خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: شکلگیری جنبشهای چپ در ایران قدمتی به اندازه قدمت نهضت مشروطیت و بیداری ایرانیان دارد. آن دوران شخصیتی به نام حیدرخان عمواوغلی فعالیت داشت که در باکو آموزشهایی صنعتی دیده بود و از دوستان نزدیک شورشیان سرخ به شمار میرفت. بهجز او تحلیل منظومه فکری شخصیتهای فعال در حزب اجتماعیون عامیون نیز خبر از اندیشههایی مارکسیستی میدهد.
در دهه ۱۳۰۰ نیز حزب سوسیالیست به رهبری سلیمان میرزا اسکندری (که از قضا بعدها از حامیان رضاخان برای رسیدن به سلطنت شد و دورههایی را هم بهعنوان وکیل مجلس و وزیر عدلیه به کار اشتغال داشت) تشکیل میشود. سلیمان میرزا شخصیتی مذهبی داشت و امام خمینی (ره) او را در سفر حج دیده بود که نماز شبش ترک نمیشد. برخی نیز روایت کردهاند که سلیمان میرزا هرجایی که بود به محض بلندشدن بانگ اذان کار را تعطیل کرده و به نماز میایستاد.
مختصری درباره جریانهای چپ در ایران
این جریانها بعدها با بازگشت دکتر تقی ارانی از آلمان به ایران شکل دیگری به خود میگیرد. تقی ارانی پیروانی پیدا میکند و با خیانت یکی از آنها به نام عبدالصمد کامبخش، این پیروان دستگیر میشوند و روایت مشهور ۵۳ نفر به تاریخ معاصر ایران راه پیدا میکند. فعالیت علمی این گروه باعث میشود تا قانون ممنوع بودن مرام اشتراکی در دوره رضاخان پهلوی تصویب شود.
پس از مرگ رضاخان جریان چپ به رهبری و زعامت سلیمان میرزا حزب توده را تشکیل میدهند. حزبی که فراز و فرودهای بسیاری داشت و در نهایت پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران منحل شد. از اواخر دهه ۴۰ در ایران جنبشهای مارکسیستی دیگری نیز سربرآوردند که روش کج دار و مریز حزب توده را نمیپسندیدند و مبارزه چریکی برایشان در اولویت بود.
تحلیل و بازخوانی جنبش چپ در ایام مبارزه بر رژیم ستمشاهی پهلوی نکات مهمی را برای مخاطب امروز افشا میکند و در نگارش تاریخ معاصر ایران نیز گریزی از پرداختن به این گروهها نیست. گروههایی مثل چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقان بعدی) از این دست از گروهها هستند.
حمید اشرف، رهبر چریکهای فدایی خلق بود. او توانست ۶ سال در مبارزه دوام بیاورد و مدام از چنگ ساواک بگریزد به نحوی که زنده ماندن او بدل به دغدغه اصلی محمدرضا پهلوی شده بود. سازمان مجاهدین خلق ایران نیز که ابتدا سازمانی اسلامی بود بعدها با گرفتن رهبری آن به دست تقی شهرام تغییر مرام و ایدئولوژی داد و به سازمانی مارکسیستی بدل شد. تقی شهرام از نظر تئوریک بسیار قویتر و آگاهتر از حمید اشرف بود.
در جنبشهای چپ کسانی مانند خسرو گلسرخی و مصطفی شعاعیان هم حضور داشتند که علیرغم پایبندی به مارکسیسم از اسلام نیز دست نکشیده و در مشی مبارزاتی خود دموکراسی را نیز لحاظ کرده و به عقاید «دیگری» نیز احترام میگذاشتند و ارتباط آنها با مبارزان مسلمان و مذهبی نیز مناسب بود این سازمانها و گروهها دو ویژگی مهم داشتند. نخست اینکه مرامشان مارکسیسم لنینیسم بود که به استالینیست شدن و در نتیجه دیکتاتوری آنها انجامید. چگونه ممکن است که برای مبارزه با یک رژیم دیکتاتوری، مشی دیکتاتورانه را برگزید؟ این انتقادی بود که یک مبارز چپ دیگر به نام مصطفی شعاعیان به احمد اشرف وارد کرد. نکته دیگری که نباید در تحلیل جنبشهای چپ از نظر دور داشت، ناآگاهی بسیاری از بزرگان و هواداران این جنبشها از اصول اولیه مارکسیسم است. بسیاری از آثار مهم مارکس در آن دوران ترجمه نشده و متون درجه دوم و سومی هم که برای غنای ایدئولوژی مبارزه ترجمه میشد به باور بسیاری از اهالی اندیشه در دوران امروز ترجمههای غلط و مبهمی داشت.
در جنبشهای چپ کسانی مانند خسرو گلسرخی و مصطفی شعاعیان هم حضور داشتند که علیرغم پایبندی به مارکسیسم از اسلام نیز دست نکشیده و در مشی مبارزاتی خود دموکراسی را نیز لحاظ کرده و به عقاید «دیگری» نیز احترام میگذاشتند و ارتباط آنها با مبارزان مسلمان و مذهبی نیز مناسب بود، اما حضور این چهرهها در جریان مبارزه اندک بود و آنها یا دستگیر و اعدام شده یا در درگیری خیابانی کشته شدند.
همانطور که اشاره شد بجز حزب منفعل توده در دوران پهلوی دوم جریانهایی چون سازمان مجاهدین خلق ایران (حتی در دورانی که هنوز تغییر ایدئولوژیک از اسلام به مارکسیسم نداده بودند)، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به عنوان مخالفان چپ رژیم پهلوی فعالیت داشتند. این میان تشکیلات دیگری به نام «جبهه دموکراتیک خلق ایران» نیز مدتی فعالیت کرد و بعد از مدتی از هم پاشید. زعامت این جبهه را مصطفی شعاعیان برعهده داشت. مشی مبارزه و سیره فکری بزرگان، هواداران و سمپاتهای این گروهها تفاوتهای مهمی با همدیگر داشت.
در این مجال مختصر فرصتی برای پرداختن به هرکدام از این گروهها نیست. اینجا صرفاً نقدهای مصطفی شعاعیان به جریانهای چپ ایران به روایت اسناد بازجویی وحید افراخته پرداخته میشود. این نقدها برای شناخت جریانهای مبارز چپ در ایران دوره پهلوی اهمیت بسیاری دارد.
مختصری درباره مصطفی شعاعیان و فعالیتهای تئوریک و عملیاش
مصطفی شعاعیان در اسفندماه ۱۳۱۴ در محله آب انبار تهران و در خانوادهای مبارز به دنیا آمد. پدر او از هواداران نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی بود. او توانست برای تحصیل به هنرسرای عالی فنی تهران (دانشکدهی علم و صنعت کنونی) برود و مدرک فوقلیسانس جوشکاری بگیرد. او نویسندهای پرکار و پژوهشگری جدی بود و از همان دوران جوانی در مبارزات ضد استبدادی شرکت داشت.
شروع فعالیت سیاسی او در دوره رزمآرا بود. این دوران او در گروه پانایرانیزم فعالیت داشت. ولی بعد از جدایی سریع از این گروه و اندکی مطالعه، به مارکسیسم پیوست و اولین کتابش را نوشت. وی، پس از پایان تحصیلات از طرف دولت وقت به محمدیه کاشان تبعید شد و مدتی از تهران دور بود. شعاعیان در سال ۱۳۵۰ گروه مسلحانهای را تشکیل داد ولی با لو رفتن عملیات انفجار ذوبآهن اصفهان، یک فراری دایم شد. وی در این دوره با گروه نادر شایگان (شاماسبی) آشنا شد و در خرداد ۱۳۵۲ به همراه باقیمانده این گروه به چریکهای فدایی خلق پیوست و به مشهد رفت.
پس از مدتی درگیریهای فکری در باب انقلاب و اعمال شیوههای غیر دموکراتیک از جانب فدائیان بر ضد شعاعیان از آنها جدا شد و به تهران بازگشت. شعاعیان تنها چریک و مبارز چپ بر علیه رژیم پهلوی بود که میانه خوبی با سازمانها و چریکهای مارکسیست آن دوران نداشت و بیشتر یارانش از مذهبیها (از جمله بهزاد نبوی و علی کمالی) بودند. گرایشات اسلامی او نیز قوی بود و یادداشتهایی از او درباره قیام امام حسین (ع) وجود دارد.
هرچند که در تاریخ تحولات مبارزات سیاسی بر علیه رژیم مرتجع پهلوی روایت شده که شعاعیان سعی در اتحاد چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق داشت، اما در همین منابع میانه او با مارکسیستهای اسلامی نیز خوب توصیف نشده است. به همین دلیل نیز از او به عنوان تنها چپ مستقل در دهه ۴۰ یاد میشود. وجوه نقادانه در اندیشه شعاعیان بسیار قوی بود و به همین دلیل او در دوره کوتاهی که با چریکهای فدایی خلق همکاری داشت، نقدهای بنیانافکنی به جریانهای مارکسیسم لنینیسم و استالینیسم و پیروان آنها در ایران وارد کرد. با این اوصاف اما شعاعیان با تقی شهرام دوستی نزدیک داشت و روایت است که متن دفاعیه شهرام در دادگاه (پیش از زندانی و تبعید شدن به ساری) را او نوشت. شهرام پس از فرار از زندان ساری نیز مدت بیشتری را با شعاعیان گذراند و از دانش تئوریک او بهرهمند شد.
وجوه نقادانه در اندیشه شعاعیان بسیار قوی بود و به همین دلیل او در دوره کوتاهی که با چریکهای فدایی خلق همکاری داشت، نقدهای بنیانافکنی به جریانهای مارکسیسم لنینیسم و استالینیسم و پیروان آنها در ایران وارد کرد به شعاعیان و اندیشههایش مانند سایر معتقدان به اندیشه چپ ایرانی این انتقاد وارد است که اندیشههای مارکس را به خوبی درک نکرده و اصولاً کتابهای اصلی و مهم این فیلسوف را مطالعه نکرده بودند. شناخت اولیه آنها از مارکسیسم بر اساس منابع استالینیستی بود. البته در دوران اختناق پهلوی ترجمه آثار مارکس بویژه سرمایه قطعاً با مشکل مواجه میشد. عمده ترجمهها از آثار مارکسیستی در این دوران بیشتر به صورت شتابزده توسط کسانی (از جمله ایرج اسکندری) انجام میشد که در سازمانهای مبارزاتی چپ فعالیت داشته و نیاز به متون تئوریک داشتند و تازه منابع را هم باید رهبران حزب و سازمانها تعیین میکردند. به طور کل این فضای آزاداندیشی به وجود آمده پس از انقلاب بود که فرصت ترجمه و انتشار آثار مارکس را برای مترجمان و محققان فلسفه در ایران فراهم کرد.
به هر روی اندیشه نقادانه و برخورد غیرجزمی و پرسشگر شعاعیان به نحلههای مختلف اندیشه چپ باعث شد تا او همیشه در حاشیه جریان چپ در ایران باشد و هیچگاه تفکراتش به روشنی مطرح نشود. همین مساله باعث رازآلودگی چهره مبارزاتی او برای نسل جدید شده است. شعاعیان در دورهای نیز به صورت پاره وقت با موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران فعالیتهای پژوهشی آغاز و به نقاط مختلف ایران سفر کرد. در این دوره او با کرامتالله دانشیان، خلیل ملکی و جلال آل احمد آشنا شد.
گفتوگوی او با حمید اشرف، بنیانگذار چریکهای فدایی خلق ایران معروف است. در جریان این گفتوگو اشرف به او میگوید که اختلافات فکری و نقدهایش را فعلاً مطرح نکند تا سازمان نیرو بگیرد، در جواب گفت: «سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش اندیشهای جلوگیری میکند، به هنگام توانایی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشهای کند سوای آنچه سازمان دیکته میکند.»
شعاعیان در ۱۶ بهمن ۱۳۵۴ به روایتی در یک درگیری مسلحانه برای اینکه به دست عوامل ساواک نیفتد با بلعیدن قرص سیانور از دنیا رفت. او چهار کتاب، ۳۰ مقاله و بیش از هزاران صفحه یادداشت نوشته بود که از میان آنها در سالهای پس از پیروزی انقلاب «هشت نامه به چریکهای فدایی خلق: نقد یک مشی فکری» به اهتمام خسرو شاکری، «نامه یک سرباز: نامه مصطفی شعاعیان به دکتر محمد مصدق» به کوشش امیر طیرانی و «نظری به خلع سلاح عمومی» منتشر شدهاند. همچنین کتابی نیز با عنوان «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» به قلم انوش صالحی درباره اندیشههای این چریک مبارز منتشر شده است. شعاعیان کتاب مهمی نیز با عنوان «جنگِ سازش در فلسطین: سازش دولتهای عرب با صهیونیسم» دارد که در سال ۱۳۵۵ در ایتالیا منتشر شد.
باید خوی آمریکایی را در جهان ریشهکن کرد
متن «نامه یک سرباز» اهمیت بسیاری برای شناخت منظومه فکری مصطفی شعاعیان دارد. مرحوم شعاعیان که خود مدت کوتاهی در جبهه ملی به فعالیت پرداخته اما ضمن نقادی این جریان سیاسی از آن فاصله گرفته بود، در نامهاش ضمن احترامی که برای دکتر مصدق قائل است به نقد جریان ملی شدن صنعت نفت و تحلیل خیانتهای حزب توده به این قیام مردمی ایرانیان میپردازد. نقد او ناظر به روش دکتر مصدق در رهبری قیام است.
به باور شعاعیان یکی از اشکالات مصدق در عدم توجه او به کادرسازی و یا انتخاب یک جریان کنشگر قوی سیاسی برای همراهی در قیام و انجام برخی وظایف رهبری است. شعاعیان اعتقاد دارد که همراهان دکتر مصدق صرفاً مجری بی چون و چرای دستوراتی بودند که به آنها دیکته میشد و از خود هیچگونه خلاقیتی نداشتند و اگر جنبش به پیش رفت صرفاً به خاطر نبوغ شخصی خود مصدق بود. به همین دلیل است که شعاعیان اعتقاد دارد جنبش ملی شدن صنعت نفت هرچند که شریف بود، اما تبدیل به جریانی کامل برای مبارزه با استکبار نشد و خود مبارزه نیز صرفاً ناظر به آزادسازی بخشی از اموال ایرانیان از دست نظامهای استعماری بود.
همچنین کتاب «نظری به خلع سلاح عمومی» مرحوم شعاعیان نیز اهمیت خاصی دارد. این کتاب در شرایط فعلی بویژه با غلیان دوباره احساسات ضدآمریکایی در سطح جهان میتواند اثرگذار باشد. مساله خلع سلاح عمومی یکی از تزها و ترمهایی است که سازمانهای جهانی وابسته و همچنین عوامل نظام استکبار جهانی (در قامت مثلاً روشنفکران جوامع) دهههاست که آن را پیگیری میکنند. این برنامه تاکنون هیچ تأثیری در کم شدن میزان سلاحهای کشتارجمعی رژیمهای استکباری جهان نگذاشته و حتی نتوانسته از بیشتر شدن آنها جلوگیری کند. در عوض عوامل اجرایی این ایده تا توانستهاند، سلاحهای مردم مظلوم جهان و جنبشهای آزادی بخش را ضبط کنند. در همین سالها نیز استکبار جهانی تمام فعالیت خود را بر خلع سلاح حزب الله لبنان متمرکز کرده است. آنها میخواهند با این کار کمر مقاومت و مجاهدان خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی را بشکنند.
به باور شعاعیان خلع سلاح عمومی و از بین رفتن سلاحها جز با نابودی روابط استعمارگرایانه سرمایه داری در جهان معنا پیدا میکند. به عبارتی برای خلع سلاح عمومی جهان با خوی و تفکر آمریکایی از بین برود در زمانه فعلی سیطره هژمونیک نئولیبرالیسم معضل اساسی جهان است. سالهاست که تا نهضتهای آزادی بخشی در جهان شکل میگیرد، نظام استکبار صحبت از خلع سلاح عمومی در جهان به میان میآورد. مصطفی شعاعیان در دهههای قبل به نقد این برنامه استکبار و دروغین بودن مساله خلع سلاح از جانب آنها پرداخت. او با نگاه منتقدانه و غیرجزمی خود به شرایط عینی جهان فریب و شعارگونه بودن مساله خلع سلاح عمومی را برملا میکند.
جنگها و پدیده گسترش سلاحها (اعم از اتمی، میکروبی و شیمیایی) در گسترش و نفوذ جهان سرمایهداری، سود ناشی از فروش سلاحها، داشتن پایگاههای نظامی تحت سلطه برای سرکوبی جنبشهای آزادی خواهی و ضدسرمایه داری در همه جای دنیا به چشم میخورد. به باور مرحوم شعاعیان خلع سلاح عمومی و از بین رفتن سلاحها جز با نابودی روابط استعمارگرایانه سرمایه داری در جهان معنا پیدا میکند. به عبارتی برای خلع سلاح عمومی جهان با خوی و تفکر آمریکایی از بین برود.
معرفی کتاب و راوی جدل
همانطور که اشاره شد نقدهای شعاعیان بر جریانهای چریکی چپ از کتاب «هشت نامه به چریکهای فدایی خلق: نقد یک منش فکری» مرحوم شعاعیان انتخاب شده است. این کتاب به اهتمام خسرو شاکری برای نخستین بار به سال ۱۳۸۶ با شمارگان ۲۲۰۰ نسخه، ۲۰۶ صفحه و بهای ۲,۵۰۰ تومان توسط نشرنی منتشر شد. چاپ دوم و آخر این کتاب نیز به سال ۱۳۸۸ با شمارگان ۱۶۵۰ نسخه و بهای ۳,۸۰۰ تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
یکی از پیوستهای این کتاب متن بازجویی از وحید افراخته درباره مصطفی شعاعیان منتشر شده است. اسناد ساواک مصطفی شعاعیان و همچنین اسناد بازجویی از وحید افراخته اکنون در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران موجود است. وحید افراخته نیز از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران بود که به سال ۱۳۲۹ در مشهد به دنیا آمد. او دانش آموزی نخبه بود که به دلیل معدل بالا توانست بدون کنکور در دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف فعلی) پذیرفته شود. در دوران دانشجویی به سازمان مجاهدین خلق پیوست.
پس از به دست گرفتن مرکزیت سازمان توسط تقی شهرام، بهرام آرام و مجید شریف واقفی، افراخته در گروه شهرام (شاخه سیاسی و تئوریک) جای گرفت. اختلاف نظر میان شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف با تقی شهرام باعث شد تا ترور سازمانی این دو توسط شهرام طراحی و توسط وحید افراخته اجرایی شود. صمدیه لباف از این ترور جان سالم بدر برد، اما توسط ساواک دستگیر شد. افراخته نیز پس از ترور یکی از مستشاران آمریکایی به نام لوییس هاوکینز در سال ۱۳۵۴ توسط ساواک شناسایی و دستگیر شد. او در زندان پس از چند روز شکنجه شدن شروع به اعتراف کرد و سازمان را لو داد و پس از تخلیه کامل اطلاعاتی و ضربههایی که ساواک به سازمان وارد کرد، افراخته نیز در زندان اعدام شد.
نقدهای تئوریک مصطفی شعاعیان بر لنینیسم به روایت وحید افراخته
بازجویی از رحمان (وحید) فرزند سعید، شهرت افراخته درباره مصطفی شعاعیان
سوال: با احراز هویت شما «رحمان معروف به وحید - فرزند سعید، شهرت: افراخته» لطفاً شرح اطلاعات خودتان را درباره مصطفی شعاعیان با ذکر جزئیات مرقوم دارید.
ج: درباره مصطفی شعاعیان: این فرد قبل از شروع مبارزه مسلحانه دارای فعالیتهای روشنفکری از نوع علنی آن از قبیل نوشتن مقالاتی در مجله جهان نو و… بوده است. و حاصل این دوران از فعالیت، سرشناس شدن و پیدا کردن دوستان و آشنایان زیادی در میان «روشنفکران» بوده است.
شورش طبقه کارگر و انقلاب کمونیستی باید تا نابودی کامل سرمایهداری جهانی و امپریالیسم و تا محو نهایی استثمار انسان از انسان ادامه یابد. درحالیکه در یک نقطه از جهان هنوز بورژوازی دارای قدرت است، طبقه کارگر در یک کشور سوسیالیستی نمیتواند نسبت به این مسئله بیتفاوت باشد و به یاری کارگران تحت ستم نشتابد گویا در سالهای جوانی نیز عضو سازمان جوانان حزب توده بوده (البته این نکته صحت ندارد و افراخته یا از سر بیاطلاعی و یا مقاصد دیگر این نکته را مطرح کرده است.) و به هر حال از ابتدا در میان گروهها و سازمانهای موجود پرسه میزده و سر و گوش آب میداده است و این مسئله از اطلاعات زیادی که نسبت به تاریخچه مبارزات دارد، برمیآید.
پس از شروع مبارزه مسلحانه گویا او نیز بدان روی میآورد و همراه با نادر شایگان دست به تشکیل گروه مسلح میزند. (حسن رومینا، عبدالله اندوری و…) نادر شایگان در ترکیه آموزشهایی در زمینه جنگ چریکی در شهر دیده و مصطفی از برتری تئوریک برخوردار است. مشخصه این گروه را باید نظرات جدید مارکسیستی آنها دانست. هرچند که چپ روی، روحیه نظامی گری و پربهادادن به عملیات نظامی و هرچه بیشتر ضربه زدن به رژیم نیز از ویژگیهای آنها است.
این نظرات جدید را که عمدتاً از روحیه ضد شوروی مصطفی سرچشمه میگیرد بعداً به طور کاملتر و مدون در کتاب شورش میبینیم.[نام این کتاب بعداً انقلاب شد، با نام مستعار نویسنده: «سرخ»] عقاید مطرح شده در این کتاب را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
۱. لنین با افزودن اصل «همزیستی مسالمت آمیز لنینی» به مارکسیسم، آن را تحریف کرد و از بنیان به ضد خود تبدیل نمود.
۲. اعتقاد به لنینیسم در میان گروههای انقلابی و جنبشهای انقلابی در سطح جهان و احزاب کمونیست، موجب انحراف آنها از خط مشی واقعاً پرولتاریایی میشود. هدف از نگارش «شورش» پیراستن مارکسیسم از آلودگی لنینیسم است.
۳. به نظر مصطفی، اعتقاد به همزیستی مسالمت آمیز با جهان سرمایه داری و باورداشتن به پیروزی سوسیالیسم و پیروزی طبقه کارگر در یک کشور، اندیشه ایدههای ضد مارکسیستی و ضد کارگری است. شورش طبقه کارگر و انقلاب کمونیستی باید تا نابودی کامل سرمایهداری جهانی و امپریالیسم و تا محو نهایی استثمار انسان از انسان ادامه یابد. درحالیکه در یک نقطه از جهان هنوز بورژوازی دارای قدرت است، طبقه کارگر در یک کشور سوسیالیستی نمیتواند نسبت به این مسئله بیتفاوت باشد و به یاری کارگران تحت ستم نشتابد.
مصطفی معتقد است که وجود مرزها و کشورهای مختلف در جهان ناشی از تمایلات سودجویانه سرمایهداران و استعمارگران است که هر یک محدودهای را منحصر به خود دانسته است. وجود مرز نشانه تضاد منافع سرمایه داران با یکدیگر است، ولی طبقه کارگر طبقهای است جهانی و چون استثمار نمیکند، تضاد منافع بین کارگران کشورهای مختلف نیست. از این رو ناسیونالیسم، ایدئولوژی بورژوازی و انترناسیونالیسم ایدئولوژی طبقه کارگر است. لازمه اعتقاد به انترناسیونالیسم پرولتری، انقلاب ادامهدار و جهانی است.
۴. با توجه به اعتقادات فوق مصطفی کنفرانس صلح ویتنام در پاریس را محکوم میکند و با پایان جنگ در ویتنام مخالف است. روابط دیپلماتیک برقرار کردن با ایران و سایر کشورهای سرمایهداری و «ارتجاعی» را از طرف ویتنام، کوبا، شوروی و… اعمالی ضد کمونیستی میداند. سفر شهبانو به چین و استقبال باشکوه از ایشان را، به حساب روحیه سازشکاری در رهبری حزب کمونیست چین میگذارد و قطع کمک چین را به شورشیان ظفار، نشانه روشنتری از این سازشکاری و فداکردن منافع انقلاب جهانی به خاطر منافع تنگ نظرانه و محدود ملت چین.
به همان اندازه که عمل چهگوارا یعنی ترک پست وزارت ناشی از روحیه انترناسیونالیستی پرولتاریایی و ایمان به آرمان کمونیسم و جهان بی طبقه است، رفتار کاسترو در عدم حمایت فعال از چریکهای آمریکای لاتین، یک عمل اپورتونیستی و ضد انقلابی است.
۵. مصطفی اصولاً انقلاب اکتبر روسیه را یک انقلاب به معنی واقعی نمیداند، بلکه بیشتر آن را به یک کودتا، شورش خود به خودی و غیر آگاهانه تودهها و یک تغییر سطحی در جامعه تشبیه میکند. زیرا در روسیه پیروزی طبقه کارگر در نتیجه یک جنگ طولانی و درازمدت به دست نیامد. اصولاً لنین به نبرد مسلحانه کمتر از اعتصاب و شورش کارگری اهمیت میداد. در روسیه ارتش خلق تشکیل نشد. طبقه کارگر در روسیه ماشین نظامی و سیستم بوروکراسی را در کشور خرد و داغان نکرد، بلکه تنها حاکمیت بر آن را به دست آورد. به همین علت نتوانست انقلاب سوسیالیستی را پس از به دست گرفتن قدرت ادامه دهد، زیرا لنین برای پی ریزی ارتش سرخ مجبور شد دست کمک به سوی ژنرالهای ارتش تزاری دراز کند؛ پس این چه ارتش انقلابی [است] که شالوده آن را ژنرالهای ضدانقلابی بریزند. همچنین برای اداره مملکت نیز از مهندسان، دانشمندان، دکترها و تحصیل کردههایی استفاده شد که کمونیست نبودند. زیرا اعضای حزب کمونیست تخصص لازم را برای اداره مملکت نداشتند.
افتادن مشاغل حساس به دست عناصر بورژوا، راه را برای نفوذ ایدئولوژی بورژوایی در میان کمونیستها باز کرد و سرانجام بورژوازی به شکلی دیگر قدرت را در روسیه به دست گرفت.
۶. مصطفی به کسانی که میگویند انقلاب صادرشدنی نیست، پاسخ میدهد وقتی ما مرزی برای طبقه کارگر قائل نباشیم مساله صدور انقلاب خود به خود از بین میرود. افراد دیگری با اتکاء به اسناد مارکسیستی، تئوری «رشد ناهمگون جوامع» را پیش میکشند. آنها میگویند لازمه پیروزی انقلاب، شرایط اقتصادی و تغییرات زیربنایی در جامعه است و چون در نقاط مختلف، سرعت رشد فرق میکند، پس امکان پیروزی انقلاب در تمام این نقاط موجود نیست و باید صبر کرد تا این کشورها نیز به آن درجه از رشد برسند که به طور جبری خودشان از درون و به طور اتودینامیکی دست به شورش بزنند.
مصطفی این نظریه را رد میکند و میگوید: نقاطی که رشد بیشتری یافتهاند، میتوانند رشد نقاط دیگر را با دخالت فعال خود تسریع نمایند. اگر ما تئوری رشد ناهمگون را قبول کنیم به این معنی است که مثلاً وقتی انقلاب در تهران و تبریز و اصفهان پیروز شد، دیگر کاری به زاهدان و قوچان نداشته باشد و صبر کند تا آنها نیز سیر رشد اقتصادی خود را به طور طبیعی طینمایند.
این بود خلاصهای از نقطه نظرهای ایدئولوژیک مصطفی که در کتاب «شورش» یا «انقلاب» طرح کرده است. البته در این کتاب خیلی به تفصیل و حتی تکرار، مطالب توضیح داده شده و با یک انشاء عجیب و غریب که پر بود از لغات اختراعی و ظاهراً سعی کرده بود این لغات فارسی باشد. بعدها در نسخه دوم این انشاء را تا حدی درست کرد و در مقدمه توضیح داد که هدف از شیوه نگارش قبلی این بود که اگر جزوه به دست پلیس افتاد نویسنده را نشناسد. زیرا ساواک با شیوه نگارش او آشنا است که البته پس از مدتی فردی دستگیر میشود و این موضوع لو میرود.
این ظاهر قضیه است ولی اصل موضوع بی رابطه با ادا و اطوارهای «روشنفکری» و اظهار فضلهای تئوریک مصطفی نیست، زیرا اصولاً مصطفی با اینکه در برخوردهای معمولی فردی متواضع و درویش مسلک است، اما در واقع عاشق افکار خویش است و به بافتههای ذهن خود که، نه از درون برخورد عملی با واقعیات اجتماعی، بلکه از لابهلای صفحات کتابها و لابهلای افکار و رؤیای خوش آب و رنگ خویش درآورده است، بسیار پر بها میدهد و معلومات کتابی خود را فراوان به رخ میکشد. ذهنیگری و خیالبافی مصطفی را در بسیار جاها میتوان دید. اصولاً در کارهای عملی ضعیف است، مسائل عملی و تشکیلاتی یک گروه را نمی واند به خوبی حل کند و خودش نیز این ضعف را قبول داشت. در طرحهای نظامی بسیار ساده اندیش بود. مثلاً میگفت: «آنقدر از این نارنجکها بسازیم که هر کس همراهش باشد و هرجایی مناسب بود یکی بیندازد. مثلاً در کلانتریها، پاسگاههای پلیس و… مسائل سیاسی را از نظرگاه کاملاً افراطی اکونومیستی «اقتصادی» میدید و به قول خودش میخواست برخورد زیربنایی داشته باشد… اولین شرط مصطفی برای ورود به گروه فداییها این بود که باید به من آزادی ایدئولوژیک بدهید. گروه ظاهراً این شرط را میپذیرد ولی در عمل شروع میکند به پراکندن اعضای گروه و امکانات آن به طوری که پس از مدتی کسی در اطراف مصطفی باقی نمیماند...
***
برای مطالعه دیگر قسمتهای منتشر شده از مجموعه مواجهات و جدلهای فلسفی به این نشانی بروید.