به گزارش خبرنگار مهر، رمان «مگره و مرد بیخانمان» نوشته ژرژ سیمنون بهتازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب صدوسیزدهمینعنوان مجموعه پلیسی نقاب است که اینناشر منتشر میکند.
پیش از اینکتاب، «رمانهای دلواپسیهای مگره»، «مگره از خود دفاع میکند»، «تردید مگره»، «شکیبایی مگره»، «مگره و سایه پشت پنجره»، «سفر مگره»، «دوست مادام مگره»، «مگره در کافه لیبرتی»، «ناکامی مگره»، «مگره دام میگسترد»، «مگره و جسد بیسر»، «مگره و زن بلندبالا»، «مگره و آقای شارل»، «بندرگاه مه آلود»، «پییر لتونی»، «مگره در اتاق اجاره ای»، «مگره و مرد روی نیمکت»، «مگره و شبح»، «مگره نزد فلاماندها»، «مگره سرگرم میشود»، «تعطیلات مگره»، «دوست کودکی مگره»، «مگره و مرد مرده»، «مگره و خبرچین»، «مگره و بانوی سالخورده»، «مگره و جنایتکار» «مگره و جان یک مرد»، «لونیون و گانگسترها»، «سربازرس مگره و دیوانه بِرژِراک» و «سربازرس مگره در شب چهارراه» از آثار ژرژ سیمنون، در قالب مجموعهنقاب با محوریت شخصیت سربازرس مگره چاپ شدهاند.
قصه «مگره و مرد بیخانمان» از یکشب بهاری شروع میشود که دو کشتیران فلاماندی، یکمرد مجروح بیخانمان را از رودخانه سن بیرون میکشند. سربازرس مگره از ماجرا باخبر میشود و سعی میکند هویت مرد را کشف کند. او سخن نمیگوید اما سربازرس به هویتش پی میبرد. مرد مجروح و بهظاهر بیخانمان، کسی است که پیشتر پزشک بوده و سالها پیش همسر و زندگی مرفهاش را ترک کرده است. نامش هم فرانسوا کلر است. او از همانسالها پیش به جمع آدمهای بیخانمان پاریس پیوسته و بین آنها زندگی میکرده است.
داستان اینرمان در اسکلهها و بندرهای مهآلود مجاور رودخانه سن جریان دارد و ژرژ سیمنون برای نوشتن آن، وارد دنیای بیخانمانها و کشتیرانهای فرانسه شده است. چیزی که در اینداستان مهم است، علت سکوت دکتر فرانسوا کلر است.
«مگره و مرد بیخانمان» در ۸ فصل نوشته شده است.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
وقتی صبح فردا مگره به دفترش برگشت، هوا همانند روز گذشته درخشان بود و روی درختان، نقطههای کوچک سبز جایشان را به برگهایی واقعی، هنوز ظریف و نازک داده بودند.
تازه سربازرس پشت میزش نشسته بود که لاپوانت، کاملا سرحال وارد شد.
«رئیس، من دوتا مشتری براتون آوردم...»
او هم مانند مادام مگره شب گذشته، مغرور و بیصبر بود.
«اونها کجا هستند؟»
«توی اتاق انتظار.»
«کی هستند؟»
«مالک ماشین پژوی قرمز و دوستی که دوشنبه شب اونو همراهی میکرده ... خیلی قابل تحسین نیستم ... برخلاف آنچه فکر میکنند، ماشین پژوی ۴۰۳ قرمز، در پاریس خیلی کم وجود داره و فقط سهتاشون پلاکی دارند که دوتا عدد ۹ روش دیده میشه ... یکی از این سه تا پژو، از هشت روز پیش، در تعمیرگاهه و یکی دیگه، در حال حاضر، با مالکش در شهر کان...»
«تو از اینآدمها بازجویی کردی؟»
«فقط دو سه سوال ازشون پرسیدم ... ترجیح دادم که خود شما اونها رو ببینید ... برم بیارمشون؟»
در رفتار لاپوانت چیز اسرارآمیزی وجود داشت، انگار میخواست یکبار دیگر مگره را غافلگیر کند.
اینکتاب با ۱۴۶ صفحه، شمارگان ۴۰۰ نسخه و قیمت ۱۰۰ هزار تومان منتشر شده است.