهل بیت طاهرین (ع) نیز آن را بیان کرده‌اند در مورد اصل قاعده بسیط الحقیقه نیز وضع به همین منوال است زیرا برای اثبات این اصل نیز براهین محکم و استواری وجود دارد. اصل و قاعده سوم یعنی معطی شی فاقد آن نیست، نیز از استحکام و اعتبار لازم برخوردار است و عقل سلیم به آسانی می‌پذیرد که معطی و دهنده نمی‌تواند چیزی را که ندارد، اعطا کند.

کسی نمی‌تواند ادعا کند که این اصول فلسفی در واقع خلاف مقتضای روایات است، زیرا ملاصدرا و کلیه کسانی که مانند او می‌اندیشند، به همین روایات مراجعه کرده‌اند و این اصول را بر خلاف مقتضای آن ندیده‌اند. بنابراین باید گفت که این اصول فلسفی خلاف مقتضای آن چیزی است که احسایی و کلیه کسانی که مانند او می‌اندیشند خلاف مقتضای فهم و ادراک خودشان را خلاف مقتضای روایات دانسته و از این طریق سخن مخالفان خود را کفر و زندقه معرفی می‌کنند.

این مغالطه از آنجا ناشی می‌شود که اشخاص بین واقع بدانگونه که فی نفسه هست و بین فهم خود از واقع تفاوت قائل نمی‌شوند و از این طریق فهم دیگران را از واقع، مخالفت با واقع می‌بینند. اگر به درستی در این مسئله تامل کنیم درمی‌یابیم که آنچه احسایی به عنوان واقعیت معنی روایات مطرح می‌کند، جز فهم و ادارم خودش از روایات چیز دیگری نیست. از سوی مقابل ملاصدرا نیز فهم و ادراک خود را از روایات بیان می‌کند. به این ترتیب تعارضی که بین احسایی و صدرالمتالهین اینجا مطرح شده، تعارضی است که میان فهم و ادراک این دو اندیشمند از روایات صورت وقوع پیدا کرده است.

بین احسایی و ملاصدرا در ملاک انطباق فهم آنها با واقع، اختلاف نظر وجود دارد زیرا احسایی بیش از هرچیزی دیگری روی ظواهر و فهم عرف و عموم مردم تکیه می‌کند (ابراهیمی دینانی پیشتر به دلایلی اثبات کرده بود که شیخ احمد اخباری است، هرچند که در مواردی با مشرب اخباری‌گری از در مخالفت درآمده است.) در حالی که صدرالمتالهین به موازین عقلی و معیارهای منطقی و بالاخره مکاشفات باطنی بیش از هرچیز دیگری اهمیت می‌دهد و سرانجام به این نتیجه می‌رسیم که میان این دو اندیشمند به تعارض میان دو نوع ملاک و معیار باز می‌گردد.

اهل ظاهر به ملاک‌های ظاهری متکی می‌شوند و اهل باطن به ملاک‌های باطنی اعتماد می‌کنند. اهل ظاهر به عرف مردم و فهم عمومی استناد می‌کنند و اهل باطن به موازین عقلی و مکاشفات قلبی تمسک می‌جویند.

شیخ احمد احسایی در خلال آثار خود به گونه‌ای سخن گفته است که نشان می‌دهد او با مسائل فلسفی و موازین عقلی آشنایی ندارد. به عنوان مثال کسانی که با مسائل فلسفی آشنایی دارند به خوبی می‌دانند که هیولا در نظر حکماً، بالذات، امری است بالقوه که جز انفعال و پذیرش از حیثیت دیگری برخوردار نیست. شیخ احمد احسایی این سخن را انکار کرده و معتقد است هیولا بر حسب برخی از اعتبارات دارای فعل و تحریک است. او می‌گوید: علت اینکه حکماً از فاعلیت هیولا سخن نگفته‌اند این است که در نظر آنان ماده، مادر شناخته شده و صورت پدر به شمار آمده است. چون حکماً به این اصل باطل اعتراف کرده‌اند نتایج و ثمرات باطل آن را پذیرفته‌اند در حالی که طبق روایات قضیه برعکس است و هیولا به عنوان پدر مطرح گشته است.

بنابراین احسایی هیولا را فاعل و محرک دانسته و سخن حکماً در باب منفعل بودن هیولا را مردود شمرده است. همین سخن نشان می‌دهد که این اندیشمند عالی مقام تا چه اندازه با مسائل فلسفی بیگانه است… همچنین در نظر حکماً و فلاسفه‌، موجود مجرّد محض‌، موجودی است که از هرگونه ماده و مدت و آنچه از آثار و لوازم مادّه شناخته می‌شود پاک و منزه باشد در حالی که احسایی برای موجود مجرد حادث‌، نوعی مادّه نوری و مدت دهری قائل شده است‌.

***

مطالب پیشین این مجموعه را در این نشانی ببینید.