آیت الله مصباح آن چیزی را که جامعه آرمانی اسلامی را از سایر جوامع متمایز می‌سازد، جهان‌بینی و ایدئولوژی جامعه می‌دانند. ایشان جامعه آرمانی را جامعه‌ای می‌دانند که افراد در مسیر کمال باشند.

به گزارش خبرنگار مهر، مهدی حسن زاده همزمان با فرا رسیدن نخستین سالگرد وفات آیت الله مصباح یزدی، در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است، در خصوص جایگاه مردم در جامعه اسلامی از منظر آیت‌الله مصباح یزدی به بیان نکاتی پرداخته که در ادامه می‌خوانید:

آیت‌الله مصباح یزدی یکی از فقیهان و فیلسوفانی هستند که بعد از انقلاب اسلامی تمرکز خود را بر حفظ و ترویج آرمان‌های انقلاب اسلامی گذاشتند و با نگارش کتب متعدد در زمینه علوم انسانی، سعی در شکل‌دهی صحیح به جامعه بر مبنای اصول اسلامی و به اصطلاح اسلامی‌سازی علوم انسانی داشتند. ایشان معتقدند تشکیل حکومت و جامعه اسلامی، از دیرباز و از صدر اسلام در منظومه مبانی اسلامی نقشی مهم و اساسی داشته است به‌طوری‌که همه معصومین (علیهم السلام) هریک به نوعی به دنبال تشکیل حکومت اسلامی و یا به دنبال فراهم نمودن زمینه برای تشکیل حکومت الهی بوده‌اند. آیت‌الله مصباح فکر تشکیل یک جامعه اسلامی ایده‌آل (و به اصطلاح علوم سیاسی، مدینه فاضله) را فکر مبارکی می‌داند که هدف انبیا و اولیا و دیگر مصلحان عالم، همیشه همین بوده است، اما ایشان نکته‌ای را خاطر نشان می‌کنند که این فکر (تشکیل جامعه اسلامی) در هیچ زمانی به‌طور کامل تحقق پیدا نکرده است و در غالب اوقات با شکست‌های کلی مواجه شده است؛ از کشتن انبیا و تبعید و زندان کردنشان تا به‌شهادت‌رساندن سیدالشهداء علیه‌السلام، و بعد از آن هم تا زمان غیبت، همیشه حکومت‌های جور حاکم بوده‌اند. با توجه به این سابقه، سؤالی که این‌جا مطرح است این است که آیا چنین فکری غلط است و نباید چنین جامعه‌ای را انتظار داشت، یا فکر صحیحی است؟ روشن است که بر اساس مبانی فکری شیعه، این فکر صحیح است و ان‌شاءالله با ظهور حضرت ولی عصر (عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) چنین جامعه‌ای تحقق پیدا خواهد کرد.

به دنبال این جواب، سوال دیگری که مطرح می‌شود، این است که ما برای تحقق این جامعه باید چه کنیم؟ در این‌باره نیز علامه مصباح (ره) معتقدند هر قدر جامعه آمادگی بیشتری برای پذیرش حق پیدا کند، در ظهور حضرت تعجیل خواهد شد؛ بنابراین ما باید سعی کنیم تا آن‌جا که می‌توانیم زمینه اجتماعی را برای پذیرش چنین جامعه و حکومتی فراهم کنیم. جامعه‌ای که بتواند زمینه‌ساز ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) باشد. باید جامعه‌ای مورد قبول و پسند ایشان باشد. بدیهی است برای اینکه بتوانیم نظر علامه مصباح (ره) را در باب نقش و جایگاه مردم در جامعه اسلامی بشناسیم ابتدا باید نظر ایشان درباره جامعه اسلامی و ویژگی‌های آن و همچنین مسئله ولایت فقیه را مشخص کنیم.

جامعه آرمانی اسلامی

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی برای ایجاد جامعه‌ای آرمانی سه شرط را متذکر می‌شوند: اول اینکه کاملاً واقع‌بینانه باشد و حقایق زیست‌شناختی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی را به‌هیچ‌روی ازنظر دور ندارد و به‌دست فراموشی نسپارد؛ دوم اینکه همراه با ارائه طریق باشد، یعنی فقط جامعه آرمانی را تصویر نکند، بلکه راه و روش رسیدن به آن را نیز نشان دهد. سوم اینکه اهدافی را، اعم از هدف اصلی و نهایی و هدف‌های واسط، برای جامعه آرمانی تعیین کند که دارای مراتب باشند تا سهل‌الحصول‌تربودن پاره‌ای از مراتب آنها، شور و خواست و اراده را در مردم برانگیزد و آنها را به مبارزات اجتماعی و تغییر اوضاع و احوال موجود، مایل و راغب گرداند، و از این گذشته عدم وصول به کمال مطلوب بدین‌معنا نباشد که هیچ کاری انجام نشده است و هیچ پیشرفتی حاصل نیامده است.

ایشان در ادامه جامعه آرمانی مطابق با تعالیم اسلامی را ترسیم می‌کنند که سه شرط مذکور را دارا می‌باشد. "بر طبق تعالیم و احکام اسلامی می‌توان طرحی برای جامعه آرمانی ریخت که دارای هر سه خصوصیت مذکور باشد. این طرح کاملاً واقع‌بینانه و همراه با ارائه طریق است؛ و تحقق جامعه آرمانی‌ای که تصویر می‌کند در متون دینی و مذهبی ما پیشگویی شده است. هدف اصلی و نهایی جامعه آرمانی اسلامی، استکمال حقیقی انسان‌هاست که جز براثر خداشناسی، خداپرستی، اطاعت کامل و دقیق از اوامر و نواهی الهی، کسب رضای خدای متعالی، و تقرب به درگاه او حاصل‌شدنی نیست."

خدای متعال تحقق جامعه آرمانی اسلامی را بر روی زمین وعده داده است: وَعَدَ اللهُ الذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنهُمْ فِی الأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکنَن لَهُمْ دِینَهُمُ الذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدلَنهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکونَ بِی شَیْئا؛ «خدای متعال به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده کرده است که در زمین جانشینشان کند، چنان‌که کسانی را که پیش‌از آنان بودند جانشین کرد، و دینشان را که برایشان پسندیده است به‌سودشان استوار وپابرجا گرداند و از پی ترسشان امنیت جایگزین کند تا مرا بپرستند و چیزی را با من شریک نسازند.»"

علامه مصباح آن چیزی را که جامعه آرمانی اسلامی را از سایر جوامع متمایز و ممتاز می‌سازد، جهان‌بینی و ایدئولوژی جامعه می‌دانند. ایشان جامعه آرمانی را جامعه‌ای می‌دانند که افراد آن در مسیر سعادت و کمال حقیقی خود گام می‌زنند و تلاش و کوشش می‌کنند. در آیه مذکور که متضمن وعده تحقق جامعه آرمانی است، ایشان هدف اصلی و نهایی تحقق آن جامعه را، عبودیت خدای متعال و عدم وجود شرک قلمداد می‌کنند. به‌عبارت‌دیگر، مهم‌ترین خصیصه جامعه آرمانی را یگانه‌پرستی و نفی کفر و شرک معرفی می‌کنند.

به عنوان مثال، نهاد آموزش و پرورش در جامعه آرمانی اسلامی، علاوه براینکه کم و کیف ارتباط هر فرد را با خدای متعال، خود و طبیعت، به او می‌آموزد و وی را چنان می‌پرورد که در هرمورد، از مواضع عقیدتی، اخلاقی، و عملی‌ای که باید داشته باشد، عدول و تخطی نکند، چندوچون مناسبات اجتماعی افراد را نیز به آنان تعلیم می‌کند و آنان را به‌گونه ای تربیت می‌کند که حقوق و تکالیف اجتماعی یکدیگر را محترم بشمارند، و در مقام عمل، زیر پا نگذارند. در جامعه آرمانی، نهاد آموزش‌وپرورش، قبل از هرچیزی، اصول و مبانی جهان‌بینانه و ایدئولوژیک اسلام را به یکایک افراد می‌آموزد: آنچه درباره خدای متعال باید دانست (توحید)؛ اینکه انسان، گذشته از جسم و بدن خود، نفس و روحی دارد که حقیقت او به آن است و ابدی و جاودانه خواهد بود و استکمالش جز براثر افعال اختیاری حصول نمی‌پذیرد، و انسان پاداش و کیفر کارهای آزادانه خود را در عالمی دیگر خواهد دید (معاد)؛ اینکه فقط عقاید، اخلاق، و افعالی موجب سعادت و کمال ابدی خواهد شد که بر وفق تعالیم و احکامی باشد که خدای متعال، توسط وحی، بر همه انبیای خود و علی‌الخصوص بر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) فرو فرستاده است (نبوت)؛ اینکه هدف آفرینش و غرض ازخلقت انسان این است که او به‌وسیله افعال اختیاری خود، رضای خدای متعالی را کسب کند، به درگاه احدیت تقرب یابد، و به کمال حقیقی خود نائل آید. در جامعه آرمانی، فرد فقط در اندیشه منافع و مصالح شخصی خود نیست و سایر افراد را ابزار تأمین و تحصیل خواسته‌ها ونیازهای خود نمی‌انگارد، بلکه در دیگران به چشم بندگان خدای متعالی می‌نگرد و کوشش می‌کند تا هدف آفرینش، که تعالی و استکمال حقیقی همه انسان‌هاست، به بهترین وجه تحقق یابد. ازاین‌رو، نسبت‌به سایر افراد نیز احساس مسئولیت می‌کند.

بدین‌ترتیب، جامعه آرمانی مجموعه‌ای از افراد آگاه، مؤمن، متعبد، متقی، و عادل می‌شود که مصادیق ألَذینَ آمَنوُا مِنکم وَ‌عَمِلُوا الصالِحاتِ هستند؛ یعنی هم به تعالیم و احکام اسلامی ایمان آورده‌اند و هم نظام ارزشی و رفتاری این دین مقدس را، چه در زمینه اخلاق و چه درزمینه حقوق، عملاً به‌کار بسته‌اند. در جمهوری اسلامی ایران نیز، در زیر سایه ولایت فقیه این جامعه آرمانی اسلامی قابل تحقق است، هرچند کمبودهایی وجود دارد اما باید خود را به این سطح از جامعه آرمانی اسلامی برساند.

ولایت فقیه

آیت‌الله مصباح یزدی به مسئله ولایت فقیه، به صورت مفصل در کتاب ولایت فقیه خود پرداخته‌اند و برای آن دلایل نقلی و عقلی آورده‌اند. ایشان ولی فقیه را به عنوان جانشین امام معصوم مطرح می‌کنند و بیان می‌دارند که همه چیز باید از طریقی با اراده الهی مشروعیت پیدا کند و چون ولی فقیه مأذون از طرف امام معصوم و او مأذون از طرف خداست، مشروعیت نظام به ولایت فقیه می‌باشد. ایشان پافشاری بر این نظریه را از آن باب می‌دانند که منطبق با مبانی فکری نشأت گرفته از توحید می‌باشد و ریشه در بینش اسلامی دارد؛ نه اینکه بر گرفته از گرایش صنفی روحانیت باشد. توضیح آنکه؛ ربوبیت تشریعی الهی اقتضا دارد که هم در قانونگذاری و هم در اجرای قوانین اذن الهی رعایت شود، در غیر این صورت نوعی شرک رخ داده است، اما ایشان نقش مردم را به هیچ عنوان رد و نفی نمی‌کنند اما میان مشروعیت و مقبولیت یک نظام تفاوت قائل می‌شوند که در ادامه بیشتر به این مسئله خواهیم پرداخت.

مرحوم آیت‌الله مصباح بسیار تأکید بر رعایت و عمل به ارزش‌های اسلامی و احکام اسلامی دارند و متذکر می‌شوند که هیچ منبع قانون‌گذاری حق مخالفت با قوانین قطعی اسلام را ندارد و این یک اصل پذیرفته شده دینی است، لذا ایشان نحوی از دموکراسی را که تجاوز به حدود الهی و مخالفت با احکام الهی را جایز می‌داند، قاطعانه رد می‌کنند. اما درباره دموکراسی به عنوان شیوه‌ای برای رفع اختلافات می‌گویند: تا جایی که ارزش‌های اسلامی برای رفع اختلاف کافی باشد، آنها مقدم خواهد بود، ولی اگر در جایی اختلافی باشد که احکام اسلامی راه حل مشخصی برای آن ارائه ندهد و هیچ مرجح صلاحیت داری هم وجود نداشته باشد، نظر اکثریت مرجح می‌شود. یعنی اگر در موردی دلیل شرعی و یا نظریه کارشناسی برای ترجیح یک طرف مناقشه وجود نداشت، مثلاً عده‌ای در چارچوب قانون، شورایی را برای تصمیم‌گیری راجع به مهمی تشکیل دادند و همه معتقد به اسلام و ملزم به رعایت ارزش‌های اسلامی هستند، اما در مسأله‌ای اتفاق نظر نداشتند و اکثریت نظری داشت و اقلیت نظر دیگر و دلیلی برای ترجیح یکی از دو نظر نبود، نظر اکثریت مرجح و مقدم است و مخالفت با نظر اکثریت ترجیح مرجوح خواهد بود.

کسانی که حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را برنمی تابند و مدام از حکومت مردم و دموکراسی غربی دم می‌زنند، توجه ندارند که حکومت ولایت فقیه چه امتیازات و خدماتی داشته و برای این کشور انجام داده است. یکی از ویژگی‌های حکومت ولی فقیه را استاد مصباح (ره) این طور بیان می‌کنند که احکام و مقررات دولت اسلامی و قوانین موضوعه مجلس شورای اسلامی پس از تأیید شورای نگهبان شرعا واجب الاطاعه است؛ چون برخوردار از اذن ولی فقیه است و اذن او تابع اذن خداوند است. این امتیاز بزرگی است که این نظام دارد. در حکومت اسلامی، مقررات با اذن و امضای ولی فقیه معتبر می‌گردد و علاوه بر اینکه از التزام مردمی و وجوب عرفی که مستند به رأی مردم است برخوردار می‌باشد، دارای وجوب شرعی نیز هست و مخالفت با آنها گناه و موجب مجازات الهی است. چقدر فرق است بین تبعیت از قوانین حکومت اسلامی و اطاعت از قوانینی که مشروعیت و اعتبار آنها تنها مستند به خواست اکثریت است و چون نماینده مجلسِ منتخب اکثریت به آن رأی داده، مردم خود را ملزم به تبعیت از آن می‌بینند. حال نمایندگانی که به آن قانون رأی نداده‌اند و یا اقلیتی که به آن نماینده مجلس رأی نداده‌اند تا چه حد باید ملتزم به آن قانون باشند؟ آیا وقتی قانونی توسط نماینده اکثریت مردم تأیید شد، از نظر روانی و عاطفی و قلبا اقلیت و مخالفان آن قانون می‌توانند به آن ملتزم باشند؟ این مطلب مهمی است که استاد مصباح در کتاب اندیشه سیاسی اسلام ذکر می‌کنند.

گروهی از مخالفان و بداندیشان، جهت منحرف ساختن مردم و جوانان و مغشوش ساختن ذهن آنها و وارونه نشان‌دادن تئوری ولایت فقیه در نزد مردم، مغالطه‌هایی را صورت داده‌اند: به عنوان نمونه، مغالطه‌ای را در تشکیک کلمه «ولایت» مطرح می‌کنند و می‌گویند ولایت در مورد اطفال و سفیهان است. «ولی» یعنی «قیم» و اطفال و سفیهانی که از عقل و تدبیر کافی برای اداره زندگی روزمره خود برخوردار نیستند، نیاز به قیم دارند. پس آن کسی که تئوری «ولایت فقیه» را مطرح می‌کند، به واقع مردم را سفیه و نیازمند قیم می‌داند. به اعتقاد استاد مصباح (ره) این مغالطه بسیار روشن و بین است و چنانکه ولایت اهل بیت به معنای قیمومیت آنها بر مردم و نیاز مردم به قیم نیست، در اینجا نیز «ولایت» عیناً به مفهوم حکومت به کار می‌رود و معنای آن، تدبیر امور اجتماعی و مدیریت کلان جامعه است. «ولایت فقیه» به این معناست که اشخاصی از طرف خداوند مأذون هستند که امور کلان جامعه را اداره کنند، نه اینکه کسانی که تحت حاکمیت ولایت فقیه و حکومت اسلامی هستند، از قبیل اطفال، مجانین و سفیهان هستند!

مغالطه دیگری که برخی در نوشته‌های خود آورده‌اند اینکه «ولایت مطلقه» مستلزم شرک است، پس کسانی که قائل به ولایت مطلقه هستند مشرک‌اند و برای خداوند شریک قرار داده‌اند؛ چون بجز خداوند که مطلق است، آنها «ولی امر» را نیز مطلق قرار داده‌اند! استاد این مغالطه را بیمایه خوانده و پاسخ می‌دهند که اولاً در متون اسلامی و در قرآن و روایات هیچ کجا کلمه «مطلق» درباره خداوند به کار نرفته است و اصلاً از نظر ادبیات عرب اطلاق کلمه «مطلق» بر خداوند صحیح نیست. اگر هم با مسامحه و تصرف در معنای مطلق آن را بر خداوند اطلاق کنیم، به این معنا خواهد بود که خداوند متعال نامحدود است و هیچ ضعف، نقص و کمبودی ندارد؛ و کسی درباره غیر خداوند چنین اعتقادی ندارد. مسلماً لازمه این کلام این نیست که دولت اسلامی از اختیارات کافی برای انجام وظایفش برخوردار نباشد و اساساً این دو هیچ ربطی به هم ندارند. «ولایت مطلقه» یعنی حاکم و رهبر و پیشوای امت اسلامی، برای انجام وظایف و اجرای مصالح جامعه اسلامی، از اختیارات لازم برخوردار است و ولی فقیه، در راستای مصالح جامعه اسلامی و تأمین نیازمندی‌های جامعه، هر نوع دخل و تصرفی که لازم باشد می‌تواند انجام دهد. پس «ولایت مطلقه فقیه» یعنی کسی که از دیدگاه اسلام واجد شرایط حکومت است و از نظر علم، تقوا و مدیریت جامعه شباهت بیشتری به معصوم دارد و می‌تواند حکومت تشکیل دهد و در تدبیر امور جامعه همه اختیارات امام معصوم را خواهد داشت.

مردم در جامعه اسلامی

حال که با جامعه آرمانی اسلامی و حکومت ولی فقیه در کلام آیت‌الله مصباح (ره) آشنا شدیم به بررسی نقش مردم در این جامعه می‌پردازیم.

علامه مصباح (ره) در باب نقش مردم و حوزه دخالت آنها در نظام اسلامی در کتاب اندیشه سیاسی اسلام با ذکر مثالی به این نکته اشاره می‌کنند که فرض کنید ما در زمان حاکمیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌بودیم و در شهر خودمان شخصی را شایسته و صالح برای تصدی ولایت بر آن شهر شناختیم و به امام پیشنهاد دادیم که فلانی برای فرمانداری شهر ما صلاحیت دارد، ممکن است امام پس از پیشنهاد عده‌ای آن شخص را به عنوان والیِ جدید نصب کند. حال اگر اکثریت مردم چنین پیشنهادی را داشتند، به طریق اولی حضرت نظر آنها را می‌پذیرند و شخص مورد نظر را برای ولایت یکی از مناطق تحت حکومت خود نصب می‌کردند. پس نقش مردم در ساختار حکومت و تصمیمات حکومتی، از نظر تئوری و مشروعیت، این است که مردم بررسی می‌کنند که چه کسی برای وضع و یا اجرای قانون شایسته‌تر است و آنگاه به او رأی می‌دهند و رأی مردم به مثابه پیشنهاد به رهبری است و در واقع پیمانی است که با ولی فقیه می‌بندند که اگر او را برای ریاست بر آنها نصب کنند، از او اطاعت می‌کنند. بر این اساس است که در زمان حضرت امام (رحمه‌الله) وقتی اکثریت مردم کسی را به عنوان رئیس جمهور بر می‌گزیدند، می‌فرمودند: من ایشان را که مورد تأیید مردم است به ریاست جمهوری نصب می‌کنم؛ یعنی، رأی مردم به منزله یک پیشنهاد است که من آن را قبول می‌کنم.

از جمله شبهاتی که در این موضوع مطرح شده این است که آیت‌الله مصباح (ره) با طرح این مباحث خواهان از بین رفتن اصل حاکمیت ملی در قانون اساسی هستند و شبهه خود را این گونه طرح می‌کنند که: بر طبق قانون اساسی انسان‌ها بر سرنوشت خودشان حاکم‌اند، پس اگر مجبور باشند که فقط دین را رعایت کنند، دیگر بر سرنوشت خودشان حاکم نخواهند بود! استاد مصباح این شبهه را بسیار فریبنده می‌خوانند و پاسخ می‌دهند؛ آیا در قانون اساسی ما فقط به همین مطلب اشاره شده است؟ آیا در همین قانون اساسی نیامده است که حاکمیت از آنِ خداوند متعال است؟ آیا همین قانون اساسی نمی‌گوید: قوانینی که در مملکت اجرا می‌شود باید موافق اسلام باشد؟ این مطالب در قانون اساسی وجود ندارد و فقط همین اصل در آن آمده که مردم باید بر سرنوشت خودشان حاکم باشند؟ شاید گفته شود این دو اصل قانون اساسی با هم تعارض دارند و به تفسیر و راه حلی نیازمندند. اما اگر دقت کنیم معنای آن دو اصل را می‌فهمیم: وقتی در اصل اول می‌فرماید حاکمیت از آنِ خداست و بعد می‌فرماید مردم بر سرنوشت خودشان حاکم‌اند؛ یعنی، مردم در پرتو حاکمیت خدا بر سرنوشتشان حاکم‌اند. پس کسانی خارج از جامعه اسلامی و مردم این کشور حق ندارند افکار، سلیقه، مذهب و قانون خودشان را بر ما تحمیل کنند، یعنی آمریکا حق ندارد قانونش را بر ما تحمیل کند. این مردم هستند که باید به قانون مطلوب خودشان رأی بدهند و مردم به قانون اسلامی رأی داده‌اند.

علامه مصباح (ره) واگذاری امور به مردم و فراهم آوردن امکان مشارکت و حضور مردم در صحنه‌های گوناگون اجتماعی را از ویژگی‌های جامعه مدنی معرفی می‌کنند. البته جامعه مدنی به معنای اینکه تا حد امکان، کارهای اجتماعی به عهده خود مردم سپرده شود و از تصدی دولت کاسته شود. حتی المقدور مردم خود داوطلبانه در انجام فعالیت‌های اجتماعی حضور داشته باشند و تنها در حد ضرورت دولت دخالت کند. البته سیاست‌گذاری کلان در امور اجتماعی، در همه کشورها، به عهده دولت است و برنامه‌ریزی‌های عملی و مراحل گوناگون اجرایی حتی المقدور به عهده مردم نهاده می‌شود. به اعتقاد استاد، برداشت فوق از جامعه مدنی، یک اصل استوار اسلامی است که از آغاز، عنوان جامعه اسلامی، و به تعبیر برخی از مسؤولین محترم مدینة النبی بر آن نهاده شده است. ایشان تأکید می‌کنند که نباید غربی‌ها بر ما منت بگذارند که جامعه مدنی را برای ما به ارمغان آورده‌اند و اکنون می‌خواهند ما را به سوی تأسیس جامعه مدنی راهنمایی و هدایت کنند و این ما هستیم که بر آنها منت می‌گذاریم که در دوران اوج گیری تمدن اسلامی بخشی از جوامع غربی نیمه وحشی بودند و فرهنگ و تمدن اسلامی رفته رفته آنها را متمدن کرد و آنها جامعه مدنی را از اسلام فرا گرفتند.

با توجه به مطالبی که ذکر شد معلوم گردید که استاد مصباح (ره) به هیچ عنوان جامعه مدنی و نقش مردم در امور اجتماعی را نفی نمی‌کنند و حتی واگذاری امور به مردم را به عنوان اصلی در جامعه مدنی اسلامی معرفی می‌کنند. البته این نکته را بیان می‌دارند که جامعه مدنی به مفهوم غربی آنکه لازمه آن کنار نهادن دین است و همچنین اینکه همه انسان‌ها، اعم از کافر و مسلمان، از نظر حقوق اجتماعی و احراز پست‌های اجتماعی یکسان‌اند، این جامعه مدنی به طور قطع مردود است.

علامه مصباح (ره) جایگاه مردم در حکومت و جامعه اسلامی را از دو بُعد مورد بررسی قرار می‌دهند و دو سوال اصلی را مطرح می‌کنند؛ اول اینکه نقش مردم در مشروعیت حکومت اسلامی چیست؟ و دوم نقش مردم در تحقق حکومت اسلامی و حاکمیت یافتن آن چیست؟ ایشان معتقدند که اکثریت قریب به اتفاق فقهای شیعه نظرشان براین است که در زمان غیبت امام معصوم هم، مانند زمان پیامبر و زمان حضور امام معصوم (علیه السلام) مشروعیت حکومت از طرف خداست ولی تحقق عینی و استقرار آن با پذیرش مردمی و اقبال جامعه به آن است. بنابراین، ولی فقیه با نصب عام از ناحیه خداوند و امام زمان (علیه السلام) فقیه حق حاکمیت پیدا کرده و مشروعیت دارد و مردم وظیفه شأن این است که این حق حاکمیت را که واقعاً و در خارج و قبل از تحقیق ما وجود دارد کشف و شناسایی نمایند و این مسئله کاملاً به پذیرش جامعه و مقبولیت مردمی بستگی دارد که زمینه تحقق و استقرار این حاکمیت را فراهم کنند. تا مردم نخواهند نظام اسلامی محقق نخواهد شد و فقیه در اصل تأسیس حکومت خود هیچ گاه متوسل به زور و جبر نمی‌شود بلکه نظیر همه پیامبران و امامان، تنها در صورتی که خود مردم به حکومت وی تمایل نشان دهند دست به تشکیل حکومت خواهد زد. البته استاد این نکته را یادآور می‌شوند که مردم در طول تاریخ ملزم و مکلف بوده‌اند که به حاکمیت الهی و حکومت پیامبران و امامان تن دهند و حق حاکمیت آنان را به رسمیت شناخته بپذیرند و اگر نپذیرفته‌اند در پیشگاه خداوند گناه کار و معاقب خواهند بود.

بی تردید با توجه به نکات ذکر شده، جایگاه مردم در جامعه و حکومت اسلامی نقشی حائز اهمیت است و کسانی که نقش مردم را در جامعه اسلامی تشریفاتی می‌خوانند و اشکالاتی را به حکومت اسلامی و علی الخصوص آیت‌الله مصباح (ره) وارد می‌کنند، به دنبال اهداف دیگری غیر از به حقیقت رسیدن می‌باشند.

برخی با تمسک به مسئله معمول بودن بیعت در صدر اسلام، چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که مشروعیت حاکم اسلامی از رأی و انتخاب مردم ناشی می‌شود و به عنوان مثال ادعا می‌کنند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم از مردم خواست تا با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کنند؛ اگر مشروعیت یافتن حکومت حضرت علی (علیه السلام) واقعاً هیچ ارتباطی به رأی مردم نداشت پس اصرار پیامبر بر بیعت مردم با آن حضرت برای چه بود؟ استاد مصباح (ره) در پاسخ به این شبهه، با توجه به جایگاه بیعت در تاریخ صدر اسلام و اعراب آن زمان و همچنین فرمایشات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و نیز آیه شریفه «یا أَیهَا الرسُولُ بَلغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک مِنْ رَبک…» که در روز غدیر خم نازل شده، بیعت را در واقع عهدی تعریف می‌کنند که شخص بیعت کننده برای اطاعت و فرمانبرداری از شخص بیعت شونده با او می‌بسته است؛ به عبارتی، بیعت اعلام آمادگی شخص بیعت کننده برای همکاری و همراهی با یک فرمانده یا حاکم بوده است و این مسئله غیر از مشروعیت‌بخشی و دادن حق حاکمیت به یک فرد است. حقیقت امر در بیعت، سپردن التزام به اطاعت از حاکم مشروع و بر حق بوده است نه آنکه مشروعیت نیز با بیعت ایجاد گردد.

استاد حتی در مسئله مشارکت مردم در امور جامعه و گزینش مسؤولین از سوی آنها نیز به بیان نظر اسلام در این زمینه می‌پردازند که اسلام بر لزوم توافق همگانی و پذیرش و مقبولیت مردمی صحه می‌گذارد و از این نظر که همه نظرات استاد با تکیه بر مبانی اسلامی می‌باشد، باید بگوییم که نظر ایشان، همان نظر اسلام است.

ایشان بارها و بارها بر این مسئله تأکید می‌کنند که نقش مردم در مقبولیت حکومت با مشروعیت متفاوت است و اینکه در پاره‌ای از روزنامه‌ها، مقالات و کتاب‌ها می‌نویسند که در دنیای امروز مقبولیت و مشروعیت همواره همراه یکدیگرند و از یکدیگر قابل تفکیک نیستند، از منظر آیت‌الله مصباح (ره) نادرست است و نظر اسلام را تفاوت قائل شدن میان مقبولیت و مشروعیت، اعلام می‌دارند. آنها دلیل ومعیار مشروع و قانونی بودن یک حکومت و برخورداری از حق حاکمیت را فقط به رأی اکثریت مشروط می‌کنند.به عبارت دیگر اذعان می‌کنند که مشروعیت در سایه مقبولیت حاصل می‌گردد و وقتی مردم کسی را پذیرفتند و به او رأی دادند حکومت او هم مشروع و قانونی خواهد بود. استاد مصباح (ره) این دیدگاه را همان تفکر دموکراسی می‌خوانند که در دنیای امروز مقبولیت عام یافته است.

بر اساس آنچه که در نظریه ولایت فقیه علامه مصباح (ره) مطرح است که موجب تمایز این نظریه از نظریه دموکراسی می‌شود عبارت است از اینکه هر چند مقبولیت مردمی شرط تحقق حکومت است اما ملاک مشروعیت و قانونی بودن حکومت از نظر اسلام رأی مردم نیست بلکه اساس مشروعیت را اذن الهی تشکیل می‌دهد. و این مطلب ریشه در اعتقادات مردم و نوع نگرش یک مسلمان به عالم هستی دارد.

سوال دیگری که استاد مصباح (ره) در مباحث خود به آن پاسخ می‌دهند و شاید سوال بسیاری از افراد حقیقت جو از حکومت اسلامی باشد و یا شبهه‌هایی که مغرضان برای زیر سوال بردن حکومت و جامعه اسلامی مطرح می‌کنند، این است که؛ حکومت اسلامی آیا حکومتی دیکتاتوری است و یا دموکراتیک؟ گروهی سوال می‌کنند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری است‌؛ یعنی، کسی که به حکومت می‌رسد، مثلاً در زمان ما ولی‌فقیه به زور اسلحه قدرت خود را بر مردم تحمیل می‌کند و به میل و خواست خود حکومت می‌کند؟ یا شکل دیگری از حکومت است؟ در این صورت آیا همان حکومت دموکراسی است که در غرب در مقابل دیکتاتوری قرار دارد؟ یا شکل سومی از حکومت است؟ با توجه به این تقسیم، در صورتی که این حکومت مردمی باشد، باید در آن همان شیوه‌هایی که در کشورهای غربی و حکومت‌های دموکراتیک وجود دارد و اعمال می‌شود، به کار گرفته شود؛ در غیر این صورت حکومت اسلامی، مردمی نخواهد بود و حکومت دیکتاتوری و متکی برخواست و اراده فرد است و ما گزینه سومی پیش رو نداریم.

استاد مصباح (ره) در پاسخ به این شبهه حکومت اسلامی را نه حکومت دیکتاتوری می‌دانند که یک فرد با فریب و توطئه و یا کودتا به قدرت برسد و با استفاده از زور اسلحه قدرت خود را بر مردم تحمیل کند و به آنچه که میل باطنی و هوای نفس او خواستار آن بود عمل کند و نه دموکراسی خاصی که فعلاً در جوامع غربی وجود دارد و اعمال می‌شود. اساساً ایشان تقسیم حکومت‌ها به دیکتاتوری و دموکراتیک (به شیوه غربی) را یک مغالطه معرفی می‌کنند که این نوع مغالطه‌ها معروف به مغالطه سیاه و سفید می‌باشند. در این نوع مغالطه، مغالطه گر در مقابل دیگران مسئله را مطرح می‌کند و جواب‌های مسئله را بیان می‌کند؛ البته منحصراً جواب‌هایی که موردنظر خود اوست و این چنین القا می‌کند که این مسئله جوابی غیر از آنچه که من گفتم ندارد و به ناچار باید یکی از همین جواب‌ها را برگزیند!

ایشان در ادامه به جواب اصلی این سوال می‌پردازند که حکومت‌ها لزوماً دیکتاتوری یا دموکراتیک (به روش غربی) نیستند؛ بلکه شق سومی هم مطرح است و آن حکومت اسلامی است که برای خود ارکانی دارد که با ارکان حکومت‌های دموکراتیک غربی و حکومت‌های دیکتاتوری غیر قابل جمع است. در نظام اسلامی یک فقیه عادل در رأس هرم قدرت وجود دارد ولی هیچ گاه او یک دیکتاتور نیست زیرا اولاً به زور و به ناحق حکومت را در دست نگرفته است، بلکه حکومت به واسطه اذن الهی حق اوست و همچنین تکلیف الهی اوست که حتی اگر شرایط حکومت برای او مهیا باشد حق ترک کردن آن را ندارد. ثانیاً او عادل است و بلکه عادل‌ترین فرد است که صلاحیت احراز این مقام مهم و خطیر را پیدا کرده و الا هیچگاه حق نخواهد داشت در مقام حکومت قرار بگیرد و حتی اگر عادل‌ترین باشد اما فقط یک گناه کبیره مرتکب شود که عدالت از او ساقط گردد خود به خود از این مقام عزل می‌شود و نیازی به عزل کردن هم ندارد. علاوه بر این وقتی ولی فقیه به رهبری حکومت رسید حق ندارد هر آنچه را که خود می‌خواهد و میل باطنی خودش به آن تعلق می‌گیرد انجام دهد بلکه او وظیفه دارد در جامعه به دنبال وضع و اجرای قوانین و احکام اسلامی باشد و جامعه را آماده رشد و تکامل مادی و معنوی، دنیوی و اخروی کند تا افراد جامعه اسلامی در سایه این آمادگی در مسیر سعادت ابدی قرار بگیرند و بایستی موانع رشد و تکامل انسان‌ها را در جامعه برطرف کند. ولی‌فقیه وظایفی دارد که باید به آنها عمل کند و حق کم‌کاری و ترک وظیفه‌اش را ندارد پس به هیچ وجه قابل مقایسه با حکومت‌های دیکتاتوری نیست. همچنین حکومت اسلامی، دموکراسی به معنی غربی آن هم نیست‌؛ گرچه مردم دارای نقش اساسی هستند و وجود خارجی حکومت بدون پشتوانه مردمی امری ناشدنی است اما این مطلب مستلزم آن نیست که حتماً هر آنچه که در نظام‌های دموکراتیک غربی ایجاد و اعمال می‌شود در نظام اسلامی هم بشود. مثلاً در نظام اسلامی هرگز چنین نیست که مشروعیت نظام، وضع قوانین و اجرای آنها هم صددرصد در اختیار مردم باشد و هر قانونی را که مردم رأی دادند معتبر و قابل اجرا باشد حتی اگر خلاف نص قرآن باشد.

در نظام اسلامی مشروعیت ازجانب خداوند است و اگر اذن او نباشد حکومت مشروعیت ندارد حتی اگر همه مردم به آن رأی مثبت بدهند. همچنین فقط قوانینی معتبر است که مطابق با احکام و قوانین اسلامی باشد و هیچ قانونی که مخالف اسلام و احکام آن است در نظام اسلامی معتبر نخواهد بود.

البته آیت‌الله مصباح (ره) نقش اساسی مردم را کاملاً محفوظ می‌دانند؛ زیرا همان طور که گفتیم، اصل تحقق خارجی نظام به خواست مردم ممکن است و همچنین مردم می‌توانند آزادانه در چارچوب مقررات و احکام اسلامی در سرنوشت خود و اداره جامعه اسلامی مؤثر باشند؛ مثلاً رئیس‌جمهور انتخاب کنند، تا مسئولیت اجرای قوانین را به عهده بگیرد، نمایندگان مجلس را انتخاب کنند تا قوانین مورد نیاز جامعه اسلامی را وضع کنند و حتی خبرگان رهبری را با رأی خود انتخاب کنند که در تعیین رهبری و نظارت بر عملکرد آن نقش حیاتی و اساسی دارند. پس نظام اسلامی و نظام ولایت فقیه نه حکومت دیکتاتوری است و نه دموکراسی به معنی غربی آن است. بلکه شیوه خاصی از حکومت است که بر جایگاه مردم و نقش ایشان تأکید فراوان دارد و هم با تکیه بر مبانی و احکام نورانی دین اسلام در صدد است با نفی هرگونه تفکر و منش و رفتار شیطانی، فرد و جامعه را به سمت رشد و شکوفایی و پیشرفت مادی و معنوی و دنیایی و اخروی سوق دهد، و خیر و مصلحتی که خدای متعال در قالب احکام تابناک خود برای انسان‌ها در نظر گرفته به منصه ظهور و عینیت رساند.

ویژگی‌های جامعه مدنی اسلامی

علامه مصباح (ره) مهمترین ویژگی‌های جامعه مدنی اسلامی را، مشارکت فزاینده مردم در رفع نیازمندی‌های عمومی اعلام می‌دارند و حتی عوامل کاهش دهنده مشارکت مردمی را نیز بیان می‌کنند. ایشان به دو عامل کلی اشاره می‌کنند: عامل اول گسترش روزافزون نیازها و پیچیدگی و تخصصی شدن فرآیند تأمین نیازهاست که این امر عملاً مردم را از تأمین آن نیازهای اجتماعی محروم می‌سازد و در نتیجه وظیفه دولت در جبران خلأهای موجود سنگین می‌شود. عامل دوم ضعیف شدن ارزش‌های اخلاقی و دینی و رواج فرهنگ سود پرستانه غربی در بین آنها است که موجب می‌شود مردم از زیر بار فعالیت‌های اجتماعی خداپسندانه و رفع نیازهای دیگران شانه خالی کنند. فرهنگ غربی مبتنی بر سود پرستی و فردگرایی و مسئولیت‌گریزی است که متأسفانه در کشورهای اسلامی نیز نفوذ کرده است و انسان را از اندیشیدن به دیگران و دستگیری از نیازمندان و کمک به همنوع بازمی‌دارد و او را تنها به فکر منافع و لذت‌های خویش مشغول می‌کند.

روشن است که استاد مصباح نه تنها بر مسئله دخیل بودن مردم در جامعه اسلامی معتقدند؛ بلکه بر مشارکت مردم در امور اجتماعی تأکید کرده و حتی مشارکت مردم را وظیفه شرعی ایشان می‌دانند و عوامل کاهش دهنده مشارکت مردم در جامعه اسلامی را مورد بررسی خود قرار می‌دهند. ایشان مردم‏سالاری دینی را به معنای نظام و حکومتی که مردم در چارچوب احکام شرعی، در تعیین سرنوشت خود دخالت دارند، تعبیر می‌کنند و نمونه‌هایی از دخالت مستقیم مردم در سرنوشت خودشان که در نظام جمهوری اسلامی ایران به چشم می‌خورد را متذکر می‌شوند.

انتخابات و همه پرسی ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ که درباره اصل تأسیس «جمهوری اسلامی» انجام گرفت، انتخاب «خبرگان قانون اساسی»، انتخاب قانون اساسی توسط مردم که بر اصل مترقی «ولایت فقیه» مشتمل بود، انتخابات نمایندگان «مجلس خبرگان رهبری»، انتخاب «رئیس جمهور»، «انتخابات مجلس شورای اسلامی» و تعیین نمایندگان آن، انتخابات «شوراهای اسلامی شهر و روستا» از مواردی است که مردم در جمهوری اسلامی ایران دخالت و مشارکت دارند. البته از طریق همین مجاری هفتگانه، مردم غیرمستقیم در تعیین همه مسائل کشور نقش دارند. استاد در پاسخ به شبهه افکنان و مغرضانی که مدام درصدد زیر سوال بردن نظام جمهوری اسلامی هستند می‌فرمایند: آیا این هفت مورد نشانه وجود "دموکراسی" و "مردم‏سالاری" در این کشور نیست؟ با این وصف، اگر مدعی شویم در ایران، دموکراسی وجود ندارد، باید بگوییم: در هیچ کجای دنیا از دموکراسی و مردم‏سالاری نشانی وجود ندارد.

با توضیحاتی که تا به حال در رابطه با نظرات آیت الله مصباح یزدی (ره) نسبت به نقش مردم در جامعه اسلامی ارائه کردیم، روشن می‌شود که ایشان نه تنها مخالف دخالت مردم در امور اجتماعی نیستند؛ بلکه برای مردم در حکومت و جامعه اسلامی جایگاهی اساسی قائل هستند. ایشان مردم را در شکل گیری و تحقق و استقرار حاکمیت نظام اسلامی، بازیگر اصلی می‌خوانند. به عبارتی؛ تا مردم نخواهند نظام اسلامی محقق نخواهد شد و فقیه در اصل تأسیس حکومت خود هیچ گاه متوسل به زور و جبر نمی‌شود بلکه نظیر همه پیامبران و امامان، تنها در صورتی که خود مردم به حکومت وی تمایل نشان دهند دست به تشکیل حکومت خواهد زد. مردم در جامعه اسلامی مستقیم و غیرمستقیم در همه امور نقش دارند؛ از نقش داشتن در تعیین قوانین اساسی گرفته است تا انتخاب اعضای شورای شهر. برخی با تقطیع کلام استاد، گفتارها و بعضاً تهمت‌های ناروایی را به ایشان نسبت می‌دهند که با آن مطالبی که ایشان در کتب خود که در این پژوهش نیز به آنها اشاره کردیم، بسیار متفاوت می‌باشد. با مطالعه نظرات ایشان به این نتیجه خواهیم رسید که ایشان چه خدماتی را نصیب جامعه اسلامی ارزانی داشته‌اند. همه این مسائل بازگوکننده این موضوع است که مکتب اسلام تنها انسان را در جهت به سعادت رسیدن و کمال حقیقی او هدایت می‌کند و هیچ گاه نخواهد گذاشت حکومت‌های دیکتاتوری و حکومت‌هایی که عنوان دموکراسی و مردمی بودن را یدک می کشند اما انسان را از خداوند دور کرده و به مرتبه حیوانیت می‌کشانند، بر مردم تسلط یافته و به بردگی بکشانند.

منابع و مآخذ

مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۹۱)؛ جامعه و تاریخ از نگاه قرآن، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره).

مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۸۶) نظریه سیاسی اسلام، قم: انتشارات مؤسسه امام خمینی (قدس سره)

مصباح یزدی، محمدتقی، پاسخ استاد به جوانان پرسش‌گر، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

مصباح یزدی ،۱۳۹۱، ص ۴۵۴

همان، ص ۴۵۶

نور، ۵۵

مصباح یزدی، ۱۳۸۶، ج ۱، ص ۲۹۶.

همان ۲۱۳.

مصباح، ۱۳۸۶، ج ۲، ص ۵۷.

پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، مصباح، ص ۲۵۵.

همان، ص ۱۵۹.

همان، ص ۱۸۰.

برچسب‌ها