هم‌اکنون یکی از پر اختلاف‌ترین مباحث علمی و فلسفی در دانشگاه‌های دنیا مباحث اخلاقی است و فلسفه‌های اخلاق متضاد، با بینش‌ها، مبانی و روش‌های مختلف بحث مطرح شده است.

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: اخلاق اجتماعی از مهمترین موضوعاتی است که ارتباط انسان‌ها را با خود جامعه و تاریخ مطرح می‌سازد زیرا جامعه قادر است یک تمدن را بسازد نه یک فرد و اجتماع انسانی پیوسته تاریخ را ساخته و به جلو برده است. از آنجایی که در میان ادیان الهی اسلام دینی اجتماعی است و احکام فردی آن نیز آهنگ اجتماعی دارد و هدفش ساختن جامعه‌ی دین دار می‌باشد؛ جامعه‌ای که روابط اجتماعی آن بر اساس اهداف و احکام دین سامان گیرد، و سعادت فرد با سعادت جامعه پیوند خورده و میان مسئولیت‌های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و غیر قابل انفکاک به وجود آید، نیازمند اخلاق اجتماعی مطلوب است که در سایه‌سار تحقق و عمل به مجموعه‌ای از مؤلفه‌های هنجاری و ارزشی شکل می‌گیرد و روابط اجتماعی انسان‌ها را با همنوایی و حاکمیت نظم همراه می‌سازد و جامعه را از سوق یافتن به سمت کری‌ها و کارکردهای سو باز می‌دارد.

همچنین عمل به مؤلفه‌های مطلوب در عرصه‌ی اخلاق اجتماعی به مثابه عاملی جهت رسیدن به سعادت و کمال واقعی برای جهانیان محسوب می‌گردد؛ زیرا در پرتو این مؤلفه‌ها، آئین درست زندگی و راه و رسم حیات سعادت آفرین فراروی بشریت قرار می‌گیرد و خوشبختی دائمی را برای آدمی و پاکیزگی و شایستگی حقیقی را برای کل اعضای جامعه‌ی اسلامی به ارمغان می‌آورد.آن‌چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۸/۰۱/۱۸، مطابق با دوم رمضان ۱۴۴۰ ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد. واژه اخلاق کاربردهای متفاوتی دارد و تلقی و انتظار مخاطبان از آن به این بستگی دارد که در چه محیطی بوده و با چه مفاهیمی آشنا باشند. از این‌رو در این جلسه توضیحی درباره کاربردهای مختلف واژه اخلاق می‌دهیم و به بحث‌های گوناگونی که در این زمینه مطرح می‌شود، اشاره می‌کنیم.

اخلاق عرفی، دینی، و عقلی

در گفت‌وگوهای عادی که بین عموم مردم انجام می‌گیرد، کلمه اخلاق با پیشوند «خوش» یا «بد» به صورت خوش‌اخلاق یا بداخلاق به کار می‌رود. در این کاربرد مفهوم خاصی از اخلاق اراده می‌شود که محور آن فقط ارتباطات اجتماعی انسان با انسان‌های دیگر است. در محاورات عرفی، ارتباط انسان با خدا را جزو مفاهیم اخلاقی به شمار نمی‌آورند. در این کاربرد منظور از تعبیر خوش‌اخلاقی یا بداخلاقی کیفیت برخورد افراد با همدیگر است؛ برای مثال اگر انسان در گفتار با دیگران با روی باز، لبان خندان و الفاظ و تعبیرات زیبا و جالب صحبت کند، می‌گویند خوش‌اخلاق است؛ اما اگر با قیافه اخمو، حالت غضب، ترش‌رویی، یا کلمات ناخوشایند با دیگران روبه‌رو شود، می‌گویند بداخلاق است. همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید این کاربرد از اخلاق فقط در ارتباط زبانی و رفتاری و رعایت آداب و سنن اجتماعی مطرح می‌شود.

افزون بر این محدودیت، این معنای از اخلاق با مفاهیم اخلاقی و ارزش‌های اخلاقی که در علوم و ادیان مطرح می‌شود، هماهنگی کامل ندارد. برای مثال ممکن است کسی را از لحاظ مفهوم عرفی و متعارف، انسان خوش‌اخلاقی بدانند، اما از نظر دینی رفتارش پسندیده نباشد، همان‌گونه که ممکن است کسی رفتارش با تندی، اخم و خشونت همراه باشد و او را عرفاً بداخلاق بدانند، در صورتی که او طبق وظیفه شرعی‌اش عمل کرده است. بنابراین این‌گونه نیست که هر چه مردم خوش‌اخلاقی می‌دانند، عقل و دین نیز آن را خوب بدانند. مردی را فرض کنید که با خانمی همکار یا هم‌کلاس است و همیشه با لب خندان و شوخی با او صحبت می‌کند. طبق این کاربرد عرفی او انسان خوش‌اخلاقی است، اما از نظر دینی چنین رفتاری با نامحرم پسندیده نیست. بنابراین خوش‌اخلاقی و بداخلاقی به معنای عرفی، به معنای اخلاق خوب و پسندیده از نظر شرعی و عقلی نیست، ولی به هر حال اصطلاح شایعی است و چه بسا افراد متعارفی که با مسائل دینی، علمی و فلسفی آشنا نیستند، وقتی صحبت از اخلاق خوب می‌شود خیال می‌کنند که اخلاق همان خوش گفتاری یا رفتار مؤدبانه و مهربانانه است.

البته گاهی خوش اخلاقی عرفی، از نظر دینی هم اخلاق پسندیده‌ای است، اما این مسئله کلیت ندارد؛ حتی گاهی در دستورات دینی که از نظر عقلی نیز قابل تأیید و تحقیق است، آمده است که انسان باید برخی از جاها اخم کند، یا با تندی حرف بزند. در برخی از روایات آمده است: کسی که در مقابل گناه، اخم نکند و قیافه نگیرد، از ما نیست. در برخی از شرایط اخلاق شرعی اقتضا می‌کند که انسان در مقابل گنه‌کار اخم کند و با تندی سخن بگوید، در حالی‌که در عرف به این رفتار بداخلاقی می‌گویند. بنابراین کاربرد عرفی اخلاق مورد بحث ما نیست.

رنسانس و تحول در مباحث اخلاقی غرب

از هزاران سال پیش در محافل علمی و دانشگاهی بحث‌های بسیار عمیقی درباره اخلاق مطرح بوده و مکاتب مختلفی وجود داشته است. معروف‌ترین آن‌ها مکاتب یونانی، به‌خصوص ارسطویی، است که در اوایل اسلام کتاب‌های آن‌ها به عربی ترجمه شد و در مدارس اسلامی و دانشگاه‌های اسلامی مطرح شد. شاید امروز نیز بیشترین کتاب‌های اخلاقی ما با همان سبک و سیاق، با همان عنوان‌ها، و با همان ملاک‌های ارزشیابی مطرح می‌شود. تدریجاً _به‌خصوص بعد از رنسانس‌_ تحولاتی در همه مباحث فلسفی و علمی، و از جمله در مباحث اخلاقی پیدا شد و درباره مباحث اخلاقی از طرف اشخاص عمیق و با انگیزه که خودشان مقید به موازین اخلاقی بودند، نظرهای مختلفی مطرح شد. هم‌اکنون یکی از پر اختلاف‌ترین مباحث علمی و فلسفی در دانشگاه‌های دنیا مباحث اخلاقی است، و فلسفه‌های اخلاق متضاد، با بینش‌ها، مبانی و روش‌های مختلف بحث مطرح شده است، و شاید هر سال صدها کتاب در محافل دانشگاهی غربی درباره اخلاق نوشته، چاپ، و منتشر می‌شود.

در اینجا خوب است به یک تجربه اشاره کنم. پیش از پیروزی انقلاب، در سال ۱۳۵۶، بعضی از دوستان، که برخی از آن‌ها به وزارت رسیدند و اکنون نیز مسئولیت‌های مهمی در کشور دارند، از ما دعوت کردند که در لندن برخی مباحث عمیق اخلاقی و اعتقادی را برای آنها مطرح کنیم. روزی با یکی از این آقایان (که اتفاقاً چند سالی نیز در یکی از کابینه‌های انقلابی وزیر بود)، به تماشای یک کتاب‌فروشی رفتیم. در یکی از چهارراه‌های مرکز شهر، ساختمان چند طبقه بسیار زیبایی بود. از دوست‌مان پرسیدم که این ساختمان چیست؟ گفت: این کتاب‌فروشی است. گفتم: کل این ساختمان؟! گفت: بله! هر طبقه به بخش‌های مختلفی تقسیم شده بود که هر کدام به رشته‌ای از علوم اختصاص داشت. برای دیدن کتاب‌های عقلی، فلسفی و اخلاقی به آن بخش رفتیم و با فهرستی از کتاب‌هایی که در طبقات دورتادور کتاب‌فروشی چیده بودند، روبه‌رو شدیم. مسئول معرفی کتاب‌ها می‌گفت: همه این کتاب‌ها، کتاب‌هایی است که کمتر از ده سال از نوشته شدن آن‌ها می‌گذرد؛ یعنی کتابی که برای یازده سال قبل باشد، اکنون در این قسمت وجود ندارد. قسمت مهمی از این کتاب‌ها، کتاب‌های اخلاقی بود. فهرستی از این کتاب‌ها گرفتیم و کتابی را انتخاب کردیم و گفتیم که این کتاب را بیاورد، اما مسئول هرچه در قفسه‌ها جست‌وجو کرد، آن کتاب را پیدا نکرد. سپس به جای دیگر که مخصوص کتاب‌های متفرقه بود رفت، اما در آن‌جا نیز این کتاب را پیدا نکرد. این بود که دست خالی برگشت و گفت: این کتاب نسخه‌اش تمام شده است. کتابی درباره اخلاق، که کمتر از ده سال از چاپش می‌گذشت، ناشرش دیگر نسخه‌ای از آن نداشت!

این جریان را بنده با حواشی آن نقل می‌کنم تا از آن استفاده کنیم و بر اطلاعاتمان بیفزاییم؛ خیال نکنیم در جایی که مرکز فساد، انحراف، استعمار، ظلم و… است، دیگر همه ارزش‌ها و علم و اخلاق محو شده است. هم‌چنین توجه داشته باشیم که ما نیز باید به علم، تحقیق و مطالعات بیشتر بها بدهیم و خیال نکنیم که علم فقط برای این است که انسان نمره‌ای در امتحان بگیرد و مدرکی به دست آورد و در جایی استخدام شود. اکنون اضافه کنم که در آن مدت سی-چهل روزی که من در لندن بودم، شاید کمتر اتفاق می‌افتاد که در صف اتوبوس ایستاده باشم و مردم را مشغول مطالعه نبینم. پیر و جوان همین که در صف اتوبوس می‌ایستادند، کتابی از داخل کیف‌شان در می‌آوردند و شروع به مطالعه می‌کردند. ما باید از بدها کارهای خوب‌شان را یاد بگیریم. این‌گونه نباشد که کسی‌که اصلاً وجودش برای تحصیل علم است، علم را فقط برای برخی موضوعات کم ارزش تحصیل کند.

به هر حال امروز یکی از رشته‌های مهم علوم عقلی و فلسفی در کشورهای غربی مباحث اخلاقی است، و در این علم نیز مثل سایر رشته‌های علمی مکاتب مختلفی درباره اساس ارزش اخلاقی، چگونگی شناخت آنها، دلیل خوبی و بدی کارها، معیار سنجش، چگونگی کسب، هدف از آن و… وجود دارد.

تقسیمات اخلاق

منظور ما از مباحث علمی اخلاقی چنین معلوماتی است که مثل همه علوم، دارای تعریف، متد تحقیق، هدف، و کیفیت استفاده از آن است. علوم و مکاتب اخلاقی غالباً دارای دو بخش نظری و عملی است. بخش عملی آن بیشتر جنبه تربیتی دارد. مربی اخلاقی برای این‌که شاگردش را تربیت کند، دستورالعمل‌هایی می‌دهد تا ارزش‌های اخلاقی در وجود او رشد کند. اخلاق نظری بحث‌هایی علمی است که در کتاب است و باید آن‌ها را خواند و احیاناً امتحان داد و نمره گرفت، اما برای مسائل عملی باید مربی به صورت مستقیم با شاگرد ارتباط داشته باشد و به ترتیب دستوراتی به او بدهد که آن‌ها را عمل کند و آثارش را ببیند، سپس پله بالاتر را به او تعلیم دهد.

یکی دیگر از کاربردهای واژه اخلاق، اخلاق به عنوان یک علم و بخشی از فلسفه است. بخش‌هایی از آنکه جنبه مبنایی دارد «فلسفه اخلاق» است، و بخش‌هایی که مربوط به عمل است و عنوان خاص رفتاری دارد، به «اخلاق هنجاری» معروف است. در هر دو بخش استادهای بسیار قوی، زحمت کشیده و کتاب‌های فراوان نوشته‌اند.

گفتیم که محور مفهوم عرفی اخلاق، ارتباط انسان‌ها با یک‌دیگر است و در آن درباره رابطه انسان با خودش و خدا چیزی مطرح نیست. اما در اخلاق به معنای اخیر، خودسازی و ارتباط با خدا هم علاوه بر ارتباط با دیگران مطرح می‌شود. ارتباط با دیگران نیز عناوین فرعی مختلفی مثل ارتباط با پدر و مادر، خانواده، همسر، فرزندان، دوستان، همسایگان و همکاران دارد که هر کدام بخش‌های خاصی است که موازین خاصی دارد و براساس آن‌ها باید خوبی و بدی‌اش را تعریف کرد.

مبنای ارزش اخلاقی از دیدگاه مکاتب مختلف

۱. اصالت لذت

از گذشته درباره مبنای خوبی و بدی اخلاقی اختلافات بسیار زیادی بین صاحب‌نظران وجود داشته است. بسیاری از فیلسوفان اخلاق می‌گفتند: کسی که اخلاقش خوب است، زندگی خوشی خواهد داشت. معروف است که فلان فیلسوف یونانی ملاک خوبی را لذت می‌دانسته است. به تعبیر دیگر کارهایی که موجب می‌شود زندگی انسان خوش باشد، اخلاق خوب است. در اخلاق اجتماعی از آن‌جا که انسان مجبور است با دیگران زندگی کند، اخلاق خوب اجتماعی چیزهایی است که رفتار افراد را با یک‌دیگر به‌گونه‌ای تنظیم می‌کند که بیشتر افراد بتوانند حداکثر لذت را از زندگی‌شان داشته باشند. در این‌جا نیز ملاک لذت، خوشی و آسایش است و البته در ارتباط با دیگران طبعاً این لذت متقابل است. بر اساس این دیدگاه راستگویی اخلاق خوبی است؛ زیرا انسان‌ها با هم زندگی می‌کنند و اگر به هم دروغ بگویند، هیچکس به هیچکس اعتماد نمی‌کند و زندگی سختی خواهند داشت. انسان‌ها در ارتباط با یک‌دیگر باید طوری رفتار کنند که مایه آسایش و آرامش‌شان باشد و بتوانند از یک‌دیگر بهتر استفاده کنند. بنابراین ملاک خوبی اخلاقی چه در زمینه فردی و چه در زمینه اجتماعی این است که انسان از زندگی‌اش لذت ببرد و زندگی شادتر، آسوده‌تر و آرام‌تری داشته باشد.

۲. اخلاق ارسطویی و لزوم اعتدال

برخی دیگر از صاحب‌نظران این دیدگاه را بسیار عوامانه و ساده دانسته و گفته‌اند: انسان نباید فقط دنبال لذت باشد و انسانیت انسان اقتضا می‌کند که از همه ویژگی‌هایی که در وجودش است، حداکثر استفاده را ببرد. ما انسان‌ها دارای قوای شهوت و غضب هستیم که در حیوانات نیز وجود دارد. دوست داشتنی‌ها تحت قوای شهوت و تندی و خشونت تحت قوای غضبیه قرار می‌گیرند، اما این‌ها در حیوانات نیز وجود دارد و صرف این‌که ما قوه شهوت و غضب را ارضا کنیم، انسان نمی‌شویم. ما انسان‌ها افزون بر قوه شهویه و غضبیه، قوه عقل نیز داریم که با آن می‌فهمیم و درک می‌کنیم؛ و باید از همه آن‌ها به‌گونه‌ای استفاده کنیم که حداکثر استفاده را از هر کدام ببریم. لازمه این کار برقراری «اعتدال» است. اعتدال یعنی نیروها، کارها و ذهنیات‌مان را تقسیم کنیم و بخشی را به لذت‌ها، بخشی را به مسائل دفاعی و غضب، و بخشی را به قوای عقلی اختصاص دهیم. افراط و تفریط در هر کدام از این‌ها بد است. این دیدگاه به اخلاق ارسطویی معروف است و بسیاری از بزرگان ما نیز با تکیه بر این دیدگاه می‌گویند: ملاک خوبی و بدی در اخلاق این است که ما از همه قوایمان حداکثر استفاده را ببریم، در امور اجتماعی هم باید زمینه طوری فراهم شود که اکثر مردم از اکثر قوایشان بتوانند استفاده کنند. در همین راستا کسانی که مقداری دقیق‌تر بودند، عنوانی کلی مطرح کرده و گفته‌اند: مطلوب اصلی انسان «کمال» است، و در واقع اعتدال تاکیتکی برای رسیدن آن است. برای این‌که کمال حاصل شود، باید از قوایمان استفاده کنیم، و برای این‌که از قوایمان بهتر استفاده کنیم باید اعتدال را رعایت کنیم.

۳. مکتب کانت و عقل عملی

بالاخره کسانی در عصر اخیر گفتند: انسان عقل خاصی مربوط به شناخت خوبی‌ها و بدی‌ها دارد. این‌ها می‌گویند: ما دو نوع عقل داریم؛ عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری رابطه بین اشیا را درک می‌کند و با استفاده از مقدمات نتیجه می‌گیرد؛ اما ا نسان‌ها عقل دیگری به نام عقل عملی دارند که مربوط به رفتار است. همان‌گونه که ما در عقل نظری از بدیهیات شروع می‌کنیم و آن‌ها را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کنیم که مسئله‌های نظری استنتاج شود، در عقل عملی نیز یک سلسله احکام بدیهی عملی داریم که هر عاقلی آن‌ها را درک می‌کند. معروف‌ترین فیلسوفی که این نظریه را داده، «کانت» است. ایشان افزون بر این مطلب، شرط خوب‌بودن یک رفتار را داشتن نیتی خاص دانست. این نظر تا آن زمان در بین فیلسوفان غربی مطرح نبود. کانت می‌گوید: خوبی و بدی یک رفتار بسته به این است که آن را به چه نیتی انجام دهیم. اگر کار را به نیت اطاعت عقل انجام دهیم، ارزش اخلاقی دارد، ولی اگر منافع‌مان را در نظر بگیریم، از ارزش آن کاسته می‌شود و دیگر فعل اخلاقی نیست. مکتب کانت در بین مکاتب غرب بسیار ممتاز بود و پس از او نیز کمابیش تحولاتی پیدا کرد. این مکتب امروز نیز طرفداران زیادی در محافل علمی دنیا دارد.

۴. اخلاق دینی و اطاعت خدا

هنگامی که از اخلاق دینی سخن به میان می‌آید، تنها مسئله فایده، اعتدال یا نیت اطاعت عقل مطرح نیست. در این اخلاق مسئله اصلی اطاعت خداست و در آن چیزهایی مثل «قرب به خدا» و «ابتغاء مرضاة الله» به عنوان اوج ارزش‌ها مطرح می‌شود. در این اخلاق اگرچه نیت شرط است، اما این نیت، نیت اطاعت عقل نیست. این وجه امتیاز اخلاق دینی است.

ویژگی‌های اخلاق دینی

دایره ارزش‌های اخلاقی در دین، نسبت به همه مکاتب دنیا وسیع‌تر است. در این اخلاق حتی اگر انسان تنها باشد نیز رفتارش می‌تواند اخلاقی یا غیر اخلاقی باشد؛ رفتار انسان در خانواده و جامعه نیز همین‌گونه است؛ حتی رابطه انسان با خدا در نیمه شب نیز در این دایره قرار می‌گیرد. دایره ارزش‌های اخلاقی در دین _ به خصوص در دین اسلام _ همه شئون حیات را در برمی‌گیرد و هیچ چیزی از دایره این ارزش‌ها بیرون نمی‌ماند.

ویژگی دوم ارزش‌های اخلاقی دین، این است که تنها به لذت یا اطاعت عقل اتکا نمی‌کند. بر اساس این بینش، فهم عقل دلیل خوبی و بدی است، اما ملاک خوبی فقط این نیست که انسان از عقل اطاعت کند. هم‌چنین این‌که اخلاق موجب آرامش و آسایش باشد نیز یکی از مزایاست، اما این نیز به تنهایی ملاک ارزش نیست.

ویژگی سوم ارزش‌های اخلاقی در اسلام ذومراتب بودن آن است. ارزش اصیل نهایی که همه چیزهای دیگر در پرتو آن ارزش پیدا می‌کند قرب خداست، ولی اسلام این ارزش را برای همه مطرح نمی‌کند. در این مکتب کسانی‌که در مراتب بالای معرفتی نیستند نیز محروم نیستند. ارزش‌های واقعی عملی از کاری شروع می‌شود که به قرب به خدا کمک کند، حتی اگر عنوان خودش تقرب نباشد. مرحله دوم ارزش برای مقدمه مقدمه است؛ یعنی انسان کاری کند که در اجتماع بیشتر افراد بتوانند به خدا تقرب پیدا کنند. آخرین مرحله در ارزش‌های مطلوب دینی داشتن ثواب اخروی است؛ یعنی انسان کاری را انجام دهد تا بعد از مرگ، به بهشت برود. حتی اسلام به این نیز اکتفا نکرده و می‌گوید: اگرچه ایمان شرط ورود به بهشت است، اما اگر کسی ایمان نداشته باشد، ولی کارهایی انجام دهد که او را مهیای ایمان می‌سازد، در آخرت از عذابش کاسته می‌شود؛ این نیز یک نوع ارزش است. برای مثال در برخی روایات آمده است که «حاتم طایی» در آخرت به بهشت نمی‌رود، ولی به خاطر سخاوتی که داشته است، لباسی به او می‌پوشانند که آتش جهنم در او اثر نمی‌کند.

این یکی از ویژگی‌های اخلاق دینی است. اخلاق ارسطویی و افلاطونی چنین ادعایی نداشتند. کانت نیز به ارزش ذومراتب معتقد نبود. او می‌گفت: حتی اگر بهترین کارهای اخلاقی را به قصد منفعت شخصی انجام دهید، هیچ ارزشی ندارد. اما اسلام می‌گوید: اگر انواع و اقسام لذت‌های دنیا را در نظر داشته باشید، همین اندازه که در کنار آن‌ها بخواهید به ثواب آخرت نیز برسید، باز ناامید نباشید؛ حتی اگر هنوز به خدای واحد نیز ایمان نداری، ناامید نباش و همین اندازه که کارهایی که به عقلت می‌رسد خوب است، انجام دهی، شاید کمک کند در همین عالم موفق به ایمان شوی، یا حتی اگر موفق به ایمان نشدی، دست‌کم عذاب اخروی‌ات کم شود.

دین و ساختن موضوع اخلاقی!

گاهی می‌گوئیم که همه عقلا می‌دانند که راست گفتن و وفای به عهد خوب است، قرآن نیز می‌گوید که این‌ها صفاتی خوب هستند. در این‌جا همان مطلبی که عقل درک می‌کند با دلیل وحیانی تأیید و تأکید می‌شود؛ یعنی اگر عقل ما نمی‌فهمید، از راه وحی می‌توانستیم بفهمیم و اگر این وحی نیز به ما نرسیده بود، عقل‌مان می‌فهمید. این تکرار، برای تقویت دلیل است. این یک نوع از احکام اخلاقی دینی است. فایده اخلاق دینی در این‌جا تقویت حکم عقل با بیان وحیانی است تا اطمینان بیشتری برای انسان حاصل شود.

ولی فایده اخلاق دینی منحصر به این نیست، و گاهی دین برای ما موضوع اخلاقی درست می‌کند. به عنوان نمونه جوانی را فرض کنید که صبح تا شب زحمت کشیده و خسته شده است، شب نیز شب‌کاری داشته و اکنون خوابیده است. نزدیک آفتاب از خواب بیدار می‌شود و دلش می‌خواهد نیم ساعت دیگر بخوابد. در این‌جا دین به او می‌گوید: بلند شو و نماز صبح بخوان! در این‌جا امر الهی موضوع درست می‌کند، و اگر شما آن را به قصد اطاعت خدا انجام دادید، ثواب و ارزشش از هزار کاری که عقلا آن‌ها را کارهایی خوب و پسندیده می‌دانند، بیشتر است. هم‌چنین روزه برای سلامتی بدن بسیار مفید است، فواید اجتماعی و اخلاقی نیز دارد، ولی عقل نمی‌گوید که واجب است ماه رمضان روزه بگیرید؛ اما وقتی خداوند می‌فرماید: فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ، [۱] موضوع درست می‌کند برای این‌که شما بتوانید قصد اطاعت خدا کنید، و عبادتی می‌شود که ارزشی فوق‌العاده دارد. اما همین نیت مراتب دارد؛ یکی این کار را به این نیت انجام می‌دهد که به جهنم نرود. همین نیز از او پذیرفته می‌شود و تکلیف از او ساقط می‌گردد. دیگری به این قانع نیست و می‌گوید: من بهشت می‌خواهم و می‌خواهم از میوه‌های بهشتی استفاده کنم. به این نیز نمی‌گویند که همت تو پایین است و کارت ارزشی ندارد. خداوند کار او را نیز قبول می‌کند. هم‌چنین اگر انسان درجات عالی‌تری از معرفت پیدا کند، ارزش کارش همین‌طور درجه درجه بالا می‌رود تا به «رضوان من الله» برسد.

رضوان من الله اکبر!

برای اینکه معنای رضوان الهی به ذهن نزدیک شود، به این مثال توجه کنید. یکی از چیزهایی که انسان در زندگی به آن احساس نیاز می‌کند، از آن لذت می‌برد و گاهی حاضر است چیزهای دیگر را نیز فدای آن کند، دوستی صمیمی است که از رفتار، اخلاق و گفت‌وگو با او استفاده کند. اگر این محبت شدت پیدا کند، انسان طوری می‌شود که حتی خواب و خوراک را هم فراموش می‌کند؛ همیشه به دنبال انجام کاری است که محبوب خوشش بیاید، و لذتی که از خوش آمدن او می‌برد، از هر لذتی برایش بیشتر است. عاشق حاضر است هر کاری بکند که معشوق خوشحال شود. برای این‌که او نگاهی کند یا لبخندی بزند، حتی حاضر است جانش را بدهد! اگر کسی متناسب با شأن خداوندی خدا، محبتی نسبت به او پیدا کند، بعد از آن‌که روز در میدان در جنگ، جنگ کرده است، یا در میدان قضاوت بین متخاصمان حکم کرده، به فقرا و ایتام رسیدگی کرده، کودکان یتیم را در دامنش نشانده و غذا به دهانشان گذاشته است، نیمه شب هنگام استراحتش، در نخلستان سر به روی خاک می‌گذارد و اشک از چشم‌هایش جاری می‌شود، و می‌گوید: همه این کارها برای این است که تو دوست می‌داری! این را با چه چیزی می‌شود مقایسه کرد؟ از این مثال‌ها انسان می‌تواند تصور کند که «رضوان من الله اکبر» یعنی چه. درک رضایت محبوب با هیچ لذت دیگری قابل مقایسه نیست.

[۱]. بقرة، ۱۸۵.