۳ بهمن ۱۳۸۸، ۹:۲۴

حدِّ اعلی و حدِّ سفلی «اخلاق» در نظر ذکریای رازی

حدِّ اعلی و حدِّ سفلی «اخلاق» در نظر ذکریای رازی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: «اخلاق» در نظر محمدبن زکریای رازی زمینه‌هایی از اندیشۀ یونانی داشت. این اخلاق بدون درک آرای افلاطون، ارسطو و اپیکوریان فهم نمی‌شود.

«اخلاق» افلاطون مبتنی بر جستجوی سعادت و نیکبختی است. می‌توان گفت بالاترین خیر انسان توسعه و پیشرفت حقیقی شخصیت انسان به عنوان موجودی عقلانی و اخلاقی، رشد و پرورش صحیح نفس و خوشی و آسایش هماهنگ کلی زندگی است و البته «خیر اعلی» یا سعادت انسان البته شامل معرفت خداست.

افلاطون معتقد است در اخلاق، نزدیکی به صفات خداوند، سرمشق سعادت انسان است. او در این‌باره توضیح می‌دهد که« نیکبختی» و «سعادت» باید با پیروی از «فضیلت» به دست آید که آن هم حتی‌الامکان نزدیک شدن به خداست. ما باید تا جایی که می‌توانیم شبیه خدا شویم و صفات خداوند را دریابیم، این اتفاق هم رخ نمی‌دهد الاّ اینکه به کمک «حکمت» عادل و درستکار باشیم. افلاطون می‌گوید خدا به کسی علاقه دارد که میل و اشتیاق او عادل شدن و شبیه او شدن است. این دیدگاه افلاطون درباب «اخلاق» زمینۀ اصلی اندیشۀ ذکریای رازی را شکل می‌دهد.

از طرف دیگر ارسطو نیز در «اخلاق نیکوماخوسی» علم اخلاق را شاخه‌ای از علم سیاست یا اجتماع تلقی کرده و آن را با میزان «خیر» (با این تعریف از خیر که غایت همۀ امور است) مورد سنجش قرار می‌دهد و نگاه غایت انگارانه‌اش را در مورد« اخلاق» این‌گونه ابراز می‌دارد که «اخلاق» با عمل سروکار دارد ، نه عملی که فی‌نفسه، صرف‌نظر از هر ملاحظۀ دیگری، حق و درست است، بلکه با عملی که به خیرِ انسان رهنمون می‌شود، هر چه به حصول «خیر» یا غایت او منجر شود، از جهت انسان عملی صحیح و درست خواهد بود و بالعکس. ارسطو همچنین «فضیلت اخلاقی» را هم عبارت می‌داند از استعداد و قابلیتی برای انتخاب که اساساً عبارت است از «حدِ وسط» که با قاعده‌ای نسبت به ما معین می‌شود، به بیان دیگر قاعده‌ای که به‌وسیلۀ آن یک انسان عاقل آن حدِ وسط را معین می‌کند.

یکی از مواردی که در فلسفۀ اخلاق ارسطو و ذکریای رازی مطرح است مسئلۀ «لذت» است. بحث «لذت» از آن دست مواردی است که در فلسفه این دو اندیشمند طرح شده اما تفاوت‌هایی با هم دارند. ارسطو درباب لذت لزوماً معتقد نیست که جبران کمبود و نقصان است و بعد از الم می‌آید؛ او لذت را امری مثبت و نتیجه و اثر تکمیل اعمال یک قوه می‌داند. لذات به‌ویژه بر حسب خصیصۀ فعالیت‌هایی که به آن‌ها وابسته‌اند، مختلف هستند. برخی لذات فقط برای کسانی خوشایندند که طبیعت‌شان فاسد و معیوب است. لذات حقیقی برای انسان، همراه فعالیت‌های شایسته و در خور انسان است.

یکی دیگر از ریشه‌های اخلاق در نظر ذکریای رازی را «اپیکوریان» دانسته‌اند. اپیکوروس مانند کورنائیان لذت را غایت زندگی می‌دانست. هر موجودی در پی لذت و اساساً نیکبختی، در گرو لذت است. اما معنای اپیکوروس از لذت، لذت آنی و احساسات فردی نیست؛ بلکه لذتی است که در سراسر یک عمر دوام دارد و دوم اینکه؛ لذت در معنای اپیکوروس عبارت از غیبت و فقدان الم است تا کامیابی مثبت و این لذت در آرامش نفس یافت می‌شود.

محمدبن ذکریای رازی اما، اندیشه‌ای دارد که به افلاطون و اپیکوریان نزدیک و با اندیشه ارسطو فاصله دارد (اگرچه بسیاری از همعصران او به اخلاق ارسطویی اعتقاد داشته و او را نکوهش می‌کردند) رازی با پیروی از افلاطون که می‌گفت: فلسفه، عبارت‌است از تشبه به‌خدا به اندازۀ توانایی انسان، عقیده داشت که چون خدا عادل و مهربان و رحیم است ما نیز باید چنان باشیم و در کتاب «طب النفس» تمام این وظایف را به شرح نوشته و گفته که باید در امور از عقل یاری جوییم و از هوا و هوس دوری جوییم، همچنین عیوب خود را بشناسیم و از دروغ و شرابخوارگی بپرهیزیم. چراکه کمال مطلوب انسان با لذات جسمانی سازگار نیست؛ بلکه در طلب علم و به کارداشتن عدل است تا بدین وسیله از این عالم رهایی یافته، به عالمی دیگر که مرگ و رنج در آن وجود ندارد، راه پیدا کند.

اخلاق در نظر ذکریای رازی در دو بخش صورتبندی شده است. او برای اخلاق حدّ اعلی و حدّ سفلی قائل است.

حدّ اعلی، آن است که رسیدن به آن جز به ارتکاب ظلم میسر نمی شود و فرو شدن در شهوانیات و ترجیح نهادن آن بر امور دیگر را به‌دنبال دارد و حدِّ سفلی، بین لذت قلیل و ریاضت و امساک است و بیش از آن را،(همانگونه) که برخی مرتاضان به آن مشغولند مخالف حکم عقل است. رازی می‌گوید: «آنچه بین این دو حد اعلی و اسفل است رواست و کسی که آن را به کار دارد ، از شمار فلاسفه خارج نیست؛ بلکه می‌توان سیرۀ او را سیره‌ای فلسفی خواند؛ گرچه بهتر آن است که فیلسوف به حدِّ اسفل(سفلی) مایلتر باشد تا به حدِّ اعلی» لذت امری وجودی نیست و عبارت است از بازگشت به حالت طبیعی بعد از خروج از آن و یا رهایی از الم. رازی معتقد است که باید از لذات جسمانی بیش از آنکه حاجت جسم بدان‌هاست چشم بپوشیم و باید همّ خود مصروف تشبه بخداوند از طریق علم و عدل کنیم.

حتی او اخلاق را گاهی جزئی‌تر نیز نگریسته و سیرت فاضله را هم از منظر خودش تعریف و توصیه می‌کند. « سیرت فاضله آنست که آدمی با رفتار به آن از مردم در امان باشد و محبت آنان را به خود جلب نماید و این دو امر بوسیلة به‌کار‌بردن عدل و عفت و رحمت و خیرخواهی حاصل می‌شود و همچنین کوشش در تأمین سود و حفظ منافع همه، مگر ظالمان و بدکاران».

کد خبر 1021683

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha