خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت میکند و امروز دوم محرم، بیست و ششمین یادداشت وی را میخوانید:
دوم محرم
«باد در میان نخلستان وزید و با صدای پرندگان آسمان هم آوا شد.
ندا در داد: نیا! نیا! نیا!
صدا در پهن دشت وسیع و گستردۀ زمین طنین انداز بود، که اسب قافله سالار از حرکت باز ایستاد.
دست بر زمین کوبید.
حُر ریاحی بتاخت و خود را به قافله سالار رساند.
گفت: یابن رسول الله، نامۀ امیر عبیدالله هم اکنون به دستم رسید، فرمان داده ترا از حرکت باز دارم، تا تعیین تکلیف کند.
در سکوت قافله سالار، بُریر بن خُضیر نزدیک شد.
گفت: امر امیرت را به تأخیر بیانداز تا از این بیابان خارج شویم.
حُر ریاحی گفت: اجازه ندارم.
قافله سالار گفت: بسیار خب، به سمت شفیه برویم، آنجا توقف کنیم.
گفت: امکان ندارد.
قافله سالار لحظاتی در سکوت نگاه اش را در اطراف بیابان چرخاند.
گفت: نام این سرزمین چیست؟
بُریر جواب داد: طَف! سرزمین طَف است.
قافله سالار گفت: نام دیگری ندارد؟
بُریر قدری تامل کرد.
گفت: کربلا!
قافله سالار گفت: خدایا به تو پناه می برم از غم ها و بلاها!
و سپس از اسب به زیر آمد.
زمین آغوش گشود و بر پای او بوسه زد.
و کربلا، از پس هزاران سال انتظار، پُر غرور بر خود نازید و به اقصاء نقاط عالم بالید، و تمام سنگریزه ها و دانه های شن، سر فرود آوردند و شیفته و شیدا از عمق زمین فریاد زدند، این قدوم حسین است که ما را نوازش می کند.
قافله سالار، مُشتی خاک، از زمین بر گرفت و بویید.
گفت: به خدا سوگند این همان زمینی است که جدم رسول الله وعده کرده بود.
همانجا که در بازگشت از صفین پدرم گفت، حسین، اینجا سرزمین توست، در کنار فرات شکیبا باش.
یاران، محل فرود و خوابگاه اشتران ما اینجاست.
خیمه ها را برپا کنید.
خون ما را در این دیار می ریزند و حریم ما را در این سرزمین می شکنند.
باد طنین صدایش را تا همیشۀ تاریخ با خود بُرد، و زمان ها را به هم آمیخت تا دیوارهای بلند ظلم و ستم، کبر و غرور، و جهل و تعصب و طغیانگری فرو ریزد و انسان را نه به سکوت، که به فریاد، و نشستگان را به قیام، و تماشاگران را به حرکت خواند.
قافله سالار نگاهی به یاران کرد.
گفت: هر که بر تیزی شمشیرها و زخم نیزه ها بردبار است، با ما بماند، و الّا باز گردد.
لحظه ای ساکت ماند و سپس ادامه داد.
گفت: محبّین و پیروان ما، مردمانی که هنوز در پشت پدران و زهدان مادرانند، گویی که با ما در این سرزمین فرود آمده اند.
اینجا زمین کربلاست!»