آیت‌الله علیدوست ضمن اشاره به اینکه قرآن کتاب هدایت است و ما باید خودمان را با آن تطبیق دهیم نه اینکه قرآن را ابزار توجیه عقایدمان قرار دهیم.

به گزارش خبرگزاری مهر، آخرین جلسه درس تفسیر قرآن آیت‌الله ابوالقاسم علیدوست، صبح امروز ۲۸ خرداد در حوزه علمیه قم برگزار شد. آنچه در ادامه می‌خوانید خلاصه‌ای از این جلسه است:

امروز دو بحث داریم؛ بحث اول درباره طلب هدایت از قرآن است و بحث دوم ناظر به شمارش مبانی تفسیر است. فکر نمی‌کنیم این مطلب نیازمند توضیح باشد که ما قرآن را رهبر می‌دانیم، نه ابزاری برای توجیه عقاید خودمان. بعضی چیزها را آدم می‌داند ولی وقتی در صحنه عمل قرار می‌گیرد، آنها را فراموش می‌کند. این بحث از مباحثی است که توضیح نمی‌خواهد ولی توجه می‌خواهد. وقتی انسان سراغ یک متن می‌رود خالی‌الذهن مطلق نیست. کیست که بگوید وقتی من سراغ یک متن می‌روم کاملاً خالی‌الذهن هستم، با این حال انسان باید به مقدار مقدور در تفسیر قرآن خالی‌الذهن باشد. کرخی یک جمله‌ای دارد که به کار امروز ما می‌آید. ایشان می‌گوید هر آیه‌ای از قرآن مخالف آنچه اصحاب ما می‌گویند بود یا باید آیه را تأویل ببریم یا بگوییم نسخ شده است. کرخیست‌های جدید آیات را تأویل نمی‌کنند، همچنین نمی‌گویند آیه نسخ شده است ولی می‌گویند آیه برای عصر خودش بوده است. مثلاً مخالفان قصاص می‌گویند حکم قصاص برای صدر اسلام است که وقتی یک نفر از یک قبیله کشته می‌شد یک قبیله را قصاص می‌کردند، لذا قرآن فرمود «النفس بالنفس». ما باید به کرخی بگوییم نمی‌شد عکس را می‌گفتی؟ یعنی اصحاب، خودشان را بر قرآن تطبیق دهند. نکته‌ای که تأکید می‌کنم این است ما باید خودمان را با قرآن تطبیق دهیم.

یک‌بار یکی از آثار دکتر ابوالقاسم گرجی را می‌خواندم، ایشان در مورد آیه «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا» گفته است معنایش این نیست که دست سارق را قطع کنید بلکه معنایش این است که جلوی دزد را بگیرید تا دستش از مال دیگران قطع شود. یک وقت آدم می‌گوید حد سرقت سنگین است ولی الآن مصلحت نیست اجرا شود ولی نباید آیه را تأویل کرد. هفته گذشته اشاره کردیم، فخر رازی اشعری است و اینها معتقدند خدا جسم است، روز قیامت هم در صحنه قیامت می‌آید. وقتی اینها با آیه «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ» برخورد می‌کنند می‌گوید کلمه ابصار در آیه مفید استغراق است و معنایش این است که همه چشم‌ها در قیامت خدا را نمی‌بینند ولی بعضی چشم‌ها خدا را می‌بینند. به تعبیر دیگر قرآن دارد سلب العموم می‌کند، نه عموم سلب. وقتی انسان بخواهد روی دنده توجیه بیفتد اینگونه می‌شود. من مخصوصاً مثال‌های متعدد می‌زنم که کلی‌گویی نکرده باشم. در هر صورت اولین مطلب این است که قرآن کتاب رهبر است نه ابزار توجیه و تطبیق.

در ادامه مطلب می‌خواهم اشاره کنم چرا انسان اینگونه می‌شود. مبانی روانی این رفتار چیست؟ من سه تا مبنا ذکر می‌کنم؛ اول، جهل به منزلت قرآن است. وقتی افرادی منزلت قرآن را درک نمی‌کنند قرآن را در حد توجیه عقاید خودشان تقلیل می‌دهند. دوم، تعصب است. یک وقت آدم تعصب دارد و می‌داند تعصب دارد ولی یک وقت انسان نابینا می‌شود و متوجه تعصب خودش نیست. سوم، به شرط لا بودن نسبت به داشته‌های دیگران است. بعضی انسان‌ها نسبت به داشته‌های دیگران به شرط لا هستند، نه لابشرط. به فرموده امیرالمومنین (ع) وقتی انسان جاهل باشد، نه اینکه نسبت به مجهولاتش بی‌طرف است بلکه موضع سلبی دارد. مثلاً ملاصدرا در اسفار یک‌جا خیلی به حال بوعلی غبطه می‌خورد و می‌گوید این جوان هدر رفت. به جای اینکه فلسفه را ادامه دهد، رفت در علم طب. مولوی هم شعری دارد، می‌گوید مهندسین علم آخور دارند.

سعدی نقل می‌کند یک عالم نحوی سوار کشتی شد و به ناخدا گفت چیزی از علم نحو می‌دانی، گفت: نه، گفت: نصف عمرت بر فنا است. جلوتر کشتی دچار تلاطم دریا شد. ناخدا گفت آقای نحوی شما شنا بلدی؟ گفت: نه، گفت: پس کل عمرت بر فنا است. انسان باید به داشته‌های دیگران احترام بگذارد. باید به ملاصدرا گفت آقای ملاصدرا علم طب و خدمت به خلق خدا ارزشمند است. این مایه تأسف است نسبت به داشته‌های دیگران به شرط لا می‌شویم. این به شرط لا بودن موجب می‌شود قرآن را ابزار توجیه کنیم.

تذکر پایانی در بخش اول این است که وقتی ما گفتیم مفسر باید نسبت به قرآن خالی الذهن باشد و خودش را به قرآن عرضه کند، نه اینکه قرآن را بر خودش عرضه کند به معنای نادیده گرفتن دقت و نفی مطالعه نظام‌وار دین و در نظر نگرفتن قرائن حالیه و مقالیه نیست. اینکه قرآن کتاب هدایت است نباید ما را به ظاهرگرایی بکشاند.

مبانی تفسیر قرآن

بحث دوم مبانی تفسیر است. منظور از مبانی تفسیر، پیش‌فرض‌های تفسیر قرآن است که من تیتروار به آنها اشاره می‌کنم. مورد اول، وحیانی بودن قرآن است. اگر می‌خواهیم قرآن را تفسیر کنیم فرض را بر این می‌گذاریم که قرآن وحی است. دوم، معجز بودن قرآن است. سوم، عدم تحریف است. چهارم، جامع و جاودان و جهانی بودن قرآن است. جامع یعنی شامل همه شئون است، جهانی یعنی برای همه انسان‌ها است و جاودان یعنی کتاب ابدی و برای همه زمان‌ها است. پنجم، فهم‌پذیری قرآن است. اگر قرآن را کتاب رمز و معما بدانیم می‌خواهیم چه را تفسیر کنیم. اینها از جمله مبانی تفسیر قرآن است.