خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین ادامه دارد قرار است روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت کند که امروز یازدهم ذیحجه پنجمین یادداشت وی را می خوانید:
یازدهم ذیحجه
«کاروان از روستایی در دل بیابان به درآمد. جمعی از روستاییان به کاروان پیوستند و همراه شدند، و دیگران ماندند و دور شدن کاروان را به نظاره نشستند.
زمانی نگذشت، تک سواری از دور به تاخت نزدیک شد و خود را به کاروان رساند. سراسیمه نزد قافله سالار رفت.
گفت: جانم به فدایت برگرد.
قافله سالار، کاسه ای از مشک، پُر آب کرد و به او داد. سوار نوشید و نفس تازه کرد.
گفت: به خدا قسم مردمی غَدّار در کوفه ساکن اند، شما را از جان و دل نمی خواهند.
قافله سالار، نگاهی به او کرد و اُشتر انباشته از نامه را به سوار نشان داد.
گفت: این نامه های مردمان کوفه است.
سوار، نگاهی از تردید به نامه ها کرد.
قافله سالار ادامه داد: و صاحبان همین نامه ها مرا می کشند!
سوار، به شتاب از اسب به زیر آمد و ردای او را گرفت.
گفت: هراس من از همین است. از کشته شدن کسی میترسم که مصداق آیة «الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ...» مصداق آیه «أَلَمْ تَرَ كَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَیِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ...»
مصداق «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ...» و مصداق «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ...» است.
اشک از دیده گرفت.
گفت: ترا به مادرت سوگند می دهم برگرد!»